به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری » انسان از نظر خلق ... ( قسمت دوم )
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 278 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ

انسان از نظر خلق ، بالقوه به دنيا می‏آيد

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

تفسير سوره قلم  ( بخش اول )( قسمت دوم )

اجر و پاداش بی‏نهايت

اين خودش به‏طوركلی يك حسابی است كه چطور می‏شود اجر و پاداشی‏بی‏نهايت باشد و يا اجر و پاداشی محدود باشد . انسان گاهی يك عمل فردی‏انجام می‏دهد ، فقط خودش است و برای خودش . اين عمل به همان جا كارش‏تمام می‏شود . بسياری از مردم وقتی كه بميرند دفتر عملشان هم با خودشان‏بسته می‏شود : " اذا مات ابن ادم انقطع عنه عمله "فرزند آدم كه بميردعملش از او بريده می‏شود ،يعنی دفتر عملش بكلی بسته می‏شود " الا عن‏ثلاث "مگر از سه چيز ( درواقع سه گروه مردم ) : " صدقه جاريه " كارخيری انجام بدهد كه بعد از مردن او هم آن كار خير جريان دارد . برای خدامدرسه‏ای يا مسجدی و يا درمانگاهی تاسيس می‏كند ، هر كار خيری ، كه بعد ازمردنش خودش رفته است ولی كارش دارد كار می‏كند ، پس اجرش تا آن هست‏قطع نمی‏شود . " او ورقه علم ينتفع بها "يك برگ دانش مفيد( گفته‏انديك برگ حداقل است ، چون يك كتاب مشتمل بر برگهای متعدد است ) ، اگراز كسی فقط به اندازه يك ورق دانش بماند كه بعد از او مردم منتفع شوند، تا اين برگ دانش و كتاب و ورقه وجود دارد و تا مردم از آن استفاده‏می‏كنند اجر اين آدمقطع نمی‏شود . " او ولد صالح يستغفر له " فرزند صالحی را به دنيا آورده‏و تربيت كرده كه بعد از او برای او استغفار می‏كند( يا به موجب روايات‏، منحصر به استغفار نيست ، بعد از او كار خيری انجام می‏دهد.)

در حديث است : عيسی بن مريم از قبرستانی می‏گذشت ، با چشم غيبی وملكوتی احساس كرد كه شخصی معذب است . بار ديگر از آنجا گذشت و ديدعذاب از او برداشته شده است . از خدای متعال رازش را خواست ، به اوگفتند اين فرزندی از خود باقی گذاشته است كه او در اين خلال « " اوی‏يتيما و اصلح طريقا " »دو كار خير كرد ، يكی اينكه يتيم و بی‏پناهی راجا داد ، ديگر اينكه راهی را اصلاح كرد ،يك راه خرابه‏ای بود كه مردم‏ناراحت بودند ، جاده و راهی را اصلاح كرد ، خداوند به موجب عمل فرزندش‏به اين شخص پاداش داد كه آن فرزند را او اين‏طور ساخته بوده است .

وقتی كه يك انسان عادی مثلا كسی كه يك كتاب مفيد تاليف كرده است كه‏سالها در ميان مردم باقی می‏ماند هنوز نزد خدا دفترش باز است ، به يقين‏پيغمبر كه نه يك نفر ، نه دو نفر ، نه هزار نفر ، نه يك ميليون نفر ، نه صد ميليون نفر ، نه يك قرن و نه دو قرن سرچشمه تمام خيرات و بركات‏است ، از او قطع شدن [ اجر ] معنی ندارد ، تا دنيا دنياست [ اجر وپاداش دارد . ] آن وقت انسان اجر دارد كه كار او از روی كمال عقل ودانايی و اختيار باشد ، چون شرط تكليف اين است كه انسان عاقل و مختار وبا اراده باشد ( و بالغ بودن كه يك امر مفروض و مسلمی است).  " « و انك لعلی خلق عظيم »" همانا تو بر خلقی عظيم هستی .اولامعنايش اين است كه تو دارای خلق عظيم هستی ، چرا " « علی خلق عظيم " گفتهاست ؟

انسان از نظر خلق ، بالقوه به دنيا می‏آيد

خلق كه اصطلاح " اخلاق " هم در ميان علمای اسلامی از همين جا پديد آمده‏است در مقابل خلق است ، خلق داريم و خلق . خلق به صورت و بدن اطلاق‏می‏شود و خلق به خصلتها و كيفيتهای روحی . انسان از نظر خلق ، بالفعل به‏دنيا آمده ، يعنی در عالم رحم بدون اختيار او خلقش تمام می‏شود ، ولی‏انسان از نظر خلق ، بالقوه به دنيا می‏آيد و خودش است كه بايد برای‏خودش خلق بسازد و به عبارت ديگر اين خود انسان است كه بايد خودش رااز نظر درون و روح و اندامهای روحی بيافريند . يك تفاوت حيوانات باانسان اين است كه حيوان وقتی كه به دنيا می‏آيد ، چه از نظر جسمی و چه ازنظر خصلتهای روحی ، بالفعل به دنيا می‏آيد ، يعنی حيوان با يك سلسله‏غرايز به دنيا می‏آيد و تا آخر هم همين‏طور است ، تغييرپذير هم نيست مگردر سطح بسيار كم ، يعنی همين‏طور كه بدن حيوان را می‏شود با تربيت‏فی‏الجمله تغيير داد ، مثلا يك اسب را در اثر تربيت ، كمی اندامش راتغيير داد ، خلق حيوان را هم می‏توان فی‏الجمله و به مقدار كم تغيير داد .

هر حيوانی با هر صفتی كه [ به دنيا ] می‏آيد ، [ به آن صفت باقی است . ] مثلا اگر می‏گوييم سگ به حسب غريزه وفادار است و گربه به حسب غريزه‏بی‏وفا ، آن ديگر غريزه‏اش وفاداری است و اين هم غريزه‏اش بی‏وفايی است . تغيير دادن آن صفت ، اگر هم بشود ، بسيار بسيار كم است . روح و جسم درحيوان هماهنگ‏اند .

ولی انسان از نظر جسم ، كامل ( يعنی تمام‏شده ) به دنيا می‏آيد ، يك عضوناتمام از او باقی نيست كه در دنيا بخواهد تمام شود ، مثلا قلبش ، كبدش‏، روده‏اش ، چشمهايش ، دستهايش ، لبش ، در عالم رحم تمام نشده باشد ، بعد در دنيا بخواهد تمام شود ، به او بگويند ديگر چشم و ابرويت را خودت‏درست كن ، تا اينجا خلق شده‏ای ، از اين به بعد اختيارش با خودت كه‏چشمت را هر طور می‏خواهی بساز ، می‏خواهی مشكی باشد يا ميشی يا آبی ، ابرويت هم می‏خواهی كج باشد يا راست .

اما انسان از نظر روح يك منزل‏نسبت به جسم عقب است ، يعنی جسمش در مرحله رحم تمام می‏شود و روحش دردنيا بايد تمام شود . اين است كه دنيا رحم جان انسان است . از نظر جسم‏، خودش در رحم خودش را نساخته است ، او را تمام كرده‏اند ، از نظر روح‏، در عالم دنيا خودش بايد خودش را تمام كند و بسازد .

اين است كه قلم قضا و قدر را در دنيا به دست خود انسان داده‏اند ، نقاشی و رسم و طراحی و مهندسی ساختمان روحی انسان را در دنيا به خودانسان داده‏اند . مدلها را هم به انسان معرفی كرده‏اند ، انسانهای كامل ، انسانهای شرور ، گفته‏اند می‏خواهی خودت را مطابق اين مدل بساز ، اين‏پيغمبر است ، اين علی است ، اين امام حسن است ، اين امام حسين است ، اين سلمان است ، اين ابوذر است ، آن ديگری فرعون است ، هامان است ، نمرود است ، اختيار باتوست ، می‏خواهی چشم روحت را مثل آن بساز يا مثل‏اين ، ابروی روحت را مثل آن بساز يا مثل اين ، رنگ روحت را مثل آن‏بساز يا مثل اين . اين را می‏گويند " خلق " . حالات روحی انسان وقتی كه‏به صورت ملكه دربيايد " خلق " گفته می‏شود .

سخن روانشناسان

روانشناسان حرف خوبی می‏گويند ، همان كه حكما به اين تعبير گفته‏اند كه‏انسان از نظر روحی بالقوه به دنيا می‏آيد . می‏گويند انسان وقتی كه به دنيامی‏آيد ، از نظر حالات روانی حكم ماده شلی را دارد كه قابل سفت شدن است‏، آن را در هر قالبی بريزيد مطابق همان قالب سفت و محكم می‏شود ، مثل گچ‏ . گچی كه روی آن آب ريخته‏اند ابتدا يك ماده شل است . اين ماده شل رادر هر قالبی بريزيد ظرف نيم ساعت به شكل آن قالب درمی‏آيد . اگربخواهيد از آن يك سر انسان بسازيد ، چنانچه قبلا قالب سر يك انسان راريخته باشيد و اين ماده را در آن بريزيد و بعد از مدتی بيرون بياوريد ، می‏بينيد مثلا سر سقراط از آن بيرون می‏آيد . اگر آن را در قالب موش‏بريزيد موش بيرون می‏آيد .

انسان در ابتدا همان حالت ماده شل را داردولی تدريجا تغييرشكل پيدا می‏كند ، البته نه به آن سرعتی كه ماده گچ تغييرشكل پيدا می‏كند ، و هر چه عمر انسان به پايان خود نزديكتر می‏شود قابليت‏دگرگونی او كمتر می‏شود ، يعنی برای يك بچه شيرخوار كه تازه پدر و مادررا تشخيص می‏دهد ، اين ماده شلتر و قابل انعطاف‏تر است ، سه ساله كه‏می‏شود قابليت انعطافش كمتر است چون اندكی شكل می‏گيرد ، پنج ساله كه شدكمتر است ، پانزده ساله از آن كمتر ، سی ساله از آن كمتر ، شصت ساله ازآن كمتر ، هشتاد ساله از آن كمتر ، آن آخرها باز هم قابليت هست ، امكان‏توبه كردن برای انسان هست ، اما خيلی نيرو می‏خواهد ، يعنی اين ماده‏بسيار سفت شده است ( مثل شی‏ء آهنی كه اگر بخواهند آن را تغيير بدهندبايد يك حرارت مثلا پنج هزار درجه‏ای به آن بدهند ذوبش كنند و آن را به‏قالب ديگری برگردانند ) .

حال چنين نيرويی پيدا بشود يانشود با خداست ، و سعدی چه تشبيه خوبی می‏كند ! انسان را تشبيه می‏كند به‏شاخه تر كه تا وقتی كه تر است آن را به هر شكلی كه بخواهی درمی‏آوری ، اما وقتی كه خشك شد ديگر به هيچ شكلی نمی‏توان درآورد :

هر كه در خردی‏اش ادب نكنند          در بزرگی صلاح از او برخاست 

چوب تر را چنانكه خواهی پيچ          نشود خشك جز به آتش راست 

صفات در انسان استحكام و رسوخ پيدا می‏كند . يك وقت صفت بد در انساناستحكام و رسوخ پيدا می‏كند ، قهرا زوالش مشكل است ، و يك وقت صفت‏خوب در انسان رسوخ پيدا می‏كند ، آن هم زوالش مشكل است . اصلا ما به چه‏كسی می‏گوييم " عادل " ؟ كسی كه دارای ملكه تقوا باشد كه می‏شود به اواعتماد كرد ، يعنی كسی كه تقوا در روحش رسوخ كرده و روحش بر تقوااستحكام و استقرار پيدا كرده است و لهذا منحرف شدنش خيلی بعيد است .

قرآن به پيغمبر می‏فرمايد تو بر خلق بسيار عظيمی استقرار پيدا كرده‏ای . در اينجا خلق پيغمبر اكرم به عظمت ياد شده است . همين‏طور كه بعضی ازمفسرين فرموده‏اند ، اين آيه بيشتر ناظر به اخلاق اجتماعی پيغمبر است ، يعنی تو از نظر اخلاق اجتماعی فوق‏العاده اخلاق عظيمی داری . آن اخلاقی را كه‏ناشی از عظمت روح باشد می‏گويند " اخلاق عظيم " ، يعنی استقامتها ، تحمل‏شدايد ها ، صبرها ، حلمها ، گذشتها . خدا پيغمبر را به خلق عظيم يادمی‏كند ، در عكس‏العمل‏هايی كه پيغمبر در مقابل كفار و مشركين از خود بروزمی‏داد .

آزمايشگاه زمان

اينها گفتند كه پيغمبر ديوانه است ، خدای پيغمبر می‏گويد خير ، ديوانه‏نيست . كفار می‏گويند بسيار خوب ، ما كه اين خدا را قبول نداريم ، مااگر خدا و وحی را قبول می‏داشتيم كه اين حرف را نمی‏زديم . همان كسی كه] از سوی او ] به تو وحی می‏شود به تو می‏گويد كه تو ديوانه نيستی ، مامی‏گوييم همين هم منشاش ديوانگی است . جوابش چيست ؟ محك و تجربهزمان برای حوادث تاريخی ، بهترين لابراتوارها و آزمايشگاههاست . قرآن‏می‏گويد عن قريب تو خواهی ديد يعنی تو نخواهی مرد و خواهی ديد و آنها هم‏نخواهند مرد و خواهند ديد كه ديوانه كيست: " « و لتعلمن نباه بعد حين"( ص / . 88)خبرش را عن قريب خواهيد شنيد، همين چيزی كه شما آن را حرفهای يك‏آدم ديوانه می‏دانيد، اثرش را روی دنيا عن قريب خواهيد ديد ، خواهيد ديدكه چگونه قلمها، نوشته‏ها، فيلسوفها، عالمها، داناها، عاقلهای درجه اول دراين آستان خضوع خواهند كرد.

شما چند آدم مشرك بت‏پرستی كه همه كارهايتان‏جنون آميز است بياييد اين حرفها را بزنيد، ولی زمان ثابت خواهد كرد. " « فستبصر و يبصرون »" يعنی به بعد از مرگ تو هم نمی‏رسد . ابوسفيان هنوز نمرده بود و اتفاقا در دربار قيصر بود . مقارن بودن اودر دربار قيصر نامه پيغمبر اكرم به قيصر رسيد كه او را به نبوت و رسالت‏خودش دعوت كرد . او جلو ايستاده بود و عده ديگری پشت سرش ايستاده‏بودند ، هيبت قيصر هم او را گرفته بود و می‏ترسيد كهدروغی درباره پيغمبر بگويد ، مبادا كسی اطلاعی داشته باشد بگويد در حضورقيصر دروغ می‏گويی ؟ و همان جا گردنش را بزنند . غرق در تعجب شده بود كه‏كار اين مرد به كجا رسيده كه حالا يكی از دو قدرت بزرگ دنيا را دارددعوت می‏كند كه بيا اگر سعادت می‏خواهی نزد من است . تازه اين هم به‏ترديد افتاده ، می‏گويد ببينيد چه می‏گويد .

قيصر گفت : آيا اهل منطقه‏شماست ؟ بله ، اهل منطقه ماست . از احوال او چيزی می‏دانی ؟ بله ، می‏دانم . بگو ، ولی راست بگو ، يك كلمه دروغ نگو . ابوسفيان مثل يك‏دستگاه ضبطصوت [ سخن گفت و ] اصلا جرات نكرد يك كلمه خلاف بگويد ، عليرغم عقيده خودش مجبور شد كه آنچه در پيغمبر اكرم از حقيقت هست بيان‏كند كه در كودكی چگونه بوده ، در جوانی چگونه بوده ، ما او را با چه صفتی‏می‏شناختيم و چه می‏گويد ، عين حقيقت را گفت .

اين همان " « فستبصر ويبصرون باييكم المفتون »" است . [ گويی ابوسفيان با خود گفت : ] عجب‏ديوانه‏ای بود ! ما نمرديم و ديديم كارش به كجاها رسيد ! اين به اصطلاح آزمايش عملی است ، زمان مطلب را ثابت می‏كند ، از اين‏اتهامات ، از اين حرفها هرچه می‏خواهند بگويند ، عن قريب آزمايشگاه زمان‏مطلب را به ثبوت می‏رساند .

درد واقعی كفار قريش

 

بعد قرآن می‏خواهد بفرمايد كه حال ، درد واقعی اينها چيست ؟ اين بشر كه‏ اينقدر می‏آيد روی نيات خودش پرده می‏كشد [ و ] حرفهايی می‏زند كه خودش‏ هم به آن حرفها معتقد نيست ، قرآن می‏خواهد بگويد كه اينها خودشان هم به‏ اين حرف معتقد نيستند . يك وقت واقعا برای اينها يك چنين خيال و توهمی پيدا شده بود كه العياذ بالله اين شخص‏ ديوانه است ، كه بايد از آنها رفع توهم شود ، و يك وقت مساله چيز ديگری است و مساله دو راه مختلف است .

 

اينها منافع خودشان را در گمراهی بشر تشخيص داده‏اند و تو راه راست را نشان می‏دهی . مساله مساله‏ دو راه و مساله هدايت و ضلالت است نه مساله عقل و جنون ، حقيقت اين‏ است . آنها واقعا در عمق دلشان دچار چنين شبهه‏ای نيستند ، مساله اين‏ است كه اينها می‏خواهند راه تو را به هر شكل و عنوان كه هست تخطئه كنند ، خدا كه خودش می‏داند كه حقيقت چيست ، اينها در زير اين پرده‏ها بر مردم بتوانند تعميه كنند ، بر خدا كه تعميه نمی‏شود .

 

" مفتون " به معنی گرفتارشده است ، يعنی مجنون . اغلب ، مفسرين‏ گفته‏اند كه " ب ، " در " « باييكم المفتون »" " ب ، " زائده است‏ ، يعنی " فستبصر و يبصرون ايكم المفتون " . ولی بعضی ديگر از مفسرين‏ گفته‏اند دليل ندارد بگوييم زائده است ، اما آنها مفتون را مصدر به معنای‏ خود فتنه گرفته‏اند ، چون در زبان عربی مفعول به معنای مصدر زياد آمده ، مثل ميسور كه به معنای يسر آمده است . ولی من از اين مطلب تعجب كردم و نرسيدم كه همه تفاسير را ببينم كه اساسا كلمه " ابصر " در لغت عرب ، مكرر و شايد بيشتر با " ب ، " استعمال می‏شود و اين يك امر استثنائی‏ نيست ، يعنی " ابصرته " در زبان عرب داريم و " ابصرت به " هم زياد داريم كه همان معنی ابصرته را می‏دهد و به اصطلاح با تقويه است . اين يك‏ امری نيست كه بگوييم استثنائا در اين مورد آمده است كه بعد بگوييم آيا " ب ، " زائد است يا زائد نيست ، مثل " اعلم به " است كه در آيه‏ بعد آمده است . " علمته " و " علمت به " هر دو در زبان عرب‏ استعمال شده است. بنابراين دليل ندارد كه ما " ب ،" را زائده بگيريم ، مفتون را به‏ همان معنی مجنون می‏گيريم و " ب ، " را هم زائد نمی‏گيريم .

 

" « ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين » " پروردگار تو خودش داناتر است ، بهتر می‏شناسد كه چه كسی از راه منحرف‏ است و چه كسی راه را يافته است ، يعنی مساله مساله گمراهی و هدايت‏ است ، مساله دو راه است ، طرح مساله عقل و جنون يك پرده فريبكارانه‏ است كه اينها كشيده‏اند برای اينكه از اين طريق راه را تخطئه كنند .

 

بعد قرآن به شكل ديگری اينها را رسوا می‏كند ، پوچی و غيرجدی بودن ادعای‏ اينها را ثابت می‏كند و آن اين است كه می‏فرمايد: « فلا تطع المكذبين ودوا لو تدهن فيدهنون و لا تطع كل حلاف مهين »الی آخر . آدمی كه راهش راه حقيقت نيست قهرا به درهای مختلف می‏زند .

 

می‏گويند روزی پيغمبر اكرم در ميان اصحاب نشسته بودند . يك خط مستقيم از طرف‏ خودشان به يك نقطه معين كشيدند ، بعد چند خط منحنی و كج كشيدند . سپس‏ آن خط مستقيم را نشان دادند و فرمودند اين راه من است ، يعنی يك راه حق‏ بيشتر نيست ، آن راههای كج همه راههای ديگری است ، يعنی راه كج زياد است و راه راست يكی بيشتر نيست ، كه قرآن روی اين مطلب خيلی تكيه‏ دارد . آدمی كه حرف حق می‏زند يك راه بيشتر نمی‏رود ، ولی آدمی كه حرف‏ باطل می‏زند از راههای متضاد و متناقض می‏رود ، مثل همين كفار قريش ، گاهی می‏گفتند او ( پيغمبر ) يك شاعر است مثل همه شاعرها ، گاهی می‏گفتند ديوانه است و گاهی چيز ديگر .

 

از يك طرف می‏آمدند تبليغ می‏كردند كه اين‏ بيچاره حالش بهم خورده ، گاهی محرمانه می‏آمدند پيش پيغمبر ، می‏گفتند حالا بياييم يك جوری با هم كنار بياييم ( با ديوانه كه كسی كنار نمی‏آيد ، كنار آمدن معنی ندارد ، اين ضد همان ادعاست ) ، تو راه خودت‏ را برو ، به اين بتهای ما جسارت و اهانت نكن ، ما را به حال خود بگذار ، بگذار ما كار خودمان را بكنيم ، تو هم كار خودت را بكن ، بياييم با همديگر كنار بياييم . اين با همان ادعای ديوانه بودن هم جور درنمی‏آيد .

 

خودشان حس می‏كردند كه اين به تنهايی به شكل يك قدرت درآمده و مجبورند با او سازش كنند ، چون انسان وقتی مطمئن است كه حريف از بين می‏رود يا می‏تواند او را از بين ببرد پيشنهاد سازش به او نمی‏دهد ، اين پيشنهاد سازش دادن دليل بر اين است كه او را به صورت يك قدرت خيلی جدی درك‏ كرده‏اند .

 

ادهان و مصانعه

 

قرآن اين [ كار ] را تعبير به " ادهان " می‏كند . ادهان و مداهنه در زبان عربی همان معنايی را می‏دهد كه ما در فارسی به آن می‏گوييم ماست‏مالی‏ ، عرب می‏گويد روغن‏مالی . سروته كاری را بهم آوردن ، صورتی برايش ساختن‏ ، مقداری از آن را كنار زدن و مقداری را گرفتن ، امروز می‏گويند سمبل كردن‏ . مصانعه تعبير ديگر آن است . مصانعه درست همين مفهوم سازشكاری را دارد . دو فكر كه در دو قطب متضاد قرار گرفته‏اند امكان ندارد كه با يكديگر كنار بيايند مگر اينكه اين فكر مقداری از حرفهايش را حذف كند ، آن هم‏ مقداری از حرفهايش را ، تا بشود اينها را در كنار همديگر قرار داد و الا او بخواهد روی همه حرفهای خودش ايستادگی داشته باشد ، آن هم روی همه‏ حرفهای خودش ، محال است كه با هم كنار بيايند . پيشنهاد همزيستی‏ مسالمت‏آميز می‏دادند ، همان چيزی كه خروشچف پيشنهاد كرد .

 

خلاصه با همديگر بسازيم دنيا را بچاپيم ( آنها داشتند می‏چاپيدند ) ، تو از قدرت ما استفاده كن ، ما هم از قدرت تو استفاده می‏كنيم . قرآن می‏گويد كه دو فكر صددرصد متضاد و دو قطب متضاد با همديگر سازش‏ ندارند . ولی دنيای امروز نشان داد كه چنين كاری می‏شود كرد ، منتها شدن‏ از قبيل همان داستان كه شخصی به ديگری گفت اين كار نمی‏شود [ و حرام است‏ ، [ گفت ما كرديم شد ! اينها هم يك چنين كاری كردند . هنوز هم از اينكه‏ كاپيتاليسم و كمونيسم دو قطب صددرصد متضادند دم می‏زنند . آخر در چه‏ متضادند ؟ در آنچه كه مربوط به مردم هست كه نهايت سازش را كردند .

 

ناسازگاری‏شان از قبيل همان ناسازگاری عسل و خربزه است كه طبيبی به شخصی‏ گفت ايندو را با هم نخور ، نمی‏سازند ، خورد و دل درد گرفت . طبيب گفت‏ : نگفتم با هم نمی‏سازند ؟ ! گفت : اتفاقا با همديگر خوب ساخته‏اند ولی‏ پدر مرا دارند درمی‏آورند !

 

" « ودوا لو تدهن فيدهنون »" قرآن ته قلب اينها را می‏شكافد : خيلی‏ دوست دارند كه تو مداهنه و مصانعه و سازشكاری كنی ، حرفها را سمبل كنی ، ] بپذيری كه ] به ظاهر مخالف يكديگر باشيم ، تو عليه ما بگو و ما عليه‏ تو ، ولی باطنا با همديگر بسازيم . قرآن می‏گويد آنها آماده‏اند برای ادهان‏ و سازشكاری ، دوست دارند تو هم اين كار را بكنی . قرآن اين [ كار ] را تعبير به " اطاعت " كرده است ، چون واقعا هم اطاعت است ، يعنی‏ خواسته آنها را پذيرفتن : " « فلا تطع المكذبين »" اين تكذيب كنندگان‏ تو و حقيقتی كه عرضه داشته‏ای حرفشان را گوش نكن " « ودوا لو تدهن‏ فيدهنون »" آنها دوست می‏دارند تو كمی مداهنه و مصانعه كنی كه آنها هم‏ اين كار بكنند ، يعنی تو امتياز بدهی و آنها هم بدهند، آماده‏اند برای امتياز دادن اما به شرط اينكه تو هم امتياز بدهی... (مقدار كمی از آخر بيانات استاد شهيد روی نوار ضبط نشده است )

 

منبع : کتاب " آشنايی با قرآن ( جلد 8 ) تفسير سوره قلم ( 1 ) " اثر متفكر شهيد استاد مطهری

 








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir