به نام خداوند بخشنده مهربان بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful. Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux. Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes. In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso. Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani. ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!
انسان ایدهآل در بینش توحیدی
انسانِ ایده آل = "جانشینِ خدا "وی، "انسانِ خدا گونه" ای است که در او، "روحِ خدا " بر نیمهٔ " ابلیسی ـ لجنی ـ رسوبی" اش چیره شده است و از تردید و تناقضِ میانِ "دو بینهایتِ" خویش رَسته است. "تخلقوا با خلاقالله"! این فلسفهٔ تعلیم و تربیت است، این استاندارد است! یعنی نفیِ همهٔ استانداردهای ثابتِ قراردادی، "گرفتنِ خُلق و خویِ خدا "! یعنی رفتن به سوی مطلوب و کمالِ مُطلق، یعنی تکاملِ ابدیِ لایتناهی، نه تراشیده شدن در فرمهای قالبی و ساختنِ آدمهای ریختنی!این انسان، انسانی که باید باشد و نیست، انسانی است دو بُعدی، پرندهای که با هر دو بال پرواز میکند، برخلافِ فرهنگها و تمدنهای جهان که یا "انسانِ خوب" میپرورده است یا "انسانِ مُقتدر"، یا انسانی پاک و پارسا ولی با شعوری ضعیف و یا نبوغی درخشان و تند اما با دلی تنگ و دست و دامنی آلوده، یا دلبسته به درون و زیباییها و اسرارِ روح ولی گرفتارِ زندگیِ فقر و انحطاط و ذلت و ضعف ـ آن روحانیِ هندی با آن همه معنویت و شگفتیهای درون و احساسهای لطیف و بلند، صدها هزارِشان سالیانِ دراز بازیچه و اسیر و ذلیلِ چند کُلُنِلِ انگلیسی ( ! ) ـ و یا انسانی که زمین و کوه و دریا و آسمان را به قدرتِ صنعت شکافته و زندگیای ساخته سرشار از برخورداری و لذت و رفاه، اما احساس و ارزش در او تعطیل گشته و تواناییِ ویژهٔ انسان در ادراکِ روحِ جهان و عُمقِ حیات و آفریدنِ زیباییها و ایمانهایی برتر از طبیعت و تاریخ، در او ضعیف مانده و فلج شده است.این انسانِ ایده آل از میانِ "طبیعت" میگذرد و خدا را میفهمد و به سراغِ "مردم" میرود و به خدا میرسد، نه از کنارِ طبیعت و پشت به مردم. این انسانِ ایده آل شمشیرِ قیصر را در دست دارد و دلِ مسیح را در سینه! با مغزِ سُقراط میاندیشد و با دلِ حَلاج عشق میورزد، و آن چنان که الکسیس کارل آرزو میکند : انسانی است که "هم زیباییِ علم را میفهمد و هم زیباییِ خدا را، به سخنِ پاسکال هم چنان گوش فرا میدهد که به سخنِ دکارت"همچون بودا از بندِ لذت جوییها و خود پرستیها رها میشود و همچون لائوتسو، به عُمقِ فطرتِ خویش میاندیشد و نیز همچون کنفوسیوس، به سرنوشتِ اجتماع.همچون اسپارتاکوس، عاصی بر برده داران و همچون ابوذر، بذر افشانِ انقلابِ گرسنگان.همچون عیسی، پیام آورِ عشق و آشتی، و همچون موسی، پیامبرِ جهاد و نجات.کسی که اندیشهٔ فلسفی، او را از سرنوشتِ خَلق غافل نمیسازد و در عین حال، غرق شدن در سیاست، به "مردم زدگی" و "آوازه جویی" دچارش نمیکند. علم، طعمِ ایمان را از ذائقهاش نمیبَرَد و ایمان، قدرتِ تعقل و منطق را در او فلج نمینماید. تقوی، او را پاکدامنیِ بیمصرف نمیپروَرَد و تلاش و تعهد، دستهایش را آلوده نمیکند، "انسانِ جهاد است و اجتهاد"، شعر و شمشیر، تنهایی و تعهد، احساس و نبوغ، قدرت و مهر، ایمان و دانش... انسانی است با همهٔ ابعادِ درستِ انسانی؛ انسانی است که زندگیِ او را یک بُعدی، شکسته، مَعیوب و از خود به در رفته و با خود بیگانه نساخته. او با "بندگیِ خدا" از بندِ بندگی هر چه و هر که هست رَسته است، و "تسلیم" در برابرِ ارادهٔ مطلق، او را در برابرِ هر جبری به عصیان خوانده است. انسانی است که "فردیتِ میرا "ی خویش را در "نوعیتِ جاویدِ" انسان، حُلول میبخشد و با نفیِ خویش باقی میگردد.او "امانتِ" سنگینِ خدا را پذیرفته است و اینست که با آزادی و اختیارِ خویش، مسئول و متعهد است. او تکاملِ خود را در ایجادِ رابطهٔ خصوصیِ میانِ خود و خدا ـ جدا از مردم ـ نمیفهمد، وی در تلاش برای تکاملِ نوعِ انسان، با تحملِ ریاضت و گرسنگی و محرومیت و شکنجه در راهِ آزادی و نان و برخورداری و خوشبختیِ مردم و در کورهٔ رنجهای مبارزهٔ فکری و اجتماعی است که به تقوی و کمال و تَقرب میرسد.انسانی است که ساختهٔ محیط نیست، محیط ساختهٔ او است، او از همهٔ "جبرها" ـ که همیشه انسانها را در خود میفُشرده و قالبهای ماهیت سازِ خود را بر آنها تحمیل میکرده است ـ به نیروی علم، تکنیک، جامعه شناسی و خودآگاهی و قدرتِ ایمان و آگاهی رها شده است : از جبرِ طبیعت و وراثت، جبرِ تاریخ، جبرِ جامعه ( محیط )، به هدایتِ "علم" و "تکنیک"، آزاد میشود و بر هر سه زندانِ خویش میشورد و بر هر سه مسلط میشود و با نیروی "عشق"، از چهارمین زنداناش، زندانِ خویشتناش رها میشود و بر آن میشورد و بر خویش مسلط میشود و "خویشتنِ خویش" را میسازد.او با نجاتِ اخلاق از سنتهای موروثی و قومی و عاداتِ اجتماعی ـ که همه نِسبیاند و زادهٔ محیط و زمان ـ و با کشفِ ارزشهای جاویدِ خدایی، خُلق و خویِ خدا را میگیرد و به اخلاقِ مطلق میرسد. او نیکی را دیگر همچون یک "تکلیف" انجام نمیدهد، اخلاق مجموعهٔ ضرورتهایی نیست که وجدانِ اجتماعی بر او تحمیل کند، بلکه "خوب بودنِ"، " او" شده است، ارزشهای متعالی عناصرِ اصلیِ ذاتِ ویاند و ابعادِ ذاتیِ "بودن"، "زیستن"، "اندیشیدن" و "مهر ورزیدنِ" وی.و هنر، هنر در دستِ او یک بازیچه نیست، وسیلهٔ کسبِ لذت، تَفَنّن، تَخدیر، شِگفتی، صَرفِ انرژیهای متراکم در بدن ( ! ) و عاملی در خدمتِ جنسیت، سیاست و سرمایه نیست؛ هنر، امانتِ ویژهٔ خداوند است به انسان، قلمِ صُنعِ صانعِ جهان است که آن را به انسان، جانشینِ خویش، داده است تا جهانی دیگر بیافریند و بهشتی دیگر، و زیباییها و زندگیها و اندیشهها و روحها و رسالتها و زمین و آسمان و زمانی دیگر! خدا، آزادِ مطلق است، آگاهِ مطلق است و آفریدگارِ مطلق، و انسانِ ایده آل که امانتدارِ خدا است و خدا او را بر انگارهٔ خویش ساخته است، "ارادهٔ" جاودانی است سرشارِ "زیبایی و خیر و خردمندی"، که در جهانِ طبیعت تنها او به " آزادی، آگاهی و آفریدگاری نسبی" رسیده است، زیرا، خدا او را بر چهرهٔ خویش آفرید و خویشاوندِ خویشاش ساخت و آگاهاش کرد که : " اگر در پیِ من آیی تو را مثلِ خود کنم".این، انسانِ ایده آل است، انسانی است با سه چهره : "حقیقت، نیکی، و زیبایی"، یعنی : دانش، اخلاق و هنر.او در طبیعت، "جانشینِ خدا " است، ارادهٔ متعهدی با سه بُعدِ آگاهی، آزادی، آفرینندگی.خدا گونهای است در تبعیدِ زمین، حاکم بر همهٔ کائنات و مَسجودِ همهٔ فرشتگان، با دو سرمایهٔ عشق و دانش.عصیان گرِ بزرگِ جهان، هستیاش راهی هموار، در زیر پای ارادهٔ خداوند، که بر او میگذرد تا طرحِ نهاییِ خویش را از خلقت، در " او"، با دستهای او، تحقق بخشد. زیرا او از "بهشتِ طبیعت"، به "کویرِ خودآگاهی و غُربت"، "هُبوط" کرده است تا خود، در آن، "بهشتِ انسان" را بیافریند.او که اکنون جانشینِ خدا است، در طریقِ شِگفت و دشوارِ "بندگی"، بارِ سنگینِ امانت بر دوش، به انتهای تاریخ رسیده است و مرزِ پایانِ طبیعت.آنجا، قیامتی آغاز میشود و توطئهای. توطئهای که در آن، خدا، انسان و عشق، دست اندرکارِ خَلقِ جهانی دیگرند و قصهٔ آفرینشِ دیگری را حکایت میکنند.و این است آن "امانت که خدا بر زمین و آسمان و کوهها عرضه کرد، همه از برداشتناش سرباز زدند، و تنها انسان برگرفت" !انسان، این عاصی بر خداوند،که با دستی در دستِ شیطان : عقل،و دستی دیگر در دستِ حوا : عشق،و کولبارِ سنگینِ " امانت"، بر دوش،از بهشتِ بیدردی و برخورداری هُبوط کرد،تنها، و در این جهان، غَریب!"عاصی" اما همواره در دغدغهٔ "بازگشت"،اکنون آموخته است که چگونه از "عبادت" به "نجات" راه یابد،و با "تسلیم" در "جبرِ دلخواه"ـ پس از آنکه با عصیان، از "جبرِ کور" رها شد ـاز "رنجِ رهاییِ بیامید"ش، رها شود،او ـ که از خدا گریخت ـپس از آنکه در کورهٔ رنجهای زمینـ آگاهی، تنهایی و انتخاب ـامتحان دید و ناب شد،اکنون راهِ بازگشت را به سوی خدا،ـ دوستِ بزرگاش که در انتظارِ او است ـمیداند...راهی که از :به سوی او، "شدنِ" ویمیگذرد...!منبع : مجموعه آثار ۱۶ ـ ص۵۷
http://talar.shandel.org/showthread.php?tid=96
به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد. جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره 3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید. شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.
برای جستجوی پیشرفته در ببش از 100 موضوع و 3236 مطلب ارسالی کلیک کنید.
براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد آدرس های ورودی به سایت: www.Nsun.us www.N-Sun.ir www.Nsun.tk nsun.ely.ir
خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved - Hosted & Design By Hami Web Network Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800 - SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir