به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در گذر ایام / ایام عید » دهم ذی الحجه
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 233 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

عید قربان مبارک باد

عید قربان، عید سرسپردگی وبندگی بر عموم مسلمانان مبارک باد

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ * فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما  تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِي الُْمحْسِنِينَ * إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ * وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ * وَ تَرَکْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ * سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ * کَذلِکَ نَجْزِي الُْمحْسِنِينَ * إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ *

 

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

پروردگارا! به من از صالحان ( فرزندان صالح) ببخش.»  * ما او ( ابراهيم) را به نوجواني بردبار و صبور بشارت داديم. * هنگامي که با او به مقام سعي و کوشش رسيد، گفت: «پسرم! من در خواب ديدم که تو را ذبح مي‏کنم، نظر تو چيست؟» گفت‏«پدرم! هر چه دستور داري اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت.»  *  هنگامي که هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را بر خاک نهاد،   *  او را ندا داديم که: «اي ابراهيم! *  آن رؤيا را تحقق بخشيدي (و به ماموريت خود عمل کردي).» ما اين گونه، نيکوکاران را جزا مي‏دهيم. * اين مسلما همان امتحان آشکار است. * ما ذبح عظيمي را فداي او کرديم، *  و نام نيک او را در امتهاي بعد باقي نهاديم. * سلام بر ابراهيم! * اين گونه نيکوکاران را پاداش مي‏دهيم. * او از بندگان باايمان ماست. *

 

«  سوره الصافات آیات  100 تا 111  »

تفسير نمونه

پروردگارا! به من از (فرزندان) صالح ببخش.

و در اينجا نخستين تقاضايش از خدا که در آيات فوق منعکس است تقاضاي فرزند صالح بود، فرزندي که بتواند خط رسالت او را تداوم بخشد، و برنامه‏هاي نيمه‏تمامش را به پايان برساند، اينجا بود که عرض کرد: «پروردگارا! به من از فرزندان صالح ببخش» (رب هب لي من الصالحين). چه تعبير جالبي «فرزند صالح و شايسته»، شايسته از نظر اعتقاد و ايمان، شايسته از نظر گفتار و عمل، و شايسته از تمام جهات.

قابل توجه اينکه يک جا ابراهيم خودش تقاضا مي‏کند که در زمره صالحان باشد، چنانکه قرآن از قول او نقل مي‏کند: رب هب لي حکما و الحقني بالصالحين: «پروردگارا! به من علم و دانش مرحمت فرما، و مرا به صالحان ملحق کن» (شعراء- 83).

و در اينجا تقاضا مي‏کند که فرزندان صالح به من مرحمت فرما، چرا که صالح وصفي است جامع که تمام شايستگي‏هاي يک انسان کامل در آن جمع است.

خداوند نيز اين دعا را مستجاب کرد، و فرزندان صالحي همچون «اسماعيل» و «اسحاق» به او مرحمت فرمود، چنانکه در آيات بعد همين سوره مي‏خوانيم و بشرناه باسحاق نبياً من الصالحين «ما او را بشارت داديم به تولد اسحق پيامبري از صالحان».

و در مورد اسماعيل مي‏گويد: و اسماعيل و ادريس و ذاالکفل کل من الصابرين و ادخلناهم في رحمتنا انهم من الصالحين: «و اسماعيل و ادريس و ذاالکفل را به ياد آور که همه از صابران بودند، و ما آنها را در رحمت خود وارد کرديم چرا که از صالحان بودند (انبياء- 86 و 85).

ما او (ابراهيم) را به نوجواني بردبار و پراستقامت بشارت داديم.

ابراهيم در قربانگاه

در آيات گذشته به اينجا رسيديم که ابراهيم بعد از اداي رسالت خويش در بابل از آنجا هجرت کرد، و نخستين تقاضايش از پروردگار اين بود که فرزند صالحي به او عطا فرمايد، زيرا تا آن روز صاحب فرزندي نشده بود.

نخستين آيه‏ي مورد بحث سخن از اجابت اين دعاي ابراهيم به ميان آورده، مي‏گويد: «ما او را به نوجواني حليم و بردبار و پراستقامت بشارت داديم» (فبشرناه بغلام حليم).

در واقع سه بشارت در اين جمله جمع شده است: بشارت تولد فرزندي پسر، و بشارت رسيدن او به سنين نوجواني، و بشارت به صفت والاي حلم. در تفسير «حليم» گفته‏اند کسي است که در عين توانائي در هيچ کاري قبل از وقتش شتاب نمي‏کند، و در کيفر مجرمان عجله‏اي به خرج نمي‏دهد. روحي بزرگ دارد و بر احساسات خويش مسلط است.

«راغب» در «مفردات» مي‏گويد: حلم به معني خويشتنداري به هنگام هيجان غضب است، و از آنجا که اين حالت از عقل و خرد ناشي مي‏شود گاه به معني عقل و خرد نيز به کار رفته، وگرنه معني حقيقي «حلم» همان است که در اول گفته شد، ضمناً از اين توصيف استفاده مي‏شود که خداوند بشارت بقاي اين فرزند را تا زماني که به سني برسد که قابل توصيف به حلم باشد داده است، و چنانکه در آيات بعد خواهيم ديد او مقام حليم بودن خود را به هنگام ماجراي «ذبح» نشان داد، همانگونه که ابراهيم نيز حليم بودن خود را در آن هنگام، و هم در موقع آتش‏سوزي آشکار ساخت.

قابل توجه اينکه واژه «حليم» پانزده مرتبه در قرآن مجيد تکرار شده، و غالباً وصفي است براي خداوند جز در دو مورد که به صورت توصيفي براي ابراهيم و فرزندش در کلام خدا آمده است، و در يک مورد توصيفي است براي شعيب از زبان ديگران.

واژه «غلام» به عقيده بعضي به هر کودکي قبل از رسيدن به سن جواني گفته مي‏شود و بعضي آن را به کودکي که از ده سال گذشته و هنوز به سن بلوغ نرسيده است اطلاق کرده‏اند. از تعبيرات مختلفي که در لغت عرب آمده مي‏توان استفاده کرد که «غلام» حد فاصل ميان «طفل» (کودک) و «شاب» (جوان) است که در زبان فارسي از آن تعبير به «نوجوان» مي‏کنيم.

هنگامي که با او به مقام سعي و کوشش رسيد گفت: فرزندم من در خواب ديدم که بايد تو را ذبح کنم! بنگر نظر تو چيست؟ گفت: پدرم هر چه دستور داري اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت!

سرانجام فرزند موعود ابراهيم طبق بشارتالهي متولد شد، و قلب پدر را که در انتظار فرزندي صالح سالها چشم به راه بود روشن ساخت، دوران طفوليت را پشت سر گذاشت و به سن نوجواني رسيد.

در اينجا قرآن مي‏گويد: «هنگامي که با او به مقام سعي و کوشش رسيد» (فلما بلغ معه السعي).

يعني به مرحله‏اي رسيد که مي‏توانست در مسائل مختلف زندگي همراه پدر تلاش و کوشش کند و او را ياري دهد.

بعضي «سعي» را در اينجا به معني عبادت و کار براي خدا دانسته‏اند، البته سعي مفهوم وسيعي دارد که اين معني را نيز شامل مي‏شود ولي منحصر به آن نيست، و تعبير «معه» (با پدرش) نشان مي‏دهد که منظور معاونت پدر در امور زندگي است.

به هر حال به گفته جمعي از مفسران، فرزندش در آن وقت 13 ساله بود که ابراهيم خواب عجيب و شگفت‏انگيزي مي‏بيند که بيانگر شروع يک آزمايش بزرگ ديگر در مورد اين پيامبر عظيم‏الشأن است، در خواب مي‏بيند که از سوي خداوند به او دستور داده شد تا فرزند يگانه‏اش را با دست خود قرباني کند و سر ببرد.

ابراهيم وحشت‏زده از خواب بيدار شد، مي‏دانست که خواب پيامبران واقعيت دارد و از وسوسه‏هاي شيطاني دور است، اما با اين حال دو شب ديگر همان خواب تکرار شد که تأکيدي بود بر لزوم اين امر و فوريت آن.

مي‏گويند نخستين بار در شب «ترويه» (شب هشتم ماه ذي‏الحجه) اين خواب را ديد، و در شبهاي «عرفه» و شب «عيد قربان» (نهم و دهم ذي‏الحجه) خواب تکرار گرديد، لذا براي او کمترين شکي باقي نماند که اين فرمان قطعي خدا است.

ابراهيم که بارها از کوره‏ي داغ امتحان الهي سرافراز بيرون آمده بود، اين بار نيز بايد دل به دريا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد، و فرزندي را که يک عمر در انتظارش بوده و اکنون نوجواني برومند شده است با دست خود سر ببرد!

ولي بايد قبل از هر چيز فرزند را آماده اين کار کند، رو به سوي او کرد و «گفت: فرزندم من در خواب ديدم که بايد تو را ذبح کنم، بنگر نظر تو چيست»؟! (قال يا بني اني اري في المنام اني اذبحک فانظر ما ذا تري).

فرزندش که نسخه‏اي از وجود پدر ايثارگر بود و درس صبر و استقامت و ايمان را در همين عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روي طيب خاطر از اين فرمان الهي استقبال کرد، و با صراحت و قاطعيت «گفت: پدرم هر دستوري به تو داده شده است اجرا کن» (قال يا ابت افعل ما تؤمر).

و از ناحيه من فکر تو راحت باشد که «به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت» (ستجدني ان‏شاءاللَّه من الصابرين). اين تعبيرات پدر و پسر چقدر پرمعني است و چه ريزه‏کاريهائي در آن نهفته است؟.

از يکسو پدر با صراحت مسأله ذبح را با فرزند 13 ساله مطرح مي‏کند و از او نظرخواهي مي‏کند، براي او شخصيت مستقل و آزادي اراده قائل مي‏شود، او هرگز نمي‏خواهد فرزندش را بفريبد، و کورکورانه به اين ميدان بزرگ امتحان دعوت کند، او مي‏خواهد فرزند نيز در اين پيکار بزرگ با نفس شرکت جويد، و لذت تسليم و رضا را همچون پدر بچشد!

از سوي ديگر فرزند هم مي‏خواهد پدر در عزم و تصميمش راسخ باشد، نمي‏گويد مرا ذبح کن، بلکه مي‏گويد هر مأموريتي داري انجام ده، من تسليم امر و فرمان او هستم، و مخصوصاً پدر را با خطاب «يا ابت»! (اي پدر!) مخاطب مي‏سازد،  تا نشان دهد اين مسأله از عواطف فرزندي و پدري سر سوزني نمي‏کاهد که فرمان خدا حاکم بر همه چيز است.

و از سوي سوم مراتب ادب را در پيشگاه پروردگار به عالي‏ترين وجهي نگه مي‏دارد، هرگز به نيروي ايمان و اراده و تصميم خويش تکيه نمي‏کند، بلکه بر مشيت خدا و اراده او تکيه مي‏نمايد و با اين عبارت از او توفيق پايمردي و استقامت مي‏طلبد. و به اين ترتيب هم پدر و هم پسر نخستين مرحله اين آزمايش بزرگ را با پيروزي کامل مي‏گذرانند.

نکته‏ها:

ذبيحاللَّه کيست؟

در اينکه کدام يک از فرزندان ابراهيم (اسماعيل يا اسحق) به قربانگاه برده شد و لقب ذبيح‏اللَّه يافت؟ در ميان مفسران سخت گفتگو است، گروهي «اسحاق» را «ذبيح» مي‏دانند، و جمعي «اسماعيل» را، نظر اول را بسياري از مفسران اهل سنت و نظر دوم را مفسران شيعه برگزيده‏اند.

اما آنچه با ظواهر آيات مختلف قرآن هماهنگ است اين است که ذبيح «اسماعيل» بوده است، زيرا:

اولا: در يکجا مي‏خوانيم: و بشرناه باسحاق نبياً من الصالحين: «ما او را بشارت به اسحاق داديم که پيامبري بود از صالحان» (صافات 112). اين تعبير به خوبي نشان مي‏دهد که خداوند بشارت به تولد اسحاق را بعد از اين ماجرا و به خاطر فداکاريهاي ابراهيم به او داد، بنابراين ماجراي ذبح مربوط به او نبود.  به علاوه هنگامي که خداوند نبوت کسي را بشارت مي‏دهد، مفهومش اين است که زنده مي‏ماند، و اين با مسأله ذبح در کودکي سازگار نيست.

ثانياً: در آيه‏ي 71 سوره هود مي‏خوانيم: فبشرناه باسحق و من وراء اسحاق يعقوب: «ما او را به تولد اسحاق بشارت داديم و نيز به تولد يعقوب بعد از اسحاق» اين آيه‏ي نشان مي‏دهد که ابراهيم مطمئن بود اسحاق مي‏ماند و فرزندي

همچون يعقوب از او به وجود مي‏آيد، بنابراين نوبتي براي ذبح باقي نخواهد ماند. کساني که ذبيح را اسحاق مي‏دانند در حقيقت اين آيات را ناديده گرفته‏اند.

ثالثاً: روايات بسياري در منابع اسلامي آمده است که نشان مي‏دهد ذبيح «اسماعيل» بوده است به عنوان نمونه:

در حديث معتبري که از پيامبر گرامي اسلام نقل شده مي‏خوانيم: انا ابن الذبيحين: «من فرزند دو ذبيحم» و منظور از دو ذبيح يکي پدرش «عبداللَّه» است که «عبدالمطلب» جد پيامبر صلي اللَّه عليه و آله نذر کرده بود او را براي خدا قرباني کند سپس يکصد شتر به فرمان خدا فداء او قرار داد و داستانش مشهور است، و ديگر «اسماعيل» بود، زيرا مسلم است که پيامبر اسلام صلي اللَّه عليه و آله از فرزندان اسماعيل است، نه اسحاق.

در دعائي که از علي عليه‏السلام از پيامبر گرامي صلي اللَّه عليه و آله نقل شده مي‏خوانيم: يا من فدا اسماعيل من الذبح: «اي کسي که فدائي براي ذبح اسماعيل قرار دادي».

در احاديثي که از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل شده مي‏خوانيم: «هنگامي که سؤال کردند «ذبيح» که بود فرمودند: «اسماعيل».

در حديثي که از امام علي بن موسي الرضا عليه‏السلام نقل شده نيز مي‏خوانيم: لو علم اللَّه عز و جل شيئاً اکرم من الضأن لفدا به اسماعيل: «اگر حيواني بهتر از گوسفند پيدا مي‏شد آن را فديه اسماعيل قرار مي‏داد». خلاصه روايات در اين زمينه بسيار است که اگر بخواهيم همه‏ي آنها را نقل کنيم سخن به درازا مي‏کشد.

در برابر اين روايات فراوان که هماهنگ با ظاهر آيات قرآن است روايت شاذي بر ذبيح بودن اسحاق دلالت دارد که نمي‏تواند مقابله با روايات گروه اول کند، و نه با ظاهر آيات قرآن هماهنگ است.

از همه‏ي اينها گذشته اين مسأله مسلم است کودکي را که ابراهيم او را با مادرش به فرمان خدا به مکه آورد و در آنجا رها نمود، و سپس خانه کعبه را با کمک او ساخت، و طواف و سعي با او بجا آورد اسماعيل بود، و اين نشان مي‏دهد که ذبيح نيز اسماعيل بوده است، زيرا برنامه ذبح مکمل برنامه‏هاي فوق محسوب مي‏شده.

البته آنچه از کتب «عهد عتيق» (تورات کنوني) برمي‏آيد اين است که ذبيح، اسحاق بوده است.

و از اينجا چنين به نظر مي‏رسد که بعضي از روايات غير معروف اسلامي که اسحاق را ذبيح معرفي مي‏کند تحت تأثير روايات اسرائيلي است و احتمالاً از مجعولات يهود است، يهود چون از دودمان «اسحاق» بودند مايل بودند اين افتخار را براي خود ثبت کنند و از مسلمانان که پيامبرشان زاده اسماعيل بود سلب کنند، هرچند از طريق انکار واقعيات باشد!

به هر حال آنچه براي ما از همه محکمتر است ظواهر آيات قرآن است که به خوبي نشان مي‏دهد که ذبيح اسماعيل بوده است، گرچه براي ما تفاوتي نمي‏کند که ذبيح اسماعيل باشد يا اسحاق هر دو فرزند ابراهيم و پيامبر بزرگ خدا بودند، هدف روشن شدن اين ماجراي تاريخي است.

آيا ابراهيم مأمور به ذبح فرزند بود؟

از سؤالات مهم ديگري که در اين بحث براي مفسران مطرح است اين است که آيا ابراهيم راستي مأمور به ذبح فرزند بود، يا به مقدمات آن دستور داشت؟ اگر مأمور به ذبح بوده، چگونه پيش از انجام آن، اين حکم الهي نسخ شد؟ در حالي که نسخ قبل از عمل جايز نيست، و اين معني در علم «اصول فقه» اثبات شده است. و اگر مأمور به مقدمات ذبح بوده است اين افتخار مهمي نخواهد بود.

 

و اينکه بعضي گفته‏اند اهميت مسأله از اينجا ناشي مي‏شود که ابراهيم احتمال مي‏داد بعد از انجام اين مأموريت و فراهم کردن مقدمات دستور به اصل ذبح داده شود، و امتحان بزرگ او همينجا بود، مطلب جالبي به نظر نمي‏رسد.

به عقيده‏ي ما اين گفتگوها از اينجا ناشي مي‏شود که ميان اوامر امتحاني و غير امتحاني فرق نگذاشته‏اند، امري که به ابراهيم شد يک امر امتحاني بود، مي‏دانيم در اوامر امتحاني اراده جدي تعلق به اصل عمل نگرفته است، بلکه هدف آن است که روشن شود شخص مورد آزمايش تا چه اندازه آمادگي اطاعت فرمان دارد؟ و اين در جائي است که شخص مورد آزمايش از اسرار پشت پرده آگاه نيست.

و به اين ترتيب در اينجا نسخ واقع نشده است که در صحت آن قبل از عمل بحث و گفتگو شود. و اگر مي‏بينيم خداوند بعد از اين ماجرا به ابراهيم مي‏گويد: قد صدقت الرويا: «خوابي را که ديده بودي تحقق بخشيدي» به خاطر آن است که آنچه در توان داشت در زمينه ذبح فرزند دلبند انجام داد، و آمادگي روحي خود را در اين زمينه از هر جهت به ثبوت رسانيد و از عهده‏ي اين آزمايش به خوبي برآمد.

هنگامي که هر دو تسليم و آماده شدند و ابراهيم جبين او را بر خاک نهاد... در اين ميان چه‏ها گذشت؟ قرآن از شرح آن خودداري کرده، و تنها روي نقاط حساس اين ماجراي عجيب انگشت مي‏گذارد. بعضي نوشته‏اند: فرزند فداکار براي اينکه پدر را در انجام اين مأموريت کمک کند، و هم از رنج و اندوه مادر بکاهد، هنگامي که او را به قربانگاه در ميان کوههاي خشک و سوزان سرزمين «مني» آورد به پدر گفت: پدرم ريسمان را محکم ببند تا هنگام اجراي فرمان الهي دست و پا نزنم، مي‏ترسم از پاداشم کاسته شود! پدر جان کارد را تيز کن و با سرعت بر گلويم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد!

پدرم قبلا پيراهنم را از تن بيرون کن که به خون آلوده نشود، چرا که بيم دارم چون مادرم آنرا ببيند عنان صبر از کفش بيرون رود.

آنگاه افزود سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعي نديدي پيراهنم را برايش ببر که باعث تسلي خاطر و تسکين دردهاي او است، چرا که بوي فرزندش را از آن خواهد يافت، و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش مي‏فشارد و سوز درونش را تخفيف خواهد داد.

لحظه‏هاي حساسي فرارسيد، فرمان الهي بايد اجرا مي‏شد، ابراهيم که مقام تسليم فرزند را ديد او را در آغوش کشيد، و گونه‏هايش را بوسه داد، و هر دو در اين لحظه به گريه افتادند، گريه‏اي که بيانگر عواطف و مقدمه شوق لقاي خدا بود.

قرآن همين اندازه در عبارتي کوتاه و پرمعني مي‏گويد: «هنگامي که هر دو تسليم و آماده شدند و ابراهيم جبين فرزند را بر خاک نهاد...» (فلما اسلما و تله للجبين). باز قرآن اينجا را به اختصار برگزار کرده و به شنونده اجازه مي‏دهد تا با امواج عواطفش قصه را همچنان دنبال کند.

بعضي گفته‏اند منظور از جمله «تله للجبين» اين بود که پيشاني پسر را به پيشنهاد خودش بر خاک نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بيفتد و عواطف پدري به هيجان درآيد و مانع اجراي فرمان خدا شود!

به هر حال ابراهيم صورت فرزند را بر خاک نهاد و کارد را به حرکت درآورد و با سرعت و قدرت بر گلوي فرزند گذارد در حالي که روحش در هيجان فرورفته بود، و تنها عشق خدا بود که او را در مسيرش بي‏ترديد پيش مي‏برد. اما کارد برنده در گلوي لطيف فرزند کمترين اثري نگذارد!...

ابراهيم در حيرت فرورفت بار ديگر کارد را به حرکت درآورد ولي باز کارگر نيفتاد، آري ابراهيم «خليل» مي‏گويد: ببر! اما خداوند «جليل» فرمان مي‏دهد نبر! و کارد تنها گوش بر فرمان او دارد.

وسوسه‏هاي شيطان در روح بزرگ ابراهيم اثر نگذاشت

از آنجا که امتحان ابراهيم يکي از بزرگترين امتحانات در طول تاريخ بود، امتحاني که هدفش اين بود قلب او را از مهر و عشق غير خدا تهي کند، و عشق الهي را در سراسر قلب او پرتوافکن سازد، طبق بعضي از روايات شيطان به دست و پا افتاد، کاري کند که ابراهيم از اين ميدان پيروزمند بيرون نيايد، گاه به سراغ مادرش «هاجر» آمد، و به او گفت مي‏داني ابراهيم چه در نظر دارد؟ مي‏خواهد فرزندش را امروز سر ببرد!

هاجر گفت: برو سخن محال مگو که او مهربانتر از اين است که فرزند خود را بکشد، اصولاً مگر در دنيا انساني پيدا مي‏شود که فرزند خود را با دست خود ذبح کند؟

شيطان به وسوسه‏ي خود ادامه داد و گفت او مدعي است خدا دستورش داده.

هاجر گفت: اگر خدا دستورش داده پس بايد اطاعت کند و جز رضا و تسليم راهي نيست!!

گاهي به سراغ «فرزند» آمد و به وسوسه‏ي او مشغول شد از آن هم نتيجه‏اي نگرفت، چون اسماعيل را يک پارچه تسليم و رضا يافت.

سرانجام به سراغ «پدر» آمد و به او گفت ابراهيم! خوابي را که ديدي خواب شيطاني است! اطاعت شيطان مکن!

ابراهيم که در پرتو نور ايمان و نبوت او را شناخت بر او فرياد زد دور شو اي دشمن خدا.

در حديث ديگري آمده است: ابراهيم نخست به «مشعرالحرام» آمد تا پسر را قرباني کند، شيطان به دنبال او شتافت، او به محل «جمره‏ي اولي» آمد شيطان به دنبال او آمد، ابراهيم هفت سنگ به او پرتاب کرد، هنگامي که به  «جمره‏ي دوم» رسيد باز شيطان را مشاهده نمود هفت سنگ ديگر بر او انداخت، تا به «جمره‏ي عقبه» آمد هفت سنگ ديگر بر او زد (و او را براي هميشه از خود مأيوس ساخت).

و اين نشان مي‏دهد که وسوسه‏هاي شياطين در ميدانهاي بزرگ امتحان نه از يکسو که از جهات مختلف صورت مي‏گيرد، هر زمان به رنگي، و از طريقي مردان خدا بايد ابراهيم‏وار شياطين را در همه‏ي چهره‏ها بشناسند، و از هر طريق وارد شوند راه را بر آنها ببندند و سنگسارشان کنند، و چه درس بزرگي؟!

فلسفه‏ي تکبيرات در «مني»

مي‏دانيم از دستورهائي که در مورد عيد اضحي در روايات اسلامي آمده است تکبيرات مخصوصي است که همه مسلمانان، چه آنها که در مراسم حج شرکت کرده‏اند و در مني هستند، و چه آنها که در ساير نقاط مي‏باشند، بعد از نمازها مي‏گويند (منتهي کساني که در مني باشند بعد از 15 نماز که نخستين آن نماز ظهر روز عيد است، و کساني که در غير مني باشند بعد از 10 نماز تکرار مي‏کنند) و صورت تکبيرات چنين است:

اللَّه‏اکبر، اللَّه‏اکبر، لا اله الا اللَّه، و اللَّه‏اکبر، اللَّه‏اکبر، و للَّه الحمد، اللَّه‏اکبر علي ما هدانا، و هنگامي که اين دستور را با حديثي که سابقاً نقل کرديم مقايسه مي‏کنيم مي‏بينيم در حقيقت اين تکبيرات مجموعه‏اي است از تکبيرات «جبرئيل» و «اسماعيل» و پدرش «ابراهيم» و چيزي افزون بر آن.

و به تعبير ديگر اين تعبيرات خاطره پيروزي «ابراهيم» و «اسماعيل» را در آن ميدان بزرگ آزمايش در نظرها زنده مي‏کند، و به همه مسلمانان چه در مني و چه در غير مني الهام مي‏بخشد.

ضمناً از روايات اسلامي معلوم مي‏شود که نام‏گذاري سرزمين «مني» به اين اسم به خاطر آن است که ابراهيم هنگامي که به اين سرزمين رسيد و از عهده امتحان برآمد جبرئيل به او گفت هرچه مي‏خواهي از پروردگارت بخواه، او از خدا «تمني» کرد که دستور دهد به عنوان فداي فرزندش اسماعيل قوچي را ذبح کند، و اين تمناي او انجام شد.

«حج» يک عبادت مهم انسان‏ساز

سفر حج در حقيقت يک هجرت بزرگ است، يک سفر الهي است، يک ميدان گسترده‏ي خودسازي و جهاد اکبر است.

مراسم حج در واقع عبادتي را نشان مي‏دهد که عميقاً با خاطره‏ي مجاهدات ابراهيم و فرزندش اسماعيل و همسرش هاجر آميخته است، و ما اگر در مطالعات در مورد اسرار حج از اين نکته غفلت کنيم بسياري از مراسم آن به صورت معما درمي‏آيد، آري کليد حل اين معما توجه به اين آميختگي عميق است.

هنگامي که در قربانگاه در سرزمين مني مي‏آئيم تعجب مي‏کنيم اين همه قرباني براي چيست؟ اصولا مگر ذبح حيوان مي‏تواند حلقه‏اي از مجموعه يک عبادت باشد؟!

اما هنگامي که مسأله قرباني ابراهيم را به خاطر مي‏آوريم که عزيزترين عزيزانش و شيرين‏ترين ثمره‏ي عمرش را در اين ميدان در راه خدا ايثار کرد، و بعداً سنتي به عنوان قرباني در مني به وجود آمد، به فلسفه اين کار پي مي‏بريم.

قرباني کردن رمز گذشت از همه چيز در راه معبود است، قرباني کردن مظهري است براي تهي نمودن قلب از غير ياد خدا، و هنگامي مي‏توان از اين مناسک بهره‏ي تربيتي کافي گرفت که تمام صحنه‏ي ذبح اسماعيل و روحيات اين پدر  و پسر به هنگام قرباني در نظر مجسم شود، و آن روحيات در وجود انسان پرتوافکن گردد.

هنگامي که به سراغ جمرات (سه ستون سنگي مخصوصي که حجاج در مراسم حج آنها را سنگباران مي‏کنند و در هر بار هفت سنگ با مراسم مخصوص به آنها مي‏زنند) اين معما در نظر ما خودنمائي مي‏کند که پرتاب اينهمه سنگ به يک ستون بي‏روح چه مفهومي مي‏تواند داشته باشد؟ و چه مشکلي را حل مي‏کند؟ اما هنگامي که به خاطر مي‏آوريم اينها ياد آور خاطره مبارزه ابراهيم قهرمان توحيد با وسوسه‏هاي شيطان است که سه بار بر سر راه او ظاهر شد و تصميم داشت او را در اين ميدان «جهاد اکبر» گرفتار سستي و ترديد کند، اما هر زمان ابراهيم قهرمان او را با سنگ از خود دور ساخت، محتواي اين مراسم روشنتر مي‏شود.

مفهوم اين مراسم اين است که همه‏ي شما نيز در طول عمر در ميدان جهاد اکبر با وسوسه‏هاي شياطين روبرو هستيد، و تا آنها را سنگ‏سار نکنيد و از خود نرانيد پيروز نخواهيد شد.

اگر انتظار داريد که خداوند بزرگ همانگونه که سلام بر ابراهيم فرستاده و مکتب و ياد او را جاودان نموده به شما نظر لطف و مرحمتي کند بايد خط او را تداوم بخشيد.

و يا هنگامي که به «صفا» و «مروه» مي‏آئيم و مي‏بينيم گروه گروه مردم از اين کوه کوچک به آن کوه کوچکتر مي‏روند، و از آنجا به اين بازمي‏گردند، و بي‏آنکه چيزي به دست آورده باشند اين عمل را تکرار مي‏کنند، گاه مي‏دوند، و گاه راه مي‏روند، مسلماً تعجب مي‏کنيم که اين ديگر چه کاري است، و چه مفهومي مي‏تواند داشته باشد؟!

اما هنگامي که به عقب برمي‏گرديم، و داستان سعي و تلاش آن زن باايمان «هاجر» را براي نجات جان فرزند شيرخوارش اسماعيل در آن بيابان خشک و سوزان به خاطر مي‏آوريم که چگونه بعد از اين سعي و تلاش خداوند او را به مقصدش رسانيد، چشمه زمزم از زير پاي نوزادش جوشيدن گرفت، ناگهان چرخ زمان به عقب برمي‏گردد، پرده‏ها کنار مي‏رود، و خود را در آن لحظه در کنار «هاجر» مي‏بينيم، و با او در سعي و تلاشش همگام مي‏شويم که در راه خدا بي‏سعي و تلاش کسي به جائي نمي‏رسد! و به آساني مي‏توان از آنچه گفتيم نتيجه گرفت که «حج» را بايد با اين رموز تعليم داد، و خاطرات ابراهيم و فرزند و همسرش را گام به گام تجسم بخشيد، تا هم فلسفه آن درک شود و هم اثرات عميق اخلاقي حج در نفوس حجاج پرتوافکن گردد، که بدون آن آثار، قشري بيش نيست.

او را ندا داديم که اي ابراهيم!

اينجا است که قرآن با يک جمله کوتاه و پرمعني به همه انتظارها پايان داده، مي‏گويد: «در اين هنگام او را ندا داديم که اي ابراهيم» (و ناديناه ان يا ابراهيم).

آنچه را در خواب مأموريت يافتي انجام دادي، ما اينگونه نيکوکاران را جزا مي‏دهيم.

«آنچه را در خواب مأموريت يافتي انجام دادي» (قد صدقت الرؤيا). «ما اينگونه نيکوکاران را جزا و پاداش مي‏دهيم» (انا کذلک نجزي المحسنين). هم به آنها توفيق پيروزي در امتحان مي‏دهيم، و هم نمي‏گذاريم فرزند دلبندشان از دست برود، آري کسي که سر تا پا تسليم فرمان ما است و نيکي را به حد اعلا رسانده جز اين پاداشي نخواهد داشت.

چگونه خواب ابراهيم مي‏توانست حجت باشد؟

در مورد «خواب» و «خواب ديدن» سخن بسيار است که ما شرح مبسوطي از آن را در تفسير سوره يوسف ذيل آيه‏ي 4 آورديم.

آنچه در اينجا لازم است به آن توجه شود اين است که چگونه ابراهيم خواب را حجت دانست و آن را معيار عمل خود قرار داد؟ در پاسخ اين سؤال گاه گفته مي‏شود که خوابهاي انبياء هرگز خواب شيطاني، يا مولود فعاليت قوه واهمه نيست بلکه گوشه‏اي از برنامه نبوت و وحي آنها است.

و به تعبير ديگر ارتباط انبياء با مصدر وحي گاهي به صورت القاء به قلب است.

و گاه از طريق ديدن فرشته‏ي وحي.

و گاه از راه شنيدن امواج صوتي که به فرمان خدا ايجاد شده.

و گاه از طريق خواب است.

و به اين ترتيب در خوابهاي آنها هيچگونه خطا و اشتباهي رخ نمي‏دهد، و آنچه در خواب مي‏بينند درست همانند چيزي است که در بيداري مي‏بينند.

و گاه گفته مي‏شود که ابراهيم عليه‏السلام در حال بيداري از طريق وحي آگاهي يافت که بايد به خوابي که در زمينه‏ي «ذبح» مي‏بيند عمل کند.

و گاه گفته مي‏شود: قرائن مختلفي که در اين خواب بود، و از جمله اينکه در سه شب متوالي عيناً تکرار شد، براي او علم و يقين ايجاد کرد که اين يک مأموريت الهي است و نه غير آن. به هر حال همه‏ي اين تفسيرها ممکن است صحيح باشد و منافاتي با هم ندارد و مخالف ظواهر آيات نيز نمي‏باشد.

اين مسلماً امتحان مهم و آشکاري است.

سپس مي‏افزايد: «اين مسلماً امتحان مهم و آشکاري است» (ان هذا لهو البلاء المبين).

ذبح کردن فرزند با دست خود، آنهم فرزندي برومند و لايق، براي پدري که يک عمر در انتظار چنين فرزندي بوده، کار ساده و آساني نيست، چگونه مي‏توان دل از چنين فرزندي برکند؟ و از آن بالاتر با نهايت تسليم و رضا بي‏آنکه خم به ابرو آورد به امتثال اين فرمان بشتابد، و تمام مقدمات را تا آخرين مرحله انجام دهد، بطوري که از نظر آمادگي‏هاي رواني و عملي چيزي فروگذار نکند؟

و از آن عجيب‏تر تسليم مطلق اين نوجوان در برابر اين فرمان بود، که با آغوش باز و با اطمينان خاطر به لطف پروردگار و تسليم در برابر اراده او به استقبال ذبح شتافت.

لذا در بعضي از روايات آمده است هنگامي که اين کار انجام گرفت جبرئيل (از روي اعجاب) صدا زد: «اللَّه‏اکبر» «اللَّه‏اکبر»!...

و فرزند ابراهيم صدا زد: «لا اله الا اللَّه، و اللَّه‏اکبر!...» و پدر قهرمان فداکار نيز گفت: «اللَّه‏اکبر و للَّه الحمد». و اين شبيه تکبيراتي است که ما روز عيد قربان مي‏گوئيم.

ما ذبح عظيمي را فداي او کرديم.

اما براي اينکه برنامه‏ي ابراهيم ناتمام نماند، و در پيشگاه خدا قرباني کرده باشد و آرزوي ابراهيم برآورده شود، خداوند قوچي بزرگ فرستاد تا به جاي فرزند قرباني کند و سنتي براي آيندگان در مراسم «حج» و سرزمين «مني» از خود بگذارد، چنانکه قرآن مي‏گويد: «ما ذبح عظيمي را فداي او کرديم» (و فديناه بذبح عظيم).  در اينکه عظمت اين ذبح از چه نظر بوده از نظر جسماني و ظاهري؟ و يا از جهت اينکه فداي فرزند ابراهيم شد؟ و يا از نظر اينکه براي خدا و در راه خدا بود؟ و يا از اين نظر که اين قرباني از سوي خدا براي ابراهيم فرستاده شد؟

مفسران گفتگوهاي فراواني دارند، ولي هيچ مانعي ندارد که تمام اين جهات در ذبح عظيم جمع، و از ديدگاههاي مختلف داراي عظمت باشد.

يکي از نشانه‏هاي عظمت اين ذبح آن است که با گذشت زمان سال به سال وسعت بيشتري يافته، و الان در هر سال بيش از يک ميليون به ياد آن ذبح عظيم ذبح مي‏کنند و خاطره‏اش را زنده نگه مي‏دارد.

«فدينا» از ماده «فدا» در اصل به معني قرار دادن چيزي به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص يا چيز ديگر است، لذا مالي را که براي آزاد کردن اسير مي‏دهند «فديه» مي‏گويند، و نيز کفاره‏اي را که بعضي از بيماران بجاي روزه مي‏دهند به اين نام ناميده مي‏شود.

در اينکه اين قوچ بزرگ چگونه به ابراهيم عليه‏السلام داده شد بسياري معتقدند جبرئيل آورد، بعضي نيز گفته‏اند از دامنه کوههاي «مني» سرازير شد، هرچه بود به فرمان خدا و به اراده او بود.

و نام نيک او را در امتهاي بعد باقي گذارديم.

نه تنها خداوند پيروزي ابراهيم را در اين امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلکه خاطره آن را جاويدان ساخت، چنانکه در آيه‏ي بعد مي‏گويد: «ما نام نيک ابراهيم را در امتهاي بعد باقي و برقرار ساختيم» (و ترکنا عليه في الاخرين). «او «اسوه»اي شد براي همه آيندگان، و «قدوه»اي براي تمام پاکبازان و عاشقان دلداده کوي دوست، و برنامه او را به صورت سنت حج در اعصار و قرون آينده تا پايان جهان جاودان نموديم» او پدر پيامبران بزرگ، او پدر امت اسلام و پيامبر اسلام بود.

سلام بر ابراهيم باد!

«سلام بر ابراهيم» (سلام علي ابراهيم).

اينگونه نيکوکاران را پاداش مي‏دهيم.

آري، «ما اينگونه نيکوکاران را پاداش مي‏دهيم» (کذلک نجزي المحسنين).

پاداشي به عظمت دنيا، پاداشي جاودان در سراسر زمان، پاداشي درخور سلام و درود خداوند بزرگ!

جالب توجه اينکه جمله «کذلک نجزي المحسنين» يک بار اينجا ذکر شده، و يک بار در چند آيه‏ي قبل، اين تکرار حتماً نکته‏اي دارد. ممکن است دليلش اين بوده باشد که در مرحله اول خداوند پيروزي ابراهيم را در امتحان بزرگش تصديق مي‏کند، و کارنامه‏ي قبولي او را امضا مي‏فرمايد، اين خود جزا و پاداش بزرگي است، و اين مهمترين مژده‏اي بود که خداوند به ابراهيم داد، سپس مسأله «فدا کردن ذبح عظيم» و «جاودان ماندن نام و سنت او» و «درود فرستادن خدا بر او» را که سه موهبت بزرگ ديگر است مطرح کرده و آن را به عنوان پاداش نيکوکاران معرفي مي‏کند.

او (ابراهيم) از بندگان باايمان ما است.

ابراهيم بنده‏ي مؤمن خدا

سه آيه‏ي فوق آخرين آياتي است که ماجراي ابراهيم و فرزندانش را تعقيب و تکميل مي‏کند، و در حقيقت هم بيان دليلي است بر آنچه گذشت و هم نتيجه‏اي براي آن. نخست مي‏گويد: «او (ابراهيم) از بندگان باايمان ما است» (انه من عبادنا المؤمنين).  در حقيقت اين جمله دليلي است بر آنچه گذشت و اين واقعيت را بيان مي‏کند که اگر ابراهيم همه هستي و وجود خويش و حتي فرزند عزيزش را يکجا در طبق اخلاص گذارد و فداي راه معبود خويش کرد به خاطر ايمان عميق و قويش بود.

آري همه‏ي اينها از جلوه‏هاي ايمان است و ايمان چه جلوه‏هاي عجيبي دارد!

در ضمن اين تعبير به ماجراي ابراهيم و فرزندش گسترش و تعميم مي‏دهد، و آنرا از صورت يک واقعه شخصي و خصوصي بيرون مي‏آورد، و نشان مي‏دهد هر کجا ايمان است ايثار و عشق و فداکاري و گذشت است. ابراهيم همان را مي‏پسنديد که خدا مي‏پسنديد و همان را مي‏خواست که خدا مي‏خواست، و هر مؤمني مي‏تواند چنين باشد.

 

منبع  :  تفسير نمونه ، اثر مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مكارم شیرازى








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir