آيا فطرت الهي در انسان ايجاد جبر مي کند ؟
نخست لازم است واژة فطرت تعريف شود تا افق مناسب براي بحث ايجاد گردد. «فطرت» از مادة «فطر» به معناي شکافتن چيزي از طرف طول است، سپس به هرگونه شکافتن اطلاق شده است و از آن جا که آفرينش و خلقت به منزلة شکافتن پردة تاريک عدم است، يکي از معاني مهم اين واژه، همان آفرينش و خلقت است. واژه فطرت معناي ابداع و اختراع را نيز افاده ميکند.
فطرت بر وزن فعله است که دلالت بر نوع ميکند و در لغت به معناي گونهاي خاص از آفرينش و خلقت است. بنابراين فطرت انسان؛ يعني سرشت خاص و آفرينش ويژة انسان، ظاهراً اين لغت را اول بار قرآن کريم در مورد انسان به کار برد و پيش از آن، کاربرد واژة فطرت سابقهاي نداشته است
اکنون که معناي فطرت روشن شد، بايد گفت که انسان فطرتاً مختار است فطرت الهي در انسان جبر ايجاد نميکند. به گفتة علامه طباطبايي(ره): «اگر انسان خود را فطرتاً مختار نميدانست هيچ گاه با فکر، فعلي را انجام نميداد و يا ترک نميکرد و هرگز اجتماعي را که داراي شئون مختلفه امر و نهي و پاداش و تربيت و ساير توابع است برپا نميکر
اگر انسان فطرتاً اختيار نداشته باشد ديگر جايي براي وظيفه و تکليف و امر و نهي و پاداش و کيفر باقي نخواهد ماند. بلکه مستلزم پوچي و بيهدف بودن نظام تکوين ميباشد. زيرا چنانکه از آيات قرآن روايات و براهين عقلي بدست ميآيد هدف از آفرينش جهان طبيعت، فراهم شدن زمينة آفرينش انسان است تا با فعاليت اختياري و عبادت و بندگي خداي متعال، به والاترين کمالات و مقام قرب الهي نايل گردد و شايستة دريافت رحمتهاي ويژة پروردگار شود، و در صورتي که انسان، اختيار نداشته باشد شايستة دريافت پاداش و نعمتهاي جاوداني و رضوان الهي نخواهد شد و هدف آفرنيش نقض خواهد گرديد و دستگاه آفرينش به صورت يک صحنة وسيع خيمه شببازي در خواهد آمد که انسانها عروسکهاي آن را تشکيل ميدهند وبياختيار، حرکاتي در آنان پديد ميآيد. بنابراين انسان فطرتاً مختار است که به چند دليل قابل اثبات ميباشد:
1. وجدان: همة جوامع بشري اعم از خداپرست و مادي و... بدون استثناء در اين مسأله توافق دارند که بايد «قانون» بر جوامع انساني حکمفرما باشد و افراد در مقابل قوانين مسئوليت دارند و کساني که از قانون تخلف کنند بايد به نحوي مجازات شوند. بنابراين حاکميت قانون و مسئوليت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسايلي است که مورد اتفاق همگان است، و اين مسأله که از آن به وجدان عمومي تعبير ميشود. روشنترين دليل بر اختيار انسان است. زيرا اگر انسان مجبور باشد، چگونه او را در برابر قوانين مسئول بدانيم و به هنگام تخلف، در قانون به پاي ميز محاکمه بکشانيم و تحت بازپرسي قرار بدهيم.[5]
2. انکار اصل اختيار در انسان، ماية سقوط تمام ارزشهاي انساني است ودر نتيجه ميان نيکوکار و بدکار، ستمگر و دادگر، خدمتگزار و جاني، فرقي نخواهد بود زيرا هيچ کدام از اين دو گروه در انجام عمل خود، مختار و آزاد نبوده و يک رشته عوامل مرموز، از مرئي و نامرئي افراد را به اعمال خوب و بد سوق ميدهد.
3. انکار اختيار نه تنها، ارزشهاي اخلاقي را بر باد ميدهد و مباني حقوقي را ويران ميسازد. بلکه لطمهاي بر کرامت انسان وارد ميکند که هيچ انسان فطري، آن را نميپذيرد، زيرا يگانه تفاوت انسان با حيوان همين است که دومي در کار خود از اصل انتخاب و آزادي محروم است و سرنوشت زندگي را غرايز آن به دست گرفته است و اگر انسان نيز به همين سرنوشت دچار باشد و عوامل مرموز اعم از کششهاي دروني و عوامل بيروني او را مقهور خود سازد، در اين صورت چه تفاوتي ميان جاندار دوپا و درنده چهارپا خواهد بود.
4. اصولاً اعزام پيامبران، تشريع قوانين و کوششهاي تربيتي و برنامههاي پرورشي همه بر اصل اختيار و آزادي انسان استوار يافته است واگر اين اصل متزلزل گردد براي هيچ کدام معناي صحيحي نخواهد بود و بايد تمام کوششهاي دانشمندان علوم ديني را تلاش بيثمر دانست.
قرآن کريم نيز ميفرمايد: که ما همه افرد را از طريق فطرت و آفرينش، از طريق عقل و خرد و از راه اعزام پيامبران به راه راست هدايت کرديم اين انسان است که کفر را بر هدايت ترجيح ميدهد چنانکه ميفرمايند: «انا هديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا» ما او را به راه راست هدايت کرديم او يا سپاسگزار است و يا کفران ميکند
5. تمام آياتي که در آن امر و نهي و تکليف و برنامه آمده است، همه دليل بر اختيار و آزادي ارادة انسان است چراکه انسان مجبور بود، امر و نهي، لغو و بيهوده بود. تمام آياتي که سخن از ملامت بدکاران و مدح و توصيف نيکوکاران ميگويد، دليل بر اختيار است، چراکه در صورت جبر هم آن ملامت و هم آن مدح و ستايش معني ندارد.
6. تمام آياتي که سخن از سؤال در روز قيامت و محاکمه در آن دادگاه و سپس پاداش و کيفر و بهشت و دوزخ ميگويد دليل بر اختيار است، چون در فرض جبر تمام اينها نامفهوم و سؤال و محاکمه و مجازات بدکاران ظلم محض است.
7. تمام آياتي که سخن از اين ميگويد که انسان در گرو اعمال خويش است مانند: «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِينَة هر انساني در گرو اعمال خود ميباشد. «وَ کُل امري کَسَبَتْ رَهِينَ هر فردي در گروه اعمال است که انجام داده و مانند اينها به روشني اختيار انسان را ثابت ميکند
بنابراين انسان فطرتاً مختار و آزاد است. زيرا هدف از آفرينش، فراهم شدن بستر فعاليت اختيار براي انسان است تا بتواند به قلّة رفيع کمالات نايل آيد. اگر انسان آزاد و مختار نباشد، اعزام پيامبران، تشريع قوانين و کوششهاي تربيتي، لغو و بيهوده خواهد بود.
منابع براي مطالعه بيشتر
1. پنجاه درس اصول عقايد براي جوانان، تأليف آيت الله مکارم شيرازي، درسهاي هفتم و هشتم.
2. منشور جاويد، تأليف آيت الله سبحاني، ص388ـ315.
3. سرشت انسان (پژوهشي در خداشناسي فطري) تأليف علي شيرواني، ناشر معاونت امور استاتيد و دروس معارف اسلامي، چاپ اول زمستان 1376، کل کتاب.
منبع : http://arzil.parsiblog.com/712887.htm |