چ چرا خدا در قرآن انسان را ظالم و جاهل می داند؟
( قسمت اول )
پاسخ به روایت قرآن :
سوره الاحزاب آيه 72
بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا عَرَضنَا الأَمَانَةَ عَلى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَينَ أَن يحْمِلْنهَا وَ أَشفَقْنَ مِنهَا وَ حَمَلَهَا الانسنُ إِنَّهُ كانَ ظلُوماً جَهُولاً(72)
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
ما امانت ( تعهّد، تكليف، و ولايت الهيّه ) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسيدند؛ امّا انسان آن را بر دوش كشيد؛ او بسيار ظالم و جاهل بود، ( چون قدر اين مقام عظيم را نشناخت و به خود ستم كرد ) !
تفسير :
حمل امانت الهى بزرگترين افتخار بشر
اين دو آيه كه آخرين آيات سوره احزاب است مسائل مهمى را كه در اين سوره در زمينه ايمان ، عمل صالح ، جهاد ، ايثار ، عفت ، ادب ، و اخلاق آمده است تكميل مىكند ، و نشان مىدهد كه انسان چگونه داراى موقعيت بسيار ممتازى است كه مىتواند حامل رسالت عظيم الهى باشد ، و اگر به ارزشهاى وجودى خود جاهل گردد چگونه بر خويشتن ظلم و ستم كرده و به اسفل السافلين سقوط مىكند ! نخست بزرگترين و مهمترين امتياز انسان را بر تمام جهان خلقت بيان فرموده ، مىگويد : ما امانت خود را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم ( انا عرضنا الامانه على السموات و الارض و الجبال ) .
اما اين موجودات عظيم و بزرگ عالم خلقت از حمل اين امانت ابا كردند و اظهار ناتوانى نمودند ، و از اين كار هراس داشتند ! ( فابين ان يحملنها و اشفقن منها ) .
بديهى است ابا كردن آنها از سر استكبار نبود آنچنانكه در مورد شيطان و خوددارى او از سجده براى آدم مىخوانيم : ابى و استكبر ( سوره بقره آيه 24 ) : بلكه ابا كردن آنها تؤام با اشفاق يعنى ترس و هراس آميخته با توجه و خضوع بود .
ولى در اين ميان انسان اين اعجوبه عالم آفرينش جلو آمد و اين امانت را بر دوش كشيد ! ( و حملها الانسان ) .
ولى افسوس كه از همان آغاز بر خويشتن ستم كرد ، و قدر خود را نشناخت و آنچه شايسته حمل اين امانت بود انجام نداد ( انه كان ظلوما جهولا ) .
مفسران بزرگ اسلام پيرامون اين آيه سخن بسيار گفتهاند ، و براى شكافتن حقيقت معنى امانت تلاش بسيار كردهاند ، و نظرات گوناگونى ابراز داشتهاند كه بهترين آنها را با جستجوى قرائنى كه در خود آيه نهفته است بر مىگزينيم .
اساسا در اين آيه پر محتوا روى پنج نقطه بايد تكيه كرد :
1 - منظور از امانت امانت الهى چيست ؟
2 - عرضه داشتن آنها بر آسمان و زمين و كوهها چه معنى دارد ؟
3 - چرا و چگونه اين موجودات از حمل اين امانت ابا كردند ؟
4 - چگونه انسان حامل اين بار امانت شد ؟
5 - چرا و چگونه او ظلوم و جهول بود ؟ !
در مورد امانت تفسيرهاى مختلفى ذكر شده از جمله : منظور از امانت ولايت الهيه و كمال صفت عبوديت است كه از طريق معرفت و عمل صالح حاصل مىشود .
منظور صفت اختيار و آزادى اراده است كه انسان را از ساير موجودات ممتاز مىكند .
مقصود عقل است كه ملاك تكليف و مناط ثواب و عقاب است .
منظور اعضاء پيكر انسان است : چشم امانت الهى است كه بايد آنرا حفظ كرد و در طريق گناه مصرف ننمود ، گوش و دست و پا و زبان هر كدام امانتهاى ديگرى هستند كه حفظ آنها واجب است .
منظور امانتهائى است كه مردم از يكديگر مىگيرند و وفاى به عهدهاست .
مقصود معرفت الله است .
منظور واجبات و تكاليف الهى همچون نماز و روزه و حج است .
اما با كمى دقت روشن مىشود كه اين تفسيرهاى مختلف با هم متضاد نيستند بلكه بعضى را مىتوان در بعضى ديگر ادغام كرد ، بعضى به گوشهاى از مطلب نظر افكنده و بعضى به تمام .
براى به دست آوردن پاسخ جامع ، بايد نظرى به انسان بيفكنيم ببينيم او چه دارد كه آسمانها و زمين و كوهها فاقد آنند ؟ ! انسان موجودى است با استعداد فوق العاده كه مىتواند با استفاده از آن مصداق اتم خليفة الله شود ، مىتواند با كسب معرفت و تهذيب نفس و كمالات به اوج افتخار برسد ، و از فرشتگان آسمان هم بگذرد .
اين استعداد توأم است با آزادى اراده و اختيار يعنى اين راه را كه از صفر شروع كرده و به سوى بى نهايت مىرود با پاى خود و با اختيار خويش طى مىكند .
آسمان و زمين و كوهها داراى نوعى معرفت الهى هستند ، ذكر و تسبيح خدا را نيز مىگويند ، در برابر عظمت او خاضع و ساجدند ولى همه اينها به صورت ذاتى و تكوينى و اجبارى است ، و به همين دليل تكاملى در آن وجود ندارد .
تنها موجودى كه قوس صعودى و نزوليش بى انتها است ، و به طور نامحدود قادر به پرواز به سوى قله تكامل است ، و تمام اين كارها را با اراده و اختيار انجام مىدهد انسان است ، و اين است همان امانت الهى كه همه موجودات از حمل آن سر باز زدند و انسان به ميدان آمد و يك تنه آن را بر دوش كشيد ! لذا در آيه بعد مىبينيم انسانها را به سه گروه تقسيم مىكند ، مؤمنان ، كفار ، و منافقان .
بنابر اين در يك جمله كوتاه و مختصر بايد گفت :
امانت الهى همان قابليت تكامل به صورت نامحدود ، آميخته با اراده و اختيار ، و رسيدن به مقام انسان كامل و بنده خاص خدا و پذيرش ولايت الهيه است .
اما چرا از اين امر تعبير به امانت شده با اينكه هستى ما ، و همه چيز ما ، امانت خداست ؟ اين به خاطر اهميت اين امتياز بزرگ انسانها است و گرنه باقى مواهب نيز امانتهاى الهى هستند ، ولى در برابر آن اهميت كمترى دارند .
در اينجا مىتوان با تعبير ديگرى از اين امانت ياد كرد و گفت امانت الهى همان تعهد و قبول مسئوليت است .
بنابر اين آنها كه امانت را صفت اختيار و آزادى اراده دانستند به گوشهاى از اين امانت بزرگ اشاره كردهاند ، همانگونه آنها كه آن را تفسير به عقل يا اعضاء پيكر و يا امانتهاى مردم نسبت به يكديگر و يا فرائض و واجبات و يا تكاليف به طور كلى تفسير نمودهاند هر كدام دست به سوى شاخهاى از اين درخت بزرگ پربار دراز كرده ، و ميوهاى چيدهاند .
اما منظور از عرضه كردن اين امانت به آسمانها و زمين چيست ؟
آيا منظور اين است كه خداوند سهمى از عقل و شعور به آنها بخشيد ، سپس حمل اين امانت بزرگ را به آنها پيشنهاد كرد ؟
و يا اينكه منظور از عرضه كردن همان مقايسه نمودن است ؟
يعنى هنگامى كه اين امانت با استعداد آنها مقايسه شد آنها به زبان حال و استعداد عدم شايستگى خويش را براى پذيرش اين امانت بزرگ اعلام كردند .
البته معنى دوم مناسبتر به نظر مىرسد ، به اين ترتيب آسمانها و زمين و كوهها همه با زبان حال فرياد كشيدند كه حمل اين امانت از عهده ما خارج است .
و از اينجا پاسخ سؤال سوم نيز روشن شد كه چرا و چگونه اين موجودات از حمل اين امانت بزرگ ابا كردند و ترس آميخته با احترام نشان دادند .
و از همينجا كيفيت حمل اين امانت الهى از ناحيه انسان روشن مىشود ، چرا كه انسان آنچنان آفريده شده بود كه مىتوانست تعهد و مسئوليت را بر دوش كشد ، و ولايت الهيه را پذيرا گردد ، و در جاده عبوديت و كمال به سوى معبود لا يزال سير كند ، و اين راه را با پاى خود و با استمداد از پروردگارش بسپرد .
اما اينكه در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت (عليهمالسلام) رسيده اين امانت الهى به قبول ولايت امير مؤمنان على (عليهالسلام) و فرزندش تفسير شده ، بخاطر آنست كه ولايت پيامبران و امامان شعاعى نيرومند از آن ولايت كليه الهيه است ، و رسيدن به مقام عبوديت و طى طريق تكامل جز با قبول ولايت اولياء الله امكان پذير نيست .
در حديثى از امام على بن موسى الرضا مىخوانيم كه : هنگامى كه از تفسير آيه عرض امانت سؤال كردند فرمود :
الامانة الولاية ، من ادعاها بغير حق كفر امانت همان ولايت است كه هر كس به ناحق ادعا كند از زمره مسلمانان بيرون مىرود .
در حديثى ديگر از امام صادق (عليهالسلام) مىخوانيم هنگامى كه از تفسير اين آيه سؤال شد فرمود :
الامانة الولاية ، و الانسان هو ابو الشرور المنافق : امانت همان ولايت است و انسانى كه توصيف به ظلوم و جهول شده كسى است كه صاحب گناهان بسيار و منافق است .
نكته ديگرى كه اشاره به آن در اينجا لازم به نظر مىرسد اين است كه : در ذيل آيه ( 172 سوره اعراف ) در مورد عالم ذر گفتيم چنين به نظر مىرسد كه گرفتن پيمان الهى بر توحيد از طريق فطرت و استعداد و نهاد آدمى بوده و عالم ذر نيز همين عالم استعداد و فطرت است .
در مورد پذيرش امانت الهى نيز بايد گفت كه اين پذيرش يك پذيرش قرار دادى و تشريفاتى نبوده ، بلكه پذيرشى است تكوينى بر حسب عالم استعداد .
تنها سؤالى كه باقى مىماند مساله ظلوم و جهول بودن انسان است .
آيا توصيف انسان به اين دو وصف كه ظاهر آن نكوهش و مذمت او است بخاطر پذيرش اين امانت بوده ؟ !
مسلما پاسخ اين سؤال منفى است ، چرا كه پذيرش اين امانت بزرگترين افتخار و امتياز انسان است ، چگونه ممكن است بخاطر قبول چنين مقام بلندى او را مذمت كرد ؟ يا اينكه اين توصيفها به خاطر فراموش كارى غالب انسانها و ظلم كردن بر خودشان و عدم آگاهى از قدر و منزلت آدمى است ، همان كارى كه از آغاز در نسل آدم به وسيله قابيل و خط قابليان شروع شد و هم اكنون نيز ادامه دارد .
انسانى كه او را از كنگره عرش مىزنند صفير ، بنى آدمى كه تاج كرمنا بر سرشان نهاده شده ، انسانهائى كه به مقتضاى انى جاعل فى الارض خليفه نماينده خدا در زمين هستند ، بشرى كه معلم فرشتگان بود و مسجود ملائك آسمان شد ، چقدر بايد ظلوم و جهول باشد كه اين ارزشهاى بزرگ و والا را به دست فراموشى بسپارد ، و خود را در اين خاكدان اسير سازد ، و در صف شياطين قرار گيرد ، و به اسفل السافلين سقوط كند ؟ !
آرى پذيرش اين خط انحرافى كه متاسفانه رهروان بسيارى از آغاز داشته و دارد بهترين دليل بر ظلوم و جهول بودن انسان است ، و لذا حتى خود آدم كه در آغاز اين سلسله قرار داشت و از مقام عصمت برخوردار بود اعتراف مىكند كه بر خويشتن ستم كرده است ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين ( سوره اعراف آيه 23 ) .
در حقيقت همان ترك اولى كه از او سر زد ناشى از فراموش كردن گوشهاى از عظمت اين امانت بزرگ بود ! و به هر حال بايد اعتراف كرد كه انسان به ظاهر كوچك و ضعيف اعجوبه جهان خلقت است كه توانسته است بار امانتى را بر دوش كشد كه آسمانها و زمينها از حمل آن عاجز شدهاند ، اگر مقام خود را فراموش نكند .
آيه بعد در حقيقت بيان علت عرضه اين امانت به انسان است ، بيان اين واقعيت است كه افراد انسان بعد از حمل اين امانت بزرگ الهى به سه گروه تقسيم شدند : منافقان ، مشركان و مؤمنان ، مىفرمايد : هدف اين بوده است كه خداوند ، مردان منافق و زنان منافق ، و مردان مشرك و زنان مشرك را عذاب كند و كيفر دهد ، و نيز خداوند بر مردان با ايمان و زنان با ايمان رحمت فرستد و خداوند همواره غفور و رحيم است .
منبع : تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مكارم شیرازى ج : 17 ص : 451 تا 457
|