اولین انسان هائی که خلع لباس شدند چه کسانی بودند و جرم آنان چه بود ؟
( بخش دوم )
پاسخ به روایت مفسرین قرآن :
سوره الاعراف آیات 26 و 27
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْکُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِکُمْ وَ رِيشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَيْرٌ ذلِکَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّکَّرُونَ «26» يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّکُمُ الشَّيْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَيْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراکُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ «27 »
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
اي فرزندان آدم! لباسي براي شما فرستاديم که اندام شما را ميپوشاند و مايه ي زينت شماست؛ اما لباس پرهيزگاري بهتر است. اينها (همه) از آيات خداست، تا متذکر (نعمتهاي او) شوند. * اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بيرون کرد، و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد. چه اينکه او و همکارانش شما را ميبينند از جايي که شما آنها را نميبينيد؛ (اما بدانيد) ما شياطين را اولياي کساني قرار داديم که ايمان نميآورند.
تفسیرنمونه :
اي فرزندان آدم! لباسي براي شما فروفرستاديم که اندام شما را ميپوشاند و مايه زينت شماست و لباس پرهيزگاري بهتر است، اينها (همه) از آيات خدا است شايد متذکر (نعمتهاي او ) شوند.
اخطار به همه فرزندان آدم
همانطور که در آخرين بحث در آيات گذشته گفتيم، سرگذشت آدم و درگيري او با شيطان دورنمائي بود از زندگي همه انسانها در روي زمين، به همين جهت، خداوند از اين آيات به بعد يک سلسله دستورات و برنامههاي سازنده، براي همه فرزندان آدم، بيان ميکند، که در حقيقت دنبالهاي است از برنامههاي آدم در بهشت. نخست به همان مساله لباس و پوشانيدن بدن که در سرگذشت آدم نقش مهمي داشت، اشاره کرده ميفرمايد: «اي فرزندان آدم، ما لباسي بر شما فروفرستاديم، که (اندام شما را ميپوشاند و) زشتيهاي بدنتان را پنهان ميسازد.» ( يا بني آدم قد انزلنا عليکم لباسا يواري سوآتکم )
ولي فايده اين لباس که براي شما فرستادهايم، تنها پوشانيدن تن و مستور ساختن زشتيها نيست بلکه لباس تجمل و زينت که اندام شما را زيباتر از آنچه هست نشان ميدهد، براي شما نيز فرستادهايم (و ريشا) «ريش» در اصل واژه عربي، به معني پرهاي پرندگان است و از آنجا که پرهاي پرندگان لباسي طبيعي در اندام آنها است، به هر گونه لباس، نيز گفته ميشود، ولي چون پرهاي پرندگان غالبا به رنگهاي مختلف و زيبا است، يک نوع مفهوم زينت در معني کلمه «ريش» افتاده است، علاوه بر اين به پارچههائي که روي زين اسب و يا جهاز شتر مياندازند «ريش» گفته ميشود.
بعضي از مفسران و اهل لغت نيز آنرا به معني وسيعتري اطلاق کردهاند و آن هر گونه اثاث و وسائل مورد نياز انسان است، اما مناسبتر در آيه فوق همان لباسهاي زينتي و جالب است. به دنبال اين جمله که درباره لباس ظاهري سخن گفته است، قرآن بحث را به لباس معنوي کشانده و آن چنان که سيره قرآن در بسياري از موارد است، هر دو جنبه را به هم ميآميزد و ميگويد: «لباس پرهيزکاري و تقوا از آن هم بهتر است» (و لباس التقوي ذلک خير ) .
تشبيه تقوي و پرهيزکاري به لباس، تشبيه بسيار رسا و گويائي است، زيرا همانطور که لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ ميکند، و هم سپري است در برابر بسياري از خطرها، و هم عيوب جسماني را ميپوشاند و هم زينتي است براي انسان، روح تقوي و پرهيزکاري نيز علاوه بر پوشانيدن بشر از زشتي گناهان و حفظ از بسياري از خطرات فردي و اجتماعي، زينت بسيار بزرگي براي او محسوب ميشود. زينتي است چشمگير که بر شخصيت او ميافزايد.
در اينکه منظور از لباس تقوي چيست در ميان مفسران گفتگو بسيار شده است، بعضي آنرا به معني «عمل صالح» و بعضي «حياء» و بعضي «لباس عبادت» و بعضي به معني «لباس جنگ» مانند زره و خود و حتي سپر گرفتهاند، زيرا تقوي از ماده «وقاية» به معني نگاهداري و حفظ است، و به همين معني در قرآن مجيد نيز آمده است چنانکه در سوره نحل آيه 81 ميخوانيم: (و جعل لکم سرابيل تقيکم الحر و سرابيل تقيکم باسکم...) «و براي شما پيراهنهائي قرار داد که شما را از گرما حفظ ميکند و هم پيراهنهائي که شما را در ميدان جنگ محفوظ ميدارد».
ولي همانطور که بارها گفتهايم آيات قرآن غالبا معني وسيعي دارد که مصداقهاي مختلف را در برميگيرد، در آيه مورد بحث نيز ميتوان تمام اين معاني را از آيه استفاده کرد. و از آنجا که لباس تقوي در مقابل لباس جسماني قرار گرفته، به نظر ميرسد که منظور از آن همان «روح تقوي و پرهيزکاري» است، که جان انسان را حفظ ميکند و معني «حياء» و «عمل صالح» و امثال آن در آن جمع است.
در پايان آيه ميفرمايد: «اين لباسهائي که خدا براي شما قرار داده اعم از لباس مادي و معنوي، لباس جسماني و لباس تقوي، همگي از آيات و نشانههاي خدا است تا بندگان متذکر نعمتهاي پروردگار شوند». (ذلک من آيات الله لعلهم يذکرون . )
فرود آمدن لباس!
در آيات متعددي از قرآن مجيد، به جمله «انزلنا» (فروفرستاديم) برخورد ميکنيم که ظاهرا، با مفهوم فرستادن از طرف بالا به سمت پائين، سازش ندارد، مانند آيه مورد بحث، زيرا خداوند در اين آيه ميفرمايد: «لباسي براي شما فروفرستاديم که اندام شما را ميپوشاند» در حالي که ميدانيم لباس يا از پشم حيوانات گرفته ميشود و يا از مواد گياهي و مانند اينها که همه از زمين است.
در سوره زمر آيه 6 نيز ميخوانيم : و انزل لکم من الانعام ثمانية ازواج (براي شما هشت زوج از چهار پايان فروفرستاد) و در سوره حديد آيه 25 ميخوانيم : و انزلنا الحديد... (آهن را فروفرستاديم.... )
بسياري از مفسران، اصرار دارند که اين گونه آيات را به معني نزول مکاني، يعني از طرف بالا به پائين، تفسير کنند مثلا بگويند چون آب باران از بالا به زمين نازل ميشود و گياهان و حيوانات از آن سيراب ميگردند، بنابراين مواد لباسها به يک معني از آسمان به زمين فرستاده شده است، در مورد آهن نيز سنگهاي عظيم آسماني که ترکيبات آهن در آن وجود داشته به سوي زمين جذب شده است.
ولي با توجه به اينکه نزول گاهي به معني نزول مقامي آمده است، و در استعمالات روزانه نيز زياد به کار ميرود و مثلا ميگويند از طرف مقام بالا چنين دستوري صادر شده و يا ميگوئيم رفعت شکو اي الي القاضي (شکايتم را به سوي قاضي بالا بردم) هيچ لزومي ندارد که ما اصرار بر تفسير اين آيات به نزول مکاني داشته باشيم. و از آنجا که نعمتهاي پروردگار از طرف مقام والاي ربوبيت به بندگان ارزاني شده تعبير به نزول در آن، کاملا مفهوم و قابل درک است.
نظير اين موضوع، در الفاظ اشاره به قريب و بعيد نيز ديده ميشود که گاهي يک موضوع مهم که از نظر مکاني در دسترس ما است ولي از نظر مقامي بسيار بلندپايه است، با «اسم اشاره بعيد» از آن تعبير ميکنيم، مثلا در فارسي ميگوئيم به آن جناب چنين معروض ميدارم (با اينکه طرف نزديک ما نشسته است) و در قرآن مجيد ميخوانيم : ذلک الکتاب لا ريب فيه: «آن کتاب پر عظمت بلند پايه (يعني قرآن) جاي شک و ترديدي ندارد».
لباس در گذشته و حال
تا آنجا که تاريخ نشان ميدهد هميشه انسان لباس ميپوشيده است، ولي البته در طول تاريخ و با گذشت زمان و با تفاوت امکنه، لباسها فوقالعاده متنوع و متفاوت بوده است، در گذشته بيشتر لباس به عنوان حفظ از سرما و گرما و همچنين زينت و تجمل مورد استفاده قرار ميگرفته است، و جنبه ايمني و حفاظت آن در درجه بعد بوده، اما در زندگي صنعتي امروز، نقش ايمني لباس و جنبه حفاظت آن در بسياري از رشتهها در درجه اول اهميت قرار دارد، فضانوردان، ماموران آتش نشاني، کارگران معادن، غواصان، و بسياري ديگر، از لباسهاي مخصوص براي حفظ خود در برابر انواع خطرها استفاده ميکنند. وسائل توليد لباس در عصر ما به قدري متنوع شده و توسعه يافته است که با گذشته اصلا قابل مقايسه نيست.
نويسنده تفسير «المنار» در جلد هشتم در ذيل آيه مورد بحث چنين مينويسد: يکي از رؤساي کشور آلمان روزي از يک کارخانه پارچهبافي ديدن ميکرد، هنگام ورود در کارخانه گوسفنداني را به او نشان دادند در حالي که مشغول چيدن پشم از آنها بودند، پس از بازديد به هنگامي که ميخواست از کارخانه خارج شود، پارچهاي به عنوان هديه به او دادند و به او گفتند اين پارچه از پشم همان گوسفنداني است که به هنگام ورود در برابر شما چيده شد، يعني يکي دو ساعت بيشتر طول نکشيد که پشم از بدن گوسفند فرود آمد و پارچه جالبي براي پوشش رئيس کشور شد!.
اما متاسفانه در عصر ما، جنبههاي فرعي و حتي نامطلوب و زننده لباس به قدري گسترش يافته که فلسفه اصلي لباس را دارد تحت الشعاع خود قرار ميدهد. لباس عاملي شده براي انواع تجملپرستيها، توسعه فساد، تحريک شهوات، خودنمائي و تکبر و اسراف و تبذير و امثال آن، حتي گاه لباسهائي در ميان جمعي از مردم به خصوص «جوانان غربزده» ديده ميشود که جنبه جنونآميز آن بر جنبه عقلانيش برتري دارد و به همه چيز شباهت دارد جز به لباس، اصولا چنين به نظر ميرسد که کمبودهاي رواني عاملي براي به نمايش گذاردن اينگونه انواع لباسهاي عجيب و غريب است، افرادي که نميتوانند با کار چشمگيري خود را به جامعه نشان دهند، سعي دارند با لباسهاي نامانوس و غريب و عجيب وجود و حضور خود را در جامعه اثبات کنند، و به همين دليل ملاحظه ميکنيم، افراد با شخصيت و آنها که داراي عقده حقارتي نيستند، از پوشيدن اين گونه لباسها متنفرند.
به هر صورت ثروتهاي عظيمي که از طريق لباسهاي گوناگون و مدپرستيهاي مختلف و چشم هم چشميها در مساله لباس، نابود ميشود، رقم بسيار مهمي را تشکيل ميدهد که اگر صرفهجوئي ميشد بسياري از مشکلات اجتماعي را حل ميکرد و مرهمهاي مؤثري بر زخمهاي جانکاه جمعي از محرومان جامعه بشري ميگذارد. مساله مدپرستي در لباس نه تنها ثروتهاي زيادي را به کام خود فروميکشد، بلکه قسمت مهمي از وقتها و نيروهاي انساني را نيز بر باد ميدهد.
از تاريخ زندگي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و ساير پيشوايان بزرگ استفاده ميشود که آنها با مساله تجملپرستي در لباس سخت مخالف بودند، تا آنجا که در روايتي ميخوانيم: هيئتي از مسيحيان نجران به خدمت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم رسيدند در حالي که لباسهاي ابريشمين بسيار زيبا که تا آن زمان در اندام عربها ديده نشده بود در تن داشتند، هنگامي که به خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيدند و سلام کردند، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پاسخ سلام آنها را نگفت حتي حاضر نشد يک کلمه با آنها سخن گويد، از علي عليهالسلام در اين باره چاره خواستند، و علت رويگرداني پيامبر صلي الله عليه و آله را از آنها جويا شدند، علي عليهالسلام فرمود: من چنين فکر ميکنم که اينها بايد اين لباسهاي زيبا و انگشترهاي گران قيمت را از تن بيرون کنند، سپس خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برسند آنها چنين کردند، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سلام آنها را پاسخ داد و با آنها سخن گفت، سپس فرمود: و الذي بعثني بالحق لقد أتوني المرة الاولي و ان ابليس لمعهم: «سوگند به خدائي که مرا به حق فرستاده است، نخستين بار که اينها بر من وارد شدند ديدم شيطان نيز به همراه آنها است» .
اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد آنچنان که پدر و مادر شما را از بهشت بيرون کرد و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد، چه اينکه او و همکارانش شما را ميبينند و شما آنها را نميبينيد (اما بدانيد) ما شياطين را اولياي کساني قرار داديم که ايمان نميآورند.
در آيه بعد خداوند به همه افراد بشر و فرزندان آدم، هشدار ميدهد که مراقب فريبکاري شيطان باشند زيرا شيطان سابقه دشمني خود را با پدر آنها نشان داده، همانطور که لباس بهشتي را بر اثر وسوسهها از اندام او بيرون کرد، ممکن است لباس تقوا را از اندام ايشان بيرون نمايد، لذا ميگويد: «اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آنچنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون ساخت و لباس آنان را از اندامشان بيرون کرد، تا عورت آنها را به آنها نشان دهد» (يا بني آدم لا يفتننکم الشيطان کما اخرج ابويکم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوآتهما).
در حقيقت چيزي که اين آيه را با آيه قبل پيوند ميدهد اين است که در آنجا سخن از لباس ظاهري و معنوي انسان (لباس تقوا و پرهيزکاري) در ميان آمده بود در اين آيه هشدار ميدهد که مراقب باشيد، اين لباس تقوا را شيطان از تن شما بيرون نکند.
البته ظاهر عبارت لا يفتننکم الشيطان نهي کردن شيطان از اين عمل است، ولي اين گونه عبارتها کنايه لطيفي براي نهي مخاطب محسوب ميشود، و به اين ميماند که به شخص مورد علاقه خود خطاب کنيم و بگوئيم نبايد فلان دشمن به تو ضربه بزند، يعني تو مراقب باش که ضربه نخوري!.
سپس تاکيد ميکند که حساب شيطان و همکارانش از ساير دشمنان جدا است، «او و همکارانش شما را ميبينند در حالي که شما آنها را مشاهده نميکنيد» و از چنين دشمني بايد سخت برحذر بود! (انه يراکم هو و قبيله من حيث لا ترونهم).
در حقيقت آنجا که تصور ميکنيد تنها خودتان هستيد و خودتان، ممکن است آنها حضور داشته باشند، و براستي بايد در برابر چنين دشمن ناپيدائي که لحظات حمله او را با دقت نميتوان پيشبيني کرد، هميشه آماده دفاع بود.
و در پايان آيه جملهاي بيان ميکند که در حقيقت پاسخي است به يک ايراد مهم و آن اينکه اگر کسي بگويد: چگونه خداوند دادگر و مهربان دشمني را با اين قدرت بر انسان مسلط ساخته، دشمني که هيچگونه موازنه قوا با او ندارد، به هر کجا بخواهد ميرود، بدون اينکه کسي حضورش را احساس کند، حتي طبق بعضي از روايات در درون وجود انسان همچون جريان خون در رگها حرکت ميکند! آيا اين با عدالت پروردگار سازگار است؟!
آيه در پاسخ اين سؤال احتمالي ميگويد: «ما شياطين را اولياء و سرپرستان افراد بيايمان قرار داديم» (انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤمنون). يعني آنها هرگز اجازه ورود به منطقه روح و قلب افرادي که آمادگي خود را براي پذيرش آنان اعلام نداشتهاند ندارند، و به تعبير ديگر گامهاي نخستين از طرف خود انسان برداشته ميشود و اجازه ورود به کشور تن از طرف او داده ميشود، و تنها پس از موافقت خود انسان است که شيطان ميتواند از مرزهاي روح او بگذرد، بنابراين کساني که دريچههاي روح خود را به روي شياطين ببندند، آنها قدرت عبور از آن را نخواهند داشت.
آيات ديگر قرآن نيز شاهد اين حقيقت است، در سوره نحل آيه 100 ميخوانيم : انما سلطانه علي الذين يتولونه و الذين هم به مشرکون: «تسلط شيطان بر آنها است که به او عشق ميورزند و او را سرپرست خود انتخاب کردهاند و کساني که او را پرستش ميکنند». و در آيه 47 سوره حجر ميخوانيم : ان عبادي ليس لک عليهم سلطان الا من اتبعک من الغاوين: «تو بر بندگان من تسلط نخواهي داشت، مگر بر گمراهاني که از تو پيروي ميکنند».
به تعبير ديگر: درست است که ما شيطان و همکارانش را نميبينيم، ولي به اصطلاح ردپاي آنها را ميتوانيم مشاهده کنيم، هر جا مجلس گناه است، و در هر نقطهاي وسائل معصيت، آماده است، و در هر موقع پاي زرق و برق دنيا و تجملپرستي به ميان ميآيد، و به هنگام طغيان غرائز، و در موقع برافروخته شدن آتش خشم و غضب حضور شيطان قطعي است، و گويا در چنين مواردي، انسان صداي وسوسه او را با گوش دل ميشنود و ردپاي او را با چشم خود ميبيند.
در اين زمينه حديث جالبي از امام باقر عليهالسلام نقل شده است که فرمود:
لما دعا نوح ربه عز و جل علي قومه اتاه ابليس لعنه الله فقال يا نوح ان لک عندي يدا! اريد ان اکافيک عليها فقال نوح انه ليبغض الي ان يکون لک عندي يد فما هي؟ قال بلي دعوت الله علي قومک فاغرقتهم فلم يبق احد اغويه فانا مستريح حتي ينسق قرن آخر و اغويهم، فقال له نوح ما الذي تريد ان تکافئني به؟
قال اذکرني في ثلاث مواطن فاني اقرب ما اکون الي العبد، اذا کان في احداهن. اذکرني اذا غضبت؟
و اذکرني اذا حکمت بين اثنين!
و اذکرني اذا کنت مع امرئة خاليا ليس معکما احد!
هنگامي که نوح به قوم خود نفرين کرد و هلاک آنها را از خدا خواست (و طوفان همه را درهم کوبيد) ابليس نزد او آمد و گفت: تو حقي بر گردن من داري که من ميخواهم آنرا تلافي کنم!.
نوح (در تعجب فرورفت) گفت: بسيار بر من گران است که حقي بر تو داشته باشم، چه حقي؟!
گفت: همان نفريني که درباره قومت کردي و آنها را غرق نمودي، و احدي باقي نماند که من او را گمراه سازم، بنابراين من تا مدتي راحتم، تا زماني که نسل ديگري بپاخيزند و من به گمراه ساختن آنها مشغول شوم.
نوح (با اينکه حداکثر کوشش را براي هدايت قوم خود کرده بود، در عين حال ناراحت شد و) به ابليس گفت حالا چه جبراني ميخواهي بکني؟.
گفت: در سه موقع بياد من باش ! که من نزديکترين فاصله را به بندگان در اين سه موقع دارم:
هنگامي که خشم ترا فراميگيرد به ياد من باش !.
و هنگامي که ميان دو نفر قضاوت ميکني بياد من باش !.
و هنگامي که با زن بيگانهاي تنها هستي و هيچکس در آنجا نيست باز به ياد من باش !.
نکته ديگري که در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است که جمعي از مفسران از آيه فوق چنين استفاده کردهاند که شيطان براي انسان به هيچوجه قابل رؤيت نيست، در حالي که از پارهاي از روايات استفاده ميشود که چنين امري احيانا ممکن است.
ولي ظاهرا اين دو با هم منافاتي ندارند، زيرا قاعده اصلي آن است که مشاهده نشود ولي اين قاعده مانند بسياري از قاعدههاي ديگر موارد استثنائي دارد.
منبع : تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مكارم شیرازى |