توصیه خداوند به انسان در باره پدر و مادر
( بخش سوم - قسمت دوم )
سوره الاحقاق آیه 15
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْکَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ «15»
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
ما به انسان توصيه کرديم که به پدر و مادرش نيکي کند، مادرش او را با ناراحتي حمل ميکند و با ناراحتي بر زمين ميگذارد؛ و دوران حمل و از شير بازگرفتنش سي ماه است؛ تا زماني که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگي بالغ گردد ميگويد: «پروردگارا! مرا توفيق ده تا شکر نعمتي را که به من و پدر و مادرم دادي بجا آورم و کار شايستهاي انجام دهم که از آن خشنود باشي، و فرزندان مرا صالح گردان؛ من به سوي تو بازميگردم و توبه ميکنم، و من از مسلمانانم.»
تفسیر نمونه :
ما به انسان توصيه کرديم که به پدر و مادرش نيکي کند، مادرش او را با ناراحتي حمل ميکند، و با ناراحتي بر زمين ميگذارد، و دوران حمل و از شير باز گرفتنش سي ماه است، تا زماني که به کمال قدرت و رشد برسد، و به چهلسالگي وارد گردد، ميگويد: پروردگارا! مرا توفيق ده تا شکر نعمتي را که به من و پدر و مادرم دادي بجا آورم، و عمل صالحي انجام دهم که از آن خشنود باشي، و فرزندان مرا صالح کن، من به سوي تو بازميگردم و توبه ميکنم، و من از مسلمينم.
تفسير:
اي انسان! به مادر و پدر نيکي کن
اين آيات و آيات آينده در حقيقت توضيحي است دربارهي دو گروه «ظالم» و «محسن» که در آيات قبل به سرنوشت آنها اجمالا اشاره شده است.
نخست به وضع «نيکوکاران» پرداخته، و از مسألهي نيکي به پدر و مادر و شکر زحمات آنها که مقدمهاي است براي شکر پروردگار شروع ميکند، ميفرمايد: «ما انسان را توصيه کرديم که دربارهي پدر و مادرش نيکي کند» (و وصينا الانسان بوالديه احسانا).
«وصيت» و «توصيه» به معني مطلق سفارش است، و مفهوم آن منحصر به سفارشهاي مربوط به ما بعد از مرگ نيست، لذا جمعي در اينجا آن را به معني «امر و دستور و فرمان» تفسير کردهاند. سپس به دليل لزوم حقشناسي در برابر مادر پرداخته ميگويد: «مادر، او را با اکراه و ناراحتي حمل ميکند، و با ناراحتي بر زمين ميگذارد، و دوران حمل و از شير باز گرفتنش سي ماه است» (حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا).
«مادر» در طول اين سي ماه بزرگترين ايثار و فداکاري را در مورد فرزندش انجام ميدهد.
از نخستين روزهاي انعقاد نطفه حالت مادر دگرگون ميشود، و ناراحتيها پشت سر يکديگر ميآيد، حالتي که به حالت «ويار» ناميده ميشود و يکي از سختترين حالات مادر است روي ميدهد و پزشکان ميگويند: بر اثر کمبودهائي است که در جسم مادر به خاطر ايثار به فرزند رخ ميدهد.
هر قدر جنين رشد و نمو بيشتر ميکند مواد بيشتري از شيرهي جان مادر ميگيرد، و حتي روي استخوانهاي او و اعصابش اثر ميگذارد، گاه خواب و خوراک و استراحت و آرامش را از او ميگيرد، و در آخر دوران حمل راه رفتن و حتي نشست و برخاست براي او مشکل ميشود اما با صبر و حوصله تمام و به عشق فرزندي که به زودي چشم به دنيا ميگشايد و بر روي مادر لبخند ميزند تمام اين ناملائمات را تحمل ميکند.
دوران وضع حمل که يکي از سختترين لحظات زندگي مادر است فراميرسد تا آنجا که گاه مادرجان خود را بر سر فرزند مينهد.
به هر حال بار سنگينش را بر زمين گذارده دوران سخت ديگري شروع ميشود، دوران مراقبت دائم و شبانهروزي از فرزند، دوراني که بايد به تمام نيازهاي کودکي پاسخ گويد که هيچگونه قدرت بر بيان نيازهاي خود ندارد، اگر دردي دارد نميتواند محل درد را تعيين کند، و اگر ناراحتي از گرسنگي و تشنگي و گرما و سرما دارد قادر به بيان آن نيست، جز اينکه ناله سر دهد و اشک ريزد، و مادر بايد با کنجکاوي و صبر و حوصله تمام يک يک اين نيازها را تشخيص دهد و برآورده کند.
نظافت فرزند در اين دوران مشکلي است طاقتفرسا، و تأمين غذاي او که از شيرهي جان مادر گرفته ميشود ايثاري است بزرگ.
بيماريهاي مختلفي که در اين دوران دامان نوزاد را ميگيرد و مادر بايد با شکيبائي فوقالعاده به مقابله با آنها برخيزد مشکل ديگري است.
اينکه قرآن در اينجا تنها از ناراحتيهاي مادر سخن به ميان آورده و سخني از پدر در ميان نيست نه بخاطر عدم اهميت آن است، چرا که پدر نيز در بسياري از اين مشکلات شريک مادر است، ولي چون مادر سهم بيشتري دارد بيشتر روي او تکيه شده است.
در اينجا اين سؤال مطرح ميشود که در آيهي 233 سورهي بقره دوران شيرخوارگي دو سال کامل (24 ماه) ذکر شده، والوالدات يرضعن اولادهن حولين کاملين لمن اراد ان يتم الرضاعة:» مادران فرزندان خود را دو سال کامل شير ميدهند، آنها که بخواهند دوران شير دادن را تکميل کنند».
در حالي که مجموع «دوران حمل و شيرخوارگي» در آيهي مورد بحث فقط سي ماه ذکر شده، مگر ممکن است دوران حمل شش ماه باشد؟
فقهاء و مفسران با الهام از روايات اسلامي در پاسخ گفتهاند: آري حداقل دوران حمل 6 ماه و حداکثر دوران مفيد رضاع 24 ماه است، حتي از جمعي از پزشکان پيشين همچون «جالينوس» و «ابنسينا» نقل شده که گفتهاند: خود با چشم شاهد چنين امري بودهاند که فرزندي بعد از شش ماه به دنيا آمده است.
ضمناً از اين تعبير قرآني ميتوان استفاده کرد که هر قدر از مقدار حمل کاسته شود بايد بر مقدار دوران شيرخواري افزود، به گونهاي که مجموعا 30 ماه تمام را شامل گردد، از ابنعباس نيز نقل شده که هرگاه دوران بارداري زن 9 ماه باشد بايد 21 ماه فرزند را شير دهد، و اگر حمل 6 ماه باشد بايد 24 ماه شير دهد. قانون طبيعي نيز همين را ايجاب ميکند، چرا که کمبودهاي دوران حمل در دوران شيرخوارگي بايد جبران گردد.
سپس ميافزايد: «حيات انسان همچنان ادامه مييابد تا زماني که به کمال قدرت و نيروي جسماني رسد، و به مرز چهلسالگي وارد ميگردد» (حتي اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنة).
بعضي از مفسران «بلوغ اشد» (رسيدن به مرحله توانائي) را با رسيدن به چهلسالگي هماهنگ، و براي تأکيد ميدانند، ولي ظاهر اين است که «بلوغ اشد» اشاره به «بلوغ جسماني» و رسيدن به اربعين سنة (چهلسالگي) اشاره به «بلوغ فکري و عقلاني» است، چرا که معروف است، انسان غالباً در چهل سالگي به مرحلهي کمال عقل ميرسد و گفتهاند که غالب انبيا در چهلسالگي مبعوث به نبوت شدند.
ضمناً در اينکه سن بلوغ قدرت جسماني چه سني است؟ در آن نيز گفتگو است، بعضي همان سن معروف بلوغ را ميدانند که در آيهي 34 اسراء در مورد يتيمان نيز به آن اشاره شده، در حالي که در بعضي از روايات تصريح شده که سن هيجدهسالگي است.
البته مانعي ندارد که اين تعبير در موارد مختلف معاني متفاوتي دهد که با قرائن روشن ميشود. در حديثي آمده است: ان الشيطان يجر يده علي وجه من زاد علي الاربعين و لم يتب، و يقول بابي وجه لا يفلح!: «شيطان دستش را به صورت کساني که به چهلسالگي برسند و از گناه توبه نکنند ميکشد و ميگويد پدرم فداي چهرهاي باد که هرگز رستگار نميشود»! (و در جبين اين انسان نور رستگاري نيست!).
از ابنعباس نيز نقل شده: من اتي عليه الاربعون سنة فلم يغلب خيره شره فليتجهز الي النار!: «هر کس چهل سال بر او بگذرد و نيکي او بر بديش غالب نشود آمادهي آتش جهنم گردد»!
به هر حال قرآن در دنبالهي اين سخن ميافزايد: اين انسان لايق و با ايمان هنگامي که به چهلسالگي رسيد سه چيز را از خدا تقاضا ميکند: نخست ميگويد: «پروردگارا! به من الهام ده و توفيق بخش تا شکر نعمتي را که به من و پدر و مادرم ارزاني داشتي بجا آورم» (قال رب اوزعني ان اشکر نعمتک التي انعمت علي و علي والدي).
اين تعبير نشان ميدهد که انسان با ايمان در چنين سن و سالي هم از عمق و وسعت نعمتهاي خدا بر او آگاه ميگردد، و هم از خدماتي که پدر و مادر به او کرده است تا به اين حد رسيده، چرا که در اين سن و سال معمولا خودش پدر يا مادر ميشود، و زحمات طاقتفرسا و ايثارگرانهي آن دو را با چشم خود ميبيند، و بياختيار به ياد آنها ميافتد و بجاي آنها در پيشگاه خدا شکرگزاري ميکند.
در دومين تقاضا عرضه ميدارد: «خداوندا! به من توفيق ده تا عمل صالح بجا آورم، عملي که تو از آن خشنود باشي» (و ان اعمل صالحا ترضاه).
و بالاخره در سومين تقاضايش عرض ميکند: «خداوندا! صلاح و درستکاري را در فرزندان و دودمان من تداوم بخش» (و اصلح لي في ذريتي).
تعبير به «لي» (براي من) ضمناً اشاره به اين است که صلاح و نيکي فرزندان من چنان باشد که نتائجش عائد من نيز بشود.
و تعبير «في ذريتي» (در فرزندان من) به طور مطلق، اشاره به تداوم صلاح و نيکوکاري در تمام دودمان او است.
جالب اينکه در دعاي اول پدر و مادر را شريک ميکند، و در دعاي سوم فرزندان را، ولي در دعاي دوّم براي خود دعا ميکند، و اينگونه است انسان صالح که اگر با يک چشم به خويشتن مينگرد با چشم ديگر به افرادي که بر او حق دارند نگاه ميکند.
و در پايان آيهي دو مطلب را اعلام ميدارد که هر کدام بيانگر يک برنامهي عملي مؤثر است، ميگويد: «پروردگارا! من در اين سن و سال به سوي تو بازميگردم و توبه ميکنم» (اني تبت اليک). به مرحلهاي رسيدهام که بايد خطوط زندگي من تعيين گردد، و تا به آخر عمر همچنان ادامه يابد، آري من به مرز چهلسالگي رسيدهام و براي بندهاي چون من چقدر زشت و نازيباست که به سوي تو نيايم و خودم را از گناهان با آب توبه نشويم. ديگر اينکه ميگويد: «من از مسلمين هستم» (و اني من المسلمين).
در حقيقت اين دو جمله پشتوانهاي است براي آن دعاهاي سهگانه و مفهومش اين است: چون من توبه کردهام، و تسليم مطلق در برابر فرمان توام، تو نيز بزرگواري کن و مرا مشمول آن نعمتها بفرما.
نکتهها:
اين آيات ترسيمي است از يک انسان مؤمن بهشتي که نخست رشد جسماني و سپس مرحلهي کمال عقلي خود را پيموده، بعد به مقام شکرگزاري در برابر نعمتهاي پروردگار، و شکر زحمات طاقتفرساي پدر و مادر رسيده، و به موقع از لغزشها توبه ميکند، و به انجام اعمال صالح و از جمله تربيت فرزندان اهتمام ميورزد، و سرانجام به مقام تسليم مطلق در برابر فرمان الهي صعود ميکند، و همين امر سبب ميشود که غرق رحمت و غفران و نعمتهاي گوناگون خداوند شود.
آري بايد يک انسان بهشتي را از اين صفاتش شناخت.
- تعبير به «وصينا الانسان» (به انسان توصيه کرديم) اشاره به اين است که مسألهي نيکي به پدر و مادر از اصول انساني است که حتي کساني که پايبند به دين و مذهبي نيستند نيز طبق الهام فطرت به آن جذب ميشوند، بنابراين آنها که پشت پا به اين وظيفهي بزرگ ميزنند، نه تنها مسلمان واقعي نيستند که نام انسان براي آنها شايسته نيست.
- تعبير به «احساناً» (با توجه به اينکه نکره در اين موارد براي بيان عظمت ميآيد) اشاره به اين است که به فرمان خداوند بايد در مقابل خدمات بزرگ پدر و مادر نيکيهاي بزرگ و برجسته انجام شود.
- شرح درد و رنجهاي مادر در راه پرورش فرزند هم بخاطر اين است که محسوستر و ملموستر است، و هم بخاطر اين که زحمات مادر در مقايسه با پدر از اهميت بيشتري برخوردار است، و به همين دليل در روايات اسلامي تأکيد بيشتري در مورد مادر شده است.
در حديثي آمده است که مردي نزد رسولخدا آمد و عرض کرد: من ابرّ؟ قال: امک، قال ثم من؟ قال امک، قال ثم من؟ قال امک، قال ثم من؟ قال اباک:
«اي رسولخدا به چه کسي نيکي کنم؟ فرمود: به مادرت. عرض کرد: بعد از او به چه کسي؟ فرمود: به مادرت. براي سومين بار عرض کرد: بعد از او به چه کسي؟ باز فرمود: به مادرت. و در چهارمين بار وقتي اين سؤال را تکرار کرد گفت به پدرت»!.
در حديث ديگري آمده است که مردي مادر پير و ناتوان خود را بر دوش گرفته بود، و به طواف مشغول بود، در همين هنگام خدمت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم رسيد عرض کرد: هل اديت حقها: «آيا حق مادرم را اينسان ادا کردهام»؟!
پيامبر در جواب فرمود: لا و لا بزفرة واحدة: «نه حتي يک نفس او را جبران نکردي».
- در آيات قرآن اهميت زيادي به پيوند خانوادگي، و احترام و اکرام پدر و مادر، و نيز توجه به تربيت فرزندان، داده شده است که در آيات فوق به همه اشاره شده است، اين بخاطر آن است که جامعهي بزرگ انساني از واحدهاي کوچکتري به نام «خانواده» تشکيل ميشود، همانگونه که يک ساختمان بزرگ از غرفهها و سپس از سنگها و آجرها تشکيل ميگردد.
بديهي است هر قدر اين واحدهاي کوچک از انسجام و استحکام بيشتري برخوردار باشد استحکام اساس جامعه بيشتر خواهد بود، و يکي از علل نابسامانيهاي اجتماعي جوامع صنعتي عصر ما متلاشي شدن نظام خانوادگي است که نه احترامي از سوي فرزندان وجود دارد، نه محبتي از سوي پدران و مادران، و نه پيوند مهر و عاطفهاي از سوي همسران.
منظرهي دردناک آسايشگاههاي بزرگسالان در جوامع صنعتي امروز که مرکز پدران و مادران ناتواني است که از کار افتادهاند و از خانواده طرد شدهاند شاهد بسيار گويائي براي اين حقيقت تلخ است.
مردان و زناني که بعد از يک عمر خدمت، و تحويل فرزندان متعدد به جامعه در ايامي که نياز شديدي به عواطف فرزندان، و کمکهاي آنها دارند، به کلي رانده ميشوند، و در آنجا در انتظار مرگ روزشماري ميکنند، و چشم به در دوختهاند که آشنائي از در درآيد، انتظاري که شايد در سال يک يا دو بار بيشتر تکرار نميشود!
به راستي تصور چنين حالتي زندگي را براي انسان از همان آغازش تلخ ميکند و اين است راه و رسم دنياي مادي و تمدن منهاي ايمان و مذهب.
- جملهي «ان اعمل صالحا ترضاه» بيانگر اين واقعيت است که عمل صالح چيزي است که موجب خشنودي خدا ميشود، و تعبير «احسن ما عملوا» (بهترين کاري که انجام دادند) که در آيات متعددي از قرآن مجيد آمده، بيانگر فضل بيحساب خداوند است که در مقام اجر و پاداش بندگان، بهترين اعمال آنها را معيار قرار ميدهد و همه را به حساب آن ميپذيرد.
منبع : تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مكارم شیرازى |