به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری » جاذبه و دافعه در جهان انسان
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 499 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

علامه طباطبائی و شهید مطهری

 

 

جاذبه و دافعه در جهان انسان  

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

در اينجا غرض از جذب و دفع ، جذب و دفعهای جنسی نيست اگر چه آن نيز   خود نوع خاصی از جذب و دفع است اما با بحث ما ارتباط ندارد و خود موضوعی مستقل است . بلكه مراد آن جذب و دفعهائی است كه در ميان افراد انسان در صحنه حيات اجتماعی وجود دارد . در جامعه انسانی نيز برخی‏ همكاريها است كه بر اساس اشتراك منافع است . البته اينها نيز از بحث‏ ما خارج است .

قسمت عمده‏ای از دوستيها و رفاقتها ، و يا دشمنيها و كينه توزيها ، همه‏ مظاهری از جذب و دفع انسانی است . اين جذب و دفعها براساس سنخيت و مشابهت و يا ضديت و منافرت پی‏ريزی شده است (بر خلاف آنچه در جريان الكتريسيته گفته می‏شود كه دو قطب همنام‏ يكديگر را دفع می‏كنند و دو قطب ناهمنام يكديگر را جذب می‏كنند . ) و در حقيقت علت‏ اساسی جذب و دفع را بايد در سنخيت و تضاد جستجو كرد ، همچنانكه از نظر بحثهای فلسفی مسلم است كه : السنخية علة الانضمام .

گاهی دو نفر انسان يكديگر را جذب می‏كنند و دلشان می‏خواهد با يكديگر دوست و رفيق باشند . اين رمزی دارد و رمزش جز سنخيت نيست . اين دو نفر تا در بينشان مشابهتی نباشد همديگر را جذب نمی‏كنند و متمايل به‏ دوستی با يكديگر نخواهند شد و به طور كلی نزديكی هر دو موجود دليل بر يك‏ نحو مشابهت و سنخيتی است در بين آنها .

در مثنوی ، دفتر دوم داستان شيرينی را آورده است :

حكيمی زاغی را ديد كه با لك لكی طرح دوستی ريخته با هم می‏نشينند و باهم پرواز می‏كنند ! دو مرغ از دو نوع . زاغ نه قيافه‏اش و نه رنگش ، با لك لك شباهتی ندارد . تعجب كرد كه زاغ با لك لك چرا ؟ ! نزديك آنها رفت و دقت كرد ديد هر دوتا لنگند .

آن حكيمی گفت ديدم هم تكی               در بيابان زاغ را با لك لكی

در عجب ماندم ، بجستم حالشان            تا چه قدر مشترك يابم نشان

چون شدم نزديك و من حيران و دنگ        خود بديدم هر دوان بودند لنگ

زاغ و لک لک

اين يك پائی بودن ، دو نوع حيوان بيگانه را باهم انس داد . انسانها نيز هيچگاه بدون جهت با يكديگر رفيق و دوست نمی‏شوند كما اينكه هيچوقت‏ بدون جهت با يكديگر دشمن نمی‏شوند . به عقيده بعضی ريشه اصلی اين جذب و دفعها نياز و رفع نياز است .

انسان موجودی نيازمند است و ذاتا محتاج آفريده شده ، با فعاليتهای پی‏گير خويش می‏كوشد تا خلاءهای خود را پر كند و حوائجش را برآورد و اين نيز امكان پذير نيست بجز اينكه به دسته‏ای بپيوندد و از جمعيتی رشته پيوند را بگسلد تا بدينوسيله از دسته‏ای بهره گيرد و از زيان دسته ديگر خود را برهاند و ما هيچ گرايش و يا انزجاری را در وی نمی‏بينيم مگر اينكه از شعور استخدامی او نضج گرفته است . و روی اين حساب ، مصالح حياتی و ساختمان فطری ، انسان را جاذب و دافع پرورده است تا با آنچه در آن خيری احساس می‏كند بجوشد و آنچه را با اهداف خويش منافر می‏بيند از خود دور كند و در مقابل آنچه‏ غير از اينهاست كه نه منشأ بهره‏ای هستند و نه زيانبارند بی‏احساس باشد ، و در حقيقت جذب و دفع دوركن اساسی زندگی بشرند و به همان مقداری كه از آنها كاسته شود در نظام زندگيش خلل جايگزين می‏گردد و بالاخره آنكه قدرت‏ پر كردن خلاءها را دارد ديگران را به خود جذب می‏كند و آنكه نه تنها خلاءی‏ را پر نمی‏كند بلكه بر خلاءها می‏افزايد انسانها را از خود طرد می‏كند و بی‏تفاوتها هم همچوسنگی در كناری .

اختلاف انسانها در جذب و دفع

افراد از لحاظ جاذبه و دافعه نسبت به افراد ديگر انسان ، يكسان نيستند بلكه به طبقات مختلفی تقسيم می‏شوند :

1 - افرادی كه نه جاذبه دارند و نه دافعه ، نه كسی آنها را دوست و نه‏ كسی دشمن دارد ، نه عشق و علاقه و ارادت را بر می‏انگيزند و نه عداوت و حسادت و كينه و نفرت كسی را ، بی‏تفاوت در بين مردم راه می‏روند مثل اين‏است كه يك سنگ در ميان مردم راه برود .

اين ، يك موجود ساقط و بی‏اثر است . آدمی كه هيچگونه نقطه مثبتی در او وجود ندارد ( مقصود از مثبت تنها جهت فضيلت نيست ، بلكه شقاوتها نيز در اينجا مقصود است ) نه از نظر فضيلت و نه از نظر رذيلت ، حيوانی است غذائی می‏خورد و خوابی می‏رود و در ميان مردم‏ می‏گردد همچون گوسفندی كه نه دوست كسی است و نه دشمن كسی ، و اگر هم به‏ او رسيدگی كنند و آب و علفش دهند برای اين است كه در موقع از گوشتش‏ استفاده كنند . او نه موج موافق ايجاد می‏كند و نه موج مخالف . اينها يك‏ دسته هستند : موجودات بی‏ارزش و انسان های پوچ و تهی ، زيرا انسان نياز دارد كه دوست بدارد و او را دوست بدارند و هم می‏توانيم بگوئيم نياز دارد كه دشمن بدارد و او را دشمن بدارند .

2 - مردمی كه جاذبه دارند اما دافعه ندارند ، با همه می‏جوشند و گرم‏ می‏گيرند و همه مردم از همه طبقات را مريد خود می‏كنند ، در زندگی همه كس‏ آنها را دوست دارد و كسی منكر آنان نيست ، وقتی هم كه بميرند مسلمان با زمزمشان می‏شويد و هندو بدن آنها را می‏سوزاند .

 چنان با نيك و بد خوكن كه بعد از مردنت عرفی         مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند

بنا به دستور اين شاعر ، در جامعه‏ای كه نيمی از آن مسلمان است و به‏ جنازه مرده احترام می‏كند و آن را غسل می‏دهد و گاهی برای احترام بيشتر با آب مقدس زمزم غسل می‏دهند ، و نيمی هندو كه مرده را می‏سوزانند و خاكسترش را بر باد می‏دهند ، در چنين جامعه‏ای آنچنان زندگی كن كه مسلمان‏ تو را از خود بداند و بخواهد ترا پس از مرگ با آب زمزم و هندو نيز تو را از خويش بداند و بخواهد پس از مرگ تو را بسوزاند .

غالبا خيال می‏كنند كه حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز " اجتماعی بودن " همين است كه انسان همه را با خود دوست كند . اما اين‏ برای انسان هدفدار و مسلكی كه فكر و ايده‏ای را در اجتماع تعقيب می‏كند و درباره منفعت خودش نمی‏انديشد ميسر نيست . چنين انسانی خواه ناخواه يك رو و قاطع و صريح است مگر آنكه منافق و دورو باشد . زيرا همه مردم‏ يك جور فكر نمی كنند و يك جور احساس ندارند و پسندهای همه يكنواخت‏ نيست . در بين مردم دادگر هست ، ستمگر هم هست ، خوب هست ، بد هم‏ هست . اجتماع منصف دارد ، متعدی دارد ، عادل دارد ، فاسق دارد ، و آنها همه نمی‏توانند يك نفر آدم را كه هدفی را به طور جدی تعقيب می‏كند و خواه‏ ناخواه با منافع بعضی از آنها تصادم پيدا می‏كند دوست داشته باشند .

تنها كسی موفق می‏شود دوستی طبقات مختلف و صاحبان ايده‏های مختلف را جلب كند كه متظاهر و دروغگو باشد و با هر كسی مطابق ميلش بگويد و بنماياند . اما اگر انسان يك رو باشد و مسلكی ، قهرا يك عده‏ای با او دوست می‏شوند و يك عده‏ای نيز دشمن . عده‏ای كه با او در يك را هند به سوی او كشيده‏ می‏شوند و گروهی كه در راهی مخالف آن راه می‏روند او را طرد می‏كنند و با او می‏ستيزند .

بعضی از مسيحيان كه خود را و كيش خود را مبشر محبت معرفی می‏كنند ، ادعای آنها اينست كه انسان كامل فقط محبت دارد و بس ، پس فقط جاذبه‏ دارد و بس ، و شايد برخی هندوها نيز اين چنين ادعائی را داشته باشند .

در فلسفه هندی و مسيحی از جمله مطالبی كه بسيار به چشم می‏خورد محبت‏ است . آنها می‏گويند بايد به همه چيز علاقه ورزيد و ابراز محبت كرد و وقتی كه ما همه را دوست داشتيم چه مانعی دارد كه همه نيز ما را دوست‏ بدارند ، بدها هم ما را دوست بدارند چون از ما محبت ديده‏اند .

اما اين آقايان بايد بدانند تنها اهل محبت بودن كافی نيست ، اهل‏ مسلك هم بايد بود و به قول گاندی در " اينست مذهب من " محبت بايد با حقيقت توأم باشد و اگر با حقيقت توأم بود بايد مسلكی بود و مسلكی‏ بودن خواه ناخواه دشمن ساز است و در حقيقت دافعه‏ای است كه عده‏ای را به‏ مبارزه بر می‏انگيزد و عده‏ای را طرد می‏كند .

اسلام نيز قانون محبت است . قرآن ، پيغمبر اكرم را رحمة للعالمين‏ معرفی می‏كند :

« و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين » (سوره انبياء ، آيه . 107 ) . نفرستاديم تو را مگر كه مهر و رحمتی باشی برای جهانيان . يعنی نسبت به‏ خطرناكترين دشمنانت نيز رحمت باشی و به آنان محبت كنی (بلكه او نسبت به همه چيز مهر می‏ورزيد حتی حيوانات و جمادات و لذا در سيره او می‏بينيم كه تمام آلات و ابزار زندگيش اسمی خاص داشت ، اسبها و شمشيرها و عمامه‏هايش همه اسمی خاص داشتند و اين نيست جز اينكه‏ موجودات ، همگان مورد ابراز محبت و عشق او بودند و گوئی برای همه چيز شخصيتی قائل بود . تاريخ اين روش را در مورد انسانی غير او سراغ ندارد و در حقيقت اين روش حكايت‏  می‏كند كه او سمبل عشق و محبت انسانی بوده است . وقتی از كنار كوه احد می‏گذشت با چشمان پر فروغ و نگاه از محبت لبريزش احد را مورد عنايت‏ خويش قرار داد و گفت : جبل يحبنا و نحبه » كوهی است كه ما را دوست‏ دارد و ما نيز آن را دوست داريم . انسانی كه كوه و سنگ نيز از مهر او بهره‏مند است .  ) .

اما محبتی كه قرآن دستور می‏دهد آن نيست كه با هر كسی مطابق ميل و خوشايند او عمل كنيم ، با او طوری رفتار كنيم كه او خوشش بيايد و لزوما به سوی ما كشيده شود . محبت اين نيست كه هر كسی را در تمايلاتش آزاد بگذاريم و يا تمايلات او را امضاء كنيم . اين محبت نيست بلكه نفاق و دوروئی است . محبت آنست كه با حقيقت توأم باشد . محبت خير رساندن‏ است و احيانا خير رساندنها به شكلی است كه علاقه و محبت طرف را جلب‏ نمی‏كند .

چه بسا افرادی كه انسان از اين رهگذر به آنها علاقه می‏ورزد و آنها چون اين محبتها را با تمايلات خويش مخالف می‏بينند بجای قدردانی‏ دشمنی می‏كنند . به علاوه و محبت منطقی و عاقلانه آنست كه خير و مصلحت‏ جامعه بشريت در آن باشد نه خير يك فرد و يا يك دسته بالخصوص . بسا خير رساندنها و محبت كردنها به افراد كه عين شر رساندن و دشمنی كردن با اجتماع است .

در تاريخ مصلحين بزرگ ، بسيار می‏بينيم كه برای اصلاح شؤون اجتماعی مردم‏ می‏كوشيدند و رنجها را به خود هموار می‏ساختند اما در عوض جز كينه و آزار از مردم جوابی نمی‏ديدند . پس اينچنين نيست كه در همه جا محبت ، جاذبه‏ باشد بلكه گاهی محبت به صورت دافعه‏ای بزرگ جلوه می‏كند كه جمعيتهائی را عليه انسان‏ متشكل می‏سازد .

عبدالرحمن بن ملجم مرادی از سختترين دشمنان علی بود . علی خوب‏ می‏دانست كه اين مرد برای او دشمنی بسيار خطرناك است . ديگران هم گاهی‏ می‏گفتند كه آدم خطرناكی است ، كلكش را بكن . اما علی می‏گفت قصاص قبل‏ از جنايت بكنم ؟ ! اگر او قاتل من است من قاتل خودم را نمی‏توانم بكشم . او قاتل من است نه من قاتل او ، و درباره او بود كه علی گفت :

« اريد حياته و يريد قتلی » (بحار الانوار ، چاپ جديد ، ج 42 ، ص 193 - . 194 ) .من می‏خواهم او زنده بماند و سعادت او را دوست دارم اما او می‏خواهد مرا بكشد . من به او محبت و علاقه دارم اما او با من دشمن است و كينه‏ می‏ورزد .

و ثالثا محبت تنها داروی علاج بشريت نيست . در مذاقها و مزاجهائی‏ خشونت نيز ضرورت دارد و مبارزه و دفع و طرد لازم است . اسلام هم دين‏ جذب و محبت است و هم دين دفع و نقمت (ممكن است بگوئيم نقمتها نيز مظاهری از عواطف و محبتها است . در دعا می خوانيم " يا من سبقت رحمته غضبه » " ای كسی كه رحمت و مهرت بر خشمت‏ پيشی گرفت و چون خواستی رحمت كنی غضب كردی و خشم گرفتی و الا اگر آن‏ رحمت و مهر نبود غضب نيز نمی‏بود . مانند پدری كه بر فرزندش خشم می‏گيرد چون او را دوست دارد و به آينده‏ او علاقمند است . اگر خلافی را انجام دهد ناراحت می‏شود و گاهی كتكش‏ می‏زند و حال اينكه چه بسا رفتاری ناهنجارتر را از فرزندان و بچه‏های ديگران ببيند ولی‏ هيچگونه احساسی را در مقابل ندارد . در مورد فرزندش خشمگين شد زيرا كه‏ علاقه داشت ولی در مورد ديگران به خشم نيامد چون علاقه نبود . و از طرفی علاقه‏ها گاهی كاذب است يعنی احساسی است كه عقل بر آن‏ حكومت ندارد كما اينكه در قرآن می‏فرمايد : و لا تأخذكم بهما رأفه فی دين الله ». / 24 : . 2

 در اجرای قانون الهی رأفت و مهرتان به مجرم گل نكند . زيرا اسلام‏ همانگونه كه نسبت به افراد علاقه می‏ورزد به اجتماع نيز علاقمند است . بزرگترين گناه ، گناهی است كه در نظر انسان كوچك آيد و بی‏اهميت تلقی‏گردد . امير المؤمنين می‏فرمايد : " اشد الذنوب ما استهان به صاحبه » " . (نهج البلاغه ، حكمت 340). سختترين گناهان گناهی است كه گناهكار آنرا آسان و ناچيز پندارد . شيوع‏ گناه تنها چيزی است كه عظمت گناه را از ديده‏ها می‏برد و آن را در نظر فرد ناچيز جلوه می‏دهد .

و لذا اسلام می‏گويد هنگامی كه گناهی انجام گرفت و اين گناه در خفاء كامل نبود و افرادی بر آن آگاهی يافتند بايد گناهكار مورد سياست قرار گيرد يا حد بخورد و يا تعزير شود . در فقه اسلامی به طور كلی گفته‏اند ترك‏ هر واجب و انجام هر حرامی اگر حد برای آن تعيين نشده تعزير دارد . "

تعزير " كيفر كمتر از مقدار " حد " است كه بر طبق نظريه حاكم تعيين‏ می‏گردد . در اثر گناه يك فرد و اشاعه آن ، اجتماع يك قدم به گناه نزديك شد و اين از بزرگترين خطرات است برای آن . پس بايد گناهكار را به مقتضای‏ اهميت گناهش كيفر داد تا باز اجتماع به راه بر گردد و عظمت گناه از ديده‏ها بيرون نرود .

بنابر اين خود كيفر و نقمت ، مهری است كه نسبت به اجتماع مبذول‏ می‏گردد . ) .

3 - مردمی كه دافعه دارند اما جاذبه ندارند ، دشمن سازند اما دوست ساز نيستند . اينها نيز افراد ناقصی هستند ، و اين دليل بر اينست كه فاقد خصائل مثبت انسانی می‏باشند زيرا اگر از خصائل انسانی بهره‏مند بودند گروهی و لو عده قليلی طرفدار و علاقه‏مند داشتند ، زيرا در ميان مردم همواره آدم خوب وجود دارد هر چند عددشان كم باشد .

اگر همه مردم باطل و ستم پيشه بودند اين دشمنيها دليل حقيقت و عدالت‏ بود اما هيچوقت همه مردم بد نيستند همچنانكه در هيچ زمانی همه مردم خوب‏ نيستند . قهرا كسی كه همه دشمن او هستند خرابی از ناحيه خود اوست و الا چگونه ممكن است در روح انسان خوبيها وجود داشته باشد و هيچ دوستی نداشته‏ باشد .

 اينگونه اشخاص در وجودشان جهات مثبت وجود ندارد حتی در جهات‏ شقاوت . وجود اينها سر تا سر تلخ است و برای همه هم تلخ است . چيزی كه‏ لااقل برای بعضيها شيرين باشد [ در اينها ] وجود ندارد .

علی ( ع ) می‏فرمايد : « اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان ، و اعجز منه من ضيع من ظفر به‏ منهم » (نهج البلاغه ، حكمت . 11 ) . " ناتوانترين مردم كسی است كه از دوست يافتن ناتوان باشد و از آن‏ ناتوانتر آنكه دوستان را از دست بدهد و تنها بماند " .

4 - مردمی كه هم جاذبه دارند و هم دافعه . انسانهای با مسلك كه در راه‏ عقيده و مسلك خود فعاليت می‏كنند ، گروههائی را به سوی خود می‏كشند ، در دلهائی به عنوان محبوب و مراد جای می‏گيرند و گروههائی را هم از خود دفع‏ می‏كنند و می‏رانند ، هم دوست سازند و هم دشمن ساز ، هم موافق پرور و هم‏ مخالف پرور .

اينها نيز چند گونه‏اند ، زيرا گاهی جاذبه و دافعه هر دو قوی است و گاهی هر دو ضعيف و گاهی با تفاوت . افراد با شخصيت آنهائی هستند كه‏ جاذبه و دافعه شان هر دو قوی باشد ، و اين بستگی دارد به اينكه پايگاههای‏ مثبت و پايگاههای منفی در روح آنها چه اندازه نيرومند باشد . البته قوت‏ نيز مراتب دارد ، تا می‏رسد به جائی كه دوستان مجذوب ، جان را فدا می‏كنند و در راه او از خود می‏گذرند و دشمنان هم آنقدر سرسخت می‏شوند كه‏ جان خود را در اين راه از كف می‏دهند و تا آنجا قوت می‏گيرند كه حتی بعد از مرگ قرنها جذب و دفعشان در روحها كارگر واقع می‏شود و سطح وسيعی را اشغال می‏كند . و اين جذب و دفعهای سه بعدی از مختصات اولياء است‏ همچنانكه دعوتهای سه بعدی مخصوص سلسله پيامبران است (مقدمه جلد اول خاتم پيامبران ، ص 11 و . 12 ) .

از طرفی بايد ديد چه عناصری را جذب و چه عناصری را دفع می‏كنند . مثلا گاهی عنصر دانا را جذب و عنصر نادان را دفع [ می‏كنند ] و گاهی بر عكس‏ است . گاهی عناصر شريف و نجيب را جذب و عناصر پليد و خبيث را دفع [ می‏كنند ] و گاهی برعكس است . لهذا دوستان و دشمنان ، مجذوبين و مطرودين‏ هر كسی دليل قاطعی بر ماهيت اوست .

صرف جاذبه و دافعه داشتن و حتی قوی بودن جاذبه و دافعه برای اينكه‏ شخصيت شخص قابل ستايش باشد كافی نيست بلكه دليل اصل شخصيت است ، و شخصيت هيچكس دليل خوبی او نيست . تمام‏ رهبران و ليدرهای جهان حتی جنايتكاران حرفه‏ای از قبيل چنگيز و حجاج و معاويه ، افرادی بوده‏اند كه هم جاذبه داشته‏اند و هم دافعه . تا در روح‏ كسی نقاط مثبت نباشد هيچگاه نمی‏تواند هزاران نفر سپاهی را مطيع خويش‏ سازد و مقهور اراده خود گرداند . تا كسی قدرت رهبری نداشته باشد نمی‏تواند مردمی را اينچنين به دور خويش گرد آورد .

نادرشاه يكی از اين افراد است . چقدر سرها بريده و چقدر چشمها را از حدقه‏ها بيرون آورده است اما شخصيتش فوق العاده نيرومند است . از ايران‏ شكست خورده و غارت زده اواخر عهد صفوی ، لشكری گران به وجود آورد و همچون مغناطيس كه براده‏ها ی آهن را جذب می‏كند ، مردان جنگی را به گرد خويش جمع كرد كه نه تنها ايران را از بيگانگان نجات بخشيد بلكه تا اقصی‏ نقاط هندوستان براند و سرزمينهای جديدی را در سلطه حكومت ايرانی درآورد .

بنابر اين هر شخصيتی هم سنخ خود را جذب می‏كند و غير هم سنخ را از خود دور می‏سا زد . شخصيت عدالت و شرف عناصر خير خواه و عدالتجو را به سوی‏ خويش جذب می‏كند و هواپرستها و پول پرستها و منافقها را از خويش طرد می‏كند . شخصيت جنايت ، جانيان را به دور خويش جمع می‏كند و نيكان را از خود دفع می‏كند .

و همچنانكه اشاره كرديم تفاوت ديگر در مقدار نيروی جذب است . همچنانكه درباره جاذبه نيوتن می‏گويند به تناسب جرم جسم و كمتر بودن فاصله ، ميزان كشش و جذب بيشتر می‏شود ، در انسانها قدرت جاذبه و فشار وارد از ناحيه شخص صاحب جاذبه متفاوت است .

علی شخصيت دو نيروئی

علی از مردانی است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه ، و جاذبه و دافعه او سخت نيرومند است . شايد در تمام قرون و اعصار ، جاذبه و دافعه‏ای به‏ نيرومندی جاذبه و دافعه علی پيدا نكنيم . دوستانی دارد عجيب ، تاريخی ، فداكار ، با گذشت ، از عشق او همچون شعله‏هائی از خرمنی آتش ، سوزان و پر فروغ‏اند ، جان دادن در راه او را آرمان و افتخار می‏شمارند و در دوستی‏ او همه چيز را فراموش كرده‏اند . از مرگ علی ساليان بلكه قرونی گذشت‏ اما اين جاذبه همچنان پرتو می‏افكند و چشمها را به سوی خويش خيره می‏سازد.

در دوران زندگيش عناصر شريف و نجيب ، خدا پرستانی فداكار و بی‏طمع ، مردمی با گذشت و مهربان ، عادل و خدمتگزار خلق گرد محور وجودش چرخيدند كه هر كدام تاريخچه‏ای آموزنده دارند و پس از مرگش در دوران خلافت‏ معاويه و امويان جمعيتهای زيادی به جرم دوستی او در سختترين شكنجه‏ها قرار گرفتند اما قدمی را در دوستی و عشق علی كوتاه نيامدند و تا پای جان‏ ايستادند .

ساير شخصيتهای جهان با مرگشان همه چيزها می‏ميرد و با جسمشان در زير خاكها پنهان می‏گردد اما مردان حقيقت خود می‏ميرند ولی مكتب و عشقها كه بر می‏انگيزند با گذشت قرون تابنده تر می‏گردد .

ما در تاريخ می‏خوانيم كه سالها بلكه قرنها پس از مرگ علی افرادی با جان از ناوك دشمنانش استقبال می‏كنند . از جمله مجذوبين و شيفتگان علی ، ميثم تمار را می‏بينيم كه بيست سال‏ پس از شهادت مولی بر سر چوبه دار از علی و فضائل و سجايای انسانی او سخن می‏گويد . در آن ايامی كه سرتاسر مملكت اسلامی در خفقان فرو رفته ، تمام آزاديها كشته شده و نفسها در سينه زندانی شده است و سكوتی مرگبار همچون غبار مرگ بر چهره‏ها نشسته است ، او از بالای دار فرياد بر می‏آورد كه بيائيد از علی برايتان بگويم . مردم از اطراف برای شنيدن سخنان ميثم‏ هجوم آوردند . حكومت قداره‏بند اموی كه منافع خود را در خطر می‏بيند دستور می‏دهد كه بر دهانش لجام زدند و پس از چند روزی هم به حياتش خاتمه‏ دادند . تاريخ از اين قبيل شيفتگان برای علی بسيار سراغ دارد .

اين جذبه‏ها اختصاصی به عصری دون عصری ندارد . در تمام اعصار جلوه‏هائی‏ از آن جذبه‏های نيرومند می‏بينيم كه سخت كارگر افتاده است .

مردی است به نام ابن سكيت . از علما و بزرگان ادب عربی است و هنوز هم در رديف صاحبنظران زبان عرب مانند سيبويه و ديگران نامش برده می‏شود . اين مرد در دوران خلافت متوكل عباسی می‏زيسته - در حدود دويست سال بعد از شهادت علی - در دستگاه متوكل متهم بود كه شيعه است اما چون بسيار فاضل و برجسته بود متوكل او را به عنوان معلم فرزندانش انتخاب كرد . يك روز كه بچه‏های متوكل به‏ حضورش آمدند و ابن سكيت هم حاضر بود و ظاهرا در آن روز امتحانی هم از آنها به عمل آمده بود و خوب از عهده برآمده بودند متوكل ضمن اظهار رضايت از ابن سكيت و شايد [ به خاطر ] سابقه ذهنی كه از او داشت كه‏ شنيده بود تمايل به تشيع دارد ، از ابن سكيت پرسيد اين دوتا ( دو فرزندش ) پيش تو محبوبترند يا حسن و حسين فرزندان علی ؟

 ابن سكيت از اين جمله و از اين مقايسه سخت برآشفت . خونش به جوش‏ آمد . با خود گفت كار اين مرد مغرور به جائی رسيده است كه فرزندان خود را با حسن و حسين مقايسه می‏كند ! اين تقصير من است كه تعليم آنها را برعهده گرفته‏ام . در جواب متوكل گفت : " به خدا قسم قنبر غلام علی به مراتب از اين دوتا و از پدرشان نزد من‏ محبوتر است " . متوكل فی المجلس دستور داد زبان ابن سكيت را از پشت گردنش درآورند .

تاريخ افراد سر از پا نشناخته زيادی را می‏شناسد كه بی‏اختيار جان خود را در راه مهر علی فدا كرده‏اند . اين جاذبه را در كجا می‏توان يافت ؟ گمان‏ نمی‏رود در جهان نظيری داشته باشد .

علی به همين شدت دشمنان سرسخت دارد ، دشمنانی كه از نام او به خود می‏ پيچيدند . علی از صورت يك فرد بيرون است و به صورت يك مكتب موجود است ، و به همين جهت گروهی را به سوی خود می‏كشد و گروهی را از خود طرد می‏نمايد . آری علی شخصيت دو نيروئی‏ است .

منبع : از کتاب  " جاذبه و دافعه علی عليه‏السلام  " اثر شهید مطهری








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031 
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir