انسان و کرامت او
( قسمت اول )
آفریده ها ، همه کریم هستند ( 1 ) . کرامت هر پدیده به برخاستن از هستی و اتصال به هستی هوشمند است . (2 ) بنا بر این اتصال، هر پدیده ای آزاد است و تا وقتی از ، خدا، از آزادی خویش، غافل نمی شود، کریم است . صفت کریم که انسان جسته است، به ورود در ابتلی (3 ) و به تسلیم حکم زور نشدن است (4 ) ، به همه پدیده های هستی را کریم دانستن و کرامت هر آفریده را رعایت کردن است ( 5 ) . انسان کریم می ماند و اکرم می شود به تقوی (6 ) . و تقوی تحقق پیدا می کند به « آزاد و آزادتر شدن از راه رشد » ( 7) ، به پیشی گرفتن در علم ، در دادگری، در خدمتگزاری ، در دوستی و... و به عمل به همه حقوق انسان (8 ) و افزودن بر کرامت خویش به تکریم همه پدیده ها و بر انگیختن آفریده ها بر افزودن بر کرامت ، تحقق پیدا می کند. از آن رو فرمود « در دین اکراه نیست » که هم دین روش زور و خشونت زدائی است و هم بکار بردن هر اکراهی ، کرامت را با خواری جانشین کردن است. به سخن دیگر، کریم صفت خداوند است و همچون صفات دیگرش، در انسان ، هست ׃ حقوق و استعدادها ذاتی انسانند. اما چنان نیست که اگر آدمی از آنها غافل شد، اگر راه رشد را باز گذاشت و در بیراهه ویرانگری افتاد، استعدادهای او تباه نشوند و زندگی که نه عمل به حقوق شد، ویرانی بر ویرانی نیفزاید و زندگی انسان و محیط زیست او را تباه نگرداند.
کرم خداوند در حق انسان و همه آفریده ها ، آزاد و کریم آفریدن آنها است : او، داستان آفرینش انسان را در قرآن ، این سان آغاز می کند : به فرشتگان می گوید قصد دارد بر روی زمین خلیفه ای قرار دهد . فرشتگان می پرسند آیا می خواهی کسی را قرار بدهی که در آن فساد کند و خونها را بریزد ؟ خداوند به آنها پاسخ می دهد آنچه را من می دانم شما نمی دانید (9) بدین سان انسان با حق خليفة اللهی آفريده شد و بر زمين قرار گرفت :
خليفة الله :
تاريخ از ديدگاه قرآن ، يک رشته جانشين شدنها است : هر نوبت قومی از خود بيگانه می شود و به بیراهه تخريب خود و طبيعت می افتد . قومی ديگر به حق خلافت خويش عارف می شود و ، به بعثت، انسان را از بيراهه مرگ و ويرانی . به راه زندگی و رشد در آزادی باز می آورد . بدين قرار ، جریان تاريخ هستی ، جریان رشد است. کرامت انسان به ایفای نقش رهبری در این جریان است. اما، بسا انسانها از فطرت خویش غافل و، در روابط قوا ، از خود بیگانه و آلت قدرت ویرانگر می شوند. با وجود این ، بنا بر فطرتی که انسان را است ، جریان تاریخ گذار از انحطاط به رشد است . چنانکه اگر قومی به بيراهه انحطاط افتاد ، قوم ديگری به انقلاب روی می آورد و راه رشد را بر انسانيت می گشايد . ( 10 ) حتی وقتی تمامت يک قوم به بیراهه ستم می روند ، اندک شماری از آنها که راه هدايت جسته اند و به راه زيستن در آزادی و کرامت افزائی از رهگذر رشد بازآمده اند ، برحق و مقام خليفة اللهی بر روی زمين ، عارف ( 11 ) و بانی انقلاب می شوند و حيات انسانها در آزادی و رشد ادامه می يابد:
جدا کننده راه زندگی از بیراهه مرگ در ویرانگری چيست ؟ تکرار کنیم که انسان آزاد کریم است. پس کرامت او در گرو تکریم خود و همه پدیده های هستی است . غفلت از کرامت هر پدیده ای غفلت از کرامت خویش است. اما این غفلت فرآورده تسلیم شدن به حکم زور است . وقتی غفلت همگانی می شود، فساد جهان شمول می گردد (12 ) . به سخن دیگر ، قهر و فقر زندگی اکثریت بزرگ انسانها و محیط زیست آفریده ها را تباه می کند. انسانها نه تنها هستی را شئی می گردانند که خود نیز جریان شئی شدن را شتابان به پیش می روند. بارز ترین نشانه آن جانشین کردن کرامت فطری با کرامت صوری است. ضابطه تکریم قدرت مداری است . لذا، هر استکباری با استضعافی و هر بزرگ نمائی با تحقیری همراه می شوند. چون بدون تخریب قدرت نیست ، پس بدون تحقیر ، تکبیر نیست . نه تنها در این معنی که هرکس بزرگی جستن خویش را در گرو خوار کردن دیگری می بیند که، وخامت بارتر ، او در نمی یابد که گم کردن کرامت از بیمقدار شدن در جریان اینهمانی جستن با قدرت و آلت آن گشتن است . او تجسم خواری گشته و می پندارد بزرگی جسته است. رها شدن از خواری همگانی و از قهر و فقر بر خود افزا، موکول به باز شناختن فطرت خویش یا پیروی از قاعده « تغییر کن تا تغییر دهی » است. (13 )
بدین انقلاب ، انسان کرامتی را باز می یابد که ویژه او است : امانت خداوندی به همه آفریده ها پیشنهاد شد و تنها انسان بود که آن را پذیرفت ( 14 ) . این امانت مسئولیت امامت رشد در آزادی است ( 15 ) . نه تنها تصدی رشد خویش که رهبری رشد آفریده ها و عمران طبیعت . بدین قرار، رشد انسان و آفریده ها در آزادی - نه چون رشد قدرت که خشونت بر خشونت و ویرانی بر ویرانی و فقر بر فقر و نابرابری برنابرابری می افزاید - واقعیت پیدا می کند : جریان رشد تمامی پدیده های هستی ، یک جریان است. اگر بخشی غنی شد و بخشی دیگر فقیر گشت ، اگر انسانها گمان بردند ثروت بر ثروت می افزایند اما طبیعت ویران شد، جریان ، جریان رشد نیست، جریان بندگی قدرت را به پیش رفتن است . پس، جدا کننده مشی زندگی در آزادی ، از مشی مرگ در ویرانگری، لااکراه است :
در حقیقت، برای آنکه همه پدیده ها کرامت خویش را از دست ندهند و در جریان رشد، بر آن بیفزایند، بر انسان است که نقش خویش را ، بعنوان خلیفه خدا ، ایفا کند. غفلت از این حق و نقش، انسان را رهبر مشی مرگ در ویرانگری همه پدیده ها می کند. در جهان، خواری بر خواری افزوده می شود . لحظه مرگ، لحظه تهی شدن از کرامت می گردد ׃ انسانها بر فطرت آفريده می شوند و با صفت و حق خليفة اللهی آفريده می شوند . اما آنکس که توحيد را بمثابه اصل راهنما گم می کند و بر اين يا آن ثنويت در بيراههِ قدرتمداری می شود ، از فطرت بيرون می رود ، خليفه اللهی را از دست می دهد و آلت کفر يا باورهايی می شود که ترجمان اصالت زور هستند. او کرامت از دست می دهد و خواری می یابد ( 16 )
" او شما را خليفه بر روی زمين قرار داد . هر کس کفر می ورزد ، به کفر خويش تباه می شود ...کفر کافران تنها زيانهای آنها را افزون می کند "
بدین قرار، هشدار خداوند صریح است ׃ کفر ورزیدن ، خلیفة اللهی را از یاد بردن ، از آزادی خویش غافل شدن ، صفت کریم را از دست دادن و خوار شدن و زیان دیدن و زیان رساندن است ( 17 )
تاريخ با پيروزی زورپرستان پايان نمی پذيرد :
جريان تاريخ ادامه می يابد . در پی هر انحطاطی ، قيامی به حق و برای حق روی می دهد . سر انجام توحيد اصل راهنمای همه انسانها می شود . حق می آيد و باطل می رود . و اهل توحيد ، خليفه های خدا بر روی زمين می شوند : ( 18 )
" و خداوند به کسانی از شما که ايمان آورده اند و عمل صالح می کنند ، وعده کرده است آنها را خليفه های روی زمين بگرداند . "
اين قاعده عمومی تنها ترجمان تجربهِ تاريخ نيست : هر چند قاعده نسبت به گذشته صدق می کند . توضيح اينکه اقوامی از ميان رفته اند . اما انسانها ، به يمن بعثت ها ، به حيات خويش ادامه داده اند . حيات ادامه يافته است اما از کجا بدانيم که قاعده نسبت به آينده نيز صدق می کند . به سخن ديگر از کجا آدميان طبيعت و انسانها بر جا بمانند ، تا مؤمنان نيکوکار خليفه های خدا بگردند ؟
سرنوشت انسان و مسئوليت امانتی که پذيرفته است ؟ :
انسان از گلی سرشته شد که مجموعه حيات پذير کاملی بود . روح خدا در او دميده شد ( 19 ) و فطرتی پيدا کرد که خدائی است ( 20 ) در متناسب ترين اندازه ها ساخت گرفت و زيباترين صورت را يافت ( 21 ) و خدا آفرينش او را به خود تبريک گفت ( 22 ) او را بر فطرت آفريد ، چرا که فطرت توحيد است ( 23 ) و حيات بدون توحيد در وجود نمی آيد . در بهترين اندازه ها آفريد و آفرينش او را بخود تبريک گفت . زيرا تمامی هستی را در وجود کوچک او خلاصه کرد ( 24 ) و خليفه خود بر روی زمين گرداند و هدايت شدن را در عهده خود او نهاد . او و همه پدیده ها را کریم آفرید و او را به تکریم خویش و همه پدیده ها خواند. انسان خود داوطلب این مسئولیت شد. پدیده های دیگر تن به این مسئولیت ندادند ׃
اما اگر قرار باشد در جريان زمان ، زمين از خليفه های خدا - کسانی که به حق خليفة اللهی عارف هستند - خالی نشود ، بايد آفريده ها يی مسئوليت اين امانت را بپذيرند . خدا امانت را به همه آفريده ها پيشنهاد کرد و انسان بود که آن را پذيرفت :
" همانا امانت را به آسمانها و زمين و کوه ها پيشنهاد کرد . همه بيم کردند و از بر دوش گرفتن آن خود داری کردند . انسان بر دوش گرفت و همانا با نادانی و ستم "
اين " امانت " نوعی رهبری ( امامت ) ، به یمن عقل ﺁزاد، است. رهبری بيانگر خليفة اللهی و تضمين کننده تداوم آن است . از آنجا که انسان عهده دار اين رهبری و با تمام اعضای خويش مسئول ﺁن می شود ( 25 ) پس بايد صفات خدائی و بعد معنوی داشته باشد . توانائی های خویش را بپرورد و موجودی نسبی و فعال باشد که در پهنه ای گسترده تا بی نهايت ، در صيرورت است . در این پهنه گسترده ، نقش امامت را برای همه پدیده ها بر عهده گرفتن، نیاز به داشتن استعدادها و حقوق دارد. استعدادهای او، صفات ثبوتیه خداوندند :
خدا به انسان اسماء آموخت ( 26 ) بدو آنچه نمی دانست و بيان و کتابت آموخت ( 27 ) استعداد دانش جويی داد . به او هوش و عقل داد و صاحب بصیرت بر خویشتن گرداند و قوه تمیز عمل نیک از عمل زشت داد. نشانه های خود را بر او بنمود تا عقل را بکار اندازد ( 18 ) . او را قوه ابداع و خلاقيت و صنعت و استعدادهای ديگر بخشيد . اما از انسان ها، يکی کار پذير ، ديگری فعال شدند . يکی استعدادها را در رشد بکار برد و ديگری، به ساختن دروغ و زور، استعدادهای خويش را تباه گرداند ( 29 ) . به انسان فطرت عدالت جو داد او را به عدالت و قسط خواند . ( 30 ) بدو، استعداد رهبری داد و او را امام و آزاد و هدف دار آفريد . ( 31 ) راه رشد را از راه سرکشی جدا کرد ( 32 ) و هدايت خويش را به مؤمن و کافر داد . به انسان هشدار داد اگر از راه رشد بيرون برود ، به بيراههِ زيادت طلبی ( 33 ) می افتد و آن را تا مرگ و ويرانی پيش ميرود .
با اينهمه اين انسان کامل نيست . او می تواند از فطرت خويش بدر رود . انسانی است که ضعيف و بی قرار آفريده شده است ( 34 ) . اگر بر فطرت بماند از ضعف به قوت می رسد و بر کرامت خویش می افزاید . اما اگر، در پندار و گفتار و کردار توحيد را با ثنويت جانشين کند، عقل او از ﺁزادی که دارد غافل می شود و با راهنما کردن ثنویت ، قدرتمدار می شود و نيروهای حياتی را به زور مرگ آور بدل می کند و ستمکار می شود و بیراههِ ضعف را تا مرگ و ويرانی می رود .
قرآن در تشريح چگونگی از خود بيگانه شدن انسان ، واقعيتی را خاطر نشان می کند که انسانها همچنان از آن غفلت می کنند :
حقوق انسان ذاتی او و سلب نکردنی هستند :
هر انسانی خليفهِ خدا ، امام و آزاد بدنيا می آيد . پيش از آنکه به دينی يا مرامی در آيد ، صاحب حقوق و مسئول دفاع از حقوق خويش و حقوق هر فرد ديگری با هر دين و مرام و هر نژاد و رنگ و ملت و قوم و قبيله و مسئول کرامت خویش و تمامی پدیده ها است . به سخن ديگر حقوقی که او دارد ، اعطائی نيستند . تابع در آمدن او به اين يا آن دين نيستند . بهر دينی در آيد ، اين حقوق را از دست نمی دهد . چرا که در دين اکراه نيست ( 35 ) و گرويدن به دين ، حقی از حقوق او است . همانطور که در حقوق بشر در قرآن می خوانيد ، شرط برخورداری از اين حقوق اين نيست که مسلمان بشود و نيز نمی گويد اگر اسلام نپذيرفت يا بدان در آمد و سپس آن را ترک گفت ، حقوق خود را از دست می دهد .
اما آن واقعيت که قرآن می آموزد و اين آموزش را انسان ها از ياد ميبرند ، اينست : تا وقتی انسانها بخواهند آزاد بمانند، هيچ قدرتی پدید نمی آید تا بتواند آزادی و حقوق آنها را سلب کند . زمانی هم که بیشتر انسانها از خود بیگانه می شوند و آزادی و حقوق و بنا بر این کرامت خویش را از یاد می برند و قدرت را پدید می آورند، این قدرت نمی تواند کسانی را از آزادی و حقوق خویش محروم کند که آنها را از یاد نمی برند . کرامت هر انسان را هیچ موجود دیگری، هیچ قدرتی نمی تواند از او بستاند. تنها خود او است که می تواند کرامت خویش را از یاد ببرد و خواری گزیند. انسان خليفهِ خدا و امام خلق شده است . وقتی از توحيد بدر می رود ، خليفه زور و امامِ شرک می شود و حقوق خويش و انسانهای ديگر را از ياد می برد ׃ خوار می شود و خوار می کند.
بدين قرار هيچ انسانی نمی تواند خود را از مسئوليت رعايت نشدن حقوق خويش مبری کند . و نيز ، به اين عذر که تنها است و بر جهان قدرتهای ستمگر حاکمند ، نمی تواند وظيفهِ خويش را در دفاع از حقوق خود و حقوق فرد فرد انسانها و همه پدیده های هستی بر زمين بگذارد .( 36 ) وقتی انسانی به دفاع از حقوق بر می خيزد ، خليفهِ خدا در روی زمين می شود و چون فطرت انسان را باز می گويد ، بگونه ابراهيم ( 37 ) ، سخنگوی تمامی انسانيت می شود . و چون خليفهِ خدا است ، تنها نيست ، خدا با اوست و سر انجام پيروز می شود . خدا با او است وقتی او از بیان آزادی غافل نشود و بدین غفلت، بیان آزادی را در بیان قدرت از خود بیگانه نکند و راهبر عقل خود نگرداند و پندار و گفتار و کردار خویش ترجمان قدرت نسازد .
اما چرا آزادی و حقوق ذاتی انسان هستند ؟ زيرا آزادی و حق را جز بر اصل توحيد نمی توان در تصور آورد و تعريف کرد . بر اصل ثنويت ، حق و آزادی به لباس باطل در می آيند . برای مثال بر اصل ثنويت می گويند : آزادی هر کس آنجا تمام می شود که، از ﺁنجا، آزادی ديگری شروع می شود . اما آيا دانش هر کس هم آنجا تمام می شود که دانش ديگری ، از ﺁنجا، شروع می شود ؟ آيا ابداع و خلاقيت هر کس هم جائی تمام می شود که ابداع و خلاقيت ديگری ، از ﺁنجا، شروع می شود ؟ آيا خدمتگزاری ، عدالتخواهی ، دوستی و عشق و ... هر کس هم آنجا تمام می شود که خدمتگزاری ، عدالتخواهی ، دوستی و عشق و ... ديگری، از ﺁنجا، شروع می شود ؟ پس تعريف آزادی بايد در برگيرنده زور و بکار بردن آن نيز باشد ، تا بتوان گفت : آزادی هر کس آنجا تمام می شود که آزادی ديگری ، از ﺁنجا، شروع می شود . اما زور نبود آزادی است و با جبر ملازمه دارد . اگر آزادی عبارت شود از بکار بردن زور ، پس هر فرد در زندانی که «آزادی» فردهای ديگر است ، زندانی می شود . رابطه ها ، رابطه قوا می گردند و بديهی است ، که قوی ترها وارد قلمرو "آزادی " ضعيف ترها می شوند . بر اصل روابط قوا ، آزادی و حقوق انسانی و حيات انسان و طبيعت هستند که قربانی می شوند .
آزادی و حقوق بر اصل توحيد تعريف دقيق خويش را پيدا می کنند : آن آزادی که به تعریف نمی آید اما چون نسیم می توان حسش کرد، آزادی است که عقل ، در لحظه خلق، در لحظه اینهمانی جستن به هستی ، می یابد. از این رو، انديشه و عمل خالی از زور ، صفت آزاد می جویند ( 38 ) . از این رو، آزادی حدگذار نیست ، حد و مرز بردار است : آزای هرکس مرز آزادی دیگری نیست ، فراخنای آزادي ديگر است. بدين قرار ، وقتی هستی بر فطرت آفريده شده است و فطرت توحيد است ، آزادی و حقوق ترجمان توحيد و بنا بر اين ذاتی انسان و غير قابل سلب هستند .
آفرینش انسان گزارشگر کرم بی پایان کردگار است چرا که هم بی کران هستی را فضای عقل او کرده است و هم این آزادیها را درونی او گردانده است . درونی او گردانده است چرا که از بیرون، قابل سلب و کاست و افزود نیستند :
1 - آزادی انتخاب اصل راهنما که هر انسان از آن برخوردار است . به این دلیل که از بیرون نمی توان کسی را ناگزیر کرد اصل راهنمای ترجمان قدرت ( ثنویت ) و یا اصل راهنمای بیانگر آزادی (موزانه عدمی = رهائی عقل از هر محدود کننده ای ) را برگزیند.
2 - آزادی بر قرار کردن رابطه آزاد : اگر انسانی بخواهد با انسانهای دیگر، با پدیده های هستی رابطه قوا بر قرار نکند، از بیرن نمی توان او را مجبور کرد رابطه قوا بر قرار کند. ابراهیم در آتش ، آزادی عقل خویش را از دست نداد. روشی در پیش گرفت که آتش بر او سرد شد. بدین قرار، ولو تمامی دیگر انسانها زور را روش کنند، انسان مسئول آزادی خویش است و تا وقتی خود به مدار بسته زورمداری در نیاید، می تواند الف - آزادی عقل خویش را حفظ کند و ب - می تواند با زورمدارها رابطه آزاد برقرار کند : آزاد ماندن و عارف گرداندن دیگران بر آزادی خویش : پیامبری آزادی، ابلاغ بیان آزادی است.
3 - آزادی انتخاب اطلاع ها و اندیشه و بیان ها ( بیان آزادی یا بیان قدرت ) . این آزادی نیز درونی است . از بیرون نمی توان عقل کسی را مجور کرد ، اطلاعی ، اندیشه ای ، بیانی ، باوری را بپذیرد.
4 - آزادی تحصیل دانش . استعداد آموختن از استعدادهای انسان و دانستن حقی از حقوق انسان است . از این رو، از بیرون نمی توان کسی را از دانستن بازداشت.
5 - آزادی ابداع و ابتکار و خلق : نه تنها از بیرون نمی توان عقل را از این آزادی محروم کرد که آن آزادی که، بسان هستی، بی کران است و عقل آدمی، بگاه خلق ، حس می کند، آزادی اصیل ، این آزادی است.
6 - آزادی گزینش هدف نیز درونی است . از بیرون نمی توان عقل را از گزینش هدف بازداشت. این آزادی بکار آن می آید که عقل ، میزان آزادی خویش را، بدان، محک بزند. چرا که هر حقی خود روش خویش است . چنانکه روش آزادی ، آزادی است، روش علم ، علم است ، روش عشق ، عشق ورزی است و... و چون ، روش قدرت نیز زور است، پس هربار که هدف برگزیده نیازمند بکار بردن شکلی از اشکال قدرت شد، عقل در می یابد که آزادی خویش را از دست داده است. چرا که قدرت را محور فعالیت خویش کرده است.
7 - آزادی رهبری : از استعدادهای انسان ، یکی استعداد رهبری است. این استعداد، با اصل راهنما و اندیشه راهنما، فعالیتهای استعدادهای آدمی را همآهنگ می کند. تا وقتی آدمی خود نخواهد، از بیرون نمی توان استعداد رهبری او را از آزادی عملش محروم کرد. خداوند اگر می خواست همه را هدایت می کرد اما به کرم خود، (39 ) چنین خواست که
« هرکس خود خویشتن را رهبری می کند » و خطاب به (پیامبر )، فرمود : «آیا می پنداری می توانی هرکس را خواهی هدایت کنی؟ »
8 - آزادیهای استعدادهای دیگر، چون استعداد انس و عشق و استعداد هنر و استعداد اقتصاد ( تنظیم فعالیت همآهنگ استعدادها در جریان رشد ) ، آزادیهای درونی هستند.
این آزادیها را آدمی خود نیز نمی تواند سلب کند. این تصور نادرست که گویا قدرت می تواند آزادی را بگیرد یا بدهد، وزنی بیشتر از خیال ندارد. آزادی ذاتی حیات است و دادنی و ستاندنی نیست. تنها کاری که انسان معتاد به زور می کند ، غافل شدن از آزادی است.
این تصور همسنگ خیال حاصل بکار بردن منطق صوری است . توضیح این که فضای باز پندار و گفتار و کردار آدمی ( = آزادی منفی ) را آزادی گویند و از آنجا که قدرت می تواند این فضا را به مدار بسته ای تبدیل کند، پس برای قدرت ، توانائی سلب و ایجاد آزادی را قائل شده اند. حال ﺁنکه ، خداوند، به کرم خویش، فضای پندار و گفتار و کردار عقل انسان را بی کران لااکراه و بیان آزادی را ، روش رشد در آزادی گرداند. از این رو، مسئولیت او ، هم از لحاظ غافل نشدن از آزادیهای درونی خویش و هم از نظر بی کران لااکراه و از خود بیگانه نشدنش در فضای بسته اکراه، کامل است. بر او است که زور در کار نیاورد و در رویاروئی با زور است که می باید وارد مدار بسته زورمداری نشود و بگاه رویاروئی با زور، کرامت خویش را به یاد آورد و زدودن زور را روش کند .
بدين سان، فضاهای بسته اکراه ، از جمله، مرزهای نژادی و قومی و ملی و ... را زور در ميان آورده است . این مرزها حاصل از ياد بردن اين واقعيت هستندکه انسانها از يک گوهرند. غفلت از این واقعیت سبب از خود بيگانه شدن انسان ، بر اثر اعتیاد به قدرت طلبی، است . اگر انسان به فطرت خويش باز خوانده نشود ، در توليد و مصرف قهر، به راه افراط می رود و حيات خود و طبيعت را به خطر می افکند . در جريان باز يافتن فطرت است که او می پذيرد ، با ديگری ، از هر نژاد و قوم و فرهنگ از يک گوهر است :
مأخذها :
1 – قرآن ، سوره های اسراء آیه 70 و شعرا آیه 7 و لقمان آیه 10
2 - قرآن ، سوره های انبیاء آیه های 26 و 27 و حجرات آیه 13 و...
3 – قرآن، سوره فجر آیه 15
4 – قرآن ، سوره فرقان آیه 25
5 – قرآن ، سوره اسراء آیه 23 و فجر آیه های 17 و 18 ( ؟ )
6 – قرآن ، سوره حجرات آیه 13
7 – قرآن ، سوره جن آیه 14
8 – نگاه کنید به فصل عدالت در اصول راهنمای اسلام نوشته ابوالحسن بنی صدر
9 – قرآن سوره بقره آيه 30
10 – قرآن سوره انعام آيه های 129 تا 134 و 164 و 165 و اعراف آيه های 69 و 128 و 129 و يونس آيه های 13 و 14 و 73 و هود آيه های 57 – 50 و نور آيه 55 و نحل آيه های 62 – 59
11 – قرآن سوره يونس آيه های 70 تا 82
12 – قرآن ، سوره های روم آیه 41 و فجر آیه 12
13 – قرآن، سوره رعد آیه 11
14 – قرآن، سوره احزاب آیه 72
15 – اصول راهنمای اسلام، فصل امامت .
16 – قرآن سوره فاطر آيه 39
17 – قرآن، سوره یونس آیه های 26 و 27
18 – قرآن سوره نور آيه 55
19 - قرآن سورهقرآن سوره رحمن آيه 14 و سجده آيه های 7 تا 10
20 - قرآن سوره روم آيه 30
21 - قرآن سوره تين آيه 4 و انفطار آيه 7 و تغابن آيه 3
22 - قرآن سوره مومنون آيه های 12 تا 14
23 - قرآن سوره روم آيه 30 و امام حسن فرمود : خدا به صراحت مي گويد فطرت توحيد است پس آزاد باشيد .
24 - قرآن سوره قول علی ( ع )
25 - قرآن سوره اسراء آيه 36
26 - قرآن سوره بقره آيه 31
27 - قرآن سوره های علق آيه های 4 و 5 و رحمن آيه 3 و بقره آيه 282
28 - قرآن سورههای انسان آيه 2 و قيامتآيه 14 و حديد آيه 17 و ...
29 - قرآن سورههای انبياء آيه 80 و نحل آيه 76 و اعراف آيه 191 و عنکبوت آيه 17
30 – قرآن سوره های نساء آيه 135 و شوری آيه 15 و ...
31 – اصول راهنمای اسلام ، نوشته ابوالحسن بنی صدر فصل امامت
32 – قرآن سوره بقره آيه 256
33 – قرآ« سوره های انسان آيه 3 و علق آيه 6
34 – قرآن سوره های نساء آيه 28 و معارج آيه 19 و ....
35 – قرآن سوره بقره آيه 256
36 – قرآن سوره های نساء آيه های 75 و 97 و سبا آيه های 31 تا 34
37 – قرآ« سوره نحل آيه های 120 و 123
38 – نگاه کنيد به موازنه ها ، مبحث موازنه عدمی و نيز سير انديشه در سه قاره از ابوالحسن بنی صدر
39 – قرآن، سوره های سجده آیه 13 و قصص آیه 56 و نمل آیه های 81 و 92 و روم آیه 53 و بقره آیه 272 و...
( ادامه دارد )
منبع :http://rezaei.typepad.com/hassan_rezaei/files/ |