امام علی (ع) صدای عدالت انسانیت ( جلد 1 )
مؤلف : جورج سجعان جرداق
مترجم : عطامحمد سردارنيا
( قسمت دوازدهم )
فهرست مطالب :
پيش از امام ( قسمت اول )
**********
پيش از امام
* ايمان نياورده است هر كس كه سير بخوابد و همسايه او گرسنه باشد.
* هيچ يك از شما غذايي گواراتر از حاصل دسترنج خود نخورده است.
* سپاس خدا نگويد، هر كه سپاسگذار مردم نباشد.
* مردم در سه چيز شريكند: در آب و گياه و آتش
* هر كه احتكار كند خطاكار است، و هر كس چيزي به ستم از زمين بستاند، از هفت طبقه زمين گردن او را مي بندند.
* مردم چون دانه هاي شانه با هم برابرند.
* دو نفر را آشتي دادن، از نماز و روزه بهتر است.
* مردم همه، روزي خوار خدايند، و بهترين آنها نزد خدا آن كسي است كه براي خانواده اش مفيدتر باشد.
* دين، معامله است.
* بندگان خدا! با هم برادر باشيد.
*آدميان چه بخواهند و چه نخواهند، برادر يكديگرند.
پيامبرخدا صلي الله عليه و آله
پيش از آنكه درباره موقعيت علي بن ابي طالب عليه السلام ، نظام اجتماعي، و انسان و حقوق او، به تفصيل سخن گوييم؛ ناچاريم يك بررسي مختصر پيرامون موقعيت پيامبر صلي الله عليه و آله در تمام اين امور، و روشي كه در زندگي اتخاذ فرموده بود انجام دهيم.
پيامبر صلي الله عليه و آله به شئون مختلف مردم و امور اجتماع توجه كاملي مبذول مي داشت. اسلام همانطور كه در رفتار افراد با وضع قوانين نظارت كامل دارد، در روابط و برخوردهاي عمومي و اجتماعي نيز توجه و مراقبت دارد. بنابراين، اسلام، از اجتماع و قوانين مربوط به آن جدا نيست و تا آنجا به امور اجتماع اهميت مي دهد كه خدمت اجتماعي را به هر شكل و رنگي باشد، جزء عبادت مي شمارد؛ بلكه خدمت به همنوع و اجتماع، در معنايِ عبادتِ درست و ايمانِ مفيد، از اقامه واجبات و شعائر ديني برتر است( اساساً دين، قانون اجتماعي است و دستورات اسلام، يا به طور مستقيم و يا غير مستقيم، شامل دستورات اجتماعي مي باشد. فرائض ديني كه صرفاً جنبه روحاني دارند، از اموري است كه غير مستقيم آدمي را به خدمت به خلق و همنوعان وامي دارد، و اين بر ارباب خرد و بصيرت پوشيده نيست و در اينجا مجال آن نمي باشد كه پيرامون آن بحث شود. ) . پيامبر مي گويد: «دو نفر را آشتي دادن، از نماز و روزه بهتر است.» و داستان زير بر روش صريح و روشن اسلام دلالت كافي دارد.
از ابن عبداللّه روايت شده كه گفت: با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در سفري بوديم كه در ميان ما جمعي روزه دار بودند. روز گرمي بود و در منزلگاهي فرود آمديم. بيش تر ما به سايه عباي خود پناه برده بوديم و جمعي با دست نور آفتاب را از خود دور نگه مي داشتند. روزه داران نشستند و آنانكه روزه نبودند به خدمت برخاستند. خيمه ها را برافراشتند و حيوانات را آب دادند. رسول خدا فرمود: «تمام اجر و مزد را امروز آنها بردند كه روزه نبودند!» ( روزه ماه رمضان جزء عبادات است و با اين حال مطابق دستور صريح قرآن، روزه بر مسافر و بيمار، و ساير اشخاصي كه در كتب فقهي مشخص گرديده اند، واجب نيست و از آنها ساقط مي شود. حالا آن مسافرت كه ابن عبداللّه ـ كه مؤلف محترم او را هم واضح معرفي نكرده است دقيقاً چه شخصي است. ) . آيا اين دليل قاطع نيست كه پيامبر اجازه اقامه فرائض ديني را به حساب معاش نمي داد؛ و موضوع افطار و روزه خالي از اهميت خواهد بود هرگاه مانع فعاليت و سازندگي، و خدمت به اجتماع، و غفلت از وسائل زندگي و بقا و سعي و اهتمام در راه تعاون اجتماعي باشد؟ به همين دليل، پيامبر اسلام، روزه خواري را در ماه رمضان در راه خدمت به مردم، از گرفتن روزه همراه با عزت و گوشه گيري از كار مفيد و سودمند، ترجيح داد. ( به طوري كه گفتيم، روزه ماه مبارك رمضان را فقط در سايه موجباتي كه در كتب فقهي مطرح است، مي توان خورد، و غير از آنهابه هيچ بهانه ديگر قابل افطار كردن و به اصطلاح شكستن نيست. رسول خدا برابر دستورات الهي كار مي كرد، و به موجب فرمان خدا روزه ماه رمضان واجب شد و آن حضرت از پيش خود چيزي نياورده است. )
آيا در گفته پيامبر، آنجا كه مي گويد: «هر كس از شما كه كار ناخوشايند وزشتي را ديد، بايستي كه به دست خود آن را دور كند و بپوشاند و اگر نتوانست با زبانش، و اگر نتوانست با قلب و دلش (كه ضعيف ترين درجه ايمان را مي رساند) آن را تغيير دهد،» اشاره صريح و روشني به خير خواهي براي اجتماع و سود رساني به مردم نيست؟ و آيا اين را نمي رساند كه فرد و اجتماع هر دو در برطرف ساختن زشتيها و ناروائيهاي اجتماع مسئول و شريكند؟!
احاديث بسياري از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نقل شده است كه همه گوياي فضيلت و برتري اشخاصي است كه به نحوي از انحاء به خدمت اجتماعي اشتغال دارند، و فضيلتشان از عابد نمازگزار به مراتب بيش تر است.
اگر عالم و دانشمندي به كارهاي مفيد اجتماعي مشغول باشد، در نظر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله از يك ميليون عابد برتر است، همچنانكه ماه شب چهاردهم نورش، از انوار ميليونها ستاره بيش تر مي باشد، به همين نسبت، برتري عالم نسبت به عابد، چون برتري ماه است نسبت به ستارگان.
از طرفي به اجتماع و محيط و احتياجات خود بيش از هر كس ديگر آگاه بود و فرماني كه در اسلام صادر مي شد جنبه عموميت و همگاني داشت نه استثنايي و نه انحصاري. روزه بر هر بالغ مكلفي واجب است، مگر در مواردي كه در كتب فقهي كه جز چند موارد واضح و ساده هم بيش تر نيست، آمده است. بنابراين، به بهانه كار گرما تشنگي و گرسنگي روزه را نمي توان خورد. البته به توجه به اين كه مؤلف كتاب مسيحي است، بر او بحثي نيست ولي بايد گفت كه به اين صورت و بياني كه مؤلف محترم اشاره فرموده است، فرائض ديني را به عنوان كار و فعاليت نمي توان تعطيل كرد.
پيغمبر همچنين به نيروي خرد و عقل اهميت بسيار داده است؛ چرا كه نيروي عقل و خرد عامل مهمي در اختراعات و اكتشافاتي است كه به سود آدمي در جهان به كار مي رود. مقامي را كه پيغمبر براي خرد و تفكر قائل است بالا دست ندارد، آنجا كه مي گويد: «يك ساعت تفكر و انديشه، از عبادت يك سال برتر است!»
اسلام در اين مسير پيش مي رود و نسبت به اجتماع و قوانين آن و اموري كه باعث ترقي و پيشرفت جامعه مي گردد، و متوجه ساختن مردم به زمين و تشويق آنها به فعاليت و كوشش در آن براي به دست آوردن سود هر چه بيش تر، اهتمام و توجه عميق مبذول مي دارد:
خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الاَْرْضِ جَميعاً: «آنچه در زمين است براي شما آفريد.» ( سوره بقره، آيه 29. ) وَالاَْرْضَ وَضَعَها لِلاَْنام: «زمين را براي مردم قرار داد.» ( سوره الرحمن، آيه 10. ) هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَكُلَو مِنْ رِزْقِه: «او، كسي است كه زمين را براي شما رام و مطيع ساخت، پس به گرد آن بگرديد و از آن بخوريد.» ( سوره ملك، آيه 67. ) همچنين اسلام سپاسگذاري از مردم را تنها راه سپاس از ايزد دانسته و معتقد است كه هر كس حق مردم را نشناسد، خداي را نمي شناسد: سپاس خدا نگويد هر كه سپاسگذار مردم نباشد.
امّا در مورد كار سودمند، پيامبر صلي الله عليه و آله ، در بزرگداشت و اهميت دادن به آن بسيار پيش رفته، و تنها به تمجيد و تعريف از كارگر اكتفا نكرده بلكه دستي را كه بر اثر كار متورم شده است، مي بوسد و مي گويد: «اين دستي است كه خدا و پيامبرش آن را دوست دارند!»
از عالي ترين داستانهايي كه حاكي از تجليل پيامبر صلي الله عليه و آله از كار مفيد است، داستان زير مي باشد: ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله ، مردي چابك و قوي و خوش بنيه را با عضلاتي پيچيده ديدند كه به راهي روان است. از او خواستند تا اين نيرو و قدرت را در راه جهاد خدا به كار اندازد و گفتند خوشا به حال او، اگر اين نيرو را در راه خدا به كار مي برد! پيامبر در پاسخ تقاضا و آرزوي آنان، اين گفتار حكيمانه را فرمود: «اگر به خاطر تهيه وسايل آسايش پدر و مادر پيرش از خانه بيرون آمده است، او در راه خداست.»
«و اگر به خاطر كوشش در راه دختران خردسال خود بيرون شده است، او در راه خداست!»
«و اگر به خاطر همسرش از خانه بيرون آمده تا ناموس خود را حفظ كند، او در راه خداست!»
«و اگر بيرون شده تا براي خود كار كند و آبروي خود نگهدارد، و دست تمنا بسوي اين و آن دراز بكند، او در راه خداست!»
در كتب احاديث، روايتهاي بسياري در تجليل پيامبر از كار و كارگر آمده است كه از آن جمله اين روايت است كه: «اِنَّ اللّهَ يُحِبُ الْمُؤْمِن الْمُحْتَرِف»، «خداوند بنده مؤمنِ پيشه ور را دوست دارد،» و «هيچيك از شما غذايي گواراتر از حاصل دسترنج خود نخورده است!»
اگر كار تا اين پايه محترم و تا اين حد مقدس است، كارگر نيز بايد كارش را خوب و با دقت انجام دهد. او، وقتي كه كار مي كند، سود مي برد و بهره مي رساند، و خود را فردي مفيد و سودمند به حال اجتماع معرفي مي نمايد؛ در چنين حالتي، خداوند او را دوست دارد كه كار را مرتب و با دقت انجام دهيد.» گفتيم كه اسلام، زمين را رام مي داند كه مردم بر آن راه بروند، اطراف آن بگردند، و از روزي آن بخورند، و از منافع آن بهره برند. امّا نظر اسلام در توزيع بهره اي كه زمين مي دهد چيست؟
آيا اين بهره كه از زمين حاصل مي شود، تنها اختصاص به عده معدودي دارد و ويژه دسته خاصي است؟ يا بر اساس ميزان فعاليت و احتياج توزيع مي گردد؟ آيا اين بهره بايد در اختيار و تملك پادشاهان و فرمانداران و توانگران و غاصبين حقوق ملت قرار گيرد، يا از جمله حقوق ملت است كه اجتماع در توزيع عادلانه آن، به منظور تحكيم بخشيدن به بناي آن، اقدام خواهد كرد؟
اسلام بر اساس عدل و منطق به جامعه مي نگرد، و احدي را در آن كوچك و بي مقدار نمي شمارد؛ و كسي را جز به ميزان فعاليت و كوشش او بالا نمي برد. بديهي است كه هر فعاليتي در خور مزد و مكافات است كه جامعه مجبور به پرداخت آن مي باشد از صفات جامعه اي كه درست كار مي كند، و مشي آن صحيح است، اين نيست كه كارگر در آن گرسنه باشد، و بيكاره متكبر تن پرور در آن ازفرط پرخواري به بيماري بيفتد! و نيز از صفات جامعه سالم اين نيست كه كار رنجبر و زحمتكش را دست كم بگيرد، و بهره زمين را در اختيار آن كس بگذارد كه فعاليتي نكرده است، همچنان كه اوضاع تا قبل از اسلام اين چنين بوده است. وضع قريش نيز در جاهليت چنين بود و از آن تيره، بني اميه در استثمار مردم از همگان پيش افتاده بودند.
از طرفي مي بينيم كه اسلام تنعم و خوش گذراني را با اصرار هر چه تمام تر در جامعه اي كه بيشتر مردمانش فقير و بينوا هستند، حرام كرده است. خوش گذراني در جامعه اي كه در آن افراد بيچاره و نيازمند فراوان وجود دارد، حرام است؛ زيرا اين خوش گذراني و تن پروري و گستردن بساط عيش و شادي و سرور فقط به حساب محروميت توده ملت حاصل مي شود؛ و از آنجا كه انسان حق ندارد، و شرافت انسانيت قبول نمي كند كه حاصل دسترنج انسان استثمار شود، و نيز از آنجا كه بساط خوش گذراني آنهايي كه در عيش و سرور جانب افراط را مي پيمايند جز به حساب بدبخت ساختن ملت و بيچاره كردن و استثمار نمودن كارگران تمام نمي شود، آن را حرام نموده است. بر همين اساس، پيامبر خانه مردمان خوش گذران عياش را، خانه اهريمنان نام نهاده است: «(شياطين را) نمي بينم مگر درون اين قفسهاي به ديبا آراسته!» و در قرآن آمده است: «وَكَمْ اَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةِ بَطِرَتْ مَعيشَتَها...» «و چه بسيار شهرها را كه فراواني نعمت آنها را مغرور ساخته بود، هلاك كرديم آن خانه هاي ايشان است كه پس از آنها جز تعداد كمي مسكوني نيست.» ( سوره القصص، آيه 58 ) قرآن در جاي ديگر آنها با اين گفتار زيبا و شگفت انگيز چنين مي گوبد: «وَاِذا اَرَدْنا اَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً اَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً». «و چون بخواهيم شهري را هلاك كنيم، ثروتمندان را فرمان مي دهيم تا در آن به كارهاي ناشايست و فسق و فجور بپردازند و مستحق عذاب گردند، سپس آن را كاملاً ويران مي سازيم!» ( سوره اَلاسَراء، آيه 16 ) براي آنكه محروميت در كنار توانگري، و نياز مندي در برابر پرخواري در يك اجتماع به چشم نخورد، اسلام با تمام قوا سعي و كوشش مي كند تا راههايي را كه به اين انحراف و اختلافات طبقاتي منتهي مي شود و تحت عناوين احتكار و استثمار، و تعدي و تجاوز به مال و حقوق مردم، و فرد پرستي و مانند اينها خود نمايي مي كند، در هم بكوبد. پيغمبر با همه آنها به شدت مبارزه مي كند و جزء محرمّات محسوب مي دارد.
در باره احتكار مي گويد: «هر كس كه احتكار كند خطاكار است!» و در تعدي و تجاوز و بزور و ستم گرفتن اموال مردم، با اين عناوين دهشت آور تهديد مي كند و مي گويد: «هر كه چيزي به ستم از زمين بگيرد، از هفت طبقه زمين گردن او را مي بندند.» و نيز مي گويد: «هر كس كه به زور و ناروا مال مسلماني را تصاحب كند، خداي را در حالي ملاقات كند كه بر او خشمگين باشد.»
امّا استثمار، كه در آن روزگار به صورت ربا و بهره كاري و اقسام آن خودنمايي مي كرده، در قرآن چنين نهي شده است: «لا تَأْكُلَو الرِبَا اَضْعافاً مُضَاعَفَة» «بهره پول را به چند برابر نخوريد.» ( سوره آل عمران، آيه 130) و در جاي ديگر مي گويد: «وَأحِلَّ اللَّهَ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبا» «و خداوند معامله را حلال، و بهره كاري را حرام فرموده است.» ( سوره البقره، آيه 275 ) و همين طور در تهديد ربا خواران و سختگيري به آنها پيش مي رود تا از آنچه باعث استثمار انسان از انسان مي شود جلوگيري نمايد. و عدالت اجتماعي نيز حكم مي كند كه: «لَيْسَ لِلاِْنْسانِ اِلاّماسَعي» «آدمي را جز حاصل دسترنج بهره اي نيست.» ( سوره النجم، آيه 39 ) اگر موضوع فرد پرستي و احتكار و بهره ها در كار نباشد، و اگر در جامعه اي ارزش مال و ثروت مساوي با انسان و بلكه بالاتر از آن فرض نشود، چگونه طبقه بزرگ و ثروتمندان به وجود مي آيد؟!
امّا گناه بزرگي كه اجتماع مرتكب مي شود آن است كه با محتكرين و فرمانروايان در چاپيدن مال ملت و خوردن حاصل دسترنج او مسامحه و همراهي مي نمايد! قرآن مي گويد:
«وَلا تَأْكُلُو اَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَتُدْلُوا بِها اِلَي الْحُكّامِ لِتَأْكُلُوا فَريقاً مِنْ اَمْوالِ النّاسِ بِالاِْثْمِ وَاَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» «مال يكديگر به نا حق مخوريد كه آن را نزد حاكم ببريد تا قسمتي از اموال مردم را به ناروا بخوريد، در حالي كه شما مي دانيد.» ( سوره البقره، آيه 188) پيامبر مي گويد: «هيچ يك از شما غذايي گواراتر از حاصل دسترنج خود نخورده است.» و در سوره زلزله (زلزال) آمده است: «هر كس به قدر ذره اي شر و بدي كند، آن را مي بيند.» ( سوره زلزال، آيه 7 ) «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ» و همچنين: «هر كس در گرو اعمال خويشتن است.» ( سوره المُدَثّر، آيه 38 ) امّا ثروت با توجه به اينكه در ملكيت افراد ثابت و مقرر است، امّا جايز نيست كه در دست گروه و طايفه به خصوصي از مردم دست به دست بگردد و بدان وسيله سود و حاصل دسترنج مردم را احتكار كنند، عامه مردم را به خواري و بيچارگي بكشند و بر گردن مردم سوار شوند.
قرآن درباره ثروت مي فرمايد: «كَيْ لايَكُونَ دَوْلَةً بَيْنَ الاَْغْنياءِ مِنْكُم» «تا در بين ثروتمندان شما دست به دست نگردد.» ( سوره الحَشر، آيه 7 ) ثروت، در قرآن و حديث، در درجه اول ثروت اجتماعي است. و افراد جز به اندازه احتياج، و فعاليتي كه مصروف داشته اند، حق تصرف آن را ندارند. به همين دليل، در اسلام، استثمار فعاليت و كوشش مردم به هر اندازه كه باشد، حرام و ناروا است. همچنانكه هر كس اگر بيش از مايحتاج خود را ذخيره و انبار كند، گناهكار و كار او حرام است.
اين دو اصل اساسي را پيامبر خدا صلي الله عليه و آله سياست مالي خود قرار داد، و روش و دستورات خود را در اين مورد براي پيروان خويش سرمشق تعيين كرد، تا از آن تبعيت كرده به موقع اجرا بگذارند، يكي از آن موارد چنين است:
مردي در ميان يارانش بود به نام رفاعة بن زهد، كه پيامبر صلي الله عليه و آله او را گرامي مي داشت. او در يكي از جنگها در ركاب رسول خدا بر اثر اصابت تيري از پاي در آمد و كشته شد. جمعي براي عرض تسليت به خدمت پيغمبر رسيدند و در ضمن گفتند: «اي رسول خدا! خوشا به حالش، او شهيد شد!» مي خواستندبا اين گفته خود پيامبر را دلخوش كنند و از تأثرش بكاهند؛ ولي ديدند كه پيامبر شكفته نشد و از سرانجام رفاعة بعد از مرگ دلشاد نيست. وقتي كه از او با تأثر شنيدند كه گفت: «هرگز!، عبايي كه از غنيمت جنگ خيبر به ناروا تصاحب كرده، بر او آتش مي افروزد!»
رفاعه شهيد شد، ولي با اين حال او به گفته پيامبر صلي الله عليه و آله گناهكار است؛ زيرا به ناروا چيز بي ارزشي را از مال اجتماع تصاحب كرده است. لازم بود كه صبر مي كرد تا غنيمتي كه مربوط به همه جنگجويان است، يكي يكي توزيع مي شد و هر كس به سهم خود مي رسيد، و او اين عبا را شتابزده و به ناحق تصاحب نمي كرد!
اگر مي خواهيد ارزش اين جبهه سازي اسلام را در مقابل استثمارگران و احتكار كنندگان، در هر درجه و مقامي كه باشند، درك كنيد و به رشته هاي عميق آن دسترسي پيدا نمائيد، بايد اين را بدانيد كه اسلام با تمام قوا اصل عظمت حيات و زندگي را تأييد و استحكام مي بخشد، و معتقد است كه آدم زنده، موجودي است كه خداي يگانه او را تنها محور و هسته جهاني قرار داده كه خلق فرموده است. پس چگونه اجازه مي دهد كه حق حيات، و همچنين حق معاش، كه وسيله برقراري زندگي اين انسان است از او سلب شود؟ و گروهي نادان و احمق، و سوداگر ارزاق و ارواح، با همه پستي و نفهمي كه دارند، وي را از آن حق محروم سازند؟!
به طوري كه از خلال ديد و نظر پيامبر صلي الله عليه و آله آشكار و واضح مي گردد، مال، جز واسطه اي براي زندگاني موجود زنده اجتماعي نيست. جائي كه طبيعت و جهان هستي حقي براي استفاده انسان از هوا و نور قرار داده، بديهي است كه مانند چنان حقي را نيز كه شامل خير است و بهره هاي حاصل از زمين كه خود حاصل و تركيب اين هوا و نور و غيره مي باشد، به وي ارزاني داشته است! و در اين ميان همسايه و هم ميهن او را نمي رسد تا او را از چنان حقي كه طبيعت و جهان هستي به او روا داشته، با توسل به نظامهاي پوسيده و پليدي كه زائيده اجتماع ناسالم و بيمار است، محروم سازد! پيامبر صلي الله عليه و آله مي گويد: «مردم در سه چيز شريكند: در آب و گياه و آتش.» اگر در اين نظريه به طور مطلق بنگريم،درمي يابيم كه پيامبر صلي الله عليه و آله يك حقيقت نمودار حقي است كه زندگي، بر خود زندگي و حيات دارد. و اگر به گفته پيغمبر در حد زمان و مكان، و آنچه موجب پيوستگي و نياز مردم به آن دو مي گردد نظر افكنيم، درمي يابيم كه پيامبر صلي الله عليه و آله اسلام اشتراك در اموال را به طور صريح و روشن پيشنهاد مي نمايد، كه در آن هر كس به قدر سعي و كوششي كه مي كند، و به اندازه احتياج و نيازي كه دارد مي تواند از آن بهره مند شود.
او، آب و گياه و آتش را به اين صراحت ملي و همگاني اعلام مي دارد مگر از آن جهت كه آن را از ضروريات و ابتدايي ترين وسايل زندگي عرب بياباني آن زمان مي دانست، و اگر در اين جامعه به غير از آب و گياه و آتش، نيازمندي انسان به ساير اموال نيز چشم گير بود، در اين حالت هم اجازه نمي داد كه اموال در دست توانگران دست به دست بگردد.
رسيدن به حق فردي، حسب، و محل نشو و نما، و جنسيت، و معتقدات و دين و مذهب سرش نمي شود. انسان، خواه هر كس و پاي بند به هر چيز كه باشد، نتيجه و حاصل دسترنج خود را بايد به دست آورد.
( پایان قسمت دوازدهم )
( ادامه دارد )
منبع : http://www.tebyan.net/index.aspx? |