به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / جورج سجعان جرداق » امام علی (ع) صدای عدالت انسانیت
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 352 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

جورج سجعان جرداق

امام علی (ع) صدای عدالت انسانیت  

مؤلف :  جورج سجعان جرداق

مترجم  : عطامحمد سردارنيا

( قسمت دوم )

فهرست مطالب :

سخن مؤلف

مقدمه

********

سخن مؤلف

انسانيت، تاريخ طولاني و شگفت انگيز و واحدي دارد. درازاي آن را عمر بشر، و از قديم ترين ايام، تشكيل مي دهد. دست روزگار آن را به نخستين روزهاي آفرينش زمين متصل مي سازد كه آرام و سنگين از مرحله اي به مرحله ديگر و از دوره اي به دوره اي ديگر قدم برداشته است.

آنچه باعث شگفتي آن مي شود، بيش از آن است كه بتوان در مقدمه اي آورد و يا در كتابي مورد بحث و تحقيق قرار داد؛ ولي روشن ترين مظاهر اين شگفتي را مي توان چنين بيان كرد كه در دوران ها مختلف، گروهي از انسانها، و يا فردي از افراد آن، با وجود پرتگاه هاي وحشتناك سقوط و انحطاط، در عالي ترين مرتبه مقام انسانيت زيست كرده اند تا جائي كه بيننده در برابر اين تضاد شگفت انگيز ناگزير مي گردد قبول كند كه تاريخ را سيري دقيق و حساب شده است كه در آن پيش مي رود؛ وگرنه پيشرفت و تمدن درخشان يونان قديم را در چنان دوره انحطاط و سقوط چگونه مي توان تفسير و تعبير نمود؟!... ملتي كه به كمك و ياري نوابغ و بزرگان خود، نقاب از چهره حقايق بر مي دارند؛ افكار و انديشه هاي تابناكشان براي هنر و دانش و اخلاق و ساير زمينه هاي فكري، آزادي و آزادمنشي انسان، اساس و پايه اي محكم مي گذارند، تا جائي كه آتن، شهر بزرگ آنان، در جهان بلند آوازه مي شود، چشم ها را خيره مي كند و شهرت آن موجب مي شود تا جنگجويان خيال تسخير آن را در سر بپرورانند؛ آنگاه از هر طرف با سلاحهاي جنگي به سوي آن شتابند، و چون آن را به تصرف در آوردند، سايه مرگ و نيستي بر آن بگسترانند!... امّا در آن هنگام كه آتن مغلوب، چهره حقيقي خود و مفاهيم كمال انسانيت را به غالب خيره نشان مي دهد، چاره اي جز آن ندارند تا در ويرانه هاي آن زانو بر زمين زده، و چون كودكان زود باور، مطيع و فرمانبردار گردند، بر پاي شعرا و هنرمندان و حكما بوسه زنند و سر زمين مقدس افكار و انديشه هاي تابناك را رها سازند، در حالي كه بر هوسهاي طمع آلود جنگ و ستيز خود لعنت مي فرستند و جنگ آوران خويش را تحقير مي نمايند. دلهاي سنگشان نرم گشته و از بربريت و ستمكاري به انسانيت گرائيده و با بهره اي كم و بيش از كمال انساني، كه در بقاياي خرابه هاي يونان يافته اند، به زاد و بوم خود باز گردند و آن را براي جهانيان به ارمغان ببرند!... بدين ترتيب و به دست ملت يونان، نور بشريت و انسانيت در اقصي نقاط گيتي منتشر مي شود و بر تارك ايام مي درخشد. امّا آنچه موجب وحدت تاريخ مي شود، مراحلي است كه ملل مختلف جهان در مسير آن قدم گذارده به پيش رفته اند، اگر چه به صورت ظاهر در پاره اي از موارد با هم فرق داشته اند؛ و تفرقه تازيانه دردآلودي است كه بشر به دست خويش بر پشت خود فرود آورده، اگر چه آن نيز در هر زمان نامي داشته و در هر جا به رنگي خاص جلوه نموده است؛ و يگانگي در هدفي است كه ملل روي زمين در مسير جانكاه خود در مد نظر داشته اند، اگر چه نامهاي مختلف به خود گرفته است.

در تاريخ واحد، انسانيت امري است كه ضرورت اين وحدت را نشان مي دهد، و آن عبارت از اين است كه هر پيشرفتي كه فرد يا جماعتي از بشر بنيان نهاده، به روي هم نتيجه واحدي است كه انسانيت، با همه معاني اش در هر عصر و زمان، از ابتداي پيدايش او تا كنون در آن سهيم و شريك بوده است.

اگر سر گذشت تاريخ، داستان تطور همه جانبه اي ضمن روشها و خطوط بزرگ است، ما ملت عرب را در تار و پود حوادث آن چه نقشي بوده است؟!... و چه وظيفه اي را در خلال مراحل آن براي انسانيت انجام داده ايم؟ و يا به عبارت ديگر به خود چه خدمتي كرده ايم؟!

ما به حكم آنكه موجودي زنده بر روي زمين هستيم، در طول تاريخ و شگفتيهاي آن، و وحدت تاريخي آن، شريك و سهيم مي باشيم. شايد بتوان گفت كه وجود ما در ايجاد شگفتيهاي آن، نقش اساسي در تاريخ خاص ملت ما داشته باشد، شگفتي اي كه نمودارش در دوران ها مختلف تاريخ، عظمت و بزرگي علي بن ابي طالب و نزديكان او در مقابل انحطاط ها و سقوط هايي است كه پس از او به ظهور آمد؛ انحطاط ها و سقوط هاي هولناك عظيم در تفكر و انديشه، و بزرگ در قلب و درون كه به حق جا دارد به او آن چنان بنگريم كه به هر مقام شامخ ديگر در تاريخ انسانيت. در گذشته، عرصه بر آدمي تنگ نبود، مگر در آنچه خود به ناداني و گمراهي خويشتن را بدان محدود مي ساخت و بدان خو مي گرفت و آن را از نسلي به نسل ديگر تحويل مي داد كه تاريخ مبيّن آن است.

همچنين ميدان ديد او را از دوربيني، و ديدن فرازها و همواريها، جز ابرهاي سياه و سنگين جهل و ناداني كه هر دم رو به تزايد و تيرگي هر چه بيشتر بوده، نمي پوشانيده است.

اين محدوديتها در دوران هاي گذشته تاريخ به حدي تنگ و توان فرسا بوده است كه آدمي را از برخورداري از مواهبي كه به او ارزاني شده بود تا آنها را در كشف منابع خير و نيكي كه در آن سوي محدوديتها وجود داشته به كار اندازد، باز مي داشت.

آن ابرهاي تيره و تار جهل و ناداني به گونه اي بر او هجوم آورده و او را در بر گرفته بودند كه مانع مي شدند تا در آبهاي بي كرانه شنا كند و به اطراف زمين به سير و سياحت بپردازد.

امّا منابع خير و نيكي، آبهاي بي كرانه، اطراف زمين... چيزي جز دستهاي بزرگان واقعي نيستند كه بر زمين، چون ابر رحمت بر فراز صحراهاي خشك و سوزان مي گذرند؛ ابرهاي اميد و فرح بخشي كه در سايه يأس و نا اميدي عبور مي كنند، و با رگبار شديد، باران زندگي مي بارند و مي گذرند در حالي كه در پشت سر، سر سبزي و خرمي و آب روان براي مردمي گرسنه و تشنه باقي گذارده اند.

صفحات تاريخ سياه بسته شد، و آن گمراهي ها و ناداني ها كه ميدان ديد و بصيرت آدمي را تنگ ساخته بود، بر خود گريستند؛ گمراهي ها و ناداني هايي كه بر بزرگان و افتخارات تاريخ آن چنان سخت گرفته بودند كه برخي از آنان در چنگال مردم چنان اسير و زبون شده بودند كه ديگران را دسترس و حتي ديدن ممكن نبود. ميدان باز شد و جهاني را در خود جاي داد.

در اين حال شخصيت بزرگ واقعي كه به حق او را نمي توان به طايفه اي و يا قومي از اقوام بشر اختصاص داد، ظهور كرد؛ همچون سقراط كه از آن همه بشريت از يونانيان و هنديان و چينيان و اعراب... مي باشد و ساير بزرگان جهان تا علي بن ابي طالب عليه السلام ، بزرگ ترين همه آنها در شرق از هم مسلكان او، و ساير نوابغ جهان و همگنان او... كه وجودش چون خورشيدي است كه در بيابانها و كوهها، قلل آنها و دره ها، خشكي ها و درياها به يكسان نور مي تابد؛ و بر آدمي است كه از پرتو انوار او بهره برگيرد، و در برابر نورش ديوار و مانعي نسازد، و در آن حال كه سردي وي را گرفته است، خود را به نور و حرارت او گرم كند و گوشه اي از زواياي وجود خود را از آن محروم نسازد.

در تاريخ مشرق زمين ـ مانند تاريخ ساير جوامع بشر ـ جنگ آوران، تبهكاران، دزدان حرفه اي، نادانان، و بي خرداني وجود داشته اند كه بنا به منطق عصر قديم و قرون وسطي، زيبنده آن بوده اند كه پادشاهان و زمامداران و صاحبان امر و نهي و جهان مطيع باشند!!... و پس از مرگ از آنها دلاوران و بزرگاني بسازند و در مرگ و زندگي برايشان القاب و عناوين مختلف پر زرق و برق و بزرگ بيافرينند!! هنوز هم صفحات سرد كتابهاي بي رونق القاب سازان و متملقين و چاپلوسان كه پر است از قهرمانيهاي آن تبهكاران و عظمت و بزرگي آن بي خردان بي قدر و قيمت كه در آن فصلها ساخته و به هم بافته اند، سيلي بر چهره ما مي زند. اين متملقين فرومايه، در تأليفات خود تا آنجا پيش رفته اند كه گويي دلاوري و قهرماني جز تقلب و تزوير، و بزرگي و بزرگواري جز ميدان داري و پيشي گرفتن در غارت و چپاول و غصب و كشتار و ويران ساختن و از بين بردن نيست و ارتكاب به اين جرائم موجب فخر و مباهات، و توليد ناراحتي و در هم كوبيدن اعصاب مردم و ايجاد گرسنگي و دست زدن به هر جنايت و يا هر امر پست و فرومايه ديگري موجب افتخار است!!

ما پس از آرزوي صحت و سلامتي براي اين قبيل نويسندگان بيمار، دست به تأليف اين كتاب مي زنيم و در آن از يك شخصيت و قهرمان حقيقي به عنوان يك انسان واقعي سخن خواهيم راند، و آن را به سلسله تأليف هاي پر ارجي كه در اين روزگار در كتابخانه هاي ما به چشم مي خورد مي افزائيم. امّا ناگزير به ذكر چند نكته هستيم كه مهم ترين آنها عبارت اند از: در تاريخ ما صفحات تابناك و درخشاني از تجلّي انسانيت وجود دارد كه مايه فخر ما ملت عرب است، همچنانكه به تاريخ انسانيت افتخار مي بخشد. اموري كه از مطالعه دوران علي عليه السلام و پس از آن به دست خواهيم داد، سهم بزرگي است از پايداري در برابر ظالم وياري مظلوم، جنگ و ستيز با برده گيري و استثمار كه با كوشش و فعاليت، عوامل آنها را با ايجاد مقررات و قوانين در چهار چوب زمان و مكان از ميان برداشته و با گذشت و فداكاري و از خود گذشتگي در راه شرف و انسانيت به مجاهده برخاسته است. اينجاست كه ما بيش از پيش مي بينيم كه تاريخ ما همه ظلم و ستم نيست، در پاره اي از شب هاي آن جرقه ها و روشنايي هاست و در تاريكي هايش انواري و اقماري، و در ژرفاي ظلم و ستم هايش روزهاي روشن و آفتاب خندان و بارانهايي ست كه گاهي سيل آسا و زماني اندك اندك صحراهاي آن را سيراب ساخته است.

همين صفحات تابان در تاريخ ماست كه به ما اجازه مي دهد تا براي گسستن زنجيرهايي كه دوران ها طولاني و تاريك به دست و پاي ما پيچيده است بار ديگر بر خويشتن بنگريم و از قهرماني واقعي در راه انسانيت كه شامل دلاوري فردي از افراد و يا نسلي از نسلهاي بشر است تجليل كرده، اساس مليت عرب را تنها در محدوده خدمت به انسان تحكيم نماييم. چه، ملتي كه توانسته است نقاب از چهره نبوغ خود در چهارده قرن پيش از اين به وجود شخصيتي چون علي بن ابي طالب عليه السلام ، و جمعي ديگر چون شاگردان مكتب او و يارانش در آن روزگار، بردارد، همين ملت در اين روزگار، عصر تسخير فضا، بهتر مي تواند به همراه كاروان بشريت پيش رود و ناظر برآينده باشد و اگر نگاهي به عقب مي افكند از آن رو است كه از سيماي فرتوت و طولاني آن نيرو و اراده كسب كرده باشد نه آنكه از راه بازمانده و امواج تاريخ او را از دور خارج سازد.

دو مطلب ديگر را نيز اضافه مي كنيم:

نخست آنكه هر يك از ملل عالم، بزرگان و افتخارات تاريخ انسانيت را مورد بحث و بررسي دقيق خود قرار داده و هر يك را در خور مقام خويش برگزيده و برايشان جايگاهي معين و مشخص نموده واز هر كدام به سهم خود برخوردار شده است؛ آنگاه به بحث و بررسي پيرامون ساير بزرگان و افتخاراتي كه در مرتبه پايين تر از آنها قرار دارند پرداخته و همچنان پيش رفته و تا آنجا كه ممكن بوده است از پيش آمدها و رويدادهاي تاريخي و سير و رفتار قهرمانان و بزرگان حقيقي براي پيشرفت خويش درس عبرت گرفته و از آن استمداد نموده است. پس چرا ما چنين نكنيم؟ و چرا افتخارات و بزرگان خودمان را با افتخارات و بزرگان آنان مقايسه و مقابله ننماييم؟ در حالي كه سرگذشت تاريخ ما يكي است و افتخارات و بزرگان تاريخي به همه ما تعلق دارند.

دوم اينكه شخصيّت علي بن ابي طالب عليه السلام از جمله مواردي است كه اگر دور از تقليد از شيوه گذشتگان در معرفي بزرگان تاريخ، حقيقت شخصيّت آنان مورد بحث و تحليل قرار گيرد، معلوم مي شود كه محور عظمت ايشان تنها ايماني است كه شرافت انسان و حق مقدس آن در زندگي آزاد و شرافتمندانه او دارند و اينكه جمود و ارتجاع در حال و گذشته، چيزي جز تن دادن به مرگ و نابودي نيست و انسان در هر حال بايستي به سوي كمال پيش رود.

به راستي كه بسيار اندك اند بزرگان گذشته تاريخ كه در دل و جان آدمي تخم اين قاعده اصلي تحول و تكامل را بپاشند؛ همچنانكه علي عليه السلام از زبان طبيعت بشريت و كانون زندگي سخن مي گفت كه: «فرزندان خود را به اخلاق خود تربيت نكنيد، چه آنان براي زماني غير از زمان شما خلق شده اند!» و جداً از افتخارات گذشته تاريخ بسيار نادرند، آنهايي كه در دل و جان آدمي تخم اين قاعده بزرگ را كه شامل همه روش هاي انساني و ناظر به همه فعاليت ها باشد، چون علي بپاشند كه:«هر كسي دو روز او مساوي و برابر باشد، زيان برده است» علي عليه السلام به صراحت مي فرمايد: اجتماعي كه امروز او با ديروزش مساوي باشد و قدمي به سوي كمال بر نداشته باشد زيان كار است، و بهره و پيروزي از آن ملتي است كه امروزشان بهتر از ديروزشان است» و اين جز با پيشرفت همراه امواج زندگي ميسر نيست.

و راستي كه بسيار كم اند از بزرگان تاريخ گذشته كه در دل و جان آدمي تخم موازين عدل و انصاف را كه در حقيقت قائم به خود باشد، بپاشند و يا با نبوغي كه دارند آنها را بيابند و ارائه دهند، نظير اين بيان عميق كه: «بدخوي، خود را آزار مي دهد». و جدا بسيار كمياب اند از بزرگان گذشته تاريخ، آنان كه دريافتند و معتقد شدند و گفتند: «هر كسي در خلقت چون توست، و مردم همه باهم برابرند».

و در حقيقت، بسيار اندك اند از بزرگان گذشته تاريخ، آنهايي كه فرياد مي زدند: «احتكار جرم و گناه است،... بينوايي گرسنه باقي نمي ماند، مگر آنگه توانگري از حق او بهره مند شده باشد،... گناه نابخشودني، ستمي است كه به شكلهاي گوناگون افراد به يكديگر روا مي دارند...» و آنگاه به پيروي همين مضامين، قوانين و آئين نامه هايي وضع نمايند.

و راستي كه بسيار نادرند از بزرگان گذشته تاريخ كه بر اساس جميع اين مبادي و اصول زندگي كرده اند، آنها را اشاعه داده اند، و بر اساس آنها مكاتب فكري و اجتماعي نهاده اند و در چهار چوب افكار آزاد، هر يك به سهم خويش در پي ريزي بناي محكم و خلل ناپذير انسانيت اقدام كرده اند.

از اثر وجود علي، سرگذشتي در تاريخ ما به وجود آمده كه داراي فصولي شگفت انگيز است. داستاني كه خطوط اصلي آن را عظمت و بزرگي علي تشكيل داده و دست زمان آن را شكل داده است. آن داستان، انقلاب جهان عرب است كه در خلال دوران ها تاريك و تباهي و استثمار و درماندگي و سركشي و شب هاي تاريك و وحشت زاي استبداد، به وقوع پيوسته است.

در آن عصر وحشت آفرين،هيچ نيرومندي «به مقياس نيروي زندگي» وجود نداشت مگر آنگه آقا و سرور و فرمانده بود؛ آزار مي داد، مي كشت، تازيانه مي زد، و ملت را به بدبختي مي كشيد.

هيچ دزدي وجود نداشت، مگر آن كه بر آن بود تا چون ساير دزدان، اموال مردم را بدزدد. هيچ خونخواري يافت نمي شد، مگر آنكه گردنهاي آزادگان و بي گناهان دروگاه شمشير او بود. هيچ ناداني وجود نداشت، مگر آنكه پايه هاي كاخ با عظمتش بر استخوان كله هاي روشنفكران بنا شده بود. هيچ بنده اي ديده نمي شد، مگر آنكه در قتل و شكنجه آزادگان شريك بود.

هيچ بي خردي نبود، مگر آنكه متكبرانه قدم بر زمين مي گذاشت، گويي او است كه زمين مي شكافد و از بزرگي سر به قله كوه مي سايد.

و بالاخره هيچ توله اي از زمره آن سگان يافت نمي شد، مگر آنكه رأيي و نظري در سرنوشت و محدود ساختن زندگي ملت بيچاره داشته باشد.

تاريخ ما از آن نقطه نظر كه فصلي از تاريخ عمومي انسانيت است، كم و بيش اين مظالم را درك كرده است.

براي نمونه ديونيوس حاكم سيراكوز كه ديكتاتوري پست و فرومايه بود، فرمان داد تا افلاطون حكيم را چون بردگان در بازار بفروشند! تا اينكه يكي از دوستان افلاطون، حكيم را باز خريد و آزاد كرد!!...

ديونيوس صغير چون به جاي پدر نشست، در مقام آزار او برآمد، ولي حكيم نجات يافت؛ بار ديگر در مقام كشتنش برآمد كه با وضعي شگفت انگيز به دستياري يكي از شاگردانش از مهلكه جان به در برد!!

اين داستان، همان داستان انقلاب عرب است، كه در خلال مهلكه هاي ناگوار در درون گروهي بسيار از آزادگان، و بر زبان آنان و به دست هاي ايشان به وقوع پيوست كه سردمداران آنها را شاگردان مكتب علي تشكيل مي داده اند كه از روش و اخلاق او و پايداري در برابر استبداد تبعيت مي كردند و پيش تازان مبارز برضد حكومت گردن كشان و خود كامگان در طول قرون قديم و وسطي بوده اند.

انقلابِ انسانِ خسته و ستم ديده اي كه پايه هاي آن را بي هيچ امتيازي، بر اساس دفاع از خود و بينوايان واز پاي افتادگان و درماندگان قرارداد، و داستاني است بس دراز كه بعضي در مقام تحليل آن بر آمده، جمعي آن و صواب، و گروهي آن را و خطا خوانده اند. و شايسته است كه بار ديگر مورد بحث و بررسي قرار گيرد؛ چه اين انقلاب در حقيقت، همان طور كه ما مي بينيم، در طول زمان به داستان شخص علي عليه السلام بستگي دارد، كه با كساني مي جنگيد كه با شمشير و حيله و نيرنگ به پيكار او آمده بودند. انقلابي كه صفحات آن پر است از نبرد پدران ما در راه زندگي، كه براي ما تحولي بس عظيم و بزرگ از گذشته گناه آلود و تجاوز كاري ها به شمار مي رود.

خلاصه آنكه، ما از چهار چوب جهان عرب پا فراتر گذارده، و به كل جهان مي پردازيم و از قيد زمان عربيت محدود به دو تاريخ نزديك به هم، به محدوده تاريخ جهاني، از به وجود آمدن بشر تازمان انقلاب صنعتي اروپا كه زمان پيدايش و زندگي نوابغ بزرگ و تدوين قوانين و انقلاب اجتماعي و اخلاقي و سياسي است، پاي مي گذاريم و پس از اين سيرو گذار، ناچار درك مي كنيم كه فرزند ابو طالب را نيز در بين اين نوادر و قانون گذاران و رهبران انقلاب مقام و موقعيتي خاص است. امّا آن چگونه مقامي است؟ و جاي اين مرد بزرگ در ميان آن مردان تاريخ كجاست؟

آيا اين ستم نيست كه در غالب كتابهايي كه پيرامون علي نوشته شده است، سخن از مطالبي به ميان آمده باشد كه گويي همه يك موضوع اند و سخن تنها پيرامون همان يك موضوع دور مي زند و چون پا فراتر نهند، سخن از شمشير زني است كه به ضربتي دو نيمه مي كند، و نيزه اي است كه مي شكافد و سخن از دشمنان او است كه پرندگان آسمان در نابودي آنان فرود مي آيند و درندگان بيابان آنان را از هم مي درند!

اين امور بي شك جايي براي خود دارند كه در تاريخ او، ازهزار و يك داستان و اتفاق و از زماني بس دور و دراز، مندرج است.

ولي عظمت و بزرگي واقعي فرزند ابو طالب خيلي بيشتر از اين هاست، تا جايي كه اگر خوب مورد بحث و مداقه قرار گيرد، زواياي تاريك زندگي اين رادمرد بزرگ روشن خواهد شد نه اينكه هر بحث و انتقاد تنها بر محور آن دور زند.

ما كوشش كرده ايم كه اين كتاب را به ديدگاه هاي تازه اي پيرامون دوران علي و همچنين ديدگاه هاي متين و گسترده و نويني كه شامل نبوغ او باشد، بياراييم. آنگاه با توجه به مفاهيم انسانيت كه در تاريخ آن مندرج است و با توجه به اينكه انسان، خود موجودي است اجتماعي، بيان كنيم كه او چگونه مراحل انسانيت را در هر دوره پا به پاي تاريخ پيش رفته است. تا حَدِّ امكان كوشيده ايم مفهوم انسان را از نظر علي بن ابي طالب، به هنگام مقابله و مقايسه او با ساير روشنفكران تاريخ، از پاره اي جوانب روشن سازيم و بين قوانين و مباني عمومي او و مباني انقلاب كبير فرانسه كه مبين معالم انسانيت در عهد قديم و قرون وسطي و پايان آن دوره ها در تاريخ بشر و آغاز عصر جديد مي باشد، مقايسه نماييم.

 همچنين از مواردي كه در اين كتاب آورده ايم مطالبي است پيرامون سقراط و علي كه به تجزيه و تحليل مي پردازد، آنگاه آن دو مرد را از نظر فلسفه و اخلاق و ديگر معالم و مفاهيم انسانيت با يكديگر موازنه و مقايسه مي كند؛ و گفتاري كه آشكار مي سازد كه علي خود نمودار قسمت اعظم عدالت اجتماعي در جهان هستي است. و نيز بحث دامنه داري است از ميزان و هماهنگي شخصيت فرزند ابو طالب كه بدون آن هيچ بحث و اظهار نظري صحيح نخواهد بود؛ ما از اين هماهنگي در شخصيت او، اموري را كه خود مايه شگفتي و اعجاب است حاصل كرده ايم. همچنين، مطالبي است پيرامون تشيع در تاريخ عرب و كشف اشتباهاتي است كه مؤلفين پيرامون اين موضوع دقيق عمداً مرتكب شده اند.

سرانجام اثري است كه علي عليه السلام در ادبيات عرب در قرون ميانه داشته و بررسي ويژه اي است پيرامون «علي عليه السلام و مليّت عرب» و مباحث مفيد ديگر.

ما در تمام اين مباحث ديدگاههاي مفصل خود را درباره روش محققين، در آن هنگام كه به بحث و بررسي تاريخ گذشته ما مي پردازند و اظهار نظر مي كنند، اعلام داشته ايم؛ و در فصلي، حدود واقعي آن را كه به ما امكان مي دهد تا تاريخ خود را در ضمن آن بررسي نماييم، نموده ايم و همچنين در پايان، ديدگاه هاي خود را درباره بحث و بررسي ساير نويسندگان عرب و غير عرب كه درباره علي بن ابي طالب عليه السلام كتابي نوشته اند، بيان داشته ايم.

چيزي كه باقي مي ماند، موضوعي است كه جسته گريخته جمعي از خرده گيران بدان اشاره مي كنند، كه از جنبه اهميت، بيشتر به شعر مي ماند؛ و چون در مورد آنها در فصلي كه از امام و اروپائيان سخن رانده ايم توضيح داده شده است، از بازگويي آن در اينجا خودداري مي كنيم.

پاسخگويي ما در اين مورد به اين دليل است كه در واقع اجحافي است كه به دانش مي شود؛ همچنان كه بخواهند حرارت را از آتش، و جنبش را از باد، و سير و حركت را از رودخانه باز ستانند؛ و ما در آن جز عجز و زبوني چيزي ديگر نمي بينيم كه آنها آن را پوشيده و داشته تظاهر مي كنند و مي گويند اين نتيجه دانش است! كه شايسته است بدان به طور عمقي توجه نماييم. چه اين قسمت، از اساس و جوهر بحث و تحقيق مي باشد، نه جزء فروع و عوارض آن.

اميد است كه حقي از دوران ها تاريخ خود را ادا كرده باشيم و در سير هميشگي به سوي كمال در گردونه زندگي و به همراهي كاروان تكامل و تجدد، خود سر مشقي براي همنوعان در مسير تاريخ خاصشان باشيم و نمونه اي براي خود و ديگران گرديم در آن هنگام كه از تاريخ انسانيت بهره برمي گيريم.

اين آرزو خواسته ما از اين كتاب است.

بيروت،آذار، 1958

جورج سجعان جرداق

***************

مقدمه

به قلم ميخائيل نعيمه

زندگي بزرگان، براي ما چشمه زاينده اي است كه از خبر و پند و ايمان و اميد خشك نمي شود، قللي شامخ هستند كه ما با شور و اشتياق از آن بالا مي رويم، و انواري مي باشند كه ظلمت و تاريكي را از پيش پا و چشم هاي ما بر طرف مي سازند، و اعتماد ما را به خود، و زندگي و هدف هاي دور و پرارزش تجديد مي نمايند. و اگر آنها نبودند، يأس ها و نا اميدي ها در نبرد با مجهولات بر ما سايه مي افكند، و در حال پرچم سفيد بلند مي كرديم و به مرگ مي گفتيم: اي مرگ! ما اسير و بنده تو هستيم، با ما هر چه خواهي بكن!

ولي ما تسليم نااميدي ها نشديم، و هرگز تسليم نخواهيم شد. به شهادت همانهايي كه از ما بودند و پيروزي به دست آوردند، و فرزند ابو طالب از آنها بود، ما نيز پيروز خواهيم شد. گرچه از نظر زمان و مكان بين ما و ايشان فاصله وجود دارد، ولي آنها هميشه با ما هستند، و زمان را نيروي آن نيست تا صداي آنان را در گوش هاي ما خاموش سازد، و مكان را آن قوت نه تا صورت ايشان را از خاطر ما بزدايد.

كتابي كه در دست داريد بهترين شاهد بر مدعاست. و آن بازگو كننده زندگاني بزرگي از بزرگان عالم بشريت است كه در سرزمين عرب نشو نما يافت، ولي مكان در او تأثيري به جاي نگذاشت.

اسلام، چشمه هاي كرامتش را به جوشش آورد، ولي وجودش تنها به اسلام اختصاص ندارد. و گر نه، چگونه به خاطر زندگاني بي نظير او، روان يك نويسنده مسيحي در لبنان و در سال 1965 چنان ملتهب مي شود كه به بحث و تحليل پيرامون آن مي پردازد و چون شاعري شيدا، وقايع و افتخارات و يادگارها و دلاوري هايش را مي سرايد؟

دلاوري هاي امام، تنها به عرصه كارزار اختصاص نداشت؛ او در صفاي بينش، پاكي وجدان، سحر بيان، انسانيت عميق و بي انتها، گرمي ايمان، بزرگي فكر و انديشه، ياري محروم و ستمديده از جور ستمگر و تجاوز كار، و حق پرستي هماره بزرگ و دلير و شجاع بوده است. و اين دلاوريها، هر چند روزگاران كه سپري گردد، همواره سنگر محكمي است كه ما به آن روي مي آوريم، مخصوصاً آنگاه كه شوق ما براي ساختن زندگاني خوب و آرماني فزوني گيرد.

نمي خواهم پيش از خواننده به كشف مطالب پر ارج اين كتاب بپردازم، زيرا كه آنها بسيارند، از جمله گفتار تابناكي است كه اينجا و آنجا صورتهايي از شعر، سرشار از عاطفه و احساس، با رنگهايي دلپذير، و نوايي جذاب بر مي افرازد. و نيز زيبايي و آراستگي شرح اتفاقات و تفسير است.

همچنين اقدام جسورانه اي است در نقل علي عليه السلام و آراء سياسي و ديني و اجتماعي و اقتصادي اش و مقايسه آن با محيط زندگي امروز ما كه به سهم خود اقدام عالي و موفقيت آميزي است و آنها كه در گذشته پيرامون آن تأليفاتي داشته اند، چنين توفيقي نيافته اند.

در اين مورد، توجه شما را به كوشش هاي تازه اي در تفسير اتفاقاتي كه در مسير زندگي امام رخ داده، و با روش تفسير مورخيني كه تا به امروز درباره او مطالبي نگاشته اند مغايرت دارد، جلب مي كنم.

محال است كه هيچ مورخ يا نويسنده اي، هر چند كه تيز هوش و در كار خود بزرگ و نابغه باشد، بتواند حتي در هزار صفحه نمودار كامل و بي هيچ عيب و نقصي از يكي از بزرگان همطراز علي عليه السلام را هم به دست دهد و دوره اي سراسر پيش آمدهاي مهم و بزرگ چون دوراني كه وي در آن مي زيسته است را باز نمايد. چه، آنچه را كه آن نابغه بزرگ عرب بين خود و خداي خويش تفكر كرده و انديشيده و بر زبان آورده و به كار برده است، هرگز تا به حال گوشي نشنيده و چشمي نديده است. و همانها، از آنچه او با دستهايش انجام داده و يا بر زبان آورده و يا به قلم جاري ساخته است، بسي بيشتر و زيادتر است.

 در چنين وضعي، هر صورتي كه از وي نموده شود بي شك ناقص است و از همان اندك نيز انتظار و اميد فراوان داريم تا زندگي ما را روحي تازه بخشد و گرمي و حرارتي دهد. مراد از اين قبيل گفتارها بررسي كارها و گفتارهايي است كه از علي عليه السلام به ما رسيده تا آن را با كمال دقت درك كنيم. آنگاه قيافه مردي را با چنان فضايل، همچنان كه مؤلف در خيال خود ترسيم كرده و از خواننده خود نيز انتظار دارد كه همان گونه او را درك كند، شكل دهيم.

اطمينان كامل دارم كه نويسنده اين كتاب نفيس، با مهارت و استادي كه در نوشته خود به كار برد، و گرمي و حرارتي كه در قلب او وجود دارد، و وجدان پاك و حقيقت خواهش تا آخرين حد ممكن در نمودن شخصيت و سيماي فرزند ابو طالب توفيق يافته است، به طوري كه در برابر آن چاره اي جز اين نيست كه اقرار كنيم نمودار و صورت زنده اي است از بزرگ مرد جهان عرب، پس از پيامبر اسلام.

ميخائيل نعيمه

***********

( پایان قسمت دوم )

( ادامه دارد )

منبع : http://www.tebyan.net/index.aspx?








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir