رباعیات
* * *
اي عشق ترا پري و انسان دانند
معروف تر از مهر سليمان دانند
در کالبد جهان ترا جان دانند
با تو چنان زيم که مرغان دانند
اي عشق توم ان عذابي لشديد
اي عاشق تو به زخم تيغ تو شهيد
شب آمد و جمله خلق را خواب ببرد
کو خواب من اي جان مگرش گرگ دريد
* * *
هستم ز غمش چنان پريشان که مپرس
زانسان شدهام بي سر و سامان که مپرس
اي مرغ خيال سوي او کن گذري
وانگه ز منش بپرس چندان که مپرس
* * *
بيرون نگري صورت انسان بيني
خلقي عجب از روم و خراسان بيني
فرمود که ارجعي رجوع آن باشد
بنگر به درون که بجز انسان بيني
منبع : دیوان شمس تبریزی |