گرامىترين انسان ها نزد
خداوند چه کسانی هستند ؟
پاسخ به روایت قرآن :
( بخش اول – قسمت دوم )
2 - حقيقت تقوى
چنانكه ديديم ، قرآن بزرگترين امتياز را براى تقوى قرار داده و آن را تنها معيار سنجش ارزش انسانها مىشمرد . در جاى ديگر تقوى را بهترين زاد و توشه شمرده ، مىگويد : و تزودوا فان خير الزاد التقوى ( بقره - 197 ) . و در جاى ديگر لباس تقوى را بهترين لباس براى انسان مىشمرد و لباس التقوى ذلك خير ( اعراف - 26 ) . و در آيات متعددى يكى از نخستين اصول دعوت انبياء را تقوى ذكر كرده ، و بالاخره در جاى ديگر اهميت اين موضوع را تا آن حد بالا برده كه خدا را اهل تقوى مىشمرد ، و مىگويد : هو اهل التقوى و اهل المغفرة ( مدثر - 56 ) . قرآن ، تقوى را نور الهى مىداند كه هر جا راسخ شود ، علم و دانش مىآفريند و اتقوا الله و يعلمكم الله ( بقره - 282 ) . و نيز نيكى و تقوى را قرين هم مىشمرد ، و تعاونوا على البر و التقوى . و عدالت را قرين تقوى ذكر مىكند : اعدلوا هو اقرب للتقوى .
اكنون بايد ديد حقيقت تقوى اين سرمايه بزرگ معنوى و اين بزرگترين افتخار انسان با اينهمه امتيازات چيست ؟ قرآن اشاراتى دارد كه پرده از روى حقيقت تقوى بر مىدارد : در آيات متعددى جاى تقوى را قلب مىشمرد ، از جمله مىفرمايد : اولئك الذين امتحن الله قلوبهم بالتقوى : آنها كه صداى خود را در برابر رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) پائين مىآورند و رعايت ادب مىكنند كسانى هستند كه خداوند قلوبشان را براى پذيرش تقوى آزموده است ( حجرات - 3 ) .
قرآن ، تقوى را نقطه مقابل فجور ذكر كرده ، چنانكه در آيه 8 سوره شمس مىخوانيم : فالهمها فجورها و تقواها : خداوند انسان را آفريد و راه فجور و تقوى را به او نشان داد . قرآن هر عملى را كه از روح اخلاص و ايمان و نيت پاك سرچشمه گرفته باشد بر اساس تقوى مىشمرد ، چنانكه در آيه 108 سوره توبه در باره مسجد قبا كه منافقان مسجد ضرار را در مقابل آن ساختند مىفرمايد : لمسجد اسس على التقوى من اول يوم احق ان تقوم فيه : مسجدى كه از روز نخست بر شالوده تقوى باشد شايستهتر است كه در آن نماز بخوانى .
از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مىشود كه تقوى همان احساس مسؤليت و تعهدى است كه به دنبال رسوخ ايمان در قلب بر وجود انسان حاكم مىشود و او را از فجور و گناه باز مىدارد ، به نيكى و پاكى و عدالت دعوت مىكند ، اعمال آدمى را خالص و فكر و نيت او را از آلودگيها مىشويد . هنگامى كه به ريشه لغوى اين كلمه باز مىگرديم نيز به همين نتيجه مىرسيم ، زيرا تقوى از وقاية به معنى كوشش در حفظ و نگهدارى چيزى است ، و منظور در اينگونه موارد نگهدارى روح و جان از هر گونه آلودگى ، و متمركز ساختن نيروها در امورى است كه رضاى خدا در آن است .
بعضى از بزرگان براى تقوى سه مرحله قائل شدهاند :
1 - نگهدارى نفس از عذاب جاويدان از طريق تحصيل اعتقادات صحيح .
2 - پرهيز از هر گونه گناه اعم از ترك واجب و فعل معصيت .
3 - خويشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مىدارد و از حق منصرف مىكند ، و اين تقواى خواص بلكه خاص الخاص است .
امير مؤمنان على (عليهالسلام) ( در نهج البلاغه ) تعبيرات گويا و زندهاى پيرامون تقوى دارد ، و تقوى از مسائلى است كه در بسيارى از خطب و نامهها و كلمات قصار حضرت (عليهالسلام) روى آن تكيه شده است . در يكجا تقوى را با گناه و آلودگى مقايسه كرده چنين مىگويد : الا و ان الخطايا خيل شمس حمل عليها اهلها ، و خلعت لجمها ، فتقحمت بهم فى النار ! الا و ان التقوى مطايا ذلل حمل عليها اهلها ، و اعطوا ازمتها ، فاوردتهم الجنة ! : بدانيد گناهان همچون مركبهاى سركش است كه گنهكاران بر آنها سوار مىشوند ، و لجامشان گسيخته مىگردد ، و آنان را در قعر دوزخ سرنگون مىسازد . اما تقوى مركبى است راهوار و آرام كه صاحبانش بر آن سوار مىشوند ، زمام آنها را به دست مىگيرند ، و تا قلب بهشت پيش مىتازند ! .
مطابق اين تشبيه لطيف ، تقوى همان حالت خويشتندارى و كنترل نفس و تسلط بر شهوات است ، در حالى كه بى تقوائى همان تسليم شدن در برابر شهوات سركش و از بين رفتن هر گونه كنترل بر آنها است .
و در جاى ديگرى مىفرمايد : اعلموا عباد الله ان التقوى دار حصن عزيز ، و الفجور دار حصن ذليل ، لا يمنع اهله ، و لا يحرز من لجا اليه ، الا و بالتقوى تقطع حمة الخطايا : بدانيد اى بندگان خدا كه تقوا قلعهاى محكم و شكستناپذير است ، اما فجور و گناه حصارى است سست و بى دفاع كه اهلش را از آفات نجات نمىدهد و كسى كه به آن پناهنده شود در امان نيست ، بدانيد انسان تنها به وسيله تقوا از گزند گناه مصون مىماند .
و باز در جاى ديگر مىافزايد : فاعتصموا بتقوى الله فان لها حبلا وثيقا عروته و معقلا منيعا ذروته . چنگ به تقواى الهى بزنيد كه رشتهاى محكم و دستگيرهاى است استوار و پناهگاهى است مطمئن ! .
از لابلاى مجموع اين تعبيرات حقيقت و روح تقوى به خوبى روشن مىشود . اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه تقوى ميوه درخت ايمان است ، و به همين دليل براى به دست آوردن اين سرمايه عظيم بايد پايه ايمان را محكم ساخت . البته ممارست بر اطاعت ، و پرهيز از گناه ، و توجه به برنامههاى اخلاقى ، بلكه تقوى را در نفس راسخ مىسازد ، و نتيجه آن پيدايش نور يقين و ايمان شهودى در جان انسان است ، و هر قدر نور تقوى افزون شود نور يقين نيز افزون خواهد شد ، و لذا در روايات اسلامى مىبينيم تقوى يك درجه بالاتر از ايمان و يك درجه پائينتر از يقين شمرده شده !
امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) مىفرمايد ؟ الايمان فوق الاسلام بدرجة ، و التقوى فوق الايمان بدرجة ، و اليقين فوق التقوى بدرجة ، و ما قسم فى الناس شىء اقل من اليقين : ايمان يك درجه برتر از اسلام است ، و تقوى درجهاى است بالاتر از ايمان و يقين درجهاى برتر از تقوى است و هيچ چيز در ميان مردم كمتر از يقين تقسيم نشده است !
اين بحث را به شعر معروفى كه حقيقت تقوى را ضمن مثال روشنى بيان كرده پايان مىدهيم : خل الذنوب صغيرها و كبيرها فهو التقى و اصنع كماش فوق ارض الشوك يحذر ما يرى لا تحقرن صغيرة ان الجبال من الحصى گناهان كوچك و بزرگ را ترك گوى و تقوى همين است . و همچون كسى باش كه از يك خارزار مىگذرد لباس و دامان خود را چنان جمع مىكند كه خار بر دامانش ننشيند ، و پيوسته مراقب اطراف خويش است ! هرگز گناهى را كوچك مشمر كه كوههاى بزرگ از سنگريزههاى كوچك تشكيل شده !
منبع : تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مكارم شیرازى تفسير نمونه ج : 22 ص : 196 تا 208 |