به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار نویسندگان / مرتبط با قرآن » آفرينش انسان
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 417 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

آفرينش انسان در قرآن  

نويسنده: آية الله مصباح يزدى

 

درباره‏ى آفرينش انسان، آيات قرآن، از جهاتى، اختلافاتى دارد. (1)

برخى از اين آيات در مورد آفرينش نخستين انسان است.طبعا هنگامى كه مبدا نخستين انسان روشن شد،مبدا وجود همه‏ى انسانهاى ديگر نيز از جهت تاريخى روشن مى‏شود.يعنى اگر بگوييم آدم از گل آفريده شده است،صحيح است كه بگوييم همه‏ى انسانها از خاك آفريده شده‏اند،اين به يك اعتبار است.

به اعتبار ديگر،همه‏ى انسانها،جداگانه لحاظ مى‏شوند و البته اين لحاظ،لحاظ اول را نفى نمى‏كند.

يعنى بگوييم:هر انسانى از نطفه آفريده شده و نطفه از مواد غذايى و مواد از گوشت‏حيوانات و ميوه‏ها و درختان و مواد معدنى و اينها،همه به زمين باز مى‏گردد، پس مبدا آفرينش هر انسانى را،صرفنظر از اينكه مى‏توان به اعتبار انسان نخستين،از خاك دانست،به اعتبار تك تك آنها ازين جهت هم،مى‏توان. (2)

برخى آيات تنها در مورد شخص حضرت آدم است و برخى ديگر ممكن است كليت داشته باشد و در مورد همه‏ى انسانها بكار رود:

حجر/29:

انى خالق بشرا من صلصال من حما مسنون،فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين .

ص/72:

انى خالق بشرا من طين،فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين .

كاملا روشن است كه شخص خاص يعنى حضرت آدم منظور است زيرا در آنجا كه ابليس مى‏گويد:«لاحتنكن ذريته‏»اگر همه‏ى انسانها منظور بودند،ديگر«ذريته‏»نمى‏گفت.پس در اينمورد،«بشرا»اسم عامى است كه مورد استعمال آن،يك فرد است و اين استعمال يعنى كاربرد اسم عام براى اطلاق به فرد،«حقيقت‏»است نه‏«مجاز»زيرا خصوصيت آن مصداق در اين اطلاق،ملحوظ نيست.در حاليكه اگر ما اسم عامى بكار ببريم در خصوص يك مصداق با توجه به آن خصوصيت‏يعنى مثلا به جاى اينكه اسم شخصى مثلا«على‏»را بكار ببريم،كلمه‏ى‏«انسان‏»را به عنوان اسم خاص او،استعمال كنيم،اين‏«مجاز»است.

وقتى خدا مى‏فرمايد:

انى خالق بشرا و مقصود از اين بشر،حضرت آدم باشد،اين مجاز،نيست.همينطور است وقتى مى‏فرمايد:

بقره/30:

انى جاعل فى الارض خليفه .

خليفه اسم عام است،ولى چون در مورد شخص حضرت آدم بكار رود،مجاز نيست،و اگر دليلى بر تعميم نداشته باشيم درباره‏ى ساير انسانها جارى نخواهد بود.اگر دليلى نداشته باشيم كه غير از حضرت آدم در ميان انسانها خليفه‏ى ديگرى هم هست، نمى‏توانيم بگوييم چون حضرت آدم خليفه بود،پس همه‏ى انسانها،خليفه‏ى خدا هستند، اين آيه بيش ازين را اثبات نمى‏كند،مگر آنكه دليل خارجى داشته باشيم.

انى جاعل فى الارض خليفة مثل انى خالق بشرا من صلصال من حما مسنون است.اگر خدا تنها آدم را خلق فرموده بود و بنا نبود انسان ديگرى بوجود آيد،اين كلام صحيح بود،پس با اينكه كلمات بشر و خليفه اسم عام است تعميم آن را بايد با دليل ديگرى اثبات كرد.در فارسى مى‏گوييم امروز معلمى به شاگردى درس داد.در اينجا معلم اسم عام است،شاگرد هم.

اما جمله دلالت ندارد بر اينكه همه‏ى معلمها به همه‏ى شاگردها درس داده باشند.

انى خالق بشرا هم چنين نيست كه هر چه كلمه‏ى بشر بر آن قابل اطلاق است،در آيه منظور شده است،خود اين تعبير،چنين دلالتى ندارد،بلكه كافى‏ست‏يك فرد به وجود آيد و اسم بشر بر او قابل اطلاق باشد و همه‏ى اين مطالب هم مخصوص او باشد.

متقابلا،وقتى مى‏گوييم اين آيه در مورد حضرت آدم است،به معناى نفى ديگرى هم نيست تا اگر دليلى به دست آمد،معارض با آيه باشد.اين آيات به خودى خود نه نفى و نه اثبات،بلكه‏«اهمال‏»دارد.حضرت آدم خليفه‏ى خدا بود،اما آيا كس ديگر نبود؟ آيه چيزى نمى‏گويد.آيا كس ديگرى بود؟اين را هم نمى‏گويد.پس براى اثبات يا نفى، دليل خارجى لازم است.

 

انسان از چه آفريده شده است؟

 

هنگامى كه قرآن،مبدا پيدايش انسان را ذكر مى‏كند،نخست،اختلافى به نظر مى‏آيد: يكجا مى‏فرمايد از آب خلق كرديم:

فرقان/54:

و هو الذى خلق من الماء بشرا .

جاى ديگر مى‏فرمايد از آب جهنده:

طارق/6:

خلق من ماء دافق .

جايى ديگر از نطفه و...

ولى وقتى دقت كنيم مى‏بينيم،اختلافى در بين نيست:

نطفه و ماء دافق و ماء،همه‏«آب‏»است و قابل جمعند و هر يك از جهتى اطلاق شده است.و از اينجا،نيز،بدست مى‏آيد كه‏«ماء»در اصطلاح قرآن منحصر به همان ماده‏ى ويژه‏اى كه از تركيب اكسيژن و ئيدروژن بدست مى‏آيد و خاصيت‏يونيزاسيون دارد،نيست،بلكه اصطلاحى‏ست‏با گستره‏ى وسيع كه شامل نطفه هم مى‏شود.ماء دافق بسيار روشن است كه چيزى جز نطفه نيست.ما در اصطلاح رائج‏خود بر آن‏«ماء»اطلاق نمى‏كنيم،مگر آنكه قيدى همراه آن بياوريم ولى به هر حال آن است كه‏«ماء»بر آن اطلاق شود،تقريبا مى‏توان گفت كه:«ماء»در اين موارد،به معناى مايع است،اما آيا اطلاق مجازى‏ست‏يا حقيقى، بحث ديگرى‏ست.

مى‏توان گفت ماء در اصل لغت وضع شده است‏براى مايع سيال خاصى مركب از ئيدروژن و اكسيژن ولى از باب توسع-كه نوعى مجاز است-به هر مايعى اطلاق شده است.

اما بعد از اينكه ما معناى كلمه‏اى را در آيه دانستيم،اثبات اينكه حقيقت است‏يا مجاز،ديگر مهم نيست.ما در صدد فهم آيه هستيم.اين مطالب،مباحث ادبى خاصى‏ست كه در جاى خود كم و بيش ارزش هم دارد ولى،پس از درك معنى،براى تفسير آيه،فايده‏اى دربر ندارد.

از لحاظى ديگر،مى‏توان گفت:منظور از ماء،همان آب معروف است.و اگر مى‏گويد انسان از آب آفريده شده است‏بنابر آنست كه:

انبياء/30:

و جعلنا من الماء كل شي‏ء حى .

چون به هر حال انسان موجود زنده‏اى است و قرآن مبدا پيدايش هر موجود زنده‏اى را آب مى‏داند.اين هم وجهى‏ست،گرچه وجه اول،نزديكتر است.

به هر حال،در مورد تعبيرات‏«ماء»،آيات قابل جمع است،اما چيزى كه بيشتر منشا توهم اختلاف مى‏شود،تعبيرات:تراب،طين،حما مسنون،صلصال و امثال آنهاست.مى‏گوييم: اين تعبيرات هم،قابل جمع است:خاك با افزودن آب‏«طين‏»( گل)مى‏شود،وقتى آبش كم شود و خشك گردد«صلصال‏»مى‏گردد و به گل و لاى كنار جوى و دريا«حما»اطلاق مى‏شود،وقتى چسبنده باشد:

صافات/11:

طين لازب .

نام دارد و بارى،همه‏ى اينها از«تراب‏»است.

چيزى كه مى‏ماند اختلاف بين دسته آياتى‏ست كه بر«ماء»تاكيد دارد و بين آنها كه بر«تراب‏»،اينها چگونه قابل جمع است؟

مى‏گوييم:اگر حصر در بين بود يعنى وقتى مى‏فرمايد:«خلقكم من تراب‏»بدين معنى بود كه تنها و تنها از خاك آفريده شده‏ايد و يا در جايى كه مى‏گويد از آب،يعنى تنها از آب آفريده شده‏ايد،اختلاف باقى بود ولى مى‏دانيم كه براى معرفى منشا پيدايش يك موجود، گاهى،مجموع عناصر تشكيل دهنده‏ى آن موجود را ذكر مى‏كنند و گاهى به اقتضاى لاغت‏برخى از آنها را.و اين در عرف معمول است،بنابر اين جمع بين ايندو دسته از آيات چنين است كه در برخى روى بعضى تكيه شده كه تراب يا ماء باشد و در برخى روى مجموع كه طين باشد.

نيز،اشاره به مراحل پيدايش انسان دارد:انسان نخستين تنها از تراب يا طين خلق شده است ولى انسانهاى مراحل بعدى از نطفه آفريده شده‏اند.پس به ساير انسان‏ها نيز به لحاظ مبدا مى‏توان گفت از تراب و به لحاظ مبدا قريب،از نطفه،آفريده شده‏اند.

به توهمى هم كه در اينجا شده است اشاره كنيم كه:برخى پنداشته‏اند آيات ماء دافق و نطفه عموميت دارد و شامل انسان نخستين نيز مى‏شود و از اينجا خواسته‏اند استفاده كنند كه قرآن با نظريه‏ى تكامل،موافق است،كه پاسخ آن را در جاى خود خواهيم داد انشاء الله (3) .

 

بررسى آيات مربوط به آفرينش انسان

 

آياتى داريم كه مى‏فرمايد:خدا انسان را آفريد در حاليكه قبلا او چيزى نبوده است.

مريم/9:

و قد خلقتك من قبل و لم تك شيئا .

هنگامى كه خداوند به زكريا بشارت فرزند داد و او شگفت‏زده شد،براى رفع شگفتى او، فرمود:خود تو را آفريديم در حاليكه چيزى نبودى،به تعبير ساده يعنى:انسان از نيستى آفريده شده است. (4)

درباره‏ى كل انسانها نيز مى‏فرمايد:

مريم/67:

اولا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل و لم يك شيئا .

الانسان/1:

هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا .

مفاد دو آيه‏ى اول اينست كه خدا انسان را آفريد در حاليكه سابقا چيزى نبود و«لا شى‏ء»بود و مفاد آيه‏ى اخير اينست كه چيزى بنام‏«انسان‏»وجود نداشت.

ممكن است اين توهم به وجود آيد كه بنابر اين،هر انسانى بدون ماده‏ى قبلى و ناگهان از عدم ايجاد مى‏شود و به اصطلاح فلسفى وجودش ابداعى‏ست.ولى پيداست كه منظور آيات اين نيست.بهترين گواه اينكه در آيات فراوان ديگرى مى‏فرمايد انسان را از خاك و آب خلق كرديم.يعنى ماده‏ى قبلى را به تصريح،بيان مى‏فرمايد.

بى‏شك منظور اين است كه ماده‏ى قبلى وجود داشته و زمينه‏ى پيدايش انسان را فراهم آورده اما بايد چيزى بر آن افزوده مى‏شد تا انسان بوجود مى‏آمد و آن چيز در خود ماده،نبوده است.فعليت جديدى در ماده پديد آمده كه قبلا وجود نداشته است.به اصطلاح فلسفى،صورت انسانى يا نفس انسانى كه به ماده تعلق مى‏گيرد،در ماده نبوده است. خاك بود،نطفه بود،ولى انسان نبود.اين صورت انسانى را خدا افاضه و ابداع فرمود.

احتمال ضعيفى نيز،روى مى‏نمايد و آن اينكه:به هر حال همان خاك را نيز بايد گفت از چه آفريده شده است؟و سرانجام منتهى مى‏شود به اينكه ماده‏ى نخستين سراسر جهان ابداعى‏ست و ماده‏ى قبلى ندارد.پس‏«لم يك شيئا»اشاره به اين است كه ماده‏نخستين از ماده ديگرى آفريده نشده است.اما چنانكه گفتيم اين احتمال ضعيفى‏ست و آيات ديگر، همه تصريح دارد بر اينكه انسان،ماده‏اى در اين جهان داشته است ولى آيا چه بوده است؟لحن آيه‏ها در اين مورد اختلاف دارد:

-در چند آيه،«زمين‏»را منشا مى‏داند:

هود/61:

هو انشاكم من الارض .

شما را از زمين پديد آورد.

النجم/32:

هو اعلم بكم اذا نشاكم من الارض .

او كه شما را از زمين آفريد بر شما داناتر است.

طه/55:

منها خلقناكم و فيها نعيدكم .

شما را از زمين آفريديم و دوباره بدان باز مى‏گردانيم.

در قرآن از انسان يا ضمائرى كه به انسان باز مى‏گردد،گاه مجموع روح و بدن منظور است و گاه تنها بدن و گاه تنها روح.در آيه‏ى اخير،مصداق ضمير«كم‏»،بدن است،چون روح به زمين برنمى‏گردد:«نعيدكم:اى نعيدا بدانكم‏».

مشابه اين تعبيرات در اين آيه آمده است:

نوح/17:

و الله انبتكم من الارض نباتا .

و خدا شما را از زمين روياند.

تعبير استعارى‏ست‏يعنى همانطور كه گياه از مواد زمينى مى‏رويد و رشد مى‏كند و حيات گياهى مى‏يابد،شما نيز همين مواد زمين بوده‏ايد كه خدا به شما حيات بخشيد، خست‏يك‏«اسپرم‏»بوده‏ايد و خدا شما را به صورت انسانى كامل آفريد.يا هنگامى كه خاك بوديد و خدا در آن خاك،روح دميد و به صورت حضرت آدم در آمد،اينهم روياندن از زمين محسوب است.مشابه اين آيات،آياتى‏ست كه منشا پيدايش انسان را«تراب‏»مى‏داند كه باز بخشى از زمين است:

كهف/37:

اكفرت بالذى خلقك من تراب (5)

حج/5:

فانا خلقناكم من تراب .

روم/20:

و من آياته ان خلقكم من تراب .

فاطر/11:

و الله خلقكم من تراب .

غافر/67:

هو الذى خلقكم من تراب .

آل عمران/59:

ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب .

در چهار آيه،منشا پيدايش انسان،«صلصال‏»ذكر شده است:

حجر/26:

و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حما مسنون .

حجر/28:

و اذ قال ربك للملائكة انى خالق بشرا من صلصال من حما مسنون .

حجر/33:

قال لم اكن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حما مسنون .

الرحمن/14:

خلق الانسان من صلصال كالفخار .

در مورد صلصال،مفسران بحثهايى بسيار كرده‏اند كه نتيجه‏ى قطعى از آنها بدست نمى‏آيد.

آنچه قاطعا مى‏توان گفت اينست كه صلصال يعنى:گل خشك.گواه اين مطلب آنست كه قرآن در سوره‏«الرحمن‏»آنرا به‏«فخار»تشبيه مى‏كند و فخار يعنى سفال و گل پخته.برخى پنداشته‏اند فخار يعنى سفالگر و بنابر آن انديشيده‏اند كه خدا خود را به سفالگر تشبيه كرده است‏يعنى:ما انسان را آفريديم چنانكه كوزه‏گر،كوزه را! (6)

حما مسنون:گل سرشته

دوش ديدم كه ملائك، در ميخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند

«حافظ‏»

در آيات سوره‏ى حجر،علاوه بر صلصال،از حما مسنون نيز،ياد مى‏كند.

در مورد هر يك از كلمات حما و مسنون،بحثهاى لغوى بسيار شده است:

حما را برخى لايه‏اى مى‏دانند كه پس از ته‏نشين شدن سيل،روى زمين مى‏ماند.و برخى گفته‏اند لجن يا گل سياه و كبود است.

درباره‏ى مسنون:برخى گفته‏اند كه منظور گل بد بوست(سن الماء تغير رائحته).پس بمعنى لجن بدبو مى‏شود.بعضى با گواه آوردن مواردى از استعمالات مشابه در عربى،آنرا به معناى‏«قالب‏»ريزى شده دانسته‏اند و برخى نيز گفته‏اند«سن‏»يعنى پرداخت كرد و صيقل داد.

شايد وجه بهتر و نزديكتر اين باشد كه بگوييم:گل را وقتى كاملا مالش دهيم‏چنانكه چسبناك شود و صيقل يابد،و سرشته گردد و زبرى آن از ميان برخيزد،به آن مسنون مى‏گويند.با سفال هم تناسب دارد زيرا گلى كه با آن سفال مى‏سازند،از همين نوع است.

پس:از مجموعه‏ى اين دسته آيات چنين برمى‏آيد كه گلى سرشته و خشك،ماده‏ى نخستين آفرينش انسان بوده است.

طين، خاك

يار مردان خدا باش كه در كشتى نوح

 هست‏خاكى كه به آبى نخرد توفان را

«حافظ‏»

دسته‏اى از آيات،ماده‏ى نخستين را،گل مى‏گويد:

انعام/2:

هو الذى خلقكم من طين .

اوست آنكه شمايان را از گل آفريد.».

سجده/7:

و بدا خلق الانسان من طين .

آفرينش انسان را از گل آغازيد.

صافات/11:

انا خلقناهم من طين لازب .

ما آنان را از گل چسبناك آفريديم.

اعراف/12:

خلقتنى من نار و خلقته من طين (7)

مرا از آتش و او را از گل آفريدى.

اسراء/61:

قال ءاسجد لمن خلقت طينا .

آيا بر آنكه او را از گل آفريدى سجده بگزارم؟

 فرقان/54:

و هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا .

پيشتر نيز اشاره كرديم كه اين آب،قابل دو تعبير است:

1-آب به اصطلاح عرفى:در اين صورت جزء آياتى است كه موجودات زنده را از آب مى‏داند:

نور/45:

و الله خلق كل دابة من ماء .

انبياء/30:

و جعلنا من الماء كل شي‏ء حى .

2-نطفه و احتمال قوى‏تر هم همين است كه مبدا نزديكتر يعنى نطفه منظور است و گواه، آياتى‏ست كه از نطفه به‏«ماء مهين‏»و يا«ماء دافق‏»تعبير كرده است:

مرسلات/40:

الم نخلقكم من ماء مهين .

سجده/8:

ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين .

الطلاق/6-5:

فلينظر الانسان مم خلق،خلق من ماء دافق .

پس اطلاق‏«ماء»بر نطفه،در قرآن،ناآشنا نيست،و بعيد بنظر نخواهد آمد اگر منظور از«ماء»در آيه‏ى و جعل من الماء بشرا ،نطفه باشد.

بعدا خواهيم گفت كه اين آيه و آيات ديگرى كه تصريح به نطفه در آفرينش انسان دارد،عموميت ندارد،چنانكه عيسى(ع)و آدم(ع)از نطفه خلق نشده‏اند.پس اين آيات تنها جريان طبيعى خلقت انسان را بيان مى‏كند.

و آن افراد استثنايى از سياق آيات،خارج و حد اكثر عامى‏ست كه تخصيص يافته يا مطلقى‏ست كه مقيد شده است.

نطفه دسته‏ى ديگر از آيات منشا آفرينش آدمى را تنها نطفه مى‏داند:

نحل/4:

خلق الانسان من نطفة .

يس/77:

او لم ير الانسان انا خلقناه من نطفه .

دهر/2:

انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج .

عبس/19:

من نطفة خلقة فقدره .

القيمة/37:

الم يك نطفة من منى يمنى .

النجم/46:

من نطفة اذا تمنى .

واقعه/58:

افرايتم ما تمنون .

آبى را كه مى‏ريزيد آيا شما مى‏آفرينيد؟

در بعضى آيات تراب و نطفه،با هم يكجا آمده است:

حج/5:

فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفة .

فاطر/11:

و الله خلقكم من تراب ثم من نطفة .

غافر/67:

هو الذى خلقكم من تراب ثم من نطفة .

كهف/37:

اكفرت بالذى خلقك من تراب ثم من نطفة .

در مورد اين آيات،دو وجه به نظر مى‏آيد:

1-مراحل آفرينش هر فرد،جدا مورد نظر است،يعنى خاك است كه به مواد غذايى و مواد غذايى به نطفه تبديل مى‏شود،پس خاك مبدا نطفه و نطفه مبدا انسان است.

خاك مبدا دور،و نطفه مبدا نزديك.

2-چون حضرت آدم از خاك است و هر انسانى در آفرينش منتهى به آدم مى‏شود پس مبدا آفرينش آدم،مبدا آفرينش ديگران نيز خواهد بود.

شايد در برخى آيات وجه اول و در بعضى ديگر وجه دوم،نزديكتر و بهتر باشد.

برخى از آياتى كه درباره‏ى منشا آفرينش انسان بحث كرده است اختصاص به حضرت آدم دارد.

يعنى يا تصريح شده و يا از سياق آيه بدست مى‏آيد:

آل عمران/59:

ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون .

در اينجا صراحت دارد،البته نه به اين معنا كه خلقت ديگران از خاك را نفى كند ولى نظر اصلى آن،در مورد آدم است نه ديگران،در مورد ديگران نه نفى مى‏كند و نه اثبات.

و اما آنجا كه از سياق آيه برمى‏آيد،آياتى نظير داستان شيطان است كه به خدا مى‏گويد:آيا به كسى كه از خاك آفريدى سجده كنم:

اسجد لمن خلقت طينا در اين مورد هيچ دليلى نداريم كه وى مامور بود كه براى سايرين نيز سجده كند مثلا براى شمر و محمدرضا خان!

و اينك آيات:

اسراء/61:

قال ء اسجد لمن خلقت طينا .

ص/76:

خلقتنى من نار و خلقته من طين .

اعراف/12:

خلقتنى من نار و خلقته من طين .

حجر/33:

لم اكن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حما مسنون .

حجر/26:

و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حما مسنون .

حجر/28:

انى خالق بشرا من صلصال من حما مسنون فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين .

الرحمن/14:

خلق الانسان من صلصال كالفخار .

ما انسانها،اگر از خاك هم خلق شده باشيم،همه،صلصال كالفخار نبوده‏ايم،مواد خاكى كه تبديل به غذا و سپس تبديل به نطفه مى‏شود هيچوقت صلصال نيست.اگر چنان خشك باشد هرگز گياه در آن نمى‏رويد.پس اين مساله ويژه‏ى حضرت آدم است و اگر به ديگران هم نسبت داده شود،به اعتبار حضرت آدم است.

سجده/7 و 8:

و بدا خلق الانسان من طين،ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين .

در اينجا نيز پيداست كه بين انسان نخستين و نسل انسان فرق گذاشته،انسان اولى از خاك است( طين)ولى نسل او از«ماء مهين‏»مى‏باشد.

نسل همواره به موردى گفته مى‏شود كه موجودى زنده از موجود زنده‏ى ديگرى بوجود آيد، اگر موجود زنده‏اى از موجود بيجانى خلق شود،به آن‏«نسل‏»نمى‏گويند.بنابر اين نمى‏گويند حضرت آدم از نسل خاك است‏با اينكه به اعتقاد ما آدم از خاك بيجان آفريده شده است.

آيه مى‏فرمايد:نسل انسان از نطفه است.اگر خود حضرت آدم نيز از نطفه بود،تكيه روى نسل،وجهى نداشت.پس كاملا روشن است كه آيه در مقام تفصيل است.يعنى هم آفرينش انسان نخستين را يادآورى مى‏شود كه از خاك است و هم ساير انسانها را كه از نطفه است.

آيات ديگر در همين مورد:

حج/5:

يا ايها الناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلقة و غير مخلقة لنبين لكم و نقر فى الارحام ما نشاء الى اجل مسمى ثم نخرجكم طفلا ثم لتبلغوا اشدكم و منكم من يتوفى و منكم من يرد الى ارذل العمر لكيلا يعلم من بعد علم شيئا .

آيه در مقام استدلال براى زنده شدن انسان در روز قيامت است:اگر درباره‏ى زنده شدن انسان در بعث،شكى داريد،بينديشيد كه آيا شما را از موجود بيجانى نيافريديم،چون بميريد باز موجود بى‏جانى هستيد،چه جاى شگفتى است اگر دوباره زنده‏تان سازيم؟

يعنى به ضميمه‏ى يك كبراى مطوى كه:«حكم الامثال فيما يجوز و فيما لا يجوز، واحد»مساله را بيان مى‏فرمايد.سياق آيه در مقام آنست كه مراحل مختلف آفرينش انسان‏را بيان فرمايد.در آيات ديگرى هم به اين‏«مراحل مختلف‏»اشاره شده است:

نوح/14:

و قد خلقكم اطوارا .

زمر/6:

خلقا من بعد خلق فى ظلمات ثلاث .

در سوره حج آن مراحل را تفسير فرموده است كه ببينيد شما آفرينش‏هايى پى در پى داشته‏ايد و در هر مرحله‏اى خداست كه دگرگونيها را بوجود مى‏آورد،آفرينشى از پى آفرينش ديگر و فعليتى از پس فعليت ديگر به شما مى‏بخشد:

مرحله‏ى نخست:از خاك به نطفه.

مرحله‏ى دوم:از نطفه به علقه.گفته‏اند كه علقه را به مناسبت‏«حالت‏بستگى‏»آن،علقه مى‏گويند،برخى نيز گفته‏اند چون نطفه در اين مرحله به شكل زالوست،به آن علقه كه به معناى زالو نيز هست،گفته‏اند،برخى ديگر گفته‏اند:نطفه در رحم ابتدا حالت استقرار ندارد،در مرحله‏ى علقه چون بديواره‏ى رحم مى‏چسبد،بدين نام،ناميده شده است.

و برخى ديگر مى‏گويند:چون به صورت‏«خون بسته‏»در آمده است علقه مى‏گويند.

به هر حال،آنچه مسلم است،پس از مرحله‏ى نطفه،مرحله‏اى‏ست كه به آن علقه مى‏گويند و پس از آن كه مصداق آن را دريافتيم،به وجه تسميه‏ى آن نيازى نداريم.

مرحله‏ى سوم:مضغه:مفسرين گفته‏اند از ماده‏ى مضغ( جويدن)است زيرا در اين مرحله، مانند گوشت جويده شده است.

اما آنچه بيشتر نياز به توضيح دارد تعبير«مخلقه‏»و«غير مخلقه‏»است.بى‏شك منظور اين نيست كه هر انسانى هم از مضغه‏ى مخلقه و هم از غير مخلقه،آفريده مى‏شود،بنابر اين چنين نيست كه اين دو،دو مرحله‏ى پياپى براى مضغه است،بلكه منظور اين است كه مضغه در مرحله‏ى تكامل خود به دو قسم تقسيم مى‏گردد:گاه به صورت مخلق در مى‏آيد و گاه نه و ساقط مى‏شود و به مرحله‏ى بعدى يعنى جنين نمى‏رسد.شبيه تعبيرى كه مى‏فرمايد:

حج/5:

و منكم من يتوفى و منكم من يرد الى ارذل العمر .

و اما لغت مخلق:اهل تفسير و لغت در مورد آن اختلاف دارند:برخى گفته‏اند تخليق به معناى تسويه است(خلق العود سواه)صاف كردن چوب كج‏يا برطرف كردن ناهموارى آن تخليق است،پس‏«مخلقه‏»به معناى‏«مسواة‏»مى‏شود كه در برخى آيات هم تعبير:

سجده/9:

ثم سواه...

وجود دارد.پس در اينجا نيز بعد از مضغه مى‏توان گفت:مرحله‏ى كاملتر،تسويه‏ى مضغه است.

برخى نيز گفته‏اند منظور:تصوير است.

برخى ديگر گفته‏اند:مخلق يعنى تام الخلقه،خلق الشى‏ء يعنى اتم خلقه.

به هر حال،پس از مضغه،گاهى جنين به حدى مى‏رسد كه اعضاء آن معلوم است و تصوير پيدا مى‏كند كه در آنصورت مخلق است و گاهى در همان حد قبل از تصوير ساقط مى‏شود كه در اينصورت غير مخلق است در بعضى از آيات نيز،مرحله‏ى پيدايش‏«عظم‏»(استخوان)را ذكر فرموده است كه آن هم،منطبق بر همان مرحله‏ى تسويه مى‏شود.

در اينجا،جمله‏ى معترضه‏اى مى‏فرمايد:

حج/5:

لنبين لكم .

اين تعبيرها،بدين معنا نيست كه تنها هدف مورد نظر در آيه،همانستكه با اين معترضه بدان اشاره مى‏كند،بلكه اين جمله‏ها،گاه براى توجه دادن به مطلبى‏ست كه مورد غفلت قرار مى‏گيرد.مثلا در دنباله‏ى همين آيه مى‏فرمايد:

حج/5:

و نقر فى الارحام ما نشاء... .

كه ظاهرا اشاره به آنست كه بعد از مرحله‏ى مخلق شدن(يا در همين مرحله)است كه دختر يا پسر بودن جنين،ظاهر مى‏شود:

شورى/49:

يهب لمن يشاء اناثا و يهب لمن يشاء الذكور .

حج/5:

الى اجل مسمى .

در آن زمان كه جنين بايد در رحم باشد كه معمولا 9 ماه است.

حج/5:

ثم نخرجكم طفلا .

به صورت كودكى متولد مى‏شويد.

حج/5:

ثم لتبلغوا اشدكم .

و آفرينش شما را ادامه مى‏دهيم تا به مرحله‏ى رشد كامل برسيد.

حج/5:

و منكم من يتوفى .

سپس بعضى در سن جوانى يا كهولت،از دنيا مى‏رويد.

حج/5:

و منكم من يرد الى ارذل العمر .

و عمر برخى از شما را تا آنجا ادامه مى‏دهيم كه به پايين‏ترين حد حيات مى‏رسيد كه توام با فرسودگى و ضعف است.

حج/5:

لكى لا يعلم من بعد علم شيئا .

تا آنجا كه ممكن است در اين سير نزولى به جايى برسد كه دانسته‏ها فراموش شود. اين مراحل آفرينش انسان است،از خاك شروع مى‏شود و مراحلى را كه گفتيم مى‏گذراند و به آنجا كه گفتيم ختم مى‏شود. (8)

مؤمنون/14-12:

و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين.ثم خلقنا النطفه علقة فخلقنا العلقة مضغه فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر...

.

در اين آيه،به جاى مخلقه و غير مخلقه،تعبير فرموده است كه مضغه تبديل به عظام مى‏شود و روى عظام،گوشت رويانده مى‏شود.

ثم انشاناه خلقا آخر (9)

برخى احتمال داده‏اند كه‏«انشاناه خلقا آخر»دنباله‏ى همان عظم و لحم است ولى برخى ديگر تاكيد دارند كه منظور دميدن روح است و نه تنها اين موضوع بلكه اتحاد روح و بدن و اينكه روح جسمانيه الحدوث است،نيز استفاده مى‏شود. (10)

مؤمن/67:

هو الذى خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم يخرجكم طفلا ثم لتبلغوا اشدكم ثم لتكونوا شيوخا و منكم من يتوفى من قبل و لتبلغوا اجلا مسمى و لعلكم تعقلون .

اين تعبير«و لعلكم تعقلون‏»،همچنان شبيه به‏«لنبين لكم‏»در آيه پنجم از سوره حج است كه قبلا اشاره كرديم.يعنى اين كارهاى ما حكمتهايى دارد كه بايد درباره‏ى آنها بينديشيد و عقلتان را بكار اندازيد و از آن هم براى خداشناسى و هم معاد و هم بسيار مسائل ديگر،نتيجه بگيريد.گرچه بيشتر آيات در اين مورد،متوجه معاد است و استبعادها را درباره‏ى آن رد مى‏كند.

بارى،مجموعا از آياتى كه ذكر كرديم برمى‏آيد كه قرآن كريم مبدا آفرينش انسان را گاه به صورت آفرينش هر فرد بيان مى‏كند مبنى بر اينكه از نطفه است و مراحلى دارد تا به جنين كامل مى‏رسد و گاه توجه به خلقت نخستين انسان دارد و گاهى نيز، هر دو را جمع مى‏كند.آنچه يقينا هر دو در آن جمع شده آيه‏ى 7 از سوره‏ى سجده است و آنچه احتمالا هر دو را ذكر فرموده آيات 5 حج و 67 مؤمن و 12 تا 14 مؤمنون است.برخى از آيات را نيز،ديديم كه انحصارا در مورد حضرت آدم است.

پى‏نوشت‏ها:

1- اختلاف و نه تناقض،يعنى اينكه هر دسته ناظر به جهتى است كه در آيات ديگر،آن جهت،ملحوظ نيست.

2- اكنون نمى‏خواهيم بگوييم هر يك از آيات چه لحنى دارد و ناظر به چه جهتى است تنها خوب است‏بدانيم كه چنين ديدگاهى صحيح است.

3- رجوع كنيد به مقاله «آفرينش آدم(ع) و پاسخ دو سؤال‏».

4- نه بدينمعنى كه نيستى ماده‏اى است كه انسان از آن آفريده شده است‏بلكه بدينمعنى كه او نبوده است و خدا او را به وجود آورده.

5- اينجا خطاب به شخص است ولى با الغاء خصوصيت آن كه الغائى قطعى‏ست،در مى‏يابيم كه منظور خلقت همه‏ى انسانهاست.

6- اين پندارها نتيجه‏ى ناآشنايى با زبان قرآن است.فخار در فارسى سفالگر است ولى در عربى به معنى خود سفال است.

7- از قول شيطان،در پاسخ خداوند كه فرمود چرا بر آدم سجده نكردى،مفاد اين آيه را گفت.

8- دو احتمالى كه در مورد آيه‏ى خلقكم من تراب گفتيم كه آيا ويژه‏ى انسان نخستين است‏يا مربوط به هر انسانى،در اين آيه ظاهرا به جاى خود باقى‏ست و قرينه‏ى معينه‏اى تا حد استقصاى بنده،بدست نيامده است.

9- اين تعبير تنها همين يك مورد در قرآن كريم آمده است.

10- به مناسبت ديگرى دوباره درباره‏ى اين موضوع سخن خواهيم گفت .

 

منبع : كتاب معارف قرآن (3-1)، ص 327

http://www.hawzah.net/per/Q/do.asp?a=QDBH5.HTM                         

 








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir