زن ، حامل يك امانت انسانی
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
زن به عنوان يك صاحب عفت ، حامل يك امانت بزرگ انسانی است ، نه دارای يك امر شخصی كه اگر از آن بگذرد از شخص خودش گذشته ، اگر بگذرد به يك امانت انسانی خيانت كرده است . مرد هم بايد عفيف باشد ، زن هم بايد عفيف باشد ، ولی میدانيم كه اگر دنيا را هم از نام تساوی حقوق زن و مرد پر كنند ، تشابه زن و مرد را كه كسی نمیتواند درست كند ، و در اينكه زن و مرد دو جنسی هستند كه در برخی امور انسانی با يكديگر مشترك هستند و در برخی ديگر از نظر كيفی با يكديگر اختلاف دارند ترديدی نيست .
و لهذا عفت زن يك امری است كه مورد تجاوز مرد قرار میگيرد ولی عفت مرد هيچ وقت مورد تجاوز زن قرار نمیگيرد . ما در دنيای امروز هم ، در اروپا و امريكا نيز نشنيدهايم كه يك وقت بنويسند فلان مرد مورد تجاوز فلان زن قرار گرفت . اساسا وضع زن و مرد متفاوت است و زن هيچوقت نمیتواند در چهره يك متجاوز به عفت مرد ظاهر شود ، اين مرد است كه میتواند متجاوز به عفت زن باشد .
هميشه شما میبينيد دو تا پسر جلوی يك دبيرستان دخترانه را كه میگيرند واقعا صدتا دختر را اذيت میكنند ، ولی آيا تا به حال ديدهايد و امكان چنين چيزی هست كه چند تا دختر بيايند جلوی دبيرستان پسرانه و مزاحم پسرها بشوند ؟ ! مزاحمت در امر عفاف هميشه از طرف مرد است و اين زن است كه در درجه اول بايد حافظ و نگهبان اين امانت اجتماعی و اخلاقی و انسانی باشد .
اين حديث هم كه فقط زن را توصيه میكند كه رفتارش نه در مورد خطر جان ، نه در مورد خطر مال ، نه در مورد خطر حيثيت اجتماعی ، بلكه در موردی كه عفت در معرض خطر قرار میگيرد . اين ، توصيه به احتياط كاری زن است .
مفهوم " بخل " در اين حديث
مسئله بخل هم همين جور است . قرآن میگويد : « ومن يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون »( سوره حشر ، آيه . 9 ) يك حالتی را قرآن به نام " شح نفس " مینامد ، يعنی گرفتگی روح ، پول پرستی ، اينكه انسان حالتی داشته باشد كه اگر بخواهند يك ريال از او بگيرند گويی بخشی از جانش را میخواهند از او جدا كنند .
اسلامی كه دين توحيد است ، اسلامی كه میخواهد تعلقات انسان را از بين ببرد و نمیخواهد انسان اعم از زن و مرد به غير خدا وابسته باشد ، آيا چنين احتمالی هست كه مثلا به حضرت زهرا توصيه كند كه شما خوب است خيلی پول پرست باشيد ، پول را خيلی بايد دوست داشته باشيد ، مال و ثروت را خيلی بايد دوست داشته باشيد ؟ ! پس چرا اينكه حضرت زهرا میآيد حتی پيراهن شب عروسی خودش را در راه خدا انفاق میكند ، در اسلام يك فضيلت بزرگ تلقی شده ، و واقعا هم فضيلت بزرگی است .
مقصود از بخل در اين حديث ، بخل در مال فردی و شخصی نيست . زن امانتدار مال شوهر است. مخصوصا تعبير دارد : « حفظت مالها و مال بعلها» كه به نظر من يعنی مال مشتركی كه مال دو نفرشان هست . به عبارت ديگر و به تعبير عرفی خودمان ، زن در خانهداری نبايد دست به باد باشد ، سخاوتمندی در داخل خانواده ، از جيب حاتم بخشيدن است ، خصوصا در نظام اسلامی كه آنكه در آمد را تحصيل میكند مرد است و زن بايد مدير داخله خانواده باشد ، و طبعا اينطور است كه آن كسی كه زحمت درآوردن پول را نكشيده ارزش پول را هم آنقدرها درك نمیكند . زن از نظر مال مشتركی كه در خانواده هست امانتدار است ، و اگر برای يك ريال هم حساب بكند و از پيش خود نبخشد ، اين كار او ممدوح است . پس بخل نيز در اينجا ، نه بخل به معنای آن صفت نفسانی است كه خلق است ، بلكه به معنای " رفتار ممسكانه " است نه از مال خود بلكه از مال شوهر ، و اين اختصاص به زن ندارد ، در غير زن هم هست .
اميرالمؤمنين ، اول جواد و اول ممسك بود . تاريخ اين را نشان میدهد . اول جواد و بخشنده بود از مال خودش ، اول ممسك بود در مالی كه امانتدار آن بود يعنی بيتالمال ، كه به برادرش عقيل هم حاضر نيست يك ريال از آن مال بدهد . آيا علی ( ع ) دو صفت متضاد داشت ؟ نه ، اين دو صفت ، از نظر خلق متضاد نبود . رفتن و زحمت كشيدن : غنيمت جنگی به دست آوردن يا قنات جاری كردن و حتی از راه عملگی پول به دست آوردن و بعد آن را به ديگری دادن ، اين جود است ، و بيتالمال مسلمين را به دقت نگهداری كردن و حتی آن شمعی را كه مربوط به بيتالمال است ، هنگام كار شخصی خاموش كردن ، امانتداری است نه بخل ، كه وقتی آنجا مشغول رسيدگی به حساب بيتالمال است و شمع هم از بيتالمال روشن است ، چند نفر وارد میشوند كه كار خصوصی دارند و كارشان مربوط به كار بيتالمال نيست ، فورا شمع را خاموش میكند ، چرا خاموش كردی ؟ اين شمع مربوط به بيتالمال است ، شما كار خصوصی داريد ، اين كار به آن مربوط نيست . پس بگويند چه آدم ممسك پول پرستی است ، از اينكه شمعی مصرف بشود مضايقه دارد ! نه ، اين جور نيست . اگر اين جور باشد ما بايد عثمان را خيلی سخی و جواد بدانيم كه بيتالمال مسلمين را همين جور اورت به اين طرف و آن طرف میداد . هر انسانی در آن مالی كه نسبت به آن مال امانتدار است بايد ممسك باشد ، ولی به اين معنا كه رفتارش ممسكانه باشد نه اينكه خلقش امساك باشد . اين به خلق ارتباط ندارد .
پس اين حديث كه سه چيز را از خلقيات مسلم زن ذكر كرده است : كبر و جبن و بخل ، و اينها را در مورد زن و مرد به دوگونه توصيف نموده است با اصل نسبی نبودن اخلاق منافاتی ندارد . در مورد جبن عرض كرديم كه نقطه مقابلش كه شجاعت و قوت و نيرومندی است ، برای زن و مرد هر دو مطلوب است . جبن به معنی خلق ، برای زن و مرد هر دو بد است ، و شجاعت برای زن و مرد هر دو خوب است .
شجاعت و دفاع از حقيقت
ما در اسلام دو دفاع داريم : يكی دفاع از حق به معنی حقيقت ، و ديگر دفاع از حق به معنی حقوق اجتماعی . آنجا كه حقايقی دارد در اجتماع پايمال میشود ، پای امر به معروف و نهی از منكر ، مبارزه با منكرات و ترويج و اشاعه آنچه كه اسلام آنرا نيك میشناسد در ميان میآيد . يك دليل بر اينكه شجاعت به معنی خلق اختصاص به مرد ندارد اين است : آيا دفاع از حق به معنی دفاع از حقيقت ، يا به عبارت ديگر امر به معروف و نهی از منكر ، از مختصات مردان است و يا از امور مشترك ميان مرد و زن ؟ امر به معروف و نهی از منكر يك شرطش شجاعت و نيرومندی است .
يك آدم ترسو كه نمیتواند اين مبارزه اجتماعی را انجام دهد . نص قرآن كريم است كه امر به معروف و نهی از منكر اختصاص به مردها ندارد : « المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر » (سوره توبه ، آيه . 71 ) مردان مؤمن و زنان مؤمن دوستان يكديگرند - و به معنی دقيقتر " اولياء "- حاميان يكديگر هستند ( ولی حمايت بر اساس اصول اسلام نه براساس تمايلات شخصی ) و سرپرستان يكديگر میباشند ، همان تعبيری كه در حديث آمده : « كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته » (الجامع الصغير ، ص . 95 ) . همه شبانان يكديگر هستند .
مكرر گفتهايم - و در مقاله " ولاءها و ولايتها " نيز گفتهام - كه " ولی " معنايش دوست نيست ، حمايت و سرپرستی است . گاهی " ولی " اسم فاعل است ، يعنی سرپرست ، و گاهی اسم مفعول است ، يعنی سرپرست شده . بر وزن " فعيل " است كه در لغت عرب ، هم به معنی فاعل میآيد و هم به معنی مفعول « المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض » مردان مؤمن و زنان مؤمن برخی نسبت به برخی [ سرپرستی دارند ] . هر جا در قرآن " بعض و بعض " میآيد ، يعنی هيچ فرق نمیكند ، دو طرفی است . و ما از اين قبيل در مورد زن و مرد زياد داريم ، از جمله در آيه « الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض »( سوره نساء ، آيه . 34 ) .
در مقالهای از آقای موسوی زنجانی ديدم نكته خيلی خوبی را متذكر شدهاند . ايشان گفته بودند كه قرآن میگويد : « الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض » . نمیگويد : بما فضل الله الرجال علی النساء .میخواهد بگويد به موجب برتريهايی كه بعضی نسبت به بعضی دارند ، به موجب مجموع برتريهايی كه مرد از جنبهای بر زن ، و زن از جنبهای بر مرد دارد ، وظيفه قوامت مال مرد است ، كه حرف بسيار درستی است و شايد بيشتر از اين احتياج به بيان داشته باشد . مؤمنين و مؤمنات بعضيشان حامی و راعی و سرپرست بعض ديگر هستند . كه چه میكنند ؟ امر به معروف و نهی از منكر میكنند . پس در دفاع از حقيقت هيچ فرقی ميان مرد و زن نيست ، و هر دفاعی اول شرطش شجاعت و قوت و نيرومندی است .
شجاعت و دفاع از حقوق اجتماعی
در دفاع از حق به معنی دفاع از حقوق اجتماعی كه يك اصل مسلم در اسلام است ، باز به قول فقها عمومات ما اختصاص به زن يا مرد ندارد . « لايحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم » (سوره نساء ، آيه . 148 ) خدا فرياد كشيدن و بدگوئی كردن را دوست نمیدارد مگر در مورد مظلوم . كلمه " من " اختصاص به زن يا مرد ندارد . يا آيه ديگر كه درباره شعر و شاعر میگويد : « و الشعراء يتبعهم الغاوون ، ا لم تر انهم فی كل واد يهيمون ، و انهم يقولون ما لا يفعلون ، الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و ذكروا الله كثيرا و انتصروا من بعد ما ظلموا » (سوره شعراء ، آيه 224 تا . 227 ) . قرآن با شعر به معنای آن تخيل بافيها كه فقط يك وسيله تخدير و سرگرمی برای افراد بشر است موافق نيست . [ به عبارت ديگر ] اسلام با شعر تخيلی و شعرهايی كه صرفا جنبه سرگرم كنندگی و در واقع جنبه تخديری و جنبه انسان فاسد كنی دارد موافق نيست . ولی پيغمبر فرمود : « ان من الشعر لحكمة » (در " الغدير " ج 2 ، ص 9 مدارك زيادی برای آن ذكر شده است .) اسلام با كلام منظوم مخالف نيست . ممكن است در شعری حكمت باشد . آنوقت آن شعر ، شعر به آن معنا نيست .
قرآن شعرا را [ مذمت میكند ] ، همان شعرايی كه در آن زمان بودند و در اغلب زمانها شعرا همان جور هستند ، و در ميان آنها افراد معدودی مثل اقبال لاهوری ، شاعر مسلكی پيدا میشود كه شعر را در خدمت هدف خودش قرار داده نه اينكه آن را به عنوان يك هنر هر جا كه شد مصرف كند . قرآن میگويد : « ا لم تر انهم فی كل واد يهيمون ». در واديهای مختلف حيراناند ، يك روز مدح اين ، يك روز مدح آن ، يك روز در اين موضوع ، يك روز در آن موضوع ، يك روز يك چيزی را مدح میكند ، روز ديگر همان چيز را مذمت میكند ، كه مظهر تام و تمام بیمسلكی است . ولی « الا الذين آمنوا »مگر شعرای با ايمان و به قول ما مسلكی و هدفدار كه شعرشان در خدمت ايمانشان است .
امروز اگزيستانسياليستها میگويند ادبيات متعهد ، شعر متعهد . حرف قرآن تقريبا همين مطلب است ، با شعر مخالفت میكند مگر با شعر متعهد : « الا الذين آمنوا و انتصروا من بعد ما ظلموا » مگر آنانكه مظلوم واقع شدند و با شعر دارند انتصار میكنند و كمك میخواهند ، يعنی شعری كه شعار يك مظلوم است در برانگيختن مردم عليه ظالم .
در اينجا هم تعبير قرآن تعبير مطلق و اعمی است [ و اختصاص به مرد يا زن ندارد ] . همچنين اميرالمؤمنين در تعبيراتشان در نهجالبلاغه دارند كه : « لا يمنع الضيم الذليل و لا يدرك الحق الا بالجد » (خطبه . 29 ) . میفرمايد آدم ذليل و زبون هرگز نمیتواند ضيم - يعنی خواری و ذلت ظلم - را از خودش دفع كند ، و به حق نتوان رسيد مگر با جديت و تصميم . اينها به تعبير اصوليون يك عموماتی است كه آبی از تخصيص است . اصوليين يك حرف بسيار زيبا و خوبی دارند ،
میگويند بسياری از عمومات ( يعنی كليات ) قابل استثناء است ، يك قاعده ، يك قانون را ذكر میكنيم ، بعد برايش استثناء ذكر مینماييم . ولی بعضی از عمومات و كليات است كه آبی از استثناء است يعنی اصلا لحن و منطق و طرز بيانش میگويد من استثناء ناپذير هستم ، و اساسا استثناء برای آن معنی ندارد .
شجاعت حضرت زهرا ( س )
اين عموماتی كه در اينجا آمده است ، عمومات استثناء ناپذير و آبی از تخصيص است ، و بهترين و مسلمترين دليلش جريان تاريخی حضرت زهرا سلام الله عليها و حضرت زينب سلام الله عليها است . قضيه حضرت زهرا از يك جنبه واقعا عجيب و فوقالعاده است . شما در مجموع در نظر بگيريد : از يك طرف علی و زهرا يك زوجی هستند كه نشان دادند از جنبه مادی و جمع ثروت ، به دنيا و ما فيهايش بیاعتنا هستند . گفت : « و ما اصنع بفدك و غير فدك ؟ و النفس مظانها فی غد جدث » (نهجالبلاغه نامه 45 : [ و مرا با فدك و غير فدك چه كار ؟ ! در حالی كه فردا ( پس از مرگ ) جايگاه نفس گور است ] . ) اصلا علی چه اعتنا [ به فدك ] دارد ؟
آنكه رست از جهان فدك چه كند آنكه جست از جهت فلك چه كند
يك آدم جسته از ابعاد جهان است . به عنوان يك پول و يك ثروت و يك مايه زندگی ، واقعا اينها نشان دادند كه به فدك بیاعتنا هستند . و از طرف ديگر از مسلمات تاريخ اسلام است - و اين روايت معروف را كه میخوانيم ، اهل تسنن بيشتر روايت كردهاند - كه در مرض وفات پيغمبر اكرم ، حضرت زهرا زياد گريه میكردند . پيامبر اكرم با حضرت زهرا نجوايی كردند و گريه ايشان افزون شد ، و بعد از مدتی نجوای ديگری كردند و حضرت زهرا متبسم شد ، و بعدها كه از ايشان سئوال كردند كه اين دو نجوا چه بود ، فرمودند : در نجوای اول پدرم به من خبر داد كه به طور قطع از دنيا میرود . [ گريهام ] در فراق پدر بود . و در نجوای دوم به من گفت : " ولی تو به سرعت به من ملحق میشوی " . خرسنديم از اين جهت بود .
و به علاوه میدانيم ايشان بيمار هم بودند به طوری كه هميشه در بستر بودند . برای ايشان مطلب مسلم بود كه ديگر از عمرشان چيزی باقی نمانده . آن وقت در همين حال فدك را میبرند . فدك به عنوان يك ثروت برای زهرا ارزشی ندارد ولی فدك به عنوان يك حق ربوده شده ، و اينكه حق را بايد احياء كرد ، برای همان زهرا آنقدر ارزش دارد كه میآيد در مسجد مدينه " علی حشد من نساءها " با يك عده از زنان بنیهاشم و زنان علاقهمند به ايشان ، در حضور خليفه وقت ، و خطبهای به آن غرايی را در آنجا انشاء میكند و طرف را میكوبد و از حق خودشان دفاع میكند .
چرا نترسيد ؟
آيا اين برخلاف تربيت اسلامی بود ؟
برای زن مثلا سبك بود اين كار ؟
برای زن زشت بود اين كار كه بيايد در مسجد مدينه در حضور چند هزار نفر جمعيت دم از مال دنيا بزند و از حقش دفاع كند ؟
نه ، هيچ زشت نبود ، دفاع از حق بود . همان زهرای بیاعتنا به دنيا و ما فيها به عنوان يك پول و يك امر مادی و ثروت شخصی و مايه لذت فردی ، و همان زهرای مطمئن كه تا چند روز ديگر از دنيا میرود - كه انسان وقتی بداند كه به زودی از دنيا میرود ، ديگر مطامعش به ماديات دنيا به كلی از بين میرود - به عنوان اينكه پاسدار حق است و نبايد گذاشت حق قربانی بشود و سنت پايمال كردن حقوق جان بگيرد ، میآيد در كمال شجاعت از حق خودش دفاع میكند ، شخصا میرود به خانه خليفه وقت و فرمان را از او میگيرد . بعد آن فرمان را به عنف از ايشان میگيرند ، و سپس به شكل ديگری با اميرالمؤمنين در مسجد مدينه [ حاضر میشود ] و اوضاع عجيبی [ پيش میآيد ] كه آخر كار كه ديگر مجبور شد با آنها در بيافتد رسما در افتاد .
شجاعت حضرت زينب ( س )
يا جريان حضرت زينب سلام الله عليها . اگر برای زن " جبن " به معنای يك خوی و خلق اخلاقی خوب بود ، حضرت زينب میبايست از همه زنهای ديگر ترسوتر و بیشخصيتتر باشد و به اصطلاح معروف سرش از لاك خودش بيرون نيايد . مگر دم دروازه كوفه كسی زينب را مجبور كرده بود كه بيايد سخنرانی بكند ؟ مگر سخنرانی قابل اجبار است ؟ ! يا در مجلس ابن زياد مگر كسی زينب را مجبور كرده بود كه آنچنان در مقابل ابن زياد بايستد – و حتی به او ناسزا بگويد - كه واقعا خطر كشته شدن خودش و كسانش وجود داشت ؟ ! و بالاتر از اين ، در مجلس يزيد است با آن طنطنه و دبدبه كه خيلی با مجلس ابن زياد فرق میكرد ، چون اولا ابن زياد حاكم بود و يزيد خليفه ، و ثانيا ابن زياد در كوفه بود و يزيد در شام ، و شام به اعتبار
اينكه مجاور با بيزانس ( قسطنطنيه آن وقت ) بود ، معاويه به بهانه اينكه ما بايد شوكت ظاهری اسلام را حفظ كنيم ، دستگاه شام را دستگاه قيصری و كسرائی و سلطنتی كرده بود كه تواريخ هم نوشتهاند يك كاخهای تو درتو با درهای تو درتو و فراشها بوده است كه از اين در بايد داخل آن در شد ، از آن در داخل آن در . . . يك بارگاه بسيار عظيم ، كرسيهای زرين آنجا نهادهاند ، سفرا و امرا آنجا نشستهاند ، يك مجلس فوقالعاده با ابهتی . ولی اين زن اصلا اينها را به چيزی نمیگيرد ، به يزيد میگويد : تو حقيرتر و كوچكتر از اين هستی كه من تو را مخاطب خودم قرار بدهم ، تو ارزش اينكه من تو را مخاطب خودم قرار بدهم را نيز نداری . آيا يك زن ترسو میتواند اين كار را بكند ؟ نه . در آنجا حداكثر اين بود كه جان زينب در خطر بود . در خطر باشد . از دادن جان كه نمیترسيد . عزت و شرفش در خطر نبود ، برعكس بر عزت و شرفش با اين شجاعت افزوده میشد .
پس اين تفاوت مربوط به يك وضع خاصی است كه زن دارد و تازه اين تفاوت در رفتار است نه در اخلاق و شخصيت . از نظر شخصيت اخلاقی هيچ فرقی بين زن و مرد نيست ، و میدانيم كه مرد هم اگر در يك شرايطی امانتدار اجتماع باشد ، آنجا كه میخواهد امانت را حفظ كند ، ديگر جای بخشندگی و شجاعت نيست ، جای عمل متواضعانه نيست ، آنجا كه امانتدار است جای عمل متكبرانه و محتاطانه و ممسكانه است .
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرين
منبع : از کتاب " تعليم و تربيت در اسلام " اثر شهید مطهری
|