سیمای انسان در قرآن
در آيات آغازين سوره بقره خداوند سيماي انسان را در سه گونه آن بيان مي فرمايد: متقين – كافرين – منافقين اگرچه در سوره هاي متعدد به مناسبت اشاراتي به صفات اهل ايمان و پرهيزگاران اشاره شده است اما دسته بندي كلي و در عين حال مرزبندي دقيق و ظريف از مراتب اعتقادي انسان در آيات آغازين اين سوره قابل توجه است كه در سه پست جداگانه بطور خلاصه به آن خواهيم پرداخت.
سيماي متقين:
اهل ايمان كه در اينجا از آنان به متقين (پرهيزگاران)ياد مي شود با صفات زير معرفي مي شوند:
1-يومنون بالغيب - كساني كه به غيب ايمان دارند
صفت پرهيزگاري حالتي است در وجدان آدمي كه منشا اعمال انساني است.اين احساس هماهنگي بين آگاهي ضمير و باطن فرد و ظاهر رفتار اوست.يكي شدن درون و برون.صاف شدن فرد از غشي ها و آلودگي ها. عكس اين صفت نفاق است. انسان پرهيزكار با رسيدن به وحدت در نيت و باطن با رفتار و آشكار شدن حقيقت امور به صورتي از كشف حجاب ميرسد كه عقل بشري در تعريف ان با ضعف بيان روبروست اگرچه بينش و معرفت عقلي بدان اقرار دارد و گواهي مي دهد. نمونه اين ضعف را در آغاز سوره بقره مي بينيم: الم اشاره صريح خداوند است به اينكه همه شما انسانها مي دانيد قرآن با همين حروف براي شما عرضه شده است ولي شما از صدور عبارات و كلمات و جملاتي مانند آن ناتوانيد اگرچه به اين حروف عالم هستيد. نمونه ايمان به غيب هم همين است.درك جلوه هايي از فراسوي ماديات و هستي كه عليرغم اعتراف عقل به وجود و حضور آنها در فهم حقيقت آن عاجز است چون در حيطه ادراكات عقلي نيست.
2- يقيمون الصلوة - بر پا دارندگان نماز
وقتي حقيقت اين معرفت و آگاهي به غيب در باطن و ضمير انسان مستقر شد و آدمي به نيات الهي در خلقت خود و عالم امكان آگاهي پيدا كرد در سپاسگزاري از اين موهبت و عنايت به نماز مي ايستد و شكرگزاري مي نمايد و نهايت اخلاص و خضوع و خشوع و ذلت و خواري خود را در برابر رب و صاحب اختيار خود در نماز با ركوع و بخصوص سجده به نمايش ميگذارد. نماز اظهار نياز و بندگي و تسليم شدن به خداست و بريدن از غير او
3- مما رزقناهم ينفقون-از آنچه روزي شان شده مي بخشند
از بركات تقوي و پرهيزگاري خالي شدن از حرص و طمع است و نمونه بارز اين صفت نيك بخشش و انفاق است.چون بنده ضمن اعتراف به ارزش نعمت آنرا به ساير همنوعان خود هديه ميكند.انسان با اين كار دنيا را محلي براي ظهور و بروز صفات انساني و الهي مي داند نه آوردگاه تصرف و انحصار طلبي.
4- يومنون بما انزل اليك - به آنچه بر پيامبر نازل مي شود-قرآن- ايمان دارند
انسان با آگاهي ضمني بر حقايق امور و خلقت يقين پيدا ميكند رسالت پيامبران الهي در راستاي جريان هدايت بخشي حضرت حق است و تتمه نعمتهاي صادر شده و تبيين راه از بيراه تا خلق الله در تشخيص درست از نادرست با مدد گرفتن از تعاليم و دستورات و راهنمايان وي به مراتب بالاتري از حيات وارد شوند. اين پذيرش نقطه آغاز اسلام و تسليم شدن است چون گوياي وحدت امور در دايره امر الهي است از خلقت و ايجاد جهان و انسان تا هدايت و بازگشت.
5- بالاخرة هم يوقنون- به آخرت ايمان دارند
آخرين نشانه متقيان باور داشتن به بازگشت بسوي اصل و مصدر خود و برخوردار شدن از بركات معنوي اعمال و تكاليف صادر شده از طرف خداست. انسان مومن و متقي در اين شكل از اعتقاد مي پذيرد خلقت او ساير كائنات كاري عبث و باطل نيست و هدف بزرگتري براي آن منظور شده است. لذا در تمام امور با ايمان به مشاهده بصيرت الهي بر نيات و افعال اميدوارانه و با اشتياق به اداي تكليف مي پردازد.
در ادامه بررسي اجمالي سيماي انسان در قرآن به نسبت اعتقاد به خداوند با عنايت به آيات آغازين سوره بقره به صفات كافران مي رسيم: ان الذين كفرو سواء عليهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لايومنون كساني كه كافر شده اند برايشان يكسان است چه ايشان را بيم دهي و چه بيم ندهي ايمان نمي آورند. بر خلاف اهل تقوا و پرهيزگاري كه با استفاده از قوه عقل و ادراكات عقلي به معرفتي ميرسند و بسياري از امور برايشان مسلم مي شود تمام راههاي حصول به معرفت و حقيقت از دريچه حواس و قواي عقلاني و مشاهدات قلبي براي ايشان بسته مي شود و هيچ فرقي نميكند كافران را ازطرف پيامبران و رسولان الهي انذار و ترساننده اي باشد. ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم خداوند بر دلهايشان و گوشهايشان مهر زده است. اين همان ظلمت گمراهي است كه در سوره حمد بنده در مقام عبوديت از خدا مي طلبد جزو گمراهان نباشد . غيرالمغضوب عليهم ولاالضالين كساني كه مورد خشم خدا قرار گرفته اند و در زمره گمراهان هستند و از نور هدايت و انوا ر ربوبي برايشان بهره اي نيست. چنين كساني هرچند از كتاب الهي و آيات خداوند كه به منزله نوري است براي هدايت انسان برايشان خوانده شود تاثيري در قلبشان نخواهد داشت. لهم عذاب عليم براي اينها عذاب بزرگي است. و البته خود اين حالت بالاترين عذاب است .يعني بي بهره بودن از الطاف خدايي در مسير راهيابي و هدايت. چنين مرتبه اي براي انسان حكم بي احساس بودن و عدم پاسخ مناسب و يا واكنش طبيعي به پيامهاي خداوندي است كه در صورتهاي گوناگون براي نوع بشر ارسال مي شود. يعني سنگ شدن. ظاهر انسان حفظ شده است اما در واقع فقط نقشي از انسان در صورت دارد و وجود انساني و انسانيت وي چونان سنگ فاقد دريافت و پاسخ ميباشد. علي ابصارهم غشاوه بر چشمهايشان حجابي است (پرده ايست) كه مانع از ديدن حقيقي و بصيرت نظر مي شود. ديدن و مشاهده اي كه منجر به فهم و عبرت و تجربه نشود با نديدن فرقي ندارد. شنيدني كه منجر به آموختن نشود با كر بودن فرقي ندارد. مزيت انسان شنوا و بينا نسبت به انسان فاقد حواس تنها در سلامت فيزيكي او نيست بلكه در كيفيت بهره مندي از اين حواس است. عقل در انسان یک لطیفه الهی است و به رسول باطنی نیز از آن تعبیر شده است و خاصیت عقل تندیشیدن و تدبر و تفکر است. قلب قرارگاه یقین است.بسیاری از مسائل برای انسان معلوم و عیان می شود اما کمتر ممکن است در جایگاه قلبی قرار بگیرد و به یقین بدل شود. آنچه در کافران به وضوح مشخص است عدم قابلیت و کارایی عقلی و معرفت قلبی و یقین به موضوعات در جهت صلاح و خیر و مثبت است. در موارد متعددي از آيات قرآن به اين نكته اذعان شده است كه پيامبر ضامن هدايت براي ايندسته از افراد نيست چون اينها (كافران) نمي خواهند قبول كنند و نمي توانند فهم اين قبول را داشته باشند چون به سبب اعمال و رفتار و نياتشان روح حقيقت خواهي و حقيقت طلبي در وجودشان مرده است. زنده حقيقي نيستند.حيات معنوي ندارند. اگرچه خداوند سعي دارد باز هم در جاي جاي پيام لهي خودش براي اينان اياتي را متذكر شود و حجت را برايشان تمام كند و معمولا با سئوال كافران را مخاطب قرار مي دهد: كيف تكفرون بالله چگونه به خدا كافر مي شويد؟ و در ادامه مواردي را از قدرت خدا و وحدانيت او و محكوم بودن جهان به قدرت و اراده الهي بيان ميكند اما خود نيز در مقام پاسخ مي فرمايد دلهايشان سخت و سنگ شده است. گروه سومي كه در ترسيم سيماي انسان مقابل آيات الهي به تصوير كشيده مي شود چهره منافقان است. برخلاف دو مورد قلبي (متقين و كافرين) نشانه هاي منافقان بسيار بيشتر و مفصل تر بيان شده و گوياي اهميت شناخت بيشتر اين دسته است. و من الناس من يقول آمنا بالله و باليوم الاخر كساني هستند از مردم كه اقرار به ايمان به خدا دارند و جهان آخرت را هم قبول دارند.در صورت و ظاهر امر فرقي بين اينان و مونين در اعتراف به وحدانيت خدا و اقرار به پايان كار انسانها در جهان اخروي نيست اما: و ما هم بمومنين اينها ايمان ندارند و اعترافشان زباني است و از سر فريب و خدعه و نيرنگ. يخادعون الله والذين آمنوا براي اينكه خدا را گول بزنند و ساير مومنان را در حاليكه عملا دارند خودشان را فريب مي دهند چون خداوند به قلوب اينان آگاه است و به نيات و اعمالشان بصير و بيناست و اقوال و گفتگوها و نجوايشان را هم شنواست. وما يخدعون الا انفسهم غفلت ايشان ناشي از نفهمي ايشان است و عدم شعور و آگاهي به حقيقت وجود الهي. و مايشعرون در واقع اين دسته از انسانها اگرچه سعي در عمل به شيوه مومنان دارند و خودشان را آراسته به ظاهر صفات انساني و الهي ميكنند اما در پشت اين صورت زيبا نيات پليدي دارند كه براي خودشان مقدس است و چه بسا تعاريف مقدسي هم با همان آيات و نشانه ها ارائه بدهند اما فاقد محتواي ديني و قرآني و الهي است و صرفا براي ارضاء خواسته هاي خودخواهانه و متكبرانه اشان است. حالا سئوال پيش مي ايد اينها كه خودشان ميدانند اهل ايمان نيستند و سنحيتي هم با اين امور ندارند و قصدشان جز فريب و خدعه نيست چرا تظاهر به چنين اموري ميكنند؟ خداوند مي فرمايد: و في قلوبهم مرض دلهايشان بيمار است. اگرچه ممكن است آغاز كار اينان چندان هم بد نباشد و منحرف نباشند اما در ادامه مسير شدت يافته و از هدف و محتواي حقيقي خودش دور شده و بدل به كج راهه مي شود. اين انحراف گاه چنان ظريف هست كه خودشان هم متوجه عمق كجي راه نمي شوند و خيال ميكنند همچنان در مسير اصلي قرار دارند. اين سرنوشت و نفهمي و گمراهي بخاطر همان دروغهايشان است و سنت خدا اين است گمراهان را كه اصرار بر اين كيفيت عملكرد دارند گمراه تر ميكند. و لهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون جداي از اين دروغگويي و خودفريبي و سعي در فريب ديگران با دروغ اقدام به توسعه نظري انديشه هاي خودشان هم ميكنند و بلند پروازي هم دارند و حتي وقتي به طرق محتلف تذكراتي به اينان داده مي شود انكار ميكنند و خودشان را به حق مي دانند و دلايلي هم در اثبات محقّ يودن خودشان دارند. و اذا قبل لهم لا تفسدوا فب الارض قالوا انما نحن مصلحون اشاره صريح قراني به نيات و عملكردهاي اين افراد فساد و تباهي است در روز زمين. اما خودشان اين را درك نميكنند و اين عدم درك بازتاب عمل فساد انگيز ايشان است كه منجر به نفهمي آنان شده و درك نميكنند. الا انهم هم المفسدون و لا يشعرون حتي وقتي از ايشان خواسته مي شوند كه ايمان بياورند مثل مومنان واقعي و شرايط اين بازگشت هم مثل ساير گمراهان برايشان فراهم مي شود تا راه هدايت را دريابند از در مخالفت و عناد و دشمني وارد مي شود و با سفيه و ديوانه شمردن ديگران خودشان را بر حق ميدانند: و اذا قبل لهم آمنوا كما آمن الناس قالو انومن كما آمن السفهاء اين همان مهر زدن بر دل و چشم و گوش است و حجابي كه خداوند بر قواي اداراكي ايشان ميكشد تا حقيقت را درك نكنند و عذاب دردناك همين است.گمراهي روشن يا همان ضلال مبين الا انهم هم السفهاء و لكن لايعلمون اشاره مجدد خداوندي به ندانستن گروه منافقان است كه براي خودشان مقام و مرتبه والاتري را فرض ميكنند. صفت بدتر اين دسته مرافقت و همراهي شان با شياطين است. شيطان مصاديق مختلفي دارد كه كافران و مخالفان و معاندان با رسولان الهي و مومنان و منكران آيات الهي را شامل مي شود. خداوند تاكيد دارد وقتي از اينها مي خواهيم ايمان بياوريد به زبان مي گويند ايمان آورديم ولي در خلوت به شياطين مي گويند ما با شما هستيم و اينها را هم با ينكار مسخره ميكنيم. اين رنگ به رنگ شدن و براي نائل شدن به مقصود خود در پي اين و آن رفتن و آويزان شدن جهت نيل به مقاصد خودخواهانه و به سخره گرفتن مومنان هم بخشي از كارهاي آنهاست: و اذا لقوالذين آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الي شياطينهم قالو انا معكم انما نحن مستهزئون خداوند اينان را مسخره ميكند.خوار ميكند.اگرچه در صورت امر ممكن است رفعت مقام پيدا كنند و بازارشان گرم شود كه اين خودش سنت الهي است اما در باطنشان دارند به تدريج تهي و فرسوده مي شوند. خداوند مهلت مي دهد تا بيشتر طغيان كنند. الله يستهزي ء بهم و يمدهم في طغيانهم يعمهون آخر اين راه اسارت در دست قهاريت خداست و پايان فرصتها. اشترو الضلاله بالهدي اينها خودشان با مل و رغبت گمراهي را خريدندوكالايي كه در تجارت با آن جز ضرر و زيان نيست. فمار بحت تجارتهم و ما كانوا مهتدين بهره اينان از اين معامله جز گمراهي نيست.اينها هدايت نمي شوند. نكته جالب مثالي است كه خداوند براي اين دسته دارد: مثلهم كمثل الذي استوقد ناراً مثال اين افراد مانند كسي است كه آتشي براي خودش روشن كرده و در ميان آن آتش قرار دارد. فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و تركهم في ظلمات لايبصرون وقتي كسي چنين كاري بكند و خودش را در ميان انبوهي از آتش قرار دهد نمي تواند فراتر از آتش افروخته شده را ببيند چون چشمش بواسطه آتشي كه خودش براي نوراني كردن و يا گرم كردن خودش افروخته تحت الشعاع شعله و نور قرار ميگيرد و توانايي ديدن ندارد. مثلا اگر ما براي چند دقيقه به لامپ نگاه نكنيم براي دقايقي وضوح ديدمان را از دست مي دهيم. صم بكم عمي فهم لا يرجعون مانند كران و لالان و كورانند راه برگشتي برايشان نيست. حالا چرا وضع منافقين اينقدر وحشتناك و تاسف آور توصيف شده است؟ كافران از همان ابتدا گوششان را براي شنيدن بستند و چشمشان را براي نديدن. اما منافقين هم ديدند و هم شنيدند و هم در ابتدا قبول كردند اما نه قبول كردني از سر تسليم به امر الهي بلكه تسليم به امر هواي نفس. ان شاء الله خداوند ما را در زمره هدايت شدگان قرار دهد. يارب
منبع : http://www.askquran.ir/showthread.php?t=10455
|