انسان های منافق
( قسمت سوم )
سوره البقره آیات 8 الی 20
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ «8» يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «9» فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما کانُوا يَکْذِبُونَ «10» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ «11»أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا يَشْعُرُونَ «12» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا يَعْلَمُونَ «13» وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ «14» اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ «15» أُولئِکَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِينَ «16» مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ «17» صُمٌّ بُکْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ «18» أَوْ کَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْکافِرِينَ «19» يَکادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «20»
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر * گروهي از مردم کساني هستند که ميگويند: «به خدا و روز رستاخيز ايمان آوردهايم.» در حالي که ايمان ندارند. * ميخواهند خدا و مؤمنان را فريب دهند؛ در حالي که جز خودشان را فريب نميدهند؛ (اما) نميفهمند. * در دلهاي آنان يک نوع بيماري است؛ خداوند بر بيماري آنان افزوده؛ و به خاطر دروغهايي که مي گفتند، عذاب دردناکي در انتظار آنهاست. * و هنگامي که به آنان گفته شود: «در زمين فساد نکنيد» ميگويند: «ما فقط اصلاحکنندهايم». * آگاه باشيد! اينها همان مفسدانند؛ ولي نميفهمند. * و هنگامي که به آنان گفته شود: «همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد.» ميگويند: «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» بدانيد اينها همان ابلهانند ولي نميدانند. * و هنگامي که افراد باايمان را ملاقات ميکنند، ميگويند: «ما ايمان آوردهايم.» (ولي) هنگامي که با شيطان هاي خود خلوت ميکنند، ميگويند: «ما با شماييم؛ ما فقط (آنها را) مسخره ميکنيم.» * خداوند آنان را استهزا ميکند؛ و آنها را در طغيانشان نگه ميدارد، تا سرگردان شوند. * آنان کساني هستند که «هدايت» را به «گمراهي» فروختهاند؛ و (اين) تجارت آنها سودي نداده؛ و هدايت نيافتهاند. * آنان (=منافقان) همانند کسي هستند که آتشي افروخته (تا در بيابان تاريک، راه خود را پيدا کند)، ولي هنگامي که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفاني ميفرستد و) آن را خاموش ميکند؛ و در تاريکيهاي وحشتناکي که چشم کار نميکند، آنها را رها ميسازد. * آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) بازنميگردند. * يا همچون باراني از آسمان، که در شب تاريک همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد. آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهاي خود ميگذارند؛ تا صداي صاعقه را نشنوند. و خداوند به کافران احاطه دارد (و در قبضه ي قدرت او هستند). * (روشنائي خيره کننده ي) برق، نزديک است چشمانشان را بربايد. هر زمان که (برق جستن ميکند، و صفحه ي بيابان را) براي آنها روشن ميسازد، (چند گامي) در پرتو آن راه ميروند؛ و چون خاموش ميشود، توقف ميکنند. و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بين ميبرد؛ چرا که خداوند بر هر چيز تواناست.
و هنگامي که به آنها گفته شود، همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد ميگويند: آيا همچون سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد اينها همان سفيهانند ولي نميدانند.
نشانه ديگر اينکه: آنها خود را عاقل و هوشيار و مؤمنان را سفيه و سادهلوح و خوشباور ميپندارند، آنچنانکه قرآن ميگويد: «هنگامي که به آنها گفته ميشود ايمان بياوريد آنگونه که تودههاي مردم ايمان آوردهاند، ميگويند آيا ما همچون اين سفيهان ايمان بياوريم»؟!(و اذا قيل لهم آمنوا کما آمن الناس قالوا انؤمن کما آمن السفهاء(.
و به اين ترتيب افراد پاکدل و حقطلب و حقيقتجو را که با مشاهدهي آثار حقانيت در دعوت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و محتواي تعليمات او، سر تعظيم فرود آوردهاند به سفاهت متهم ميکند و شيطنت و دوروئي و نفاق را دليل بر هوش و عقل و درايت ميشمرد، آري در منطق آنها عقل، جايش را با سفاهت عوض کرده است.
لذا قرآن در پاسخ آنها ميگويد: «بدانيد سفيهان واقعي اينها هستند اما نميدانند»(الا انهم هم السفهاء ولکن لا يعلمون (.آيا اين سفاهت نيست که انسان خط زندگي خود را مشخص نکند و در ميان هر گروهي به رنگ آن گروه درآيد و به جاي تمرکز و وحدت شخصيت، دوگانگي و چند گانگي را پذيرا گردد، استعداد و نيروي خود را در طريق شيطنت و توطئهو تخريب به کار گيرد، و در عين حال خود را عاقل بشمرد؟!
و هنگامي که افراد با ايمان را ملاقات ميکنند ميگويند ما ايمان آوردهايم، (ولي) هنگامي که با شياطين خود خلوت ميکنند ميگويند با شمائيم ما (آنها) را مسخره ميکنيم.
سومين نشانه آنها آنست که هر روز به رنگي درميآيند و در ميان هر جمعيتي با آنها همصدا ميشوند، آنچنانکه قرآن ميگويد: «هنگامي که افراد با ايمان را ملاقات کنند ميگويند ايمان آورديم»(و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا(. ما از شما هستيم و پيرو يک مکتبيم، از جان و دل اسلام را پذيرا گشتيم و با شما هيچ فرقي نداريم! «اما هنگامي که با دوستان شيطان صفت خود به خلوتگاه ميروند ميگويند ما با شمائيم»! (و اذا خلوا الي شياطينهم قالوا انا معکم). «و اگر ميبينيد ما در برابر مؤمنان اظهار ايمان ميکنيم ما مسخرهشان ميکنيم»!(انما نحن مستهزئون). ما بر افکار و اعمالشان در دل ميخنديم، ميخواهيم کلاه بر سرشان بگذاريم، دوست ما و محرم اسرار ما و همه چيز ما شمائيد!
خداوند آنها را استهزاء ميکند، و آنها را در طغيانشان نگه ميدارد تا سرگردان شوند. سپس قرآن با يک لحن کوبنده و قاطع ميگويد: «خدا آنها را مسخره ميکند»(اللَّه يستهزيء بهم). «وخدا آنها را در طغيانشان نگه ميدارد تا به کلي سرگردان شوند» (و يمدهم في طغيانهم يعمهون).
آنها کساني هستند که هدايت را با گمراهي معاوضه کردهاند و (اين) تجارت براي آنها سودي نداده، و هدايت نيافتهاند.
آخرين آيهي مورد بحث سرنوشت نهائي آنها را که سرنوشتي است بسيارغمانگيز و شوم و تاريک چنين بيان ميکند: «آنها کساني هستند که در تجارتخانهي اين جهان، هدايت را با گمراهي معاوضه کردهاند» (اولئک الذين اشتروا الضلالة بالهدي). و به همين دليل «تجارت آنها سودي نداشته» بلکه سرمايه را نيز از کف دادهاند(فما ربحت تجارتهم ). «و هرگز روي هدايت را نديدهاند» (و ما کانوا مهتدين).
تجارت پرزيان
در قرآن مجيد کراراً فعاليتهاي انسان در اين دنيا به يکنوع تجارت تشبيه شده است، و در حقيقت همهي ما در اين جهان تاجراني هستيم که با سرمايههاي فراوان خدا داد، سرمايهي عقل، فطرت، عواطف، نيروهاي مختلف جسماني، مواهب عالم طبيعت، و بالاخره رهبري انبياء، گام در اين تجارتخانهي بزرگ ميگذاريم، گروهي سود ميبرند و پيروز ميشوند و سعادتمند، گروهي نه تنها سودي نميبرند بلکه اصل سرمايه را نيز از دست داده، و به تمام معني ورشکست ميشوند نمونه کامل گروه اول، مجاهدان راه خدا هستند، چنانکه قرآن درباره آنها ميگويد: يا ايها الذين آمنوا هل ادلکم علي تجارة تنجيکم من عذاب اليم تؤمنون باللَّه و رسوله و تجاهدون في سبيل اللَّه باموالکم و انفسکم: «اي افراد با ايمان! آيا شما را راهنمائي به تجارتي بکنم که از عذاب دردناک رهائيتان ميبخشد (و به سعادت جاويدان رهنمونتان ميشود) ايمان به خدا و رسول او بياوريد و در راه او با مال و جان جهاد کنيد» (صف- 9 و 10).
و نمونه واضح گروه دوم منافقانند که قرآن در آيات فوق، پس از ذکر کارهاي مخرب آنها که در لباس اصلاح و عقل، انجام ميگيرد ميگويد: «آنها کساني هستند که هدايت را با گمراهي مبادله کردند و اين تجارت نه براي آنها سودي داشت و نه مايهي هدايت شد» اين گروه در موقعيتي قرار داشتند که ميتوانستند بهترين راه را انتخاب کنند، آنها در کنار چشمهي زلال وحي قرار داشتند، در محيطي مملو از صفا و صداقت و ايمان.
اما آنها به جاي اينکه از اين موقعيت خاص که در طول قرون اعصار تنها نصيب گروه اندکي شده است بالاترين بهره را ببرند، هدايت را دادند و گمراهي را خريدند، هدايتي که در درون فطرتشان بود، هدايتي که در محيط وحي موج ميزد، همهي اين امکانات را از دست دادند به گمان اينکه با اين کار ميتوانند، مسلمين را درهم بکوبند و رؤياهاي شومي را که در مغز خود ميپروراندند تحقق بخشند. اين معاوضه و انتخاب غلط دو زيان بزرگ همراه داشت: نخست اينکه سرمايههاي مادي و معنوي خويش را از دست دادند بيآنکه در مقابل آن سودي ببرند. و ديگر اينکه حتي به نتيجهي شوم مورد نظر خود نيز نرسيدند زيرا اسلام با سرعت پيشرفت کرد و به زودي صفحه جهان را فراگرفت و اين منافقان نيز رسوا شدند.
آنها (منافقان) همانند کسي هستند که آتشي افروخته (تا در بيابان تاريک راه خود را پيدا کند) ولي هنگامي که آتش اطراف خود را روشن ساختخداوند (طوفاني ميفرستد و) آن را خاموش ميکند، و در تاريکي وحشتناکي که چشم کار نميکند آنها را رها ميسازد.
دو مثال جالب براي ترسيم حال منافقان
بعد از بيان صفات و ويژگيهاي منافقان، قرآن مجيد، براي مجسم ساختن وضع آنها دو تشبيه گويا در آيات فوق بيان ميکند:
در مثال اول ميگويد: «آنها مانند کسي هستند که آتشي (در شب ظلماني)افروخته (تا در پرتو نور آن راه را از بيراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد) (مثلهم کمثل الذي استوقد ناراً). «ولي همين که اين شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت، خداوند آن را خاموش ميسازد، و در ظلمات رهاشان ميکند، به گونهاي که چيزي را نبينند»(فلما اضائت ما حوله ذهب اللَّه بنورهم و ترکهم في ظلمات لا يبصرون).
آنها فکر ميکردند با اين آتش مختصر و نور آن ميتوانند با ظلمتها به پيکار برخيزند، اما ناگهان بادي سخت برميخيزد و يا باران درشتي فروميريزد، و يا بر اثر پايان گرفتن مواد آتشافروز، آتش به سردي و خاموشي ميگرايد و بار ديگر در تاريکي وحشتزا سرگردان ميشوند.
چه مثال دقيق و گويائي: در زندگي انسان بيراههها فراوان است، اما خط مستقيم که به سر منزل مقصود به پيش ميرود يکي بيش نيست، ولي خطوط انحرافي بينهايت است، و از آن گذشته پردههاي ظلمت و طوفانهاي وحشتناک و حوادث گوناگون در طول اين راه فراوان خواهد بود، چراغ پرفروغي که از اين حوادث مصون باشد لازم است که اين پردههاي ظلمت را بشکافد و در برابر طوفانها مقاومت کند، و آن چيزي جز چراغ عقل و ايمان و خورشيد وحي نيست.
مختصر شعلهاي که انسان، موقتاً ميافروزد چه کاري در اين راه طولاني و پر از طوفان از آن ساخته است؟! «منافقان» با انتخاب راه نفاق چنين ميپنداشتند که ميتوانند در همه حال موقعيت خويش را حفظ کنند و از هر خطر احتمالي مصون بمانند، از منافعي که به دو طرف ميرسد، استفاده کرده، و هر دسته غالب شوند آنها را از خود بدانند اگر مؤمنان پيروز شوند در صف مؤمنان، و اگر غلبه با کافران باشد با آنها باشند. آنها خود را افرادي زيرک و باهوش ميپنداشتهاند و در پرتو روشنائي اين شعله ضعيف و ناپايدار، ميخواستند راه زندگي خود را ادامه دهند و به نوائي برسند.
اما قرآن پرده از روي کار آنها برداشت، و دروغشان را آشکار کرد، چنانکه ميخوانيم: اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول اللَّه و اللَّه يعلم انک لرسوله و اللَّه يشهد ان المنافقين لکاذبون:«هنگامي که منافقان به سراغ تو ميآيند ميگويند ما گواهي ميدهيم که تو فرستادهي خدائي، خدا ميداند که تو رسول او هستي، ولي خدا گواهي ميدهد که منافقان در اظهاراتشان دروغ ميگويند» (سورهي منافقون آيه 1 و 2).
حتي قرآن به کفار نيز اعلام ميکند که آنها با شما نيستند، هر وعدهاي دهند عمل نخواهند کرد: الم تر الي الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين کفروا من اهل الکتاب لئن اخرجتم لنخرجن معکم و لا نطيع فيکم احداً ابداً و ان قوتلتم لننصرنکم واللَّه يشهد انهم لکاذبون- لئن اخرجوا لا يخرجون معهم و لئن قوتلوا لا ينصرونهم و لئن نصروهم ليولن الادبار ثم لا ينصرون: «منافقان به برادران کافر خود از اهل کتاب وعده ميدهند که اگر شما را از مدينه بيرون کنند، ما نيز با شما خارج خواهيم شد و به حرف هيچکس درباره شما گوش نخواهيم داد، و اگر با شما بجنگند شما را ياري ميکنيم، ولکنخداوند گواهي ميدهد که منافقان دروغ ميگويند، اگر آنها را بيرون کنند همراه آنها خارج نخواهند شد، و اگر با آنها جنگ نمايند ياريشان نخواهند کرد، و اگر به آنها کمک کنند (در گيرودار جنگ) پا به فرار خواهند گذاشت» (و استقامت به خرج نخواهند داد)- (حشر- 12 -11).
قابل توجه اينکه: قرآن در اينجا از جملهي «استوقد ناراً» استفاده کرده است، يعني آنها براي رسيدن به «نور» «نار» استفاده ميکنند، آتشي که هم دود و هم خاکستر و هم سوزش دارد، در حالي که مؤمنان از نور خالص و چراغ روشن و پر فروغ ايمان بهره ميگيرند. منافقان گرچه تظاهر به نور ايمان دارند اما باطنشان، نار است، و اگر هم نوري باشد ضعيف است و کوتاه مدت.
اين نور مختصر، يا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحيدي است و يا اشاره به ايمان نخستين آنها است که بعداً بر اثر تقليدهاي کورکورانه و تعصبهاي غلط و لجاجتها و عداوتها، پردههاي ظلماني و تاريک بر آن ميافتد، نه تنها يک ظلمت بلکه به تعبير قرآن «ظلمات». و همينها است که چشم بينا و گوش شنوا و زبان گويا را سرانجام از آنها خواهد گرفت، چرا که سابقاً هم گفتيم ادامهي راه غلط تدريجاً نيروي تشخيص و درک انسان را ضعيف ميکند، تا آنجا که گاهي حقايق را وارونه ميبيند، نيکدر نظرش بد، و فرشته ديو، خودنمائي ميکند.
به هر حال اين تشبيه در حقيقت، يک واقعيت را در زمينه نفاق روشن ميسازد، و آن اينکه نفاق و دوروئي براي مدت طولاني نميتواند مؤثر واقع شود ممکن است منافقان براي مدت کوتاهي از مزاياي اسلام و مصونيتهاي مؤمنان برخوردار شوند و از رفاقت پنهاني با کفار نيز بهره گيرند. ولي اين امر همچون شعلهي ضعيف و کمدوامي که در يک بيابان تاريک و ظلماني در معرض وزش طوفانها است ديري نميپايد، و سرانجام چهرهي واقعي آنها آشکار ميگردد، و به جاي کسب موفقيت و محبوبيت، منفور و مطرود خواهند شد و همانند کسي که در بيابان راه را گم کرده و چراغ را از دست داده سرگردان ميمانند.
اين نکته نيز قابل توجه است که در تفسير آيه هو الذي جعل الشمس ضياء والقمر نوراً:«آنخدائي است که خورشيد را روشنائي و ماه را نوربخش قرار داد (يونس- 5).
از امام باقر عليهالسلام چنين نقل شده که فرمود: اضائت الارض بنور محمد (ص)کما تضييء الشمس فضرب اللَّه مثل محمد (ص) الشمس و مثل الوصي القمر: «خداوند صفحه روي زمين را به محمدصلي اللَّه عليه و آلهروشن ساخت همانگونه که با نور آفتاب، لذا محمدصلي اللَّه عليه و آله و سلمرا به خورشيد تشبيه کرد، و وصي او (علي- عليهالسلام) را به ماه». يعني نور ايمان و وحي، عالمگير است، در حالي که نفاق اگر پرتوي هم داشته باشد تنها دايرهي کوچکي از اطراف خود را آنهم براي مدت کوتاهي روشن ميکند (ماحوله).
( ادامه دارد )
منبع : تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت اللهمكارم شیرازى |