به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان و حقوق / حق انسان ها ( حق الناس ) » حق ‏الناس و اهميت آن‏( قسمت دوم )
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 355 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

حق ‏الناس

حق‏ الناس و اهميت آن‏

نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان

( قسمت دوم )

گرفتارى به خاطر چربى مقدارى گوشت‏

در اكثر سخنرانى‏هاى مذهبى خود، پيرمرد سالخورده‏اى را مى‏ديدم كه چهره شكسته او نشان دهنده مسائل بسيار مهمى بود!

يك روز در كنار او نشستم و از او خواهش كردم قسمتى از حقايقى كه در مدت حيات خويش آموخته برايم بازگو كند.

پاسخ داد نزديك به صد سال عمر دارم، شصت سال قبل وجه مختصرى فراهم كردم و به زيارت عتبات مشرف شدم.

سه ماه بنا داشتم در نجف اشرف بمانم، پولم تمام شده بود، با خود وسايل پينه‏دوزى همراه داشتم، به مغازه‏دارى در بازار نجف گفتم: اجازه بده در كنار جرز مغازه‏ات مدتى مشغول كسب باشم، با خوشرويى پذيرفت.

چند روزى گذشت، بين من و صاحب مغازه دوستى گرمى برقرار شد، روزى از او پرسيدم: نكته مهمى كه در مدت عمرت بياد دارى برايم بگو، گفت: دوستى داشتم كامل و جامع، با يكديگر بنا گذاشتيم هر يك زودتر از دنيا رفت، به خواب ديگرى بيايد و از اوضاع برزخ خبرى بدهد.

او زودتر از دنيا رفت. شبى او را به خواب ديدم، در حالى كه از چهره او رنج و ناراحتى مى‏باريد، سبب پرسيدم، گفت: يك بار به قصابى محل رفتم و چند لاشه گوشت او را با دست ارزيابى كردم، هيچ قسمتى را نپسنديدم، بدون اين كه به صاحب مغازه بگويم از چربى گوشت مغازه‏ات به دستم رسيده از مغازه بيرون رفتم. اكنون در برزخ ناراحت آن مقدار چربى منتقل شده به دستم هستم، از تومى‏خواهم دوستى خود را با رضايت گرفتن از قصاب، در حق من كامل كنى.

ناراحتى از يك خلال دندان‏

يكى از عباد شهر كربلا، پس از انتقال به عالم برزخ، به خواب دوستش آمد و به او گفت:

روزى از يك مهمانى برمى‏گشتم، ذره‏اى از غذا در لابه لاى دندانم مرا رنج مى‏داد، از حصير خرما فروشى كه روى سكوى درب صحن امام حسين عليه السلام جاى داشت به اندازه يك خلال برداشتم، دندان خود را پاك كرده، سپس خلال را به زمين انداختم، صاحب حصير حاضر نبود كه از او حلاليت بطلبم، از مسئله غافل ماندم تا از دنيا رفتم، اكنون ناراحت آن خلال هستم، از آن خرما فروش جهت من رضايت بگير تا با رضايت او از رنج و سوز رهايى يابم.

او لايق ديدار حجت خدا نيست‏

در كتاب «الواعظ» نوشته عالم بافضيلت حاج شيخ محمّد على ربانى اصفهانى كه در چند جلد تدوين شده و محصولى از آيات قرآن و روايات است، خواندم:

دو نفر تصميم قطعى گرفتند خود را براى ديدن ولىّ زمان امام دوازدهم آماده كنند، به تزكيه نفس مشغول شدند، چون در خود لياقت زيارت آن جناب را يافتند به مكه شتافتند، يكى از آنان به وقت طواف به محضر مقدس ولى امر رسيد، عرضه داشت: اگر اجازه بفرماييد دوستم نيز خدمت شما برسد، حضرت فرمود:

او لايق ديدار من نيست؛ زيرا در راه سفر به مكه به زمين گندم‏زارى رسيديد، او يك دانه گندم از خوشه چيد براى اين كه ببيند گندم رسيده يا هنوز خام است، پس از بررسى كردن، آن يك دانه گندم را به همان زمين انداخت، كسى كه بدون اذن‏ صاحب مال به مال دست‏درازى كند لايق ديدار حجت خدا نيست!!

ناراحتى به خاطر يك دانه گندم‏

دو نفر از عباد حضرت حق با يكديگر پيمان بستند هر يك زودتر از دنيا رفت، خبرى از عالم برزخ در عالم خواب به دوست خود بدهد. يكى از آنان از دنيا رفت، پس از مدتى به خواب دوستش آمد، به او گفت: در برزخ گرفتارم، علت گرفتاريم اين است كه روزى به مغازه عطارى محل رفته بودم، ساعتى كنار عطار نشستم در جنب من يك ظرف گندم بود، ناخودآگاه يك عدد گندم برداشتم و با دندان پيشين خود آن را نصف كردم سپس هر دو نصفه را به ظرف برگرداندم، اين مسئله را با صاحب گندم در ميان نگذاشتم، اكنون در برزخ ناراحت آن مسئله‏ام، براى خداپيش صاحب مغازه برو و براى رهايى من از او رضايت بگير.

نجات از حق‏ الناس

محدث خبير، مرحوم علّامه مجلسى رحمه اللهدر «بحار الأنوار» به نقل از «الكافى» از على بن أبى حمزه حكايت مى‏كند:

دوستى داشتم از كاتبان حكومت ننگين بنى‏اميه بود، روزى به من گفت: علاقه دارم شرفياب محضر مقدس حضرت صادق شوم، براى من جهت زيارت آن جناب از آن حضرت اجازه بگير.

از امام صادق عليه السلام اجازه گرفتم، حضرت اجازه دادند، مشرف حضور حضرت صادق شد و پس از سلام نشست، سپس گفت: فدايت شوم، من دفتردار اين قوم بودم و از اين راه به ثروت سنگينى رسيده‏ام و در تحصيل اين ثروت حلال و حرام خدارا رعايت نكرده‏ام.

امام صادق عليه السلام فرمود: اگر براى بنى‏اميه كاتب و آورنده غنيمت و مدافع نبود، حق ما از بين نمى‏رفت، اگر مردم آنان را رها مى‏كردند آنان به چيزى از مال و حكومت نمى‏رسيدند.

آن مرد به حضرت عرضه داشت: تكليف من چيست؟ آيا براى من راه نجاتى هست؟

حضرت فرمود: اگر تو را راهنمايى كنم به راهنمايى من توجه مى‏كنى؟

گفت: آرى.

حضرت فرمود: از آنچه با تكيه بر بنى‏اميه جمع كرده‏اى خود را آزاد كن، هر كس را مى‏شناسى، مالى از او پيش تست آن را به او برگردان و هر كه را نمى‏شناسى از جانب او در راه خدا صدقه بده، اگر اين چنين برنامه‏اى كه گفتم انجام دهى بهشت را براى تو ضامن مى‏شوم.

على بن ابى حمزه مى‏گويد: آن جوانمرد با ما به كوفه برگشت و چيزى در دست خود بفرمان حضرت صادق عليه السلام باقى نگذاشت، حتى لباس بدن خود را هم از خود دور كرد.

من چيزى به او دادم و لباسى براى او خريدم و برايش خرجى فرستادم، چيزى بر او نگذشت كه مريض شد، از او عيادت كرديم، پس از آن روزى به سراغش آمدم كه در حالت نزع بود، چشمش را گشود و گفت: اى على بن حمزه! به خداقسم امام صادق به عهدش وفا كرد، آن گاه از دنيا رفت، تا دفن او متولى امرش شديم، پس از مدتى به محضر امام صادق عليه السلام شتافتم، به من نظر كرد و فرمود: واللّه نسبت به دوستت به عهدم وفا كردم.

عرضه داشتم: فدايت درست مى‏گويى، به خدا قسم همين مسئله را وقت‏ مرگش گفت‏ «1».

اى كسانى كه اراده حج داريد، هم چون اين جوانمرد، خود را از حقوق معنوى و مالى مردم پاك كنيد كه پاك شدن از حق مالى مردم ثوابش بسيار عظيم و اجرش بسيار بزرگ است و نيز مقدمه‏اى براى قبولى حج است.

به انسانيت احترام كنيد، به حقايق توجه نماييد، از ظلمت‏ها خويش را رهانيده و به نور واقعيت‏هاى اسلام منور نماييد.

چند گويى كه نشنوندت راز

چند جويى كه مى‏نيابى باز

بد مكن خو كه طبع گيرد خوى‏

ناز كم كن كه آز گردد ناز

تا نيابى مراد خويش بكوش‏

تا نسازد زمانه با تو بساز

گر عقابى مگير عادت جغد

ور پلنگى مگير خوى گراز

به كم از قدر خود مشو راضى‏

بين كه گنجشك را نگيرد باز

چند باشى به اين و آن مشغول‏

شرم دار و بخويشتن پرداز

شرف دودمان آدم را

به حقيقت تويى و خلق مجاز

همه فرداى تو به از امروز

همه انجام تو به از آغاز «2»

سوزش آتش جهنم از اثر حق الناس‏

حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى‏كند:

از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى‏ بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته.

شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوندمهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد.

چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله‏اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم. گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه‏ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم!!‏ «3»

ابتلاى به سوء حساب در برزخ‏

مرحوم علامه مجلسى رحمه اللهاز شهيد اول از احمد بن ابى الجوزى نقل مى‏كند كه:

آرزو داشتم در عالم خواب ابو سليمان دارانى راكه از عباد و زهاد بود ببينم، پس از گذشت يكسال از فوتش او را ديدم و گفتم: خداوند با تو چه معامله كرد؟ گفت:

اى احمد! وقتى در دنيا بودم از باب صغير مى‏آمدم بار شترى را ديدم يك چوب كوچك به اندازه خلال از آن گرفتم، نمى‏دانم با آن خلال كردم يا دور افكندم، اكنون‏ يكسال است كه مبتلا به سختى حساب آن هستم‏ «4».

آرى، اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه‏اى به محمد بن ابى‏بكر به اين حقيقت اشاره مى‏فرمايد:

وَاعْلَمُوا عِبادَ اللّهِ انَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ سائِلُكُمْ عَنِ الصَّغيرِ مِنْ عَمَلِكُمْ وَالْكَبيرِ مِنْ عَمَلِكُمْ‏«5»:

اى بندگان خدا! بدانيد كه خداوند عزوجل از كوچك و بزرگ عمل شما در قيامت خواهد پرسيد.

عذاب به خاطر هيجده تومان‏

شهيد بزرگوار مرحوم دستغيب از جناب سيد حسن بن سيد على اصفهانى نقل مى‏كند كه فرمود:

هنگام فوت پدرم در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم و كارهاى پدرم بدست بعضى از برادرانم برگزار شده بود و مرا هيچ اطلاعى از گزارش آن‏ها نبود. چون هفت ماه از فوت پدرم گذشت، مادرم در اصفهان درگذشت و جنازه‏اش را به نجف اشرف حمل كردند.

در آن اوقات، شبى پدرم را در خواب ديدم و گفتم: شما در اصفهان فوت كرديد، اكنون در نجف هستيد؟ فرمود: بلى، پس از فوت مرا اينجا جاى دادند.

پرسيدم: مادرم نزد شماست؟ فرمود: در نجف است اما در مكان ديگرى‏ است، دانستم كه هم درجه پدرم نيست.

گفتم: پدر حال شما چگونه است؟ فرمود: در شدت و سختى بودم و الان بحمد اللّهراحتم.

تعجب كردم، گفتم: آيا مثل شما گرفتار بوديد؟ فرمود: آرى، حاج رضا پسر آقا بابا مشهور به نعلبند از من‏طلبى داشت و مطالبه مى‏كرد به آن خاطر حالم بد بود.

از ترس بيدار شدم و به برادرم كه وصى پدر بود صورت خواب را نوشتم و سفارش كردم تحقيق كند چنين شخصى از پدرم طلب داشته يا نه. در جواب نوشت: دفترها را تفتيش كردم، اسم حاج رضا جزء طلبكاران نبود.

دوباره نوشتم آن شخص را پيدا كن و از خودش سؤال نما آيا از پدرم‏طلبى داشته؟ در جواب نوشت: او را يافتم و از او پرسيدم، گفت: آرى، مبلغ هيجده تومان از پدر شما طلب داشتم و جز خداوند كسى را بر آن اطلاع نبود، پس از فوت آن مرحوم از شما سؤال كردم نام من جزء طلبكاران هست؟ شما گفتيد: نه، من هم سندى براى اثبات نداشتم از اين كه چرا نام مرا در دفتر ننوشته دلتنگ شدم.

خواستم هيجده تومان را به او بدهم قبول نكرد، گفت: پدر شما را از بدهى‏اى كه بمن داشت حلال كردم‏ «6».

بياييد به اين گفتار با عظمت حضرت صادق عليه السلام كه ضامن نجات شماست و آن جناب در باب حج به آن سفارش فرموده عمل كنيد:

]وَاخْرُجْ مِنْ حُقُوقٍ تَلْزَمُكَ مِنْ جَهَةِ الْمَخْلُوقينَ‏[

خود را با تمام وجود از حقوق مردم خلاص كن و از اين بار سنگين خويش را در دنيا و آخرت راحت كن.

پی نوشت ها:

1.       الكافى: 5/ 106، باب عمل السلطان و جوائزهم، حديث 4؛ وسائل الشيعة: 17/ 199، باب 47، حديث 22343؛ بحار الأنوار: 47/ 382، باب 11، حديث 105.

2.       مسعود سعد سلمان.

3.       دارالسلام: 268.

4.       بحار الأنوار: 17.

5.       بحار الأنوار: 74/ 387، باب 15، حديث 11.

6.       گناهان كبيره: 1/ 15.

منابع مقاله:   کتاب  عرفان اسلامى جلد هفتم

 

منبع :پایگاه عرفان








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir