اقتصاد اسلامي و انسان گرايي
حجت الاسلام سيدمحمدباقر نجفي استاد دانشگاه
پيشگفتار:
در علوم انساني و اجتماعي، انسان و رفتار او مورد مطالعه و بررسي قرار ميگيرد. پس شايسته است ابتدا حداقل به طور خلاصه، خود انسان و ويژگيهاي ذاتي او مورد مطالعه قرار گيرد تا مشخص شود كه موضوع مورد مطالعه از چه ويژگيهايي برخوردار است. از اين رو، بحث انسانشناسي و تبيين ديدگاههاي هر مكتب دربارة آن، يكي از مباحث مقدماتي بسيار ضروري علم اقتصاد است. در اين راستا، اقتصاد اسلامي نيز همسان مجموعة معارف اسلامي، ديدگاهي خاص دربارة انسان و ويژگيهاي او دارد و بر اين نگرش و ديدگاه كلي از انسان، بنا شده است.
نگرش هر مكتب اقتصادي به انسان، هم در تعيين اهداف و جهتگيريهاي آن مكتب و هم در تعيين سياستگذاريهاي آن مكتب، نقش اساسي دارد. به طور كلي، عدم تبيين مباحث مبنايي يك مكتب اقتصادي هم موجب اضطراب تئوريك نظريهپردازان آن مكتب و هم موجب عدم ثبات و ناسازگاري سياستگذاريها و راهبردهاي اقتصادي اتخاذ شده از سوي آنان ميگردد. بنابراين مطالعة ويژگيهاي انسان از ديدگاه هر مكتب اقتصادي بسيار مفيد است.
جايگاه انسان از ديدگاه قرآن
قرآن كريم ويژگيهاي متعددي براي انسان بيان نموده است كه در اين جا تنها به بررسي يكي از ويژگيهاي انسان از ديدگاه قرآن يعني «كرامت انسان» ميپردازيم.
براي اينكه بدانيم جايگاه انسان در اقتصاد چيست، از آغاز پيدايش انسان در ديدگاه قرآن بررسي ميكنيم تا ببينيم انسان با چه عنواني وارد جهان هستي شده است. در اولين آيهاي كه خداوند در مورد پيدايش انسان شروع به گفتگو ميكند، مي فرمايد: «و اذ قال ربّك للملائكه انّي جاعل فيالارض خليفه» (سورة بقره، آية 30)
اولين عنواني كه در مورد انسان به كار رفته، «خليفه» است. به ياد آوريد آن هنگامي كه پروردگارتان به ملائكه گفت من ميخواهم جانشيني براي خود تعيين كنم. خداوند ميتوانست القاب ديگري به كار ببرد ولي عنوان «خليفه» را انتخاب نمود. خليفه يعني جانشين و خليفة خداوند يعني كسي كه ميخواهد بيشتر از همه به خدا نزديك باشد، نزديكترين فرد به خدا. اين محترمترين و با شكوهترين عنواني است كه انسان با آن ميتواند وارد جهان هستي شود. اما انسان قرار است از چه جنبهاي خليفة خداوند باشد؟
ملائكه به خداوند ميگويند: «آيا ميخواهي كسي را خلق كني كه در كره زمين فساد و خونريزي كند؟» ملائكه از كجا ميدانستند بشر فساد ميكند؟ در مورد اين مطلب نظرات مختلفي وجود دارد. يكي از احتمالات اين است كه قبلاً انواع ديگري از انسان وجود داشته كه به علت خونريزي و ارتكاب فساد نسلش برچيده شده است. اين احتمال هم داده شده كه اقتضاي عالم طبيعت، كميابي است و اين كميابي موجب پيدايش رقابت، خصومت و تنازع ميگردد كه نتيجة آن جنگ و خونريزي است. شايد هم ملائكه متوجه شدند. خداوند موجودي مختار خلق ميكند. اختيار دو طرفه دارد، انتخاب خير و انتخاب بدي.
خداوند ميفرمايد: «در انساني رازي وجود دارد كه شما نميدانيد» و بعد خداوند همة اسماء را به انسان آموخت (سورة بقره، آيه 31). اين رازي است كه در مورد انسان وجود دارد. سپس خداوند اسماء را بر ملائكه عرضه كرد و گفت شما از اين اسماء به من خبر دهيد. ملائكه گفتند:«ما علمي جز آنچه تو به ما آموختهاي، نداريم».
اسمائي كه خداوند به انسان آموخته است كه درواقع، راز خلقت انسان است، چيست؟ يك نظريه ميگويد: آن اسماء، نام اشياء مختلف است. يعني ملائكه فقط نام برخي از اشياء را بلد بودند ولي خداوند نام همة اشياء را به انسان آموخت. به نظر ميرسد اين برداشت سطحي است و علم يافتن به نام چند شيئي نميتواند بزرگترين راز خلقت باشد.
ما در زبان فارسي كلماتي را كه بر وزن فاعل هستند، صفت ميگوئيم مانند كاتب و عالم ولي در عربي به آنها اسم (اسم فاعل گفته ميشود). آنچه در اين آيه منظور خداوند است، اسماء خداوند ميباشد آن هم نه به اين معنا كه خداوند نامهاي خود مانند عالم، بصير و غيره را به انسان آموخت بلكه خداوند تمام اسماء خود را كه ما در فارسي آنها را صفت ميناميم، مانند قدير، عليم، بصير و ... تمام آنها را در وجود انسان وديعه گذاشته است. در حالي كه در مورد ساير موجودات، به هر موجودي، تنها مرتبه و درجة محدودي از صفات خداوند اعطا شده است، در مورد انسان، تجلي كامل صورت گرفته است.
بعد خداوند ميگويد: «اي آدم اكنون تو اسماء را به اينها خبر بده!» وقتي آدم اين كار را انجام داد، خداوند ميگويد: «ديديد كه من چيزهايي را كه شما نميدانيد، ميدانم.» اين اسماء نمي تواند نام چند شيء و كوه و اسم باشد بلكه بايد چيزي باشد كه به واسطة آن، انسان بر ساير موجودات حتي فرشتگان مقرب مانند جبرئيل، برتري داده شود كه به نظر ميرسد اين امر، همان صفات خداوند است.
خداوند به ملائكه ميگويد: «من بشري را خلق ميكنم و شما در برابر او سجده كنيد.» چه چيزي شايسته است كه ملائكه در برابر آن به سجده بيفتند؟ آنچه سزاوار اين احترام است، تنها صفات خداوند است و آدم جلوة اين صفات الهي است.
خداوند در آية 28 از سورة حجر ميفرمايد: «از روح خودم در انسان دميدم.» كلمات بشري در همة زبانها، محدوديت دارند زيرا اين كلمات به اندازة سطح فهم انسان و براي گفتگو دربارة موضوعات مادي وضع شدهاند. به همين دليل هرگاه دربارة مفاهيم غيرمادي و متعالي مانند صفات خداوند سبحان بحث ميكنيم، كلمات نميتوانند به خوبي و بادقت معناي مورد نظر را بيان كنند و ما با تنگنا مواجه ميشويم و بايد اين محدوديت كلمات را در نظر بگيريم. يكي از موارد تنگناي لفظ همين مورد كلام در اين آية شريفه است. خداوند در اين آية شريفه ميفرمايد: «از روح خودم در انسان دميدم.» انسان و برخي موجودات ديگر، هم جسم دارند و هم روح و هر موجودي كه هم جسم دارد و هم روح، حتماً روحش اشرف بر جسم اوست. در مورد انسان، روحش برتر از جسم اوست اما دربارة خداوند چه بايد گفت؟
خداوند اصلاً مركب نيست و از تركيب جسم و روح ساخته نشده است و نه روح دارد و نه جسم. در اينجا خداوند ميخواهد بگويد من از وجود متعالي خودم چيزي در درون انسان به امانت گذاشتهام و خداوند ميخواهد اين مطلب را به زبان ما بيان كند كه ما بفهميم. از اين رو، از تعبير روح استفاده ميكند. بعد روح را اضافه ميكند به كلمة «ي» و با ظرافت ميگويد: «روحي» يعني از روح خودم.
با در نظر گرفتن ويژگيهاي زبان عربي كه به طور كوتاه به آن اشاره شد، اينگونه سخن گفتن خداوند دربارة انسان، نشاندهندة سطح بسيار بالاي تكريم و احترامي است كه خداوند براي انسان قائل شده است.
خداوند ميفرمايد: «من ميخواهم جانشيني براي خود در زمين تعيين كنم. پرسش مهم اين است كه انسان قرار است از چه نظر و در چه جنبهاي جانشين خداوند باشد؟ از سياق عبارت كه خداوند در هنگام مطرح نمودن جانشني انسان، ميفرمايد و همة صفات را به او آموختم، معلوم ميشود كه انسان قرار است جانشين خداوند از حيث برخورداري و اعمال صفات الهي باشد يعني هدف خلقت انسان اين است كه جلوة صفات خداوند باشد. يعني مثلاً خداوند عالم است، پس انسان هم بايد عالم باشد. همچنين در مورد ساير صفات خداوند مانند رحمان بودن، بصير بودن، غفار بودن. البته بايد توجه داشت كه صفات متعالي انسان تنها مرتبة بسيار پاييني از صفات حسناي خداوند هستند. همچنين برخي از صفات معدود خداوند كه تنها با ذات اقدس خداي تعالي سازگار هستند مانند احد بودن، در مورد انسان تحقق نمييابند.
جايگاه انسان در اقتصاد اسلامي
اكنون ميخواهيم جايگاه انسان در اقتصاد اسلامي را بيان كنيم. مكاتب اقتصادي دربارة جهتگيري فعاليتها و دستاوردهاي اقتصادي، داراي دو ديدگاه كلي هستند؛ ديدگاه سرمايه محوري يا رشد محوري و ديدگاه انسانمحوري.
مكتب سرمايهداري و ليبراليسم اقتصادي طرفدار ديدگاه اول و اقتصاد اسلامي معتقد به ديدگاه دوم است. از ديدگاه طرفداران سرمايهمحوري، مهمترين عامل توليد، سرمايه است و جهتگيريهاي اقتصادي و توزيع درآمد بايد در جهت تقويت سرمايه و رشد آن باشد. در نتيجه، اين گروه در هنگام تعيين اولويت و در هنگام تعارض منافع، همواره منافع سرمايه را بر انسان (فارغ از ميزان دارائي و سرماية وي) ترجيح ميدهند. به عنوان مثال، يكي از رهبران بزرگ ليبراليسم، مالتوس است. در زمان وي به دليل عمق فقر، در انگلستان قانون حمايت از فقرا در قالب تأسيس گداخانه (زيرزمينها يا سالنهاي عمومي كه گداها ميتوانستند شبهاي سرد زمستان لندن را به آنجا پناه ببرند و از مرگ در اثر سرما در پيادهروها، نجات يابند) و تأسيس پرورشگاه (براي نگهداري بچههاي سرراهي و بيسرپرست) به تصويب رسيده بود.
مالتوس سخنرانيهايي در مجلس قانونگذاري انگليس برعليه حمايت از فقرا و نوزادان بيسرپرست ارائه نمود و اعلام كرد كه دولت نبايد از فقرا و نوزادان بيسرپرست حمايت كند (حتي اگر اين عدم حمايت، منجر به مرگ آنها شود) به خاطر تلاشهاي مالتوس، دولت انگليس قانون حمايت از فقرا را در آن تاريخ لغو نمود. (آر بلاستر. آنتوني، ظهور و سقوط ليبراليسم، ترجمة عباس مخبر، نشر مركز) اين موضعگيري مالتوس نشان دهنده نوع جهتگيري و اولويت بخشيدن به انسان يا رشد اقتصادي از ديدگاه وي است. در مقابل، اقتصاد اسلامي و ساير معتقدين به انسانمحوري، معتقدند كه اقتصاد بايد در خدمت انسان (فارغ از دين، نژاد، مليت، زبان و يا هر عامل ديگر) باشد. در هنگام جهتگيري و سياستگذاريهاي اقتصادي بايد نوع ديدگاه اسلام در مورد كرامت انسان را در نظر گرفت و همچنين اين مطلب را كه همة انسانها، جلوة صفات خداوند بر روي زمين هستند.
عرفا در اين زمينه، حرفهاي زيبايي دارند. به عنوان مثال، مولوي ميگويد: «بشنو از ني چون حكايت ميكند» مولوي روح انسان را به ني تشبيه ميكند و ميخواهد بگويد روح انسان مانند ني كه از نيستان بريده شده، از اصل خود كه درياي صفات جماليه و جلاليه خداوند است، دور شده است، در اين دنيا ناآرام است. انسان خلق شده تا به كمال معنوي برسد. اقتصاد حق ندارد كه مانعي در اين مسير، براي انسان ايجاد كند. همچنين دولت حق ندارد زندگي اقتصادي مردم را به گونهاي تنظيم كند كه مردم در سراسر شبانهروز دغدغة سيركردن شكمشان را داشته با شند. يا اينكه نظام اقتصادي را به گونهاي تنظيم كند كه مردم مجبور باشند براي تأمين معاش خود، كارهايي را انجام دهند كه آنها را از خداوند دور ميكند مانند نيرنگ در معامله و داد و ستد رشوه.
از منظر اقتصاد اسلامي بايد شرايطي براي زندگي مردم فراهم شود كه بتوانند يك زندگي سالم و شرافتمندانه در جهت رسيدن به خداوند داشته باشند. البته خداوند به انسانها حق انتخاب داده است كه مسير حق را انتخاب كنند يا نكنند ولي مسير خداوند و حق بايد براي همه هموار باشد و نظام و عملكرد اقتصادي مجاز نيست كه اين مسير را سد كند.
تا اينجا اشارة كوتاهي به كرامت انسان از منظر آفرينش او شد. اكنون از منظر ديگري به اين مسئله نگاه ميكنيم. ميخواهيم ببينيم خداوند طبيعت را براي چه كسي آفريده است. خداوند در قرآن (سورة بقره، آية 29) ميفرمايد: «من هر چيزي را كه در كره زمين وجود دارد براي شما انسانها خلق كردهام.» يعني آيا براي مذهبي خاص؟ براي جناحي خاص؟ ديدگاهي خاص يا براي همة انسانها؟ اين آيه دلالت ميكند كه حق همة انسانها در آفريدههاي خدا يكسان است و در توزيع درآمدهاي ناشي از منابع طبيعي بايد آن درآمدها به طور يكسان بين همه توزيع شود. پس ميبينيم كه از منظر اسلام، هدف خداوند از خلقت طبيعت نيز دليل ديگري بر كرامت انسان است.
اكنون از منظر فقه و قوانين حقوقي اسلام، نگاه كوتاهي به كرامت انسان ميكنيم تا ببينيم از اين منظر براي انسان چه مقام و منزلتي در نظر گرفته شده است. به اين منظور، نگاه كوتاهي به برخي از احكام فقهي در اسلام در مورد انسان مياندازيم با ببينيم در فقه اسلام چه مبنايي در مورد منزلت انسان وجود داشته كه براساس آن، اين احكام صادر شدهاند.
خداوند در مورد آبروي انسان، احكام مختلفي صادر نموده و از جمله فرموده است: «يا ايّها الذين آمنوا لا تجسّسوا...» يعني اي كساني كه ايمان آوردهايد در امور انسانها، كنجكاوي و جستجو نكنيد. يعني جستجو دربارة زندگي و مسائل شخصي افراد حرام است و خداوند راضي نيست كه نقاط ضعف اشخاص كشف و آشكار شود.
حال اگر كسي به برخي از نقاط ضعف شخصي پي برد، آيا ميتواند آن را بر زبان آورد؟ خداوند در اين مورد نيز ميفرمايد: «يا ايّها الذين آمنوا لايغتب بعضكم بعضاً» يعني اي مؤمنان حق نداريد كه نقاط ضعفي را كه در مورد ديگران ميدانيد، افشا كنيد.
همچنين قرآن شريف مارك زدن به مردم و لقب بد روي مردم گذاشتن را تحريم نموده است. اين احكام و احكام فراوان ديگري كه هدف از آنها، حفظ آبروي انسانهاست، نشان ميدهد كه خداوند پس از آنكه انسان را به عنوان موجودي عزيز و گرامي خلق نمود و آنچه را در كره زمين است، براي او آفريد، قوانين را هم به گونهاي تنظيم نموده است كه شخصيت و امنيت اجتماعي همهجانبة اين موجود عزيز تأمين شود.
موجودي كه اينقدر براي خداوند عزيز است، جايگاهش در امور اقتصادي كجاست؟ اقتصاد بايد چه رابطهاي با انسان داشته باشد؟ هنگامي كه به ديدگاههاي اسلام دربارة كرامت انسان نگاه ميكنيم، در مييابيم كه بدون ترديد، محور فعاليتهاي اقتصادي بايد خدمترساني به انسانها باشد و اقتصاد بايد در خدمت انسان قرار گيرد.
يك برداشت سطحي كه ممكن است دربارة ديدگاه اقتصاد اسلامي در جهت انسانمحوري صورت گيرد، اين است كه تصور شود كه بايد انسانها تحت پوشش دولت اسلامي قرار گيرند و دولت يا آنها به مثابه موجوداتي ناتوان كه قدرت ادارة خود را ندارند، برخورد كند و سرپرستي آنها را به عهده بگيرد و روزانه يا سالانه مردم مبلغي را به عنوان بُن يا اعانه و يارانه از سوي دولت دريافت كنند. آيا اينگونه برخورد براي تأمين ديدگاه اسلام در مورد انسان، كافي است؟ آيا پيامبر (ص) در دوران حكومت خود، با مردم اينگونه برخورد مينمود است؟
با نگاهي به سنت رسولالله (ص) در مييابيم كه ايشان به هيچوجه مبنايشان اين نبود كه مردم را با تحت پوشش قرار دادن و صدقه دادن اداره كند. بلكه تا حد امكان از اين كار پرهيز ميكردند و تلاش مينمودند تا با كمك به توانمندسازي انسانها، زمينة شكوفا شدن صفات برجستة انساني را در آنها فراهم نمايند.
به عنوان مثال، فردي نقل ميكند كه خدمت حضرت رسول اكرم(ص) رسيدم و ميخواستم بگويم مشكل مالي دارم و از ايشان كمك بگيرم. قبل از اينكه من چيزي بگويم، پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «اگر كسي از ما كمك بخواهد به او ميدهيم اما اگر از خداوند كمك بطلبد، خداوند بينيازش ميكند.» وي ميگويد با شنيدن اين سخن، از درخواست كمك منصرف شدم و به خانه رفتم. فشار فقر تا فرداي آن روز، صبر مرا در هم شكست و باز با همان قصد قبلي خدمت پيامبر (ص) رسيدم. باز قبل از آنكه من چيزي بگويم، ايشان همان سخن ديروز را تكرار كردند و من بدون اينكه چيزي بگويم، به خانه بازگشتم. اين حادثه سه روز تكرار شد. پس از آن، مرد نيازمند از آنكه براي دريافت صدقه به ديدار پيامبر(ص) برود، شرم نمود و پول اندكي قرض نمود. با آن طنابي خريداري كرد. به صحرا رفت و شغل جمعآوري و فروش هيزم پيشه نمود. درآمد وي آنقدر كافي بود كه پس از چند روز بدهيش را پرداخت كرد و توانست زندگي خود و خانوادهاش را به طور متعارف اداره كند. (سفينهالبحار، ج 2، باب القناعه، ص 139).
پيامبر (ص) ميتوانسته حداقل كمك اندكي به اين فرد بنمايد و حتماً هم دوست داشته كه به او كمك كند اما مهمترين مسئله براي پيامبر(ص) اين بود كه فرد در جايگاه انساني خود قرار گيرد و بتواند شخصيت و توانائيهاي خود را شكوفا سازد. زيرا پيامبر (ص) به انسانها به چشم موجوداتي ناتوان، بيچاره و ضعيف ذاتي كه فاقد توانائي ادارة زندگي خود هستند و بايد آنها را تحت پوشش و سرپرستي درآورد، نگاه نميكرد. بلكه آنها را صاحبان، جانشينان و گنجينههاي صفات خداوند ميدانست. پس تلاش ميكرد تا به آنها كمك كند كه توانائيهاي خود را شكوفا سازد. از برخورد ايشان پي ميبريم كه از ديدگاه اقتصاد اسلامي، سياستهاي حمايتي و پرداختهاي انتقالي حفظ و پاسداري از كرامت و شرافت انسانها باشد نه اين كه سعي كنيم آنها هرچه بيشتر صدقهخوار و تحت سرپرستي درآوريم.
به اميد روزي كه با الهام از معارف اسلامي و سيرة پيامبر(ص) ، اقتصاد در خدمت انسانها قرار گيرد و همة انسانها بتوانند در جايگاه بلند جانشيني خداوند دست يابند.
منبع : http://old.ires.ir/Session/SessionF/Item.asp?SubID=757&CurPage=&NewsID=174&qsFromSearch |