پیامبري از كنار خانه ما رد شد
نویسنده : خانم دکتر عرفان نظر آهاری
( قسمت ششم )
جهان را ادامه مي دهیم...
امانت خدا بر زمین مانده بود. آدمیان مي گذشتند بي هیچ باري بر شانه هایشان.
خدا پیامبري فرستاد تا به یادشان بیاورد، این امانت از آن شماست. بر دوشش كشید. این همان است كه زمین و آسمان را توان بر دوش كشیدنش نیست. پس به یاد آورید انسان را و دشواري اش را.
اما كسي به یاد نیاورد.
پیامبر گفت: عشق است. عشق است. عشق است كه بر زمین مانده است. مجال، اندك است و فرصت كوتاه.
شتاب كنید و گرنه نوبت عاشقي مي گذرد. اما كسي به عشق نیندیشید.
پیامبر گفت: آنچه نامش زندگي است، نه خیال است و نه بازي. امتحان است و تنها پاسخ به آزمون زندگي، زیستن است، زیستن.
اما كسي آزمون زندگي را پاسخ نگفت.
و در این میان كودكي كه تازه پا به جهان گذاشته بود، با لبخندي پیامبر را پاسخ گفت. زیرا پیمانش را با خدا به یاد مي آورد.
آنگاه خدا گفت: به پاس لبخند كودك، جهان را ادامه مي دهیم.
( ادامه دارد )
منبع : wWw.98iA.Com |