توصیه خداوند به انسان در باره پدر و مادر
( بخش اول )
سوره العنکبوت آیه 8
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِي ما لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «8»
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
ما به انسان توصيه کرديم که به پدر و مادرش نيکي کند، و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند که براي من همتايي قائل شوي که به آن علم نداري، از آنها پيروي مکن.بازگشت شما به سوي من است، و شما را از آنچه انجام ميداديد با خبر خواهم ساخت.
تفسیر المیزان :
و وصينا الانسان بوالديه حسنا و ان جاهداک لتشرک بي ما ليس لک به علم فلا تطعهما
کلمه (وصينا) از مصدر توصيه است که به معناي عهد سپردن است، ولي در اينجا منظور از آن امر است. و کلمه (حسنا) مصدر است، که در اينجا معناي وصفي را مي دهد، و خود به جاي مفعول مطلقي نشسته، که در تقدير است، و تقدير کلام: (و وصينا الانسان بوالديه توصيه حسنه)، و يا (توصيه ذات حسن) مي باشد، يعني ما دستور داديم به اينکه به پدر و مادر احسان شود .
نظير اين تعبير در آيه (و قولوا للناس حسنا) آمده که تقدير آن (قولوا للناس قولا حسنا) و يا (قولا ذات حسن) است، يعني به مردم گفتاري نيک بگوييد و يا گفتاري داراي صفت نيکي بگوييد.
بعيد هم نيست که اگر به جاي صفت مصدر را آورده، براي اين بوده باشد، که مبالغه را برساند، همچنانکه به مردي که بي نهايت عادل است مي گوييم: فلاني عدل است، البته تعبير مورد بحث به توجيهاتي ديگر توجيه شده است.
(و ان جاهداک لتشرک بي...) - اين جمله تتمه همان توصيه است، که آن را به انسان خطاب کرده، و انسان را نهي کرده از اينکه پدر و مادر را در شرک اطاعت کند، چون توصيه قبلي در معناي امر است و ممکن است کسي خيال کند اينکه دستور داده اند پدر و مادر را اطاعت کنند، اين اطاعت در صورتي هم که پدر و مادر فرزند را دعوت به شرک کردند واجب است، لذا دنبالش از اين گونه اطاعت نهي کرده، و فرموده اگر اصرار کردند که شرک بورزي اطاعتشان مکن.
با اينکه در سابق انسان غايب فرض شده بود، و مي فرمود: ما به انسان چنين و چنان توصيه کرديم، در جمله مورد بحث ناگهان انسان مورد خطاب قرار گرفته، مي فرمايد: و اگر پدر و مادر تو اصرار کردند، که چه و چه اطاعتشان مکن و اين التفات بدين منظور به کار رفته که با انسان صريح تر سخن را گفته باشد، و ديگر نقطه ابهامي باقي نماند، و باز به همين جهت فرمود: (لتشرک بي - که به من شرک بورزيد) و نفرمود: (لتشرک بالله) - دقت بفرماييد -.
و برگشت معناي جمله به اين است که: ما انسان را نهي کرديم از شرک هر چند که شرک ورزيدنش اطاعت پدر و مادرش باشد، و در اين دستور خود هيچ نقطه ابهامي باقي نگذاشتيم.
و در اينکه فرمود: (ما ليس لک به علم) اشاره است به علت نهي از اطاعت، و حاصل آن اين است که: اگر گفتيم پدر و مادر را در شرک به خدا اطاعت مکن، براي اين است که اگر پدر و مادري فرزند خود را دعوت کنند به اينکه نسبت به خدا شرک بورزد، در حقيقت دعوت کرده اند به جهل و ناداني و افتراء به خدا، و خدا همواره از پيروي غير علم نهي کرده، از آن جمله فرموده: (و لا تقف ما ليس لک به علم - چيزي را که بدان علم نداري پيروي مکن)
و به همين مناسبت در ذيل جمله مورد بحث فرموده: (الي مرجعکم، فانبئکم بما کنتم تعملون) يعني به زودي به شما مي فهمانم که اعمالتان که يکي از آنها بت پرستي و شرک به خداي سبحان بود چه معنا داشت.
و معناي آيه اين است که: ما به انسان ها در خصوص پدر و مادرشان عهد خوبي کرديم، و دستورشان داديم که به پدر و مادر احسان کنند، و اگر کوشش کردند که به من شرک بورزيد، اطاعتشان مکنيد، براي اينکه اين اطاعت پيروي چيزي است که علمي بدان نداريد.
در اين آيه شريفه - همان طوري که قبلا اشاره کرديم - توبيخ کنايه اي است به بعضي از کساني که ايمان به خدا آورده و سپس به اصرار پدر و مادر از ايمان خود برگشته اند.
تفسیر نمونه :
ما به انسان توصيه کرديم که به پدر و مادرش نيکي کند، و اگر آنها تلاش کنند که براي من شريکي قائل شوي که به آن علم نداري، از آنها اطاعت مکن، بازگشت همهي شما به سوي من است، و شما را از آنچه انجام ميداديد با خبر خواهم ساخت.
شأن نزول:
روايات مختلفي در شأن نزول آيهي فوق آمده است که عصارهي همهي آنها يکي است و آن اينکه: «بعضي از مرداني که در مکه بودند ايمان و اسلام را پذيرفتند هنگامي که مادر آنها از اين مسأله آگاه شد تصميم گرفت که غذا نخورد، آب ننوشد، تا فرزندش از اسلام بازگردد! گرچه هيچکدام از اين مادران به گفته خود وفا نکردند و اعتصاب غذا را شکستند، ولي آيه فوق نازل شد و خط روشني در برخورد با پدر و مادر در زمينه مسأله ايمان و کفر به دست همگان داد.
تفسير:
برترين توصيه نسبت به پدر و مادر
يکي از مهمترين آزمايشهاي الهي مساله «تضاد» خط ايمان و تقوا، با پيوندهاي عاطفي و خويشاوندي است، قرآن در اين زمينه تکليف مسلمانان را به روشني بيان کرده است.
نخست به عنوان يک قانون کلي که از ريشههاي عواطف و حقشناسي سرچشمه ميگيرد ميفرمايد: «ما به انسان توصيه کرديم نسبت به پدر و مادرش نيکي کند» (و وصينا الانسان بوالديه حسنا. )
گرچه اين يک حکم تشريعي است ولي اين مسأله پيش از آنکه يک لازم تشريعي باشد به صورت يک قانون تکويني در نهاد همه انسانها وجود دارد، و مخصوصاً تعبير به «انسان» در اينجا جلب توجه ميکند، چرا که اين قانون مخصوص به مؤمنان نيست، بلکه هر کس شايسته نام انسان است بايد در برابر پدر و مادر حقشناس باشد، و احترام و تکريم و نيکي به آنها را در تمام عمر فراموش نکند، هر چند با اين اعمال هرگز نميتواند دين خود را به آنها اداء کند.
سپس براي اينکه کسي تصور نکند که پيوند عاطفي با پدر و مادر ميتواند بر پيوند انسان با خدا و مسأله ايمان حاکم گردد، با يک استثناء صريح مطلب را در اين زمينه روشن کرده، ميفرمايد: «و اگر آن دو (پدر و مادر) تلاش و کوشش کنند و به تو اصرار ورزند که براي من شريکي قائل شوي، که به آن علم نداري، از آنها اطاعت مکن» (و ان جاهداک لتشرک بي ما ليس لک به علم فلا تطعهم. )
تعبير به «جاهداک»، مفهومش به کار گرفتن نهايت تلاش و کوشش و اصرار آنها است. و تعبير به «ما ليس لک به علم» (چيزي که به آن علم نداري) اشاره به منطقي نبودن شرک است، چون اگر واقعاً شرک صحيح بود، دليلي بر آن وجود داشت، و به تعبير ديگر جائي که انسان علم به چيزي نداشته باشد بايد از آن پيروي نکند، تا چه رسد به اينکه علم به بطلان آن داشته باشد.
پيروي از چنين چيزي پيروي از جهل است، اگر پدر و مادر تو را وادار به پيروي از جهل کنند اطاعت آنها مکن، اصولا تقليد کورکورانه غلط است حتي اگر در مورد ايمان باشد تا چه رسد به شرک و کفر.
همين توصيه در مورد پدر و مادر در سورهي لقمان نيز آمده است، با اين اضافه که در آنجا ميفرمايد: و صاحبهما في الدنيا معروفاً: «در عين اينکه دعوت آنها را به شرک مپذير در امور دنيا نسبت به آنها ارفاق کن و در معاشرت با آنها به نيکي عمل نما» مبادا کسي چنين تصور کند که مخالفت با پدر و مادر در مورد دعوت به شرک، دليل بر بد رفتاري با آنها است، و اين نهايت تأکيد اسلام را در مورد احترام به پدر و مادر ثابت ميکند.
به اين ترتيب از اينجا يک اصل کلي استفاده ميشود که هيچ چيز نميتواند بر ارتباط انسان با خدا حاکم گردد که آن مقدم بر همه چيز است، حتّي بر پيوند با پدر و مادر که نزديکترين پيوندهاي عاطفي است.
حديث معروف لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق: «اطاعت از مخلوق در عصيان خالق روا نيست» که از امير مؤمنان علي عليهالسلام نقل شده معيار روشني را در اين مسائل به دست ميدهد.
و در پايان آيه ميافزايد: «بازگشت همهي شما به سوي من است و من شما را از اعمالي که انجام ميداديد آگاه ميسازم» و پاداش و کيفر آن را بيکم و کاست در اختيارتان خواهم گذاشت (الي مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون)
اين جمله در حقيقت تهديدي است براي کساني که راه شرک را ميپويند، و کساني که ديگران را به اين راه دعوت ميکنند، زيرا صريحاً ميگويد: خداوند حساب همهي اعمال آنها را نگاه ميدارد و به موقع تحويل آنها ميدهد.
نکته:
نيکي به پدر و مادر
اين نخستين بار نيست که قرآن به اين مسألهي مهم انساني اشاره ميکند، قبلا در سورهي اسراء آيه 23 اشاره شده و بعداً در سورهي لقمان آيه 14 و 15 و احقاف آيه 15 نيز به اين موضوع مهم اشاره خواهد کرد.
در حقيقت اسلام برترين احترام را براي اين دو تن قائل است، که حتي در صورت مشرک بودن، و دعوت به شرک کردن که منفورترين کارها در نظر اسلام است باز حفظ احترام آنها را- در عين عدم پذيرش دعوت آنها به شرک- واجب ميشمرد.
اين در واقع يکي از آزمايشهاي بزرگ الهي است که در آغاز اين سوره به آن اشاره شده است، چرا که گاهي آنها به سالهائي از عمر ميرسند که نگهداري و تحملشان مشکل ميشود، اينجا است که بايد فرزندان، امتحان خود را در زمينهي حقشناسي و اطاعت فرمان خدا بدهند، و از پدران و مادران به بهترين وجه نگاهداري کنند.
در حديثي از پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم ميخوانيم: شخصي خدمتش آمد و عرض کرد: من به چه کسي نيکي کنم؟ فرمود: به مادرت، دوباره سؤال کرد: بعد از او به چه کسي؟ فرمود: به مادرت، بار سوم سؤال کرد: بعد از او به چه کسي؟ باز فرمود: به مادرت! و در چهارمين بار توصيه پدر و سپس ساير بستگان را به ترتيب نزديکي آنها با انسان فرمود.
در حديث ديگري که در بسياري از کتب آمده است پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: الجنة تحت اقدام الامهات: «بهشت زير پاي مادران است» (و تنها از طريق خضوع و همچون خاک راه بودن در برابر آنها ميتوان به بهشت برين راه يافت).
منابع : ترجمة تفسیر الميزان حضرت آیت الله علامه طباطبایى (رحمه الله) و تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مكارم شیرازى |