پیامبري از كنار خانه ما رد شد
نویسنده : خانم دکتر عرفان نظر آهاری
( قسمت یازدهم )
خداوند نانواي آدمهاست...
او پیامبري بود كه كتاب نداشت.معجزه اي هم.
اسباب رسالت او تنها خوشه اي گندم بود كه خدا به او داده بود. خدا گفته بود: دشمنان اند كه معجزه مي خواهند، معجزه اي كه مبحوتشان كند. دوستان اما تنها با اشاره اي ایمان مي آورند. و این خوشه هاي گندم براي اشاره كافي است.
پیامبر كوي به كوي و شهر به شهر رفت و گفت: اي مردم، به این خوشه ي گندم نگاه كنید. قصه این گندم، قصه شماست كه چیده مي شود و به آسیاب مي رود تا ساییده شود و پس از آن خمیري خواهد شد در دستهاي نانوا؛ و مي رود تا داغي تنور را تجربه كند، مي رود تا نان شود، مائده مقدس سفره ها.
آي مردم، شما نیز همان خوشه هاي گندمید كه در مزرعه خدا بالیده اید. نترسید از اینكه چیده مي شوید، خود را به آسیابان روزگار بسپارید تا در آسیاب دنیا شما را بساید، تا درشتي هایتان به نرمي بدل شود و سختي هایتان به آساني.
خداوند نانواي آدمهاست.خمیرتان را به او بدهید تا در دستهایش ورزیده شوید، خداوند بر روحتان چاشني درد و نمك رنج خواهد زد و شما را در دستان خود خواهد فشرد؛ طاقت بیاورید تا پرورده شوید. و كیست كه نداند خداوند او را در تنور خود خواهد نشاند؛
این سنت زندگي است. اما زیباتر آن است كه با پاي خود به تنورش درآیید و بسوزید، نه از سر بیچارگي و اضطرار، كه از سر
شوق و اختیار.
پیامبر گفت: صبوري كنید تا نان شوید؛ ناني كه زیبنده سفره هاي ملكوت باشد. صبوري كنید تا نان شوید؛ ناني كه به مذاق خدا خوش آید.
هزاران سال است كه نان در سفره آدمي است تا به یادش آورد قصه خوشه هاي گندم و آسیاب و تنور را... قصه نان پختن، نان قسمت كردن، نان شدن را...
( ادامه دارد )
منبع : wWw.98iA.Com |