به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار شعرای قرن 5 و6 / مولانا جلال‌الدین محمد بلخی » مقدمه دفتر دوم
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 679 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

 

 

 

مقدمه دفتر دوم

مدتى اين مثنوى تاخير شد

مهلتى بايست تا خون شير شد

تا نزايد بخت تو فرزند نو

خون، نگردد شير شيرين خوش شنو

چون ضياء الحق حسام الدين عنان

باز گردانيد ز اوج آسمان‏

چون به معراج حقايق رفته بود

بى‏بهارش غنچه‏ها نشكفته بود

چون ز دريا سوى ساحل باز گشت

چنگ شعر مثنوى با ساز گشت‏

مثنوى كه صيقل ارواح بود

باز گشتش روز استفتاح بود

مطلع تاريخ اين سودا و سود

سال اندر ششصد و شصت و دو بود

بلبلى ز ينجا برفت و باز گشت

بهر صيد اين معانى باز گشت‏

ساعد شه مسكن اين باز باد

تا ابد بر خلق اين در باز باد

آفت اين در هوا و شهوت است

ور نه اينجا شربت اندر شربت است‏

اين دهان بر بند تا بينى عيان

چشم بند آن جهان حلق و دهان‏

اى دهان تو خود دهانه‏ى دوزخى

وى جهان تو بر مثال برزخى‏

نور باقى پهلوى دنياى دون

شير صافى پهلوى جوهاى خون‏

چون در او گامى زنى بى‏احتياط

شير تو خون مى‏شود از اختلاط

يك قدم زد آدم اندر ذوق نفس

شد فراق صدر جنت طوق نفس‏

همچو ديو از وى فرشته مى‏گريخت

بهر نانى چند آب چشم ريخت‏

گر چه يك مو بد گنه كاو جسته بود

ليك آن مو در دو ديده رسته بود

بود آدم ديده‏ى نور قديم

موى در ديده بود كوه عظيم‏

گر در آن آدم بكردى مشورت

در پشيمانى نگفتى معذرت‏

ز آن كه با عقلى چو عقلى جفت شد

مانع بد فعلى و بد گفت شد

نفس با نفس دگر چون يار شد

عقل جزوى عاطل و بى‏كار شد

چون ز تنهايى تو نوميدى شوى

زير سايه‏ى يار خورشيدى شوى‏

رو بجو يار خدايى را تو زود

چون چنان كردى خدا يار تو بود

آن كه در خلوت نظر بر دوخته ست

آخر آن را هم ز يار آموخته ست‏

خلوت از اغيار بايد نه ز يار

پوستين بهر دى آمد نه بهار

عقل با عقل دگر دو تا شود

نور افزون گشت و ره پيدا شود

نفس با نفس دگر خندان شود

ظلمت افزون گشت و ره پنهان شود

يار چشم تست اى مرد شكار

از خس و خاشاك او را پاك دار

هين به جاروب زبان گردى مكن

چشم را از خس ره آوردى مكن‏

چون كه مومن آينه‏ى مومن بود

روى او ز آلودگى ايمن بود

يار آيينه ست جان را در حزن

در رخ آيينه‏اى جان دم مزن‏

تا نپوشد روى خود را در دمت

دم فرو خوردن ببايد هر دمت‏

كم ز خاكى چون كه خاكى يار يافت

از بهارى صد هزار انوار يافت‏

آن درختى كاو شود با يار جفت

از هواى خوش ز سر تا پا شكفت‏

در خزان چون ديد او يار خلاف

در كشيد او رو و سر زير لحاف‏

گفت يار بد بلا آشفتن است

چون كه او آمد طريقم خفتن است‏

پس بخسبم باشم از اصحاب كهف

به ز دقيانوس باشد خواب كهف‏

يقظه شان مصروف دقيانوس بود

خوابشان سرمايه‏ى ناموس بود

خواب بيدارى ست چون با دانش است

واى بيدارى كه با نادان نشست‏

چون كه زاغان خيمه بر بهمن زدند

بلبلان پنهان شدند و تن زدند

ز آنكه بى‏گل‏زار بلبل خامش است

غيبت خورشيد بيدارى كش است‏

آفتابا ترك اين گلشن كنى

تا كه تحت الارض را روشن كنى‏

آفتاب معرفت را نقل نيست

مشرق او غير جان و عقل نيست‏

خاصه خورشيد كمالى كان سرى ست

روز و شب كردار او روشنگرى ست‏

مطلع شمس آى گر اسكندرى

بعد از آن هر جا روى نيكوفرى‏

بعد از آن هر جا روى مشرق شود

شرقها بر مغربت عاشق شود

حس خفاشت سوى مغرب دوان

حس در پاشت سوى مشرق روان‏

راه حس راه خران است اى سوار

اى خران را تو مزاحم شرم دار

پنج حسى هست جز اين پنج حس

آن چو زر سرخ و اين حسها چو مس‏

اندر آن بازار كايشان ماهرند

حس مس را چون حس زر كى خرند

حس ابدان قوت ظلمت مى‏خورد

حس جان از آفتابى مى‏چرد

اى ببرده رخت حسها سوى غيب

دست چون موسى برون آور ز جيب‏

اى صفاتت آفتاب معرفت

و آفتاب چرخ بند يك صفت‏

گاه خورشيد و گهى دريا شوى

گاه كوه قاف و گه عنقا شوى‏

تو نه اين باشى نه آن در ذات خويش

اى فزون از وهمها و ز بيش بيش‏

روح با علم است و با عقل است يار

روح را با تازى و تركى چه كار

از تو اى بى‏نقش با چندين صور

هم مشبه هم موحد خيره‏سر

گه مشبه را موحد مى‏كند

گه موحد را صور ره مى‏زند

گه ترا گويد ز مستى بو الحسن

يا صغير السن يا رطب البدن‏

گاه نقش خويش ويران مى‏كند

از پى تنزيه جانان مى‏كند

چشم حس را هست مذهب اعتزال

ديده‏ى عقل است سنى در وصال‏

سخره‏ى حس‏اند اهل اعتزال

خويش را سنى نمايند از ضلال‏

هر كه در حس ماند او معتزلى ست

گر چه گويد سنيم از جاهلى ست‏

هر كه بيرون شد ز حس سنى وى است

اهل بينش چشم عقل خوش پى است‏

گر بديدى حس حيوان شاه را

پس بديدى گاو و خر الله را

گر نبودى حس ديگر مر ترا

جز حس حيوان ز بيرون هوا

پس بنى آدم مكرم كى بدى

كى به حس مشترك محرم شدى‏

نامصور يا مصور گفتنت

باطل آمد بى‏ز صورت رستنت‏

نامصور يا مصور پيش اوست

كاو همه مغز است و بيرون شد ز پوست‏

گر تو كورى نيست بر اعمى حرج

ور نه رو كالصبر مفتاح الفرج‏

پرده‏هاى ديده را داروى صبر

هم بسوزد هم بسازد شرح صدر

آينه‏ى دل چون شود صافى و پاك

نقشها بينى برون از آب و خاك‏

هم ببينى نقش و هم نقاش را

فرش دولت را و هم فراش را

چون خليل آمد خيال يار من

صورتش بت معنى او بت شكن‏

شكر يزدان را كه چون شد او پديد

در خيالش جان خيال خود بديد

خاك درگاهت دلم را مى‏فريفت

خاك بر وى كاو ز خاكت مى‏شكيفت‏

گفتم ار خوبم پذيرم اين از او

ور نه خود خنديد بر من زشت رو

چاره آن باشد كه خود را بنگرم

ور نه او خندد مرا من كى خرم‏

او جميل است و محب للجمال

كى جوان نو گزيند پير زال‏

خوب خوبى را كند جذب اين بدان

طيبات و طيبين بر وى بخوان‏

در جهان هر چيز چيزى جذب كرد

گرم گرمى را كشيد و سرد سرد

قسم باطل باطلان را مى‏كشند

باقيان از باقيان هم سر خوشند

ناريان مر ناريان را جاذب‏اند

نوريان مر نوريان را طالب‏اند

چشم چون بستى ترا تاسه گرفت

نور چشم از نور روزن كى شكفت‏

تاسه‏ى تو جذب نور چشم بود

تا بپيوندد به نور روز زود

چشم باز ار تاسه گيرد مر ترا

دان كه چشم دل ببستى بر گشا

آن تقاضاى دو چشم دل شناس

كاو همى‏جويد ضياى بى‏قياس‏

چون فراق آن دو نور بى‏ثبات

تاسه آوردت گشادى چشمهات‏

پس فراق آن دو نور پايدار

تاسه مى‏آرد مر آن را پاس دار

او چو مى‏خواند مرا من بنگرم

لايق جذب‏ام و يا بد پيكرم‏

گر لطيفى زشت را در پى كند

تسخرى باشد كه او بر وى كند

كى ببينم روى خود را اى عجب

تا چه رنگم همچو روزم يا چو شب‏

نقش جان خويش مى‏جستم بسى

هيچ مى‏ننمود نقشم از كسى‏

گفتم آخر آينه از بهر چيست

تا بداند هر كسى كاو چيست و كيست‏

آينه‏ى آهن براى پوستهاست

آينه‏ى سيماى جان سنگين بهاست‏

آينه‏ى جان نيست الا روى يار

روى آن يارى كه باشد ز آن ديار

گفتم اى دل آينه‏ى كلى بجو

رو به دريا كار برنايد به جو

زين طلب بنده به كوى تو رسيد

درد مريم را به خرما بن كشيد

ديده‏ى تو چون دلم را ديده شد

اين دل ناديده غرق ديده شد

آينه‏ى كلى ترا ديدم ابد

ديدم اندر چشم تو من نقش خود

گفتم آخر خويش را من يافتم

در دو چشمش راه روشن يافتم‏

گفت وهمم كان خيال تست هان

ذات خود را از خيال خود بدان‏

نقش من از چشم تو آواز داد

كه منم تو تو منى در اتحاد

كاندر اين چشم منير بى‏زوال

از حقايق راه كى يابد خيال‏

در دو چشم غير من تو نقش خود

گر ببينى آن خيالى دان و رد

ز آن كه سرمه‏ى نيستى در مى‏كشد

باده از تصوير شيطان مى‏چشد

چشمشان خانه‏ى خيال است و عدم

نيستها را هست بيند لاجرم‏

چشم من چون سرمه ديد از ذو الجلال

خانه‏ى هستى است نه خانه‏ى خيال‏

تا يكى مو باشد از تو پيش چشم

در خيالت گوهرى باشد چو يشم‏

يشم را آن گه شناسى از گهر

كز خيال خود كنى كلى عبر

يك حكايت بشنو اى گوهر شناس

تا بدانى تو عيان را از قياس‏

منبع : دفتر دوم مثنوی معنوی








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir