آيا انسان نمىداند كه از نطفهاى بىارزش آفريده شده است ، چطور با وجود اين دشمنى آشكار شده است ؟!!
( بخش اول - قسمت اول )
پاسخ به روایت قرآن :
سورة یس آیات 77 تا 83
بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
أَ وَ لَمْ يَرَ الانسنُ أَنَّا خَلَقْنَهُ مِن نُّطفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ (77) وَ ضرَب لَنَا مَثَلاً وَ نَسىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْىِ الْعِظمَ وَ هِىَ رَمِيمٌ (78) قُلْ يحْيِيهَا الَّذِى أَنشأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (79) الَّذِى جَعَلَ لَكم مِّنَ الشجَرِ الأَخْضرِ نَاراً فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (80) أَ وَ لَيْس الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض بِقَدِرٍ عَلى أَن يخْلُقَ مِثْلَهُم بَلى وَ هُوَ الخَْلَّقُ الْعَلِيمُ (81) إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ (82) فَسبْحَنَ الَّذِى بِيَدِهِ مَلَكُوت كلِّ شىْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (83)
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
77 - آيا انسان نديد ( نمىداند) كه ما او را از نطفهاى بىارزش آفريديم ، و او ( چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد كه) به مخاصمه آشكار برخاست !
78 - و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش كرد ، و گفت چه كسى اين استخوانها را زنده مىكند در حالى كه پوسيده است ؟
79 - بگو : همان كسى آنرا زنده مىكند كه نخستين بار آنرا آفريد ، و او به هر مخلوقى آگاه است !
80 - همان كسى كه براى شما از درخت سبز، آتش آفريد و شما بوسيله آن، آتش مىافروزيد!»
81 - آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريد، نمىتواند همانند آنان [< انسان هاى خاك شده] را بيافريند؟! آرى (مىتواند)، و او آفريدگار داناست!
82 - فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مىگويد: «موجود باش!»، آن نيز بىدرنگ موجود مىشود!
83 - پس منزّه است خداوندى كه مالكيّت و حاكميّت همه چيز در دست اوست؛ و شما را به سوى او بازمىگردانند!
شان نزول :
در غالب تفاسير نقل شده است كه مردى از مشركان به نام ابى بن خلف يا امية بن خلف و يا عاص بن وائل قطعه استخوان پوسيدهاى را پيدا كرد و گفت با اين دليل محكم به مخاصمه با محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلّم ) برمىخيزم ، و سخن او را در باره معاد ابطال مىكنم آنرا برداشت و نزد پيامبر اسلام آمد ( و شايد مقدارى از آن را در حضور پيامبر نرم كرد و به روى زمين ريخت )و گفت چه كسى مىتواند اين استخوانهاى پوسيده را از نو زنده كند ( و كدام عقل آن را باور مىكند ). آيات فوق و چهار آيه بعد از آن كه مجموعا هفت آيه را تشكيل مىدهد نازل شد ، و پاسخ منطقى و دندانشكنى به او و همفكران او داد .
تفسير :
آفرينش نخستين دليل قاطعى است بر معاد
گفتيم بحثهاى مربوط به مبداء و معاد و نبوت در سوره يس كه قلب قرآن است به صورت مقطعهاى مختلفى مطرح شده است ، اين سوره از قرآن مجيد و مساله نبوت آغاز شد ، و با هفت آيه منسجم كه قوىترين بيانات را در باره معاد در بر دارد پايان مىيابد. نخست دست انسان را مىگيرد و به آغاز حيات خودش در آن روز كه نطفه بىارزشى بيش نبود مىبرد ، و او را به انديشه وا مىدارد ، مىگويد :
آيا انسان نديد كه ما او را از نطفه آفريديم و او آنچنان قوى و نيرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق شد كه حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه كننده آشكارى شد ؟ ! ( او لم ير الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين ).
چه تعبير زنده و گويائى ؟ نخست روى عنوان انسان تكيه مىكند يعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مكتبى و هر مقدار دانشى مىتواند اين حقيقت را دريابد . سپس سخن از نطفه مىگويد كه در لغت در اصل به معنى آب ناچيز و بىارزش است ، تا اين انسان مغرور و از خود راضى كمى در انديشه فرو برود و بداند روز اول چه بود ؟ و تازه تمام اين قطره آب ناچيز مبداء نشو و نماى او نبوده بلكه سلول زنده بسيار كوچكى كه با چشم ديده نمىشود .
از ميان هزاران سلول كه در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسيار كوچكى كه در رحم زن قرار داشت با هم تركيب شدند ، و انسان از آن موجود ذره بينى پا به عرصه هستى گذاشت ! مراحل تكامل را يكى بعد از ديگرى پيمود كه شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤمنون در درون رحم مىباشد .
( مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها ، سپس پوشيده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پيدايش روح يعنى حس و حركت )
.
از يكسو اين كار جز از انسانى كه داراى عقل و فكر و شعور و استقلال اراده و اختيار و قدرت دارد ساخته نيست و مىدانيم مهمترين مساله در زندگى انسان سخن گفتن است ، و سخنانى كه محتواى آن قبلا در انديشه حاضر مىشود ، سپس در قالب جملهها قرار مىگيرد ، و مانند گلولههائى كه مسلسلوار به هدف شليك مىشود از مخارج دهن بيرون مىپرد ، و اين كارى است كه از هيچ جاندارى جز انسان حاصل نمىشود . و به اين ترتيب قدرتنمائى خدارا در اين نيروى عظيمى كه به قطره آب ناچيزى داده مجسم مىكند . اما از سوى ديگر : او يك موجود فراموشكار و مغرور است ، و اين نعمتهائى را كه ولى نعمتش به او بخشيده در برابر او به كار مىگيرد و به مجادله و مخاصمه برمىخيزد ، زهى بيخبرى و خيره سرى ! براى بيخبرى او همين بس كه او مثلى براى ما زد و به پندار خودش دليل دندانشكنى پيدا كرد ، و در حالى كه آفرينش نخستين خود را به دست فراموشى سپرده گفت : چه كسى مىتواند اين استخوانها را زنده كند در حالى كه پوسيده است ؟ ! ( و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم) .
بعد از تولد كه نوزادى بسيار ضعيف و ناتوان بود مراحل تكامل را نيز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسيد . آرى اين موجود ضعيف و ناتوان آنچنان قوى و نيرومند شد كه به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخيزد ، و گذشته و آينده خويش را به دست فراموشى بسپارد ، و مصداق روشن خصيم مبين شود . جالب اينكه : تعبير خصيم مبين ( جدال كننده و پرخاشگر آشكار ). داراى يك جنبه قوت است و يك جنبه ضعف كه ظاهرا قرآن به هر دو جهت در اينجا ناظر است .
منظور از ضرب المثل در اينجا ضرب المثل عادى و تشبيه و كنايه نيست ، بلكه منظور بيان استدلال و ذكر مصداق به منظور اثبات يك مطلب كلى است . آرى او ( ابى بن خلف ، يا امية بن خلف ، يا عاص بن وائل ) در بيابان قطعه استخوان پوسيدهاى را پيدا مىكند ، و استخوانى كه معلوم نبود از چه كسى است ؟ آيا به مرگ طبيعى مرده ؟ يا در يكى از جنگهاى عصر جاهلى به طرز فجيعى كشته شده ؟ يا بر اثر گرسنگى جان داده ؟ به هر صورت فكر مىكرد دليل دندانشكنى براى نفى معاد پيدا كرده است ، با خشم توأم با خوشحالى قطعه استخوان را برداشته ، مىگويد : لا خصمن محمدا ( من با همين دليل به خصومت با محمد برمىخيزم ) آن چنان كه نتواند جوابى دهد !
با عجله به سراغ پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) آمد و فرياد زد بگو ببينم چه كسى قدرت دارد بر اين استخوان پوسيده لباس حيات بپوشاند ؟ و سپس قسمتى از استخوان را نرم كرد و روى زمين پاشيد ، و فكر مىكرد پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) هيچ پاسخى در برابر اين منطق نخواهد داشت . جالب اينكه قرآن مجيد با جمله كوتاه و نسى خلقه تمام پاسخ او را داده است هر چند پشت سر آن توضيح بيشتر و دلائل افزونتر نيز ذكر كرده .
مىگويد : اگر آفرينش خويش را فراموش نكرده بودى هرگز به چنين استدلالى واهى و سستى دست نمىزدى ، اى انسان فراموشكار ! به عقب باز گرد ، و آفرينش خود را بنگر ، چگونه نطفه ناچيزى بودى ، و هر روز لباس تازهاى از حيات بر تن تو پوشانيد ، تو دائما در حال مرگ و معاد هستى ،
از جمادى مردى نامى شدى ،
و از جهان نباتات نيز مردى از حيوان سر زدى ،
از عالم حيوان نيز مردى انسان شدى ، اما توى فراموشكار همه اينها را به طاق نسيان زدى حال مىپرسى چه كسى اين استخوان پوسيده را زنده مىكند ؟ ! اين استخوان هر گاه كاملا به پوسد تازه خاك مىشود ، مگر روز اول خاك نبودى ؟ ! لذا بلافاصله به پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) دستور مىدهد كه به اين خيره سر مغرور و فراموشكار بگو : كسى او را زنده مىكند كه در روز نخست او را ايجاد كرد ( قل يحييها الذى انشاها اول مرة ).
اگر امروز استخوان پوسيدهاى از او به يادگار مانده روزى بود كه حتى اين استخوان پوسيده هم نبود و حتى خاكى هم وجود نداشت ، آرى آن كس كه او را از كتم عدم آفريد ، تجديد حيات استخوان پوسيدهاى برايش آسانتر است . و اگر فكر مىكنيد اين استخوان پوسيده وقتى كه خاك شد و در همه جا پراكنده گشت چه كسى مىتواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گرد آورى كند ؟
پاسخ آن نيز روشن است ، او از هر مخلوقى آگاه است و تمام ويژگيهاى آنها را مىداند (و هو بكل خلق عليم ) . كسى كه داراى چنين علم و چنان قدرتى است مساله معاد و احياء مردگان مشكلى برايش ايجاد نخواهد كرد . يك قطعه آهن ربا را اگر در ميان خروارها خاك كه ذرات كوچكى آهن در آن پراكنده است بگردانيم فورا تمام اين ذرات را جمع آورى مىكند ، در حالى كه يك موجود بيجان بيش نيست ، خداوند به آسانى مىتواند تمام ذرات بدن هر انسانى را در هر گوشهاى از كره زمين باشد با يك فرمان جمعآورى نمايد .
نه تنها به اصل آفرينش انسان آگاه است كه از نيات و اعمال آنها نيز آگاه مىباشد ، و حساب و كتاب آن نزد او روشن است . بنا بر اين محاسبه اعمال و نيات و اعتقادات درونى نيز مشكلى براى او ايجاد نمىكند چنانكه در آيه 284 سوره بقره آمده است : و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله : اگر آنچه را در دل داريد پنهان كنيد يا آشكار سازيد خدا مىداند و به همين دليل موسى (عليهالسلام) مامور مىشود در جواب فرعون كه در مساله معاد ترديد مىكرد و از زنده شدن قرون پيشين و حساب و كتابشان اظهار تعجب مىنمود بگويد : علم و آگاهى آن در پيشگاه پروردگار من در كتابى ثبت است و پروردگار من نه اشتباه مىنمايد و نه فراموش مىكند ( قال علمها عند ربى كتاب لا يضل ربى و لا ينسى ) ( طه - 52 ) .
( ادامه دارد )
منبع : تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مكارم شیرازى تفسير نمونه ج : 18 ص : 455 تا 492
|