امام علی (ع) صدای عدالت انسانیت ( جلد 1 )
مؤلف : جورج سجعان جرداق
مترجم : عطامحمد سردارنيا
( قسمت بیستم )
فهرست مطالب :
نه ظالم و نه مظلوم
********
نه ظالم و نه مظلوم
* زير دست و ستم رسيده نزد من عزيز است تا حق او را بستان، و چيره دستان و ستمگران، خوار و فرومايه تا حقّ را از آنان بازگيرم.
امام علي عليه السلام
به همان اندازه كه آدمي دوستدار نيكي و زيبايي است، از زشتي گريزان است. و به همان سبب كه خواهان عدل و داد است، از ظلم و ستم بيزار است. به اندازه اي كه به گرمي وجود كشيده مي شود، از سردي عدم و نيستي مي گريزد.
او، زمينها و غارها و بيابانها، كوهها را تنها به خاطر رسيدن به ديار محبت و دوستي طي مي كند! امّا بي شك، آن كس كه از زشتي متنفر نباشد، از زيبايي بي بهره است.
سلسله روشهاي علوي در امور عمومي، به يكديگر به نحو زيبا و محكمي پيوستگي دارند، توجه علي عليه السلام به اداره كشور و مملكت داري، و رهبري و اخلاق، زياد و در يكديگر فرو رفته است و شخصيت يگانه او را كه از به هم بستگي عناصري يكتا متجلي شده است، مجسم مي سازد. وقتي كه عليه احتكار استثمار قيام مي كند، در همان هنگام به جنگ ستم و ستمگران بر مي خيزد. و زماني كه بر توانگران و چيره دستان و سودجوياني كه ثروت و نيروي خود را در راه آزار جماعت به كار مي برند و خود برتربينان جاهل و نادان، سخت مي گيرد، در حقيقت بر تمام انواع استبداد و خود كامگي سخت گرفته است. و هنگامي كه اشتياق و علاقه شديد و عميق خود را در رعايت عدل و انصاف در حق بيچارگان (كه بشر به دنيا آمده و در اجتماع فاسد و تباه شده، خوار و بيقرار جلوه مي كنند) و آزاد ساختن بردگان (كه آزاد آفريده شده و با خواري و ذلت آنان حقيقت بشريت لكه دار مي شود) ابراز مي دارد، در عين حال بر آنها كه به دسته اي اهانت كرده و جمعي ديگر را به ذلت و خواري كشانيده اند، سختگيري و خشم و نفرت خود را نشان مي دهد.
اگر آنچه تا كنون درباره كمك و مساعدت امام به نيازمندان ديده ايم، آن را ياري ستمديدگان، و آنچه از خشم او عليه دشمنان انسانيت و اجتماع و آنهائي كه از هدايت وجدان به دور بودند، درك كرده ايم، حمل بر خشم و نفرت او عليه ستمگر به حساب آوريم، نبايد باعث آن گردد كه سخن را در توجه فرزند ابو طالب تنها به لفظ ستم و ستمگران منحصر گردانيم، زيرا كه لفظ ستم، شامل احتكار و استثمار و سبك سري، تا دور دست ترين مظاهر اين نقائص بشريت از آشكار و پنهان خواهد بود و به هر حال، هيچ يك از گفتارها و خطبه ها، و سفارشات يا پيمانهاي او را سراغ نتوان گرفت مگر اينكه سخني از ستم در آن رفته باشد. او با انقلاب خود روح و معناي آن را درهم مي كوبد، و زبان و بياناتش، آتش نفرين بر آن مي بازد. به همين علت، اختصاص فصلي جداگانه درباره واكنش علي عليه السلام در برابر ستم و ستمگر، و تبهكاران فاسدي كه فرزند ابو طالب اهمال در مبارزه با آنان را در وجدان خود و به زبان و قوانينش و با شمشير معروفش، به نام صيانت مردم از دستبرد تجاوزكاران و ستمگريها خودكامگان جايز نمي شمرد، در اينجا لازم و ضروري است.
مبارزه با ظلم و ستم در تاريخ بشر، از همان آغاز پيدايش او با اشكال مختلف خود نمايي مي كند. آنان كه سنگيني بار اين نبرد را عليه گردنكشان خون آشام در ادوار مختلف اين تاريخ كهن بر دوش كشيده اند، به همان نسبت كه ظلم ستمگران مايه ادبار و انحطاط جامعه گرديده، آنان به تاريخ انسانيت شرف و مكانت داده اند. اين مبارزان شجاع، به پيكار مقدس خود همچنان ادامه داده و روح مقاومت و نبرد را عليه ظلم و ستم به اعقاب خود به ارث نهادند، در اين ميان، از بزرگان جهان بشريت اشخاصي يافت مي شوند كه روزگارشان يكي از حلقه هاي پيوند اين نبرد مقدس بوده است. تاريخ مسيح عليه السلام ، جز قيام و نبردي عليه استعمار طلبي روميان، و استعمار گران داخلي چون پادشاهان و اشراف، و بت پرستي اجتماعي نبود. همچنين تاريخ محمد صلي الله عليه و آله دنباله تاريخ مسيح عليه السلام بود كه چون طوفاني شديد برخاست و زماني آرام يافت كه ستمديدگان را به آنچه خود برايشان مي خواست، و به هدفي كه در نظر داشت، رسيد.
آنچه در حق مسيح عليه السلام و محمد صلي الله عليه و آله گفته مي شود، در حق سقراط و گاليله و ولتر و تولستوي و پوشكين و بتهوون و گوركي و روسو و جورج برناردشاو و گاندي و ديگر سران تاريخ نيز صدق مي كند. همانگونه كه ستمگري جزء خميره و ماده در نفوس عده اي در مي آيد، و (بنابر آنچه در تاريخ زندگاني نرون و چنگيز خان، و مماليك و سلاطين عثماني، و گردانندگان محاكم تفتيش عقايد مذهبي اروپا در قرون وسطي، و همچنين كسراها و فرعونها و پادشاهان احمق و خودسر، و روش حجاج بن يوسف و زياد بن ابيه و پسرش عبيدالله بن زياد، و مسلم بن عقبه و ديگران خوانده و ديده ايم) دست يازيدن و مبادرت به ظلم و ستم براي آنها درست به سادگي خوردن و آشاميدن و لباس پوشيدن و نفس كشيدن جلوه مي نمايد، قيام عليه ظلم و ستم و دشمن داشتن آن نيز جزء خميره و ذات عده اي ديگر در آمده، حيات و زندگي آنها را فرا مي گيرد.
بدين وسيله، بدون هيچ تلاش و زحمتي، علت پايداري و ادامه به ستمگريهاي دسته نخستين، و فضاحتها و زشتيهاي ناشي از اعمال آنها را ثابت مي نمائيم؛ اعمالي كه در انجام آنها هيچ هدف بزرگ يا كوچكي تعقيب نمي شد، و ناشي از خميره و ذات آنها بود، تا آنجا كه حجاج بن يوسف در آن هنگام كه با جمعي از ياران خود بر سفره غذا نشسته بود، روي به نگهبان خود مي نمايد و در حالي كه اشاره به پير مرد بينوايي كه لرزان در مقابلش ايستاده بود مي كند، مي گويد: «گردنش را بزن!» بدون آنكه آن پير مرد كم ترين گناهي را مرتكب شده باشد؛ و سپس به خوردن غذاي خود ادامه مي دهد، گويي ابداً اتفاقي نيفتاده است! او اين دستور را به همان سادگي به نگهبان خود مي دهد كه گويي به پيشخدمت خود مي گويد: «آب خنك براي ما بياور!»... و نيز همچنين علت پايداري و استقامت دسته دوم را بر عليه ستم و خودكامگي و استبداد ثابت مي نمايم، حالتي كه جزء خميره و ذات آنها در آمده و به جز آن نمي توانستند باشند، تا آنجا كه سقراط جام شوكران را چون دارويي سر مي كشد، و به اين ترتيب ثبات قدم خود را در اين راه نشان مي دهد، و تا آنجا كه ولتر با نيرومندترين فرد زمانش در اروپا به مبارزه بر مي خيزد و چنان مشتاقانه به اين امر روي مي آورد كه گويي تشنه به سوي آب و گرسنه به جانب نان كشيده مي شود! تا آنجا كه ياران حسين بن علي عليه السلام در برابر آن راد مرد جهان مي ايستند و در حالي كه دولت بني اميه عليه شخص او بسيج كرده و به ريختن خونش آماده شده بود،مي گويند: «ما با تو مي ميريم!»
اينان گروهي از افراد بشر بودند كه فرزند ابو طالب در طليعه و رأس آنها قرار دارد. او، همچنانكه خود مي گويد، براي اين آمده بود تا حقي را ثابت و باطلي را از ميان بردارد. برنامه دولتش نيز همين بود، امّا دنيا زمان او، با وجود كثرت ستمگران و چيره دستي آنان، از حدود برنامه او بسي دور بود.
نه ظالم و نه مظلوم!
اين خواست فرزند ابو طالب بود، و اين همان چيزي بود كه زمانش آن را نمي پذيرفت؛ حتي گروه ستمديدگان از ياري او را اين راه خود داري كردند؛ زيرا آنان را ترسي قديمي رنج مي داد، و چنين بار آمده بودند كه از قيام عليه ستمكاران وحشت داشته باشند، و يا از راه جهل و ناداني به رشوه خواري كشيده شوند، مگر آن عده انگشت شماري كه خدايشان قلبي بزرگ عنايت كرده بود!
ولي آيا علي عليه السلام در حالي كه مردم عليه او قيام كرده و به صف اربابان نفوذ پيوسته اند، سست مي گردد؟ و با وجودي كه آدمي بي شك از مرگ متنفر و بيزار است، آيا اين مددكار شجاع كه تنها و غم زده در سر زمين دردها و مصيبتها محصور درندگان خون آشام شده است، سست و ناتوان مي گردد؟!
آيا او سست و ناتوان مي شود در حالي كه ستمگر بر خيره سري خود مي افزايد و اربابان نفوذ، مردم را به گمراهي مي كشانند و خودفروشان، وجدان خويش را در مقابل بهره اي كه به آن چشم دوخته اند، و مقام و منزلتي كه به اميد آن نشسته اند، از دست مي دهند. كشور، غارت زده دست آنها شده، و آنها بر ستمگري خويش ثابت قدم گشته اند. تكبّر آنها را فرا گرفته، و خودستايي آنان را به خود مغرور ساخته است. هر لحظه به رنگي در آيند و در برابر هر حقي، باطلي را آماده دارند، و از يكديگر تعريف و تمجيد مي نمايند، و در حالي كه حق و عدالت را زير پا گذارده، و سر كشي و گمراهي پيشه خود ساخته و زمين را از فساد و تباهي پر كرده، گردنكشي و شدت عمل به خرج داده اند، انتظار پاداش و اجر و مزد هم دارند؟!
آيا او سست مي گردد و حال آنكه يارانش كساني هستند كه هر كس كه آنها را به ياري خواند، عزت نيافت، و آن كس كه برايشان سخت گرفت، دلش آرام نگرفت و هر كس كه به ياري آنان در پي پيروزي بر آمد، تير نااميدي به او رسيد! گوش دارند، امّا كرند، زبان دارند، ولي لالند؛ نه به روز نبرد، آزاد مردان صادقند و نه هنگام بلا و مصيبت، ياران مطمئن و با وفا!
به جز علي بن ابي طالب عليه السلام ، هر مرد ديگري در چنين اوضاع و شرايطي سست و ناتوان مي گردد! امّا عشق عميقي كه او به مردم دارد، وي را اجازه نمي دهد تا با بدخواهان ملت طريق آشتي و مدارا در پيش گيرد، اگر چه به بهاي جانش تمام شود! و به جان خودم سوگند، هر كس كه گمان كند از لوازم عشق و علاقه و دلسوزي، خودداري از انقلاب عليه ستمگران، و از مظاهر عاطفه دوستدار، تسليم بدون قيد و شرط و بدون اعمال زور و فشار در مقابل تمرد و سر پيچي مي باشد، يا دروغ مي گويد و يا از حقيقت طبايع غافل است. چه مهر و عاطفه تو را وامي دارند تا به منظور نجات آن كس كه مورد توجه تو است، عليه ستمگر به پا خيزي و درپاره اي از موارد، همين عشق و علاقه تو را وامي دارند تا زور و فشار خود را عليه ستمگر به منتهاي شدت و حدّ خود برساني.
به همان اندازه كه آدمي دوستدار نيكي و زيبايي است، از زشتي گريزان است؛ و به همان نسبت كه خواهان عدل و داد است، از ظلم و ستم بيزار است؛ و به اندازه اي كه به گرمي وجود كشيده مي شود، از سردي عدم و نيستي مي گريزد. او، زمينها و غارها و بيابانها و كوهها را تنها به خاطر رسيدن به ديار محبت و دوستي طي مي كند! امّا بي شك آن كس كه از زشتي متنفر و بيزار نباشد، از زيبايي و عشق بويي نبرده است!
از اتحاد عشق و علاقه، و سركشي و اعمال زور و قدرت در نهاد علي عليه السلام در راه مبارزه و از بين بردن ستم، دليلي تازه مي آوريم:
سوده دختر عماره همداني نقل مي كند كه به شكايت از مردي كه علي عليه السلام او را مأمور جمع آوري مالياتشان كرده بود، به خدمت علي عليه السلام رسيد. او با يك دنيا عطوفت و مهر از او پرسيد: «كاري داري؟» سوده شكايت خود را مطرح ساخت. علي عليه السلام ، بر ستمي كه بر آن بانو رفته بود، بگريست و گفت: «بار خدايا! من آنها را فرمان نداده ام تا به بندگانت ستم روا دارند، و حقت را ترك گويند!» آنگاه كاغذي از جيب خود در آورد و چنين نوشت: «...پيمانه و ميزان را كامل كنيد، و به مردم چيزي را كم نفروشيد و در زمين فساد بر پا ننمائيد. چون اين نامه من به تو برسد، آنچه در اختيار داري نگهدار تا كسي كه آن را از تو تحويل خواهد گرفت، بيايد!»
پايه عطوفت و مهر چگونه او را در حق زني شاكي و ستمديده، به سر حد گريستن مي كشاند، و سپس چطور همين عطوفت و رأفت، به سادگي و سرعت مبدل به خشم و نفرت عليه اعمال زور و قدرت شده، به متصدي ستمگر جمع آوري ماليات با لحني تند و خشن امر مي كند، و او را از اعمال ظلم و ستم نهي مي نمايد!
فرزند ابو طالب، هرگز از پيكار عليه ظلم و ستم روي بر نمي تابد، و مادام كه بر روي زمين، قوي، ظلم و ستم بر ضعيف روا مي دارد و بزرگ، كوچك را در هم مي كوبد، او هرگز آرام نمي نشيند! او، هرگز سست و ناتوان نمي شود و عقب نشيني هم نمي كند، در حالي كه درون سينه اش چنان عشق و محبتي موج مي زند كه ضامن پايداري و ثبات او در فداكاري در راه حق عليه باطل است، و نيز وي او را در پست فرماندهي اين نبرد تضمين و تأييد مي نمايد.
علي عليه السلام ، با تمام وجودش ايمان داشت كه پيشوا و رهبري لازم است تا حق ضعيف را از قوي، و حق ستمديده را از ستمگر باز ستاند تا پاكان و نيكان به آسودگي زندگي كنند، و از ستم پيشه گان رهايي يابند.» و اينكه خداوند مردم را از ستم پناه داده است، پس چرا ستمگران بر آنها ستم روا دارند! و خداوند فرمانروايان را به ستم مي آزمايد و چون ستم نمايند دوران فرمانروائي شان پايان مي پذيرد، زيرا خداوند اگر ستمكار را مهلت دهد، در كمين او خواهد بود، و هرگز از انتقام گرفتن از او نمي گذرد! و در روز داوري بر ستمكار، بسي سخت تر از روز ستم بر مظلوم خواهد گذشت! و از فرامين هميشگي فرزند ابو طالب است كه: «فرمان مي دهم كه بر ستمگر سخت بگيريد» و «جلو ستمگر احمق را بگيريد.»
آري! در سينه اش چنان عشق و محبتي وجود دارد كه ضامن ثبات و پايداري او در فداكاري در راه حق عليه باطل است. او پس از آنكه تصميم خود را بر اين نبرد مي گرفت، هدف را در اين گفته خلاصه مي كرد و مي گفت: بار خدايا... به خاطر آن است كه سرزمينهاي تو را اصلاح كنيم و بندگان ستمديده ات را به ايمني رسانيم!» و آنگاه كه روي به پيكار مي نهاد و زمان جنگ نزديك مي شد، مي گفت: «به خدا سوگند! داد مظلوم را از ستمگر مي ستانم و ظلم ظالم را فرو مي گيرم و او را به سر منزل حق و عدالت مي كشانم ،اگر چه خوشآيندش نباشد!» يا آنكه چنين مي گفت: «بايد از ستمگري خود داري كرد و با مردم به عدل و انصاف رفتار نمود، و از تباهي و فساد در زمين جلوگيري به عمل آورد!» او در دل كارزار، به بررسي ياران اندك و دشمنان بسيارش پرداخت، و در حال خود و مردم نظر افكند و گفت: «من سست و ناتوان نگشته، بيمي به خود راه نخواهم داد! باطل را از هم مي درم تا حق را از درون آن بيرون آورم.» آنگاه او از پيكار عليه ستم باز نمي ايستاد، گرچه مرگ را روياروي خود مي ديد، و اگر قوم عرب عليه او قيام مي كردند و تمام مردم جهان به پشتيباني آنها بر مي خاستند، و دره ها و بيابانها را پر مي ساختند، هرگز بيمي به خود راه نمي داد و از آنها نمي هراسيد!
فرزند ابو طالب تا آن پايه به خود مطمئن، و به حقانيت آنچه مي كرد ايمان داشت كه مي گفت: «بيچاره نزد من عزيز است تا حقش را بستانم، و نيرومند نزد من ذليل و زبون است تا حق را از او باز گيرم» و «به خداي سوگند، از آن باكي ندارم كه به مرگ روي نهم، يا مرگ بر من در آيد.» و پس از آنكه با ستمگران جنگيد و از ايشان هنوز در جهان قدرتي باقي بود، گفت: «گروهي ستمگر باقي مانده اند كه اگر خدا نصرتي دهد، چنان آنها را در هم بكوبم و پراكنده سازم كه در اطراف كشور مجالي براي فتنه و فساد نيابند.»
در مذهب علي عليه السلام ، دانشمندان، پيشوايان ملتند و مسئوليتها سنگيني را به عهده دارند كه سر آمد آنها مقاومت در برابر ظالم و ياري ستمديده است. مي گويد: «خداوند از علما پيمان گرفت كه بر سير ستمگر و گرسنگي ستمديده آرام نگيرند! تا از زمره ستمگران و ياوران ستم و هواداران آن به حساب نيايند.»
علي عليه السلام گناهان مردم را چند دسته تقسيم مي كند كه پاره اي از آنها قابل گذشت و عفوند، به جز ظلم و ستم كه مي گويد: «امّا گناه نابخشودني، ستمي است كه مردم بر يكديگر روا مي دارند.» به نظر او، در هر حال، ستم بر ضعيف و بيچاره، پليدترين ستمهاست!
به همين علت، فرزند ابو طالب رفع هر گونه ظلم و ستم «مخصوصاً ستم ماده» را از ملت، در سر لوحه فرامينش قرار داده است. و همچنين با زبان و شمشيرش با ستمگران به پيكار برخاست و خود را شخصاً در اين امر موظف مي دانست، و همواره در سر پيكار با ستمگران بود تا باعظمت و بزرگي شهيد گرديد! و اگر بر نابسامانيها روزگارش توفيقي مي يافت، همه چيز را دگرگون و اصلاح مي كرد!
اين نموداري از فرزند ابو طالب است.
( پایان قسمت بیستم )
( ادامه دارد )
منبع :? http://www.tebyan.net/index.aspx |