مرگ بر اين انسان، چقدر کافر و ناسپاس است!
سوره عبس آیات 17 تا 32
( بخش دوم – قسمت سوم )
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ «17» مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ «18» مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ «19» ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «20» ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ «21» ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ «22» کَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ «23» فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ «24» أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا «25» ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا «26» فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا «27» وَ عِنَباً وَ قَضْباً «28» وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً «29» وَ حَدائِقَ غُلْباً «30» وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا «31» مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ «32»
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
مرگ بر اين انسان، چقدر کافر و ناسپاس است! * (خداوند) او را از چه چيز آفريده است؟! * او را از نطفه ي ناچيزي آفريد، سپس اندازهگيري کرد و موزون ساخت، * سپس راه را براي او آسان کرد، * بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود، * سپس هرگاه بخواهد او را زنده ميکند. * چنين نيست (که او ميپندارد)؛ او هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده، اطاعت نکرده است. * انسان بايد به غذاي خويش (و آفرينش آن) بنگرد. * ما آب فراوان از آسمان فرو ريختيم، * سپس زمين را از هم شکافتيم، * و در آن دانههاي فراواني رويانديم، * و انگور و سبزي بسيار، * و زيتون و نخل فراوان، * و باغهاي پردرخت، * و ميوه و چراگاه، * تا وسيلهاي براي بهرهگيري شما و چهارپايانتان باشد. *
تفسیر نمونه :
سپس زمين را از هم شکافتيم.
بعد از ذکر موضوع آب که يکي از ارکان مهم رويش گياهان است، به سراغ رکن مهم ديگر يعني «زمين» ميرود، و ميافزايد: «سپس زمين را از هم شکافتيم»(ثم شققنا الارض شقاً). بسياري از مفسران گفتهاند که اين شکافتن اشاره به شکافتن زمين به وسيلهي جوانههاي گياهان است، و به راستي اين يکي از عجائب است که جوانهاي با آنهمهنرمي و لطافت خاکهاي سخت را ميشکافد، و گاه در کوهستانها از لابلاي سنگها عبور کرده، سر بيرون ميآورد، چه قدرت عظيمي خالق بزرگ در اين جوانهي لطيف آفريده است که ميتواند اين چنين قدرتنمائي کند؟!
بعضي نيز احتمال دادهاند که منظور شکافتن زمين به وسيلهي شخم زدن انسانها، يا حتي به وسيلهي کرمهائي است که نوعي عمل شخم زدن را توأم با اعمال حياتي ديگر در زمين انجام ميدهند! درست است که شخم زدن کار انسان است، ولي از آنجا که تمام وسائل آن را خدا در اختيار او گذاشته، به خداوند نسبت داده شده است.
تفسير سومي که براي اين تعبير به نظر ميرسد و از جهاتي ترجيح دارد اين است که منظور از شکافتن زمين خرد شدن سنگهاي سطح آن است.
توضيح اينکه: در آغاز سطح زمين را قشر عظيمي از سنگها پوشانده بود، بارانهاي سيلابي پيدرپي فروباريدند، و سنگها را شکافتند، ذرات آن را جدا کردند و در قسمتهاي گود زمين گستردند، و به اين ترتيب تودهي خاک قابل زراعت تشکيل شد، و هم اکنون نيز سيلابها قسمتي از آنها را در خود حل کرده به دريا ميريزند، اما خاکهاي جديدي که به وسيلهي برف و باران مجدداً تشکيل ميشود جاي آن را ميگيرد، وگرنه انسان گرفتار کمبود خاک زراعتي ميشد!
به اين ترتيب آيه اشاره به يکي از معجزات علمي قرآن است که نشان ميدهد اول بارانها فروميبارند، و سپس زمينها شکافته ميشوند و آمادهي زراعت ميگردند، نه تنها در روزهاي نخست اين عمل صورت گرفته که امروز نيز ادامه دارد. اين تفسير از آنجا که مسألهي «انبات» و روياندن گياه در آيهي بعد ذکر ميشود مناسبتر به نظر ميرسد.
جمع ميان هر سه تفسير نيز بعيد نيست.
و در آن دانه هاي فراواني رويانديم.
بعد از ذکر اين دو رکن اساسي يعني «آب» و «خاک» به هشت قسمت از روئيدنيها که از ارکان اساسي غذاي انسان يا حيوانات است اشاره کرده، ميفرمايد: «سپس ما در زمين دانه ي فراواني رويانديم»(فانبتنا فيها حباً).
دانههاي غذائي که مايهي اصلي تغذيه انسان و انواع حيوانات است، دانههائي که اگر يکسال بر اثر خشکسالي قطع شود قحطي و گرسنگي تمام جهان را فراميگيرد، و انسان ها همه در زحمت فروميروند.
تعبير به «حباً» به صورت «نکره» در اينجا دليل بر بيان عظمت، و يا تنوع انواع اين دانهها است، و اينکه بعضي آن را تفسير به خصوص «گندم» و «جو» کردهاند دليلي بر آن نيست، چرا که اين تعبير همهي حبوبات را شامل ميشود.
و انگور و سبزي بسيار،
و در مرحلهي بعد ميافزايد: «همچنين انگور و سبزي بسيار»(و عنباً و قضباً)
ذکر «عنب» (انگور) از ميان تمام ميوهها به خاطر مواد غذائي و حياتي فراواني است که در اين ميوه نهفته شده، و آن را به صورت يک غذاي کامل در آورده است (توجه داشته باشيد که «عنب» هم به «انگور» گفته ميشود و هم به «درخت انگور» و در آيات قرآن بر هر دو اطلاق شده، ولي در اينجا مناسب همان انگور است).
«قضب» (بر وزن جذب) در اصل به معني سبزيهائي است که آن را در نوبتهاي مختلف ميچينند، و در اينجا به معني انواع سبزيهاي خوردني است ، و ذکر آن به دنبال انگور دليل بر اهميت اين مادهي غذائي است. که در علم غذاشناسي امروز فوقالعاده روي آن تکيه ميشود. گاه کلمهي «قضب» به معني قطع کردن و چيدن، و واژهي «قضيب» به معني شاخهي درخت آمده، و «سيف قاضب» به معني شمشير قاطع است.
از ابنعباس نقل شده که منظور از «قضب» در اينجا «رطب» است که آن را از درخت ميچينند، ولي اين تفسير بسيار بعيد به نظر ميرسد، چرا که در آيهي بعد اشاره جداگانه به مسألهي «رطب» شده است. بعضي نيز احتمال دادهاند که «قضب» به معني ميوههاي بوتهاي باشد (مانند خيار و هندوانه و مانند آنها) و يا ريشههاي گياهي (مانند هويج و پياز و کلم). ولي بعيد نيست که «قضب» در اينجا معني گستردهاي داشته باشد که هم سبزيهاي خوردني را شامل شود، و هم ميوههاي بوتهاي و هم ريشههاي غذائي را.
و زيتون و نخل فراوان،
سپس ميافزايد: «و زيتون و نخل فراوان» (و زيتوناً و نخلا).
تکيه روي اين دو ميوه نيز دليلش روشن است چرا که امروز ثابت شده که هم «زيتون» و هم «خرما» از مهمترين مواد غذائي نيروبخش و مفيد و سلامت آفرين است.
و باغهائي پر درخت،
و در مرحلهي بعد ميافزايد: «و باغهائي پر درخت (با انواع ميوههاي رنگارنگ)»(و حدائق غلبا).
«حدائق» جمع «حديقة» به معني باغي است که اطراف آن ديوار و محفوظ باشد، و در اصل به معني قطعهي زميني است که داراي آب است، اين واژه از «حدقهي» چشم گرفته شده که دائماً آب در آن جاري است. و از آنجا که اينگونه باغها معمولا باغهاي ميوه است ميتواند اشارهاي بهانواع ميوههاي بهشتي بوده باشد. «غلب» (بر وزن قفل) جمع «اغلب» و «غلباء» به معني گردن کلفت است، و در اصل از مادهي غلبه گرفته شده، و در اينجا به معني درختان بلند و تنومند است.
و ميوه و چراگاه،
سپس ميافزايد: «و ميوه و چراگاه»(و فاکهة و ابا).
«ابّ» (با تشديد باء) به معني گياهان خودرو و چراگاهي است که آمادهي چريدن حيوانات و يا چيدن گياهان باشد، و در اصل معني «آمادگي» را ميبخشد، و از آنجا که اينگونه چراگاهها آماده بهرهبرداري است به آن «ابّ» گفته شده. بعضي نيز گفتهاند منظور از «ابّ» ميوههائي است که قابل خشک کردن و ذخيره نمودن براي زمستان است، به مناسبت اينکه هميشه آمادهي بهرهبرداري است.
بسياري از مفسران اهل سنت و شيعه در ذيل اين آيه نقل کردهاند که روزي عمر بر منبر بود و اين آيات را تلاوت کرد، سپس گفت: همهي اينها را ما ميشناسيم اما «أب» چيست؟ نميدانم، سپس عصائي را که در دست داشت رها کرد و گفت: به خدا سوگند که اين يکنوع تکلف است، چه اشکالي دارد معني «اب» را نداني! شما از چيزي از کتاب اللَّهپيروي کنيد که براي شما تبيين شده، و به آن عمل نمائيد و آنچه را نميدانيد و نميفهميد موکول به پروردگار کنيد!.
اين نشان ميدهد که او مفهوم کلمه «أبّ» را چيز پيچيدهاي ميدانست، در حالي که با مراجعه به متون لغت روشن ميشود که مطلب پيچيدهاي نيست. و عجب اينکه در «درالمنثور» آمده است که همين سؤال را از «ابوبکر» کردهاند، او گفت من اگر در کتاب خدا چيزي را بگويم که نميدانم کدام آسمان بر سر من سايه ميافکند، و کدام زمين حاضر است مرا بپذيرد؟.
درست است که بسياري از دانشمندان اهل سنت از اين دو حديث نتيجه گرفتهاند که هيچکس نبايد در مورد مسائلي که آگاه نيست، مخصوصاً در کتاب اللَّه، سخني بگويد، ولي بالاخره جاي اين سؤال باقي است که چگونه کسي که به عنوان پيشوا و خليفهي مسلمين ميخواهد حکومت کند از مفهوم لغتي که در متن قرآن مجيد آمده و چندان پيچيدگي ندارد آگاه نباشد؟ اينها همه دليل بر اين است که بايد در هر عصر و زمان رهبري الهي در ميان مردم بوده باشد که از تمام مسائل شرع آگاه و از هر اشتباه و خطائي مصون و معصوم باشد.
و لذا در ذيل حديثي که مرحوم «مفيد» در «ارشاد» آورده است ميخوانيم: هنگامي که اين ماجرا به گوش امير مؤمنان علي عليهالسلام رسيد، فرمود: سبحاناللَّه اما علم ان الاّب هو الکلاء والمرعي و ان قوله تعالي: «و فاکهه و اباً» اعتداد من اللَّه بانعامه علي خلقه، فيما غذاهم به، و خلقه لهم و لانعامهم، مما تحيي به انفسهم و تقوم به اجسادهم: «عجيب است، آيا او نميدانست که «اب» به معني گياهان خودرو و چراگاه است، و اينکه جمله «و فاکهة و ابا» عنايتي است از سوي خداوند نسبت به بندگانش در آنچه از مواد غذائي به آنها داده، و براي آنان و چهارپايانشان آفريده، از چيزهائي که مايهي حيات و قوام جسم آنها است»؟!.
در اينجا اين سؤال پيش ميآيد که در آيات گذشته بعضي از ميوهها بالخصوص مطرح شده بود، و در اينجا ميوه به طور کلي مطرح شده، و از اين گذشته در آيهي قبل که سخن از باغها ميگفت ظاهراً نظر به ميوههاي باغها داشت، چگونه بار ديگر ميوه در اينجا مطرح شده است؟.
در پاسخ ميگوئيم: اما اينکه بعضي از ميوهها بالخصوص ذکر شده مانند انگور و زيتون و خرما (به قرينه درخت نخل) به خاطر اهميت فوقالعادهاي است که از ميان ميوهها دارند، و اما اينکه چرا «فاکهه»(ميوه) جداگانه از «حدائق»(باغها) ذکر شده؟، ممکن است به خاطر اين باشد که باغها منافع ديگري غير از ميوه نيز دارند، منظرهي زيبا، طراوت و هواي سالم و مانند آناز اين گذشته برگ بعضي از درختان و ريشه و پوست بعضي ديگر، جزء مواد خوراکي هستند (مانند چاي و دارچين و زنجبيل و امثال آن) به علاوه برگهاي بسياري از درختان خوراک مناسبي براي حيوانات است و ميدانيم آنچه در آيات فوق آمده، هم خوراک انسان را شامل ميشود، هم خوراک حيوان را.
تا وسيلهاي براي بهرهگيري و چهارپايانتان باشد.
و لذا در آيهي بعد که آخرين آيهي مورد بحث است، ميافزايد: «تا وسيلهي بهرهگيري شما و چارپايانتان باشد» (متاعاً لکم و لانعامکم) . « متاع» هر چيزي است که انسان از آن متمتع و بهرهمند ميشود.
نکته:
مواد غذائي سالم
آنچه در اين آيات آمده بود، هشت نوع از مواد غذائي براي انسان و چارپايان بود، و جالب اينکه همهي آنها، غذاهاي گياهي و نباتي است، اين به خاطر اهميتي است که «گياهان» و «حبوبات» و «ميوهها» در تغذيه انسان دارند، بلکه غذاي حقيقي انسان همينها است، و غذاهاي حيواني در درجهي بعد قرار دارد وبه مقدار کمتر.
آنچه در اينجا قابل توجه است اينکه: علم غذاشناسي امروز که يکي از علوم گسترده و مهم است و براي خود دنياي وسيعي با چشماندازهاي وسيعتري را مجسم ميکند، در حقيقت شرحي است بر آنچه در اين آيات آمده، و عظمت قرآن را منعکس ميکند، مخصوصاً موادي که در آيات بالا روي آن تکيه شده هر يک از ديدگاه علم غذاشناسي، بسيار مهم و باارزش است.
به هر حال دقت در اين امور، انسان را به عظمت خالق آنها، و الطاف و محبتهاي او نسبت به نوع بشر آشناتر ميسازد. آري دقت در غذاي جسم، و سپس در غذاي روح، هم از نظر محتوي و ساختمان، و هم از نظر طرق اکتساب، ميتواند آدمي را در مسير معرفة اللَّهو تهذيب نفس و خودسازي پيش برد، آري «آدمي بايد در غذايش به دقت بنگرد»و چه پر معني است همين يک جمله ي کوتاه.
پایان
منبع : تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت اللهمكارم شیرازى |