|
|
امروز
|
|
|
|
|
|
تتمهى قصهى مفلس
گفت قاضى مفلسى را وانما گفت اينك اهل زندانت گوا
گفت ايشان متهم باشند چون مىگريزند از تو مىگريند خون
از تو مىخواهند هم تا وارهند زين غرض باطل..... |
|
|
|
تعريف كردن مناديان قاضى مفلسى را گرد شهر
بود شخصى مفلسى بىخان و مان مانده در زندان وبند بىامان
لقمهى زندانيان خوردى گزاف بر دل خلق از طمع چون كوه قاف
زهره نه كس را كه لقمهى نان خورد ز انكه آن لقمه ربا كاوش.... |
|
|
|
گمان بردن كاروانيان كه بهيمه ى صوفى رنجور است
چون كه صوفى بر نشست و شد روان رو در افتادن گرفت او هر زمان
هر زمانش خلق بر مىداشتند جمله رنجورش همىپنداشتند
آن يكى گوشش همىپيچيد سخت و آن دگر در زير گامش...... |
|
|
|
بسته شدن تقرير معنى حكايت به سبب ميل مستمع به استماع ظاهر صورت حكايت
كى گذارد آن كه رشك روشنى است تا بگويم آن چه فرض و گفتنى است
بحر كف پيش آرد و سدى كند جر كند و ز بعد جر مدى..... |
|
|
|
اندرز كردن صوفى خادم را در تيمار داشت بهيمه و لاحول گفتن خادم
صوفيى مىگشت در دور افق تا شبى در خانقاهى شد قنق
يك بهيمه داشت در آخر ببست او به صدر صفه با ياران..... |
|
|
|
هلال پنداشتن آن شخص خيال را در عهد عمر
ماه روزه گشت در عهد عمر بر سر كوهى دويدند آن نفر
تا هلال روزه را گيرند فال آن يكى گفت اى عمر..... |
|
|
|
مقدمه دفتر دوم
مدتى اين مثنوى تاخير شد
مهلتى بايست تا خون شير .... |
|
|
|
صبر كن
اى دريغا لقمهاى دو خورده شد
جوشش فكرت از آن افسرده شد |
|
|
|
چشم آدم بر بليسى كو شقى ست
از حقارت و از زيافت بنگريست
خويش بينى كرد و آمد خود گزين
|
|
|
|
گفتن پيغامبر ( ص ) به گوش ركابدار امير المؤمنين على عليه السلام كه كشتن على بر دست تو خواهد بودن خبرت كردم
من چنان مردم كه بر خونى خويش
نوش لطف من نشد در قهر نيش
گفت پيغمبر.... |
|
|
|
يش آمدن نقيبان و دربانان خليفه از بهر اكرام اعرابى و پذيرفتن هديهى او را
آن عرابى از بيابان بعيد
بر در دار الخلافه چون رسيد
پس نقيبان پيش... |
|
|
|
مرتد شدن كاتب وحى به سبب آن كه پرتو وحى بر او زد آن آيت را پيش از پيغامبر صلى اللَّه عليه و اله بخواند گفت پس من هم محل وحيم
پيش از عثمان يكى نساخ بود
كاو به نسخ وحى... |
|
|
|
دعا كردن بلعم باعور كه موسى و قومش را از اين شهر كه حصار دادهاند بىمراد باز گردان
بلعم باعور را خلق جهان
سغبه شد مانند عيساى... |
|
|
|
دل نهادن عرب بر التماس دل بر خويش و سوگند خوردن كه در اين تسليم مرا حيلتى و امتحانى نيست
مرد گفت اكنون گذشتم از خلاف
حكم دارى تيغ بر كش از غلاف
هر چه گويى.... |
|
|
|
سبب حرمان اشقيا از دو جهان كه خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ
چون حكيمك اعتقادى كرده است
كاسمان بيضه زمين چون زرده است
گفت سائل چون بماند اين خاكدان
در ميان اين محيط.... |
|
|
|
در بيان اين خبر كه انهن يغلبن العاقل و يغلبهن الجاهل
گفت پيغمبر كه زن بر عاقلان
غالب آيد سخت و بر صاحب دلان
باز بر زن جاهلان... |
|
|
|
مراعات كردن زن شوهر را و استغفار كردن از گفتهى خويش
زن چو ديد او را كه تند و توسن است
گشت گريان گريه خود دام زن است
گفت از تو كى..... |
|
|
|
مغرور شدن مريدان محتاج به مدعيان مزور و ايشان را شيخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رسته
بهر اين گفتند دانايان به فن
ميهمان محسنان بايد شدن
تو مريد و ميهمان.... |
|
|
|
گردانيدن عمر نظر او را از مقام گريه كه هستى است به مقام استغراق كه نيستى است
پس عمر گفتش كه اين زارى تو
هست هم آثار هشيارى تو راه فانى گشته راهى..... |
|
|
|
|
|
|
|
|
Copyright ©
2009-2010 By
www.nSun.us
, All rights
reserved -
Hosted & Design
By
Hami Web Network
Powered By
DataLifeEngine
- SMS Box=
3000258800
-
SMS Plugin
Service By
www.SmsWay.ir
|
|