حق الناس و اهميت آن
نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان
( قسمت اول )
حق معنوى و حق مالى مردم دو حق بسيار مهم است كه اسلام براى هر دو حق ارزش فوق العاده قائل است. از نظر قرآن و روايات مسلمان واقعى كسى است كه از حقوق معنوى و اقتصادى مردم پاك باشد. دارنده حيات طيبه كسى است كه حق معنوى و مادى مردم را ادا كند و به وقت مرگ، آزاد از حقوق مردم بميرد.
در باب چهل و پنجم كتاب «مصباح الشريعة» حديثى در باب معاشرت از حضرت صادق عليه السلام نقل شده كه در ضمن شرح آن، به حقوق معنوى مردم از نظر قرآن و سنت اشاره خواهد شد، در توضيح حق الناس در اين فصل لازم است به روايات مهم اسلامى از معتبرترين كتب حديث و داستانهايى آموزنده در اين زمينه توجه داده شود.
عَنْ أبى جَعْفَرٍ عليه السلام قالَ: كُلُّ ذَنْبٍ يُكَفِّرُهُ الْقَتْلُ فى سَبيلِ اللّهِ إلّاالدَّيْنِ فَإنَّهُ لا كَفّارَةَ لَهُ إلّاأداءُهُ أوْ يَقْضى صاحِبُهُ أوْ يَعْفُوَ الَّذى لَهُ الْحَقّ«1».
امام باقر عليه السلام فرمود: شهادت در راه خدا كفاره هر گناهى است مگر بدهكارى مالى كه كفاره آن اداى آن، يا پرداختش به وسيله آشنا و همراه او يا بخشش طلبكار.
عَنْ أبى سَعيدِ الْخدْرى قالَ: سَمِعْتُرَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ: أعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْكُفْرِ وَالدَّيْنِ،قيلَ: يا رَسُولَ اللّهِأيَعْدِلُ الدَّيْنُ بِالْكُفْرِ؟ فَقالَ: نَعَمْ«2».
أبو سعيد خدرى مىگويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم مىفرمود: خداوندا پناه به تو از كفر و بدهكارى، عرضه داشتند: يا رسول اللّه!آيا بدهى انسان با كفر برابر است؟ فرمود: آرى.
قالَ أبو عَبْدِاللّهِ عليه السلام: السُّرّاقُ ثَلاثَةٌ مانِعُ الزَّكاةِ وَمُسْتَحِلُّ مُهُورِ النِّساء وَكذلِكَ مَنِ اسْتَدانَ وَلَمْ يَنْوِ قَضائَهُ«3».
امام صادق عليه السلام فرمود: دزدان سه نفرند، منع كننده زكات و آن كس كه عدم پرداخت مهر زنان را حلال شمارد و هر كس كه پولى قرض كند و نخواهد آن پول را به صاحبش برگرداند.
عن النَّبىِّ صلى الله عليه و آله فى حَديثِ الْمَناهى أنَّهُ قالَ: مَنْ مَطَلَ عَلى ذى حَقٍّ حَقَّهُ وَهُوَ يَقْدِرُ على أداءِ حَقِّهِ فَعَلَيْهِ كُلَّ يَوْمٍ خَطيئَةُ عَشّارٍ «4».
در حديث مناهى از رسول اسلام صلى الله عليه و آله آمده: كسى كه حق صاحب حقى را امروز و فردا كند، در حالى كه به پرداخت آن قدرت دارد، هر روز در پروندهاش معادل گناه يك گمركچى دولت ظالم ثبت مىشود.
عَنْ أبى جَعْفَرٍ: أوَّلُ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِ الشَّهيدِ كَفّارَةٌ لِذُنُوبِهِ إلّاالدَّيْنِ فَانَّ كَفّارَتَهُ قَضائُهُ «5».
امام باقر عليه السلام فرمود: اولين قطره خون شهيد كفاره گناهان اوست مگر مسئله بدهكارى كه كفاره آن اداى آن است.
در روايت آمده:
مردى از انصار فوت كرد در حالى كه دو دينار بدهكار بود، نبى اكرم صلى الله عليه و آله بر او نماز نخواند، تا بعضى از اقوامش ضامن اداى دين او شدند، آن گاه رسول اكرم صلى الله عليه و آله بر او نماز خواند «6».
أبو ثمامه يكى از شيعيان حضرت جواد عليه السلام است، به آن جناب عرضه داشت: مىخواهم معتكف مكه و مدينه شوم، ولى بدهكارم، حضرت فرمود: به منطقه خود برگرد تا بدهى خود را بپردازى، سعى كن خدا را با قرض داشتن ملاقات نكنى كه مؤمن خيانت نمىكند«7».
عَنْ عَلىٍّ عليه السلام قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ: مَطَلُ الْمُسْلِمِ الْمُوسِرِ ظُلْمٌ لِلْمُسْلِمينَ «8».
على عليه السلام مىفرمايد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم فرمود: مسامحه و امروز و فردا كردن كسى كه توانايى بر پرداخت بدهى دارد ستم به مسلمانان است.
حضرت صادق عليه السلام مىفرمايد:
شديدترين حال انسان در قيامت وقتى است كه مستحقين زكات و خمس جلوى انسان را بگيرند و بگويند: خداوندا! اين شخص خمس يا زكات ما را به ما نپرداخته، پس خداوند از حسنات اين شخص به آنها عوض مىدهد«9».
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
اهل آتش از بوى چهار نفر در اذيت و آزارند، اينان از حميم جهنم مىآشامند و فريادشان به واويلا بلند است، يكى از آنها در صندوقى از آتش است و آن كسى است كه از دنيا رفته و حقى از حقوق مردم برگردن او مانده«10».
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
كسى كه حق مؤمنى را حبس كند خداوند وى را در قيامت پانصد سال سر پا نگاه مىدارد، در حدى كه از رگهايش خون بريزد، سپس يك منادى از جانب حق ندا كند، اين ستمگرى است كه حق مؤمن را حبس كرده، آن گاه به مدت چهل روز او را توبيخ كنند، سپس به آتش ببرند«11».
بنابر روايات بسيار مهم، اگر كسى در زمان حياتش مال مردم را به مردم برگرداند، يا پس از مرگش وارثانش حق مردم را به مردم بدهند از عذاب الهىدر برزخ و قيامت در امان خواهد بود.
كسى كه اراده حج دارد بايد برابر با دستورهاى عالى اسلام خود را از حقوق معنوى و مادى مردم پاك كند، ورنه حج او ارزش چندانى نخواهد داشت.
در زمينه حق الناس به چند داستان واقعى توجه كنيد.
مؤاخذه براى يك قلم
عارف بزرگوار، مرحوم حاج شيخ محمود ياسرى كه بارها براى استفاده معنوى به محضر او مشرف شدم، مىفرمودند:
در محل ما مردى زندگى مىكرد كه به حسنات اخلاقى آراسته بود و داراى يك زندگى سالم و با نشاط بود، تنها چيزى كه او را رنج مىداد نداشتن اولاد بود.
سالها به پيشگاه مقدس حضرت حق ناله كرد تا خداوند مهربان پسرى به او عنايت كرد. از اين نعمت بسيار دلشاد شد، هفت بهار از عمر طفل گذشت، او را به مدرسه فرستاد، تا سال چهارم دبستان را طى كرد. اين پسر براى خانواده هم چون چراغ روشنى بود كه پدر و مادر در كنارش فوقالعاده در خوشحالى بودند، ولى دست تقدير آن طفل را به آستانه مريضى كشيد.
اطباى زمان از علاجش عاجز شدند. كودك در سن بين يازده و دوازده از دنيا رفت و او را در ابن بابويه نزديك مرقد شيخ صدوق دفن كردند. پدر بر اثر شدت علاقه به فرزند، يكى از قاريان قرآن را براى قرآن خواندن جهت شادى روح طفل اجير كرد.
پدر هر روز كنار مرقد فرزند مىرفت، ساعتى را بر سر خاك طفل مىگريست سپس برمىگشت. يك روز وقتى به سر قبر فرزند رفت قارى قرآن به او گفت: شب گذشته فرزندت را به خواب ديدم، گفت: به پدرم بگو: در مدرسه يك خودنويس از يكى از بچهها گرفتم، نه آن را به او دادم و نه پولش را و اكنون به خاطر آن قلم مورد مؤاخذهام، مرا نجات بده.
پدر از شنيدن اين خواب فوقالعاده ناراحت شد به سرعت به تهران آمد و به مدرسه كودك رفت و از مدير مدرسه تقاضا كرد طفلى را كه با فرزندش دوست بوده و خودنويس به كودكش داده معرفى كند، طفل معرفى شد، پدر صاحب قلم را خواستند و از حق آن قلم، كودك خويش را پاك كرد، تا در آخرت از مؤاخذه راحت شود!!
آرى، طبق فرهنگ با كمال اسلام حق الناسارتباطى به ايام تكليف ندارد، بلكه از هر زمان انسان دست به مال مردم ببرد، حق مردم بر عهدهاش تعلق مىگيرد، اگر در ايام كودكى ولىّ آدمى مال مردم را به مردم برگرداند انسان از حق مردم پاك مىشود و اگر خود آدمى در همان ايام يا ولىّ انسان اقدام به برگرداندن حق نكرد، وقتى انسان به تكليف رسيد واجب است دينى كه بر عهدهاش آمده ادا كند، اسلام هيچگونه رضايت به بودن مال مردم نزد انسان ندارد، چه نيكوست مسلمان از ابتدا تا آخر عمر خود را گرفتار حقالناس نكند.
نجات با پرداخت هفده ريال
دوستى داشتم داراى كمالات ايمانى و فوق العاده عاشق حضرت سيدالشهداء عليه السلام، نزديك عيد غدير از دنيا رفت، خودم متكفل كفن و دفن و غسل او بودم.
با وصيت جالبى كه داشت تصور مىكردم در عالم برزخ از هر جهت آزاد است، ولى چند روز پس از مرگش، به خواب يكى از عاشقان حق كه وصىّ او نيز بود آمد و به او گفت: گوشه يكى از دفاتر مغازهام هفده ريال مربوط به حساب فلان شخص است كه از قلم افتاده، آن را بپردازيد، دفاتر را بررسى كردند همانطور بود كه گفته بود؛ هفده ريال را به صاحبش برگرداندند و او را از رنج آن راحت كردند.
حلاليت به خاطر خراش كتاب
شبى در مجلس فرزند بزرگوار محدث قمى صاحب «سفينة البحار» و «مفاتيح الجنان» بودم، مىفرمودند:
روزى كه پدرم از دنيا رفت و او را در كنار مرقد مطهر حضرت شاه اوليا اميرالمؤمنين عليه السلام دفن كرديم، شب آن روز برادرم پدر را در خواب ديد كه فرمود:
يك جلد از كتاب «بحار الأنوار» علامه مجلسى رحمه اللهمتعلق به فلان عالم پيش من امانت بود، آن را به صاحبش ندادهام، هر چه سريعتر آن را به مالكش بدهيد، صبح آن شب در حالى كه كتاب را براى تحويل به صاحبش مىبرديم، كنار درب خانه از دست ما روى زمين افتاد، آن را برداشته و گرد و غبار از روى جلدش زدوده سپس به صاحبش برگردانديم، شب آن روز پدر بزرگوار در عالم خواب به ما فرمودند: امروز «بحار الأنوار» از دست شما افتاد و بر جلد آن خراش وارد شد، روزى كه من آن را به امانت گرفتم جلد آن سالم بود، مسئله خراش روى جلد را حتماً از صاحب آن حلاليت بطلبيد!!
پی نوشت ها:
1. الكافى: 5/ 94، باب الدين، حديث 6؛ وسائل الشيعة: 18/ 324، باب 4، حديث 23771؛ الخصال: 1/ 12، حديث 4؛ بحار الأنوار: 97/ 10، باب 1، حديث 13.
2. علل الشرايع: 2/ 527، باب 312، حديث 3؛ الخصال: 1/ 44، حديث 39؛ وسائل الشيعة: 18/ 317، باب 1، حديث 23753.
3. تهذيب الأحكام: 10/ 153، باب 10، حديث 42؛ الخصال: 1/ 153، حديث 190؛ بحار الأنوار: 100/ 146، باب 3، حديث 1.
4. مجموعة ورام: 2/ 263؛ وسائل الشيعة: 18/ 333، باب 8، حديث 23790؛ بحار الأنوار: 73/ 336، باب 67، حديث 1.
5. من لا يحضره الفقيه: 3/ 183، باب الدين والقرض، حديث 3688؛ وسائل الشيعة: 18/ 326، باب 4، حديث 23775.
6. الكافى: 5/ 93، باب الدين، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 18/ 422، باب 2، حديث 23965.
7. الكافى: 5/ 94، باب الدين، حديث 9؛ تهذيب الأحكام: 6/ 184، باب 81، حديث 7.
8. الكافى: 7/ 412، باب أدب الحكم، حديث 1؛ تهذيب الأحكام: 6/ 225، باب 88، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 18/ 343، باب 11، حديث 23809.
9. لآلى الأخبار: 3/ 214.
10. لآلى الأخبار: 3/ 197.
11. وسائل الشيعة: 16/ 388، باب 39، حديث 21837؛ لآلى الأخبار: 3/ 198.
( ادامه دارد )
منابع مقاله: کتاب عرفان اسلامى جلد هفتم
منبع :پایگاه عرفان |