انسان سالم از ديدگاه قرآن
سيد حيدر علوى نژاد
(قسمت دوم )
انسان سالم و رسالت قرآن
آيا مىتوان براى شناخت انسان سالم به سراغ قرآن رفت؟ ساختن شخصيت سالم جزء رسالت قرآن است، يا رسالت اساسى قرآن فقط نشان دادن (راه رستگارى) است و به سلامت روانى و روحى در اين دنيا كارى ندارد؟
دكتر ويكتور فرانكل مىگويد، هدف مذهب و روان كاوى متفاوت است، با آن كه مذهب بسيار بيشتر از آنچه كه روان درمانى مىتواند به انسان بدهد، به او مىدهد، ولى بسيار بيشتر از آن نيز مىخواهد؛ مذهب خواستار رستگارى انسان و روان درمانى خواستار سلامتى انسان است. البته همان گونه كه در جاى خودش آورده ايم، فرانكل معنىيابى را اساسىترين راه رسيدن به سلامت روانى مىداند و مذهب را نيز معناى غايى جست وجوى بشر، اما در عين حال بايد بگوييم كه دانشمندان غربى وقتى (مذهب) مىگويند، نظرشان به معارف كليسا و كتابهاى موجود مسيحى و يهودى است و متأسفانه از اسلام و قرآن آگاهى مناسبى ندارند، اما حكم را كلى صادر مىكنند. و اين در حالى است كه كتابهاى آسمانى گذشته، با توجه به سپرى شدن زمان معين شريعتشان، توسط قرآن نسخ شدهاند، البته احكام جاودانه تمام اديان در قرآن جا داده شده اما احكام و معارف مربوط به دورههاى خاص زمانى، ديگر منسوخ گشتهاند، و از سويى اين كتابها خود تحريف شدهاند، دست كم تحريفهاى مربوط به ترجمه و فقدان اصل، مسلّماند.
به هر حال، با اين كه فرانكل درست مىگويد كه مذهب، بيشتر از آنچه روان درمانى مىتواند، به انسان مىدهد، اما در اين كه سلامتى شخص در اين دنيا منظور و مقصود مذهب نباشد، سخن او جاى اما و اگر دارد، زيرا اسلام همان گونه كه اصل زندگى دنيا را مقدمهاى براى زندگى جاودانه آن جهانى دانسته است، سلامتى شخصيت انسان را نيز مقدمه سلامتى براى آن زندگى برشمرده است:
(و من كان فى هذه أعمىفهو فى الآخرة اعمىو أضلّ سبيلاً) (اسراء/72)
و از سويى در موارد مختلف، سكينه، آرامش، و اطمينان و نداشتن اندوه و بيم كه از عناصر لازم سلامت روانى در زندگى دنيا هستند به عنوان نعمت قابل سپاس ذكر شده و در موارد ديگر نيز زينت دنيا و (نصيب) شخصى از دنيا مطلوب قلمداد شده كه اشخاص به توجه به آنها فراخوانده شدهاند. مواردى از اين گونه آيات را بنگريد:
(ألا إنّ اولياء الله لاخوف عليهم و لا هم يحزنون. الذين آمنوا و كانوا يتّقون. لهم البشرى فىالحيوة الدنيا و فى الآخرة لاتبديل لكمات الله ذلك هو الفوز العظيم. و لايحزنك قولهم إنّ العزّة لله جميعاًأ ) (يونس/ 62 تا 65)
آگاه باشيد (دوستان و) اولياء خدا، نه ترسى دارند و نه غمگين مىشوند! همانا كه ايمان آوردهاند، و (از مخالفت فرمان خدا) پرهيز مىكردند. در زندگى دنيا و آخرت، شاد (و مسرور)ند با وعدههاى الهى كه تخلف ناپذير است! اين است آن رستگارى بزرگ، سخن آنها تو را غمگين نسازد! تمام عزت (و توانايى) از آن خداست.
(يثبّت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الآخرة) (ابراهيم/ 27)
خداوند كسانى را كه ايمان آوردند، براى گفتار و اعتقاداتشان، استوار مىدارد، هم در اين جهان و هم در سراى ديگر.
درآيهاى اهميت آخرت و برترى آن را ذكر مىكند اما بلافاصله تأكيد مىكند نصيب خودت از دنيا را نيز فراموش نكن. و چنين به نظر مىآيد كه تمام طيبات، نعمتها و لذتهاى دنيا به گونهاى انسانى و پاكيزه و بدون اجحاف به ديگران و فساد در زمين، براى پيروان قرآن نه تنها مجاز، بلكه به دست آوردن آنها نعمتى بزرگ و مستلزم ستايش و سپاس پروردگار است. در منطق قرآن دنيا را مذموم نمىبينيم، نصيبى از نعمات دنيا براى ماهست، منتهى اينها در مقابل نعمتهاى آخرت كوچك، حقير و كمارزش هستند.
(وابتغ فيما آتاك الله الدار الآخرة و لاتنس نصيبك من الدنيا و أحسن كما أحسن الله اليك و لاتبغ الفساد فى الأرض إنّ الله لايحبّ المفسدين) (قصص/ 77)
و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب، و بهرهات را از دنيا فراموش مكن، و همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن؛ و هرگز در زمين در جستوجوى فساد مباش، كه خدا مفسدان را دوست ندارد.
بنابراين نمىتوان گفت جهان بينى قرآنى كه آخرت را اصل مىداند، ما را به توجه نكردن به سلامت، نشاط و مواهب الهى در دنيا فرا مىخواند، بلكه ما را به استفاده درست و شايسته و دورى از فساد فرا مىخواند. رهبانيت و برخى از رياضتهاى طاقتفرسا در اسلام توصيه و تجويز نشده است. منظور ما از اين مطلب اين بود كه بهره داشتن از مواهب الهى در دنيا امتياز است، و سلامت روحى و روانى نيز در سطحى بالاتر از سلامت جسمى، ارزشمند.
با توجه به اين مطلب مىتوان مدعى شد كه قرآن به زندگى، معيشت، سلامتى جسمىو روانى انسان در اين دنيا نيز توجه جدى دارد. به ويژه كه در قرآن به سلامتى، آرامش و به تعبير قرآن (سكينه) كه همان آرامش روانى است بسيار توجه شده و بر مؤمنان به اين سبب كه بر آنها (سكينه) نازل كرده منت گذاشته است.
نازل كننده قرآن نه تنها روان شناسترين روان شناسان، بلكه آفريننده روان است، و در تشخيص بيمارى و سلامتى و معيارهاى آنها هيچ خطايى در دانش او راه ندارد.
بيماران بدنى به پزشكان مراجعه مىكنند، اما آنانى كه در روان خود اختلال و بيمارى احساس كنند يا اطرافيانشان آنان را بيمار روانى تشخيص دهند به روان درمانى روى مىآورند و يا به روان پزشكان مراجعه مىكنند. اما مكتبهاى روان شناسى با هم اختلاف دارند و اين اختلاف گاه بسيار زياد است. روان كاوانى كه روان انسان را همچون انرژىهاى انبار شده فرض مىكنند، با آنان كه آن را يك سيستم ارتباطات مىپندارند، در برخورد با بيمارى روان به يك گونه عمل نمىكنند. آن يكى تلاش خواهد كرد اين انرژىهاى فراهم آمده به گونه اى متناسب و در جاى لازم به كار گرفته شود، و اين يك تلاش خواهد كرد اختلال به وجود آمده در اين سيستم رابطهها را از بين ببرد. و به همين سان مقايسه كنيد.
(مُراجِع) ، (روان پريش) و (روان نژند) يا علاقهمندان به سلامتى آنان، چگونه مطمئن خواهند شد كه اين روان كاو بخصوص، همان كسى است كه بايد به او مراجعه كنند، از كجا معلوم كه او با پيش فرضهاى درست و نظريه صحيح دست به روان درمانى مىزند؟ آيا هنوز زواياى نهفتهاى در وجود انسان و روان او از ديد اينان پنهان نمانده است كه در روند درمان اثرى مخرب بر جاى بگذارد؟ و اصولاً با توجه به اين كه دانش انسان در هر زمينه، از جمله روان شناسى و روان درمانى رو به رشد است، طبيعى است كه ديدگاههاى ديروز، امروز كهنهتر به نظر برسند و ديدگاههاى امروز، فردا رونق چندانى نداشته باشند.
اما پديد آورنده قرآن، پديد آورنده روان انسان، جامعه انسانى و جهان نيز مىباشد، خلأى در دانش او راه ندارد كه بعد از اين تكميلش كند، و دانش او تجربى نيست كه در مورد انسان تجربهاى نياندوخته داشته باشد تا پس از اين بياموزد بلكه خود او انسان و روان او را طراحى كرده و آفريده است؛ چيزى درباره انسان بر او پوشيده نيست:
(أ هو أعلم بكم إذ أنشأكم من الارض و إذ أنتم أجنّة فى بطون أمّهاتكم فلاتزكّوا أنفسكم هو أعلم بمن اتقى) (نجم/ 32)
او نسبت به شما از همه آگاه تر است، از آن هنگام كه شما را از زمين آفريد و در آن هنگام كه به صورت جنينهايى در شكم مادران تان بوديد؛ پس خودتان را پاكيزه جلوه ندهيد، او پرهيزگاران را بهتر مىشناسد.
(و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن أقرب اليه من حبل الوريد) (ق/ 16)
ما انسان را آفريديم و وسوسهها نفس او را مىدانيم و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم.
اوست كه انسان را با اين گونه ويژگيهايش آفريده است، پس بسيار طبيعى است كه شرايط و انگيزههاى رفتار او را بداند و بگويد:
(قل كلّ يعمل على شاكلته) (اسراء/ 84)
بگو هر كس به اقتضاى شخصيت خود عمل مىكند.
وحتى ازاين بالاتر، خود اوست كه انسان را مىگرياند و مىخنداند:
(و أنّه هو أضحك و أبكى) (نجم/ 43)
و او مشاهدهگر بالينى خوبى نيز هست؛ هميشه با انسان است، و نزديك تر از رگ گردن به انسان.
بنابراين سلامتى انسان، يا انسان سالم، در اصل موضوع اساسى مورد نظر قرآن است، و پديد آورنده قرآن نيز كسى است كه روان انسان را آفريده است، بنابراين براى استفاده از ديدگاه او درباره سلامتى انسان، شخصيت سالم و جامعه سالم جاى نگرانى و چند و چونى نيست، راههاى رسيدن به سلامت و بهداشت از گرفتارى در چنگال بىرحم بيمارى را به روشنى ترسيم كرده است.
بنابراين هنگامىكه سخن از انسان سالم به ميان آيد بىترديد مىتوان به سراغ قرآن رفت و نظر قرآن را در اين باره جويا شد. زيرا (انتظارى) كه ما از قرآن داريم در همين راستاست. قرآن كتاب هدايت و راهنمايى انسانهاست، و هر چيزى در اين باره باشد اصول آن در قرآن موجود است.
به تعبير ديگر، رسالت قرآن انسان سازى است، بنابراين طبيعى است كه درباره فرايند (انسان) شدن هر چه را كه لازم است بيان كرده باشد، بر خلاف ساير رشتههاى علمىمانند فيزيك، شيمى، تاريخ، زيرا رسالت قرآن بيان فرمولهاى فيزيك و شيمىو بيان حوادث تاريخى نيست.
قرآن، درمان دردهاى درونى
قرآن خودش را سلامتى مىنامد، سلامتى براى قلبها.
(يا أيّها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤمنين. قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا هو خير ممّا يجمعون) (يونس/ 58و 57)
اى مردم اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است؛ و درمانى براى آنچه در سينههاست؛ (درمانى براى دلهاى شما) و هدايت و رحمتى است براى مؤمنان. بگو: به فضل و رحمت خدا بايد خوشحال شوند؛ كه اين از تمام آنچه گردآورى كردهاند بهتر است.
و در آيه ديگر مىفرمايد:
(و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لايزيد الظالمين إلاّ خساراً) (اسراء/ 82)
و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان نازل كرديم، و ستمگران را جز خسران نمىافزايد.
در جايى ديگر فرموده است:
(أ قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء) (فصلت/ 44)
بگو: اين (كتاب) براى كسانى كه ايمان آوردهاند هدايت و درمان است.
فرستنده قرآن كه روان شناسترين، و بلكه روان آفرين است، قرآن را كتاب شفا و سلامتى ناميده است. بنابراين نه تنها مىتوانيم براى جست وجوى سلامتى نسخه قرآنى بخواهيم، بلكه تنها نسخه مطمئن همان نسخه قرآنى است.
انسان داراى فطرت الهى است. انسانهاى سالم به نداى فطرت خود گوش مىدهند و سعى نمىكنند نداى فطرت را خاموش و اين قطب نماى كشتى شخصيت خويش را بىاستفاده بگذارند.
انسان (موجودى رها) شده نيست. علاوه بر اين كه چراغ خرد را در اختيار دارد، جهتيابى به نام فطرت نيز در وجود او قرار داده شده است، انسان مىتواند با اين جهت ياب به راه راست و به سوى مقصدش پيش برود و با چراغ خرد، راه را روشن كند. اين فطرت الهى، جهت يابى است كه در همه مردم وجود دارد (فطر الناس عليها)، ولى برخى ممكن است آن را مورد استفاده قرار ندهند، يا علائم دريافتى آن را جدى نگيرند، و در نتيجه مقصد اصلى حركت خود را گم كنند.
اين فطرت الهى در انسانها، از سويى هماهنگ با دين الهى است و از سويى با تمام هستى:
(فأقم وجهك للدين حنيفاً فطرت الله التى فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلك الدين القيّم و لكنّ أكثر الناس لايعلمون) (روم/ 30)
پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛ اين است آيين استوار، ولى بيشتر مردم نمىدانند!
كسى كه روى خود را به سوى آيين حنيف الهى كند، خود را با تمام هستى هماهنگ خواهد ديد، زيرا؛ (يسبّح لله ما فى السموات و ما فى الارض) (جمعه /1)
آنچه در آسمانها و زمين است همواره تسبيح خدا مىگويند.
علاوه بر اين انسان در نفس خود (معيارى درونى) دارد، يا به تعبيرى ديگر (خود معيار) است، بدى و خوبى را درك و (حس) مىكند، زيرا (فجور) و تقواى نفس، به آن الهام شده است:
( و نفس و ما سوّاها. فألهمها فجورها و تقويها) (شمس/ 8 و7)
و قسم به (نفس) جان يا روان انسان و آن كسى كه آن را متناسب آفريده و سپس فجور و تقوى (شر و خيرش) را به او الهام كرده است.
بنابراين انسان، محك و معيارى در درون خويش دارد، كه صرف نظر از معيارهاى منطقى و استدلالى، مانند چراغ است، چيزى را (اثبات) نمىكند، روشن مىكند و نشان مىدهد، و نه صفحهاى سفيد، و بىهيچ طرحى. شايد نظر مزلو درباره فطرت انسانهاى سالم بىشباهت به اين نظر قرآنى نباشد.
بنابراين، اولين ويژگى انسان سالم اين است كه براى شنيدن نداى فطرت خود گوشى شنوا دارد، و طبيعى است كه نشنيدن نداى فطرت، معلول بيمارى خطرناكى است كه (كرى) ظاهرى و نشنيدن آوازههاى بيرونى در برابر آن بيمارى بىاهميت است. براى شنيدن، ديدن و فهميدن آنچه فطرت مىگويد و نشان مىدهد و مىخواهد بفهماند، گوش، چشم و دل لازم است كه در انسانهاى ناسالم اين ابزار از كار افتادهاند:
(ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على أبصارهم غشاوة و لهم عذاب عظيم) (بقره/ 7)
خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده و بر چشمهايشان پردهاى افكنده شده، و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست.
انسان سالم، تشنه دانستن و فهميدن
انسانهايى كه داراى فطرت بيدار هستند، از وقتى كه چشم بدين جهان باز مىكنند كنج كاوى بىصبرانهاى آنها را براى دانستن به حركت در مىآورد، مانند كنج كاوى آغاز كودكى. حس نياز به دانستن در آنها قوى است، اما فقط دانستن آنها را ارضا نمىكند، عطش شديدترى آنها را به سوى فهميدن مىراند، فهميدن و نفوذ در ژرفاى حقايق. ممكن است در دانستن، بسيارى از انسانهاى عادى يا حتى ناسالم، با انسانهاى سالم مساوى باشند، اما تفاوت اساسى در فهم و درايت است؛ انسانهاى سالم آنچه را مىدانند تلاش مىكنند بفهمند و تا به فهم آن دست نيافتهاند از پاى نمىنشينند. آنان ممكن است (احتمال)هاى فراوانى را در نظر بگيرند، با مشاهده شنيدن و در نهايت فهميدن با تعقل و مراجعه به فطرت خود به ارزيابى مىپردازند و حق را از ناحق، خوب را از بد، روا را از ناروا تشخيص مىدهند، و در سايه چنين دركى حركت به سوى مقصود را ادامه مىدهند.
براى اينان روييدن يك گياه به همان اندازه شگفت آور است كه گردش منظم خورشيد و ماه و پرتوافشانى آنها، به نظر آنان جهان درون خودشان به بزرگى تمام كهكشانهاست و در هر دو جهان، گستره و ژرفاى بسيارى مىبينند كه مىتوان براى فهم آنها تلاش كرد. آنان در آفرينش آسمانها و زمين تفكر مىكنند تا بفهمند معناى آفرينش و كليد رمز اين همه حركت، نظم، نيرو، زيبايى و عظمت چيست؛ انسانهاى سالم سرانجام به درك حقيقت هستى، يعنى (معنى دارى) آفرينش و حيات پى مىبرند آنان زمزمه سرود هستى را مىشنوند و ناگهان احساس مىكنند كه با آنان هم نوا شدهاند. آنان سرود و تسبيح خوانى آفرينش را مىشنوند و ناگهان از ژرفاى دل فرياد مىزنند پروردگارا! اين همه را بيهوده نيافريدهاى!
(الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و على جنوبهم و يتفكّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النار) (آل عمران/ 191)
آنان كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و آن گاه كه بر پهلو خوابيدهاند، ياد مىكنند؛ و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند؛ (و مىگويند:) بار الها! اينها را بيهوده نيافريدهاى! منزّهى تو! ما را از عذاب آتش نگهدار!
در اين آيه (بلكه دراين فراز آيات 189 تا 195) حالت تفكر، كنج كاوى و نتيجه نهايى تفكر انسانهاى سالم مشخص شده است، كه در همه هستى آيات الهى را مىبينند و سرانجام به شناخت كليد رمز جهان هستى پى مىبرند.
نمونهاى از عالىترين تصوير جستوجو براى دانستن و فهميدن در داستان حضرت ابراهيم(ع) آن گاه كه ماه و ستارگان و خورشيد را مىبيند، و يا آنجا كه چگونگى زنده شدن مردگان را جستوجو مىكند و فرمان در هم آميختن چهار پرنده را دريافت مىكند آمده است، و قرآن كه ابراهيم(ع) را الگوى انسانهاى شايسته، سالم و داراى قلب سليم معرفى مىكند، اين جست و جوها را به عنوان امتيازات آن حضرت بر مىشمارد.
مهمترين مسأله او فهم نظام و سازمان هستى است.
مهمترين (مسألهاى كه انسانهاى سالم مىخواهند به حل آن نائل شوند، فهم سازمان هستى، شناخت هستى آفرين، و جايگاهى است كه از آن آمدهاند و آنجايى كه به سوى آن خواهند رفت. آيات قرآن دراين باره بسيار سخن گفته است. از نمونههاى عالى آن داستان حضرت ابراهيم(ع) است.
درفرازى ديگر از آيات قرآن (آل عمران آيات 190 تا 195) نيز كه پيش از اين نقل شد، تفكر در نظام هستى و معنى دارى آن و رسيدن به معناى هستى و ايمان به هستى آفرين، ويژگى مهم انسانهايى قلمداد شده كه مىخواهند بدانند ازكجا آمدهاند، چرا، و به كجا مىروند، و چرا؟ و اين همه با تدبير كيست؟ تاآنجا كه با اين انديشه، ناگهان پردهها از جلو چشمان آنها كنار مىرود و فرياد مىزنند: (ربّنا ما خلقت هذا باطلاً)!
بلافاصله، با حل اولين مسأله، يعنى ايمان به هستى آفرين، آغاز و پايان راه خود را نيز در مىيابند:
(انك من تدخل النار فقد أخزيتهأ) و بدينسان مسأله مبدأ و معادشان با تفكر در قدم اول، ايمان در گام دوم، استمداد از خداوند در گام سوم و امداد الهى در گام چهارم حل مىشود.
آنان زيرتأثير محيط و افكار كليشهاى و تقليدى قرار نمىگيرند، و خودشان را شايسته انديشه و مسؤول عمل و انتخاب خويش مىدانند.
قرآن كريم انسان را موجود با كرامتى مىداند كه مسؤوليت انتخاب خويش را خود بر عهده دارد، هيچ كس مسؤول انتخاب و عمل ديگران نيست، قرآن خاطر نشان مىسازد كه رهبران ضلال نيز در قيامت خود را در پذيرش گمراهى و انحراف پيروان خود شريك نمىدانند و حتى شيطان نيز از انسانهاى سياه كار برائت مىجويد، و گناه هيچ كس را كسى ديگر به عهده نمىگيرد (و لاتزر وازرة وزر اخرى) و نه تنها دشمنان و گمراه كنندگان، كه حتى پدر ومادر و برادر و فرزندان نيز كه از نظر نسبت و علاقه نزديكترين كسان به انسان هستند، در هنگام حسابرسى و كيفر او را تنها مىگذارند و از او مىگريزند.
(يوم يفرّ المرء من اخيه. و امّه و ابيه. و صاحبته و بنيه. لكلّ امرئ منهم يومئذ شأن يغنيه) (عبس/ 34 تا 37)
روزى كه آدمىاز برادرش، و از مادر و پدرش، و از همسر و پسرانش مىگريزد. در آن روز، هر كسى از آنان را كارى است كه او را به خود مشغول مىدارد.
اينها همه براى آن است كه به انسان هشدار دهد: براى انسان بودن و سلامت فكر و روان خويش خودت بايد تصميم بگيرى و مسؤول كيفر و پاداش كارهايت در حين حسابرسى نيز خود تو هستى.
در الگوهايى هم كه معرفى مىكند، ايستادن در مقابل جهالت را حتى اگر در برابر پدر و نزديكان باشد مهمترين ويژگى انسان سالم بر مىشمارد. در مورد (ابراهيم و همراهان او) كه به عنوان اسوه معرفى شدهاند، همين گونه رفتار را نشان مىدهد.
(لن تنفعكم أرحامكم و لا أولادكم يوم القيامة يفصل بينكم و الله بما تعملون بصير. قدكانت لكم أسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه إذ قالوا لقومهم إنّا برءاؤ منكم و ممّا تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء أبداً حتى تؤمنوا بالله وحده) ممتحنه/4و 3)
روز قيامت نه خويشان شما و نه فرزندانتان هرگز به شما سود نمىرسانند. [ خدا ] ميانتان جدايى مىافكند، و خدا به آنچه انجام مىدهيد بيناست. براى شما در (عمل) ابراهيم و كسانى كه با او هستند سرمشقى نيكوست، آن گاه كه به قوم خود گفتند: (ما از شما و آنچه به جاى خدا مىپرستيد بيزاريم. به شما كفر مىورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده، تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد)
قرآن، تفكر تقليدى، يا به تعبير بهتر تقليد به جاى تفكر را مانع بزرگى در راه سلامت انديشه و گردنهاى غيرقابل عبور در راه رسيدن به حق مىداند، يكى از ويژگيهاى زشت گروههاى معارض با انبيا را نيز همين تقليد از پدران و مسؤولانه نيانديشيدن آنان مىداند:
(قالوا يا صالح قد كنت فينا مرجوّاً قبل هذا أتنهينا أن نعبد ما يعبد آباءنا و إنّا لفى شكّ ممّا تدعونا اليه مريب ) (هود/ 62)
گفتند: اى صالح! به راستى تو پيش از اين، در ميان ما مايه اميد بودى. آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مىپرستيدند باز مىدارى؟ و بىگمان، ما از آنچه تو ما را بدان مىخوانى سخت دچار ترديد هستيم.
مسؤوليت انتخاب خويش را به گردن ديگران انداختن، چه به گردن رهبران گمراه، يا پدران و نزديكان و يا محيط، در منطق قرآن زشتترين كارى است كه شخص ممكن است انجام بدهد.
خداوند حالت اسفانگيز كسانى را كه خود نيانديشدهاند و به جاى انتخاب آگاهانه راه و روش زندگى خويش، كوركورانه از ديگران تقليد كردهاند، به تصوير كشيده است:
(روزى كه چهرههاشان را در آتش زير و رو مىكنند، مىگويند: اى كاش ما خدا را فرمان مىبرديم و پيامبر را اطاعت مىكرديم) (احزاب/ 66)
در چنين هنگامه دشوارى كه كار از كار گذشته است، آنان گناه انتخاب نكردن راه و روش صحيح در زندگى و برنگزيدن جهان بينى درست را به گردن رهبران خود مىاندازند:
(و قالوا ربنا انا أطعنا سادتنا و كبرائنا فأضلونا السبيلا. ربنا آتهم ضعفين من العذاب و العنهم لعناً كبيراً) (احزاب/ 67و 68)
و مىگويند: پرودگارا، ما رؤسا و بزرگتران خود را اطاعت كرديم و ما را از راه به در كردند، پروردگارا! آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان كن، لعنتى بزرگ.
و جالب اينجاست كه آيه معروف (عرضه امانت) الهى، كه به اختيار و مسؤوليت انسان تفسير شده، درست سه آيه بعد از اين آيات آمده است.
اما قرآن اين منطق پوسيده را نمىپذيرد، وحتى به كسانى كه در ضعف نگه داشته شدهاند نيز هشدار مىدهد كه مبادا از انديشه و انتخاب مسؤولانه سرباز بزنند و به انتخاب يا انحراف ديگران سربگذارند.
(و قال الذين كفروا لن نؤمن بهذا القرآن و لا بالذى بين يديه و لو ترى إذ الظالمون موقوفون عند ربهم يرجع بعضهم الى بعض القول يقول الذين استضعفوا للذين استكبروا لولا أنتم لكنّا مؤمنين. قال الذين استكبروا للذين استضعفوا أنحن صددناكم عن الهدى بعد إذ جائكم بل كنتم مجرمين. قال الذين استضعفوا للذين استكبروا بل مكر الليل و النهار إذ تأمروننا أن نكفر بالله و نجعل له انداداً و أسرّوا الندامة لما رأوا العذاب و جعلنا الأغلال فى اعناق الذين كفروا هل يجزون إلاّ ما كانوا يعملون)؟(سبأ/31و 33)
وكسانى كه كافر شدند گفتند: نه به اين قرآن و نه به آن (توراتى) كه پيش از آن است هرگز ايمان نخواهيم آورد. و اى كاش بيدادگران را هنگامىكه در پيشگاه پروردگارشان بازداشت شدهاند مىديدى [ كه چگونه ] برخى از آنان با برخى گفت وگو مىكنند؛ كسانى كه زير دست بودند به كسانى كه [ رياست و ] برترى داشتند، مىگويند: اگر شما نبوديد قطعاً ما مؤمن بوديم. كسانى كه [ رياست و ] برترى داشتند، مىگويند: اگر شما نبوديد قطعاً ما مؤمن بوديم. كسانى كه [ رياست ] و برترى داشتند به كسانى كه زير دست بودند، مىگويند: مگر ما بوديم كه شما را از هدايت پس از آن كه به سوى شما آمد باز داشتيم؟ بلكه خودتان مجرم بوديد. و كسانى كه زيردست بودند به كسانى كه [ رياست و ] برترى داشتند مىگويند: بلكه نيرنگ شب و روز بود، آن گاه كه ما را وادار مىكرديد كه به خدا كافر شويم و براى او همتايانى قرار دهيم. و هنگامىكه عذاب را ببينند پشيمانى خود را آشكار كنند. و در گردنهاى كسانى كه كافر شدهاند غلها مىافكنيم؛ آيا جز به سزاى آنچه انجام مىدادند مىرسند؟
در اين آيات، كيفر، مربوط به عمل خود اشخاص است، فقط انسانهاى جاهل و نادان، روش فكرى و زندگى خود را انتخاب نكرده و گناه آن را به گردن چرخش روزگار يا افسون رهبران گمراه مىپندارند كه مسؤوليتى ندارند، اما قرآن با لحن معنى دارى مىپرسد: (آيا جز كيفر آنچه را كه انجام مىدادند، مىبينند؟)
( ادامه دارد )
منبع : http://balagh.net/persian/akhlaq/maqalat/ensan_shenashi/31.htm |