به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / حسین الهی قمشه اي » الهی - موضوع سخنرانی : عقل 050489
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 376 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

موضوع سخنرانی :

 عقل

به نام خدا

عقل را بكار مي گيره عقلش براي اين كه مستقل اين آقا مملكتش پادشاه نداره .

 وجود تو شهر ايست پر نيك وبد

 توسلطان و دوستور دانا خرد

 تازه اگر كه عقل ميره وزير مي شه پادشاه فقط عشق پس اگر كه عشق بياد در وجود انسان,

 به تخت گل بنشانم بتي به سلطاني.

حالا اين شعر حافظ را معني آن را مي فهميم  :

به عزم توبه سحر گفتم استخاره كنم

بهار توبه شكن مي رسد چه چاره كنم

بعد مي گه :

 به تخت گل بنشانم بتي به سلطاني

 يه نفربيارم به تخت بشانم به تخت وجودم و تا بگم پادشاه شما و آن عشق و تمام چيزها انتيگريتد مي شود .  آدم و قتي كه يه معشوقي داره ميگن اين النگو را براي چي مي خري, براي معشوقم مي خرم اون خانه را براي چي ميخري براي اينكه گاهي مي خوام ببرمش اونجا تمام انتيگريتد انسان وحدت پيدا مي كنه يك معشوقي كه آدم پيدا مي كنه تمام وجودش يكي ميشه. براي چي حرف مي زني براي اينكه دوستت دارم, براي چي حرف نمي زني براي اينكه دوستت دارم. همه كارها عاشق از يك جنس مي شه. چرا با من تلخ صحبت مي كردي براي اينكه دوستت دارم چرا اين را به من دادي براي اينكه دوستت دارم .چرااينجا منع مي كني براي اينكه دوستت دارم .به خاطر اينكه تو معشوق من هستي ,محبوب مني مراقبت هستم عين مادر كه با بچه اش .پس چه لذتي بالا تر از اين هست كه ما برسيم به اينتگريشن دروني كه تمام اينهمه قوايي كه خدا در ما آفريد, چشم براي چيه؟ چشم از پي آن بايد , تا چيز عجب بيند چشم براي اين نيست كه تو چيز ناموزني را ببيني بايد چيزهاي عجيب غريبي ببينه دردنيا چشم از پي آن بايد تا چيز عجب بيند جان از پي آن بايد تا عيش و طرب بيند نبايد آدم جون بكنه توي اين دنيا كه همش, گفت :

 هر چه جان كند تنم عمر حسابش كردند

 زندگي كردن ما مردن تدريجي بود

خيلي ها دارن جون مي كنند, بسياري از مردم عمرشان ياس, بي سر صدا كه سيلي مي خوره آدم از درون و ناچار هم است كه صورتش را هم سرخ نگه داره كه مردم نفهمند كه چه خون جگري داره مي خوره. آدم بايد لذت ببره توي دنيا چقدر خون جگر بايد بخوري . چه بنشتي در آن گوشه چرا خرم نمي گردي براي اينكه عاشق نيستي هي از دست اين سيلي مي خوري , يك نفر تو عالم بيشتر نيست كه اينقدر خون جگر مي خوري, يك نفر تو حسابت با آن در ست كن. اگه هر كاري كه بايد بكني كار درستيه . جان از پي آن بايد تا عيش طرب بيند پا از پي آن بايد كز يار طعب بيند پا براي چي پا براي اين كه بري دنبال كا ر معشوق, مي گه برو اينو وردار ببر آنجا پا براي طعب ديدن. البته بايد رنج بكشي بايد بري بياي اينو ببر آونجا . اين ببرآنجا ,

عشق از پي آن بايد تا سوي فلك پرد

عقل از پي آن بايد تا علم و ادب بيند

 تمام فكر آدم معلوم به چه كاريه .

ديده را فايده آن است كه دلبربيند

فكر براي چي براي اين كه به دلبر فكر بكنه, قوه خيال براي چي براي اين كه دلبر را تصور كنه ,قلم, دست براي چي براي اين كه بتونه دلبر بنويسه يا دلبر بكشه, يكي مي شه يعني تمام فعاليت انسان شغل, كار زندگي دنيا آخرتش دنيا آخرتي دو تا نمي شه در عشق, دنيا و آخرتي وجود ندارد كه مثلا بگم من كارهاي دنيا را تنظيم بكنم برم آخرتم را تنظيم بكنيم .كاري به دنيا آخرت نداشته باشيم .يك دونه كار بكنيم . عاشق داره كار مي كنه ,البته ماسوار اسبي هستيم علفه آن را بدهيم, مي ديم. تهيه مي كنيم وسيله امكانش را فراهم مي كنيم, غذا بايد بهش بدهيم, پالون بايد بذاريم رو دوشش, اينارو بايد بذاريم اينار و كار عقبي است , آدمكه داره مي ره خونه ليلي كه ديگه نمي گه من, مثلا ازش بپرسي داري چكار مي كني مي گه دارم مي رم خونه ليلي ,فقط يه جواب مي ده ,پس اين چيه داري مي زاري روي اين, مي خوام سوار شم, سوار شم كه تند تر برم. تمام كارهايش معني پيدا مي كنه آدم بي معني مي شه وقتي متكسر مي شه نمي تونه. مي گن آقا اين كار را چرا كردي ,مي گه نمي دونم, اما وقتي كه آدم مي دونه, تك تك كارهاش را مي دونه كه چرا اين كار را مي كنه, چرا اون كار را مي كنه, براي چي اين كتاب مي خونه, اين كتاب چيه داري مي خوني ؟آنوقت مي فهمه چه كتابي بايد بخونه چه كتابي نخونه ,آدمي كه متكسر شده ,يه روز مي ره اين كتاب ميخونه , بعد مي گه اينو خوندي, بعد اونو ميزاره اونجا بعد يه كتاب ديگه مي خونه ,دنبال چيزي نمي گرد آدمي كه دنبال اون خبر مي گرده, دنبال آدرس معشوق مي گرده, شماره تلفن مي گرده, مي بينه نداره, اون را حالا مي گن تو چرا اين شعر ها را نمي خواني براي اينكه اون توش خبر نيست, عكس هيچكس توش نيست من مي خوام عكس نفس اون شاعركه اون تو قرار گذاشته, من مخوام شعر سعدي را بخونم كه عكس محبوب من توش باشه ,

هزاران نقشها بيني خلاف رومي و چيني

اگر با دوست بنشيني ز دنيا آخرت و غافل

سعدي كه نمي گه من را ببيني, مي گه سعدي مي گه اون را ببيني .

 نامه حسن تو بر عالم وجاهل خوانم

 نام تو در دهن پير و جوان اندازم

آمدم كه نام تو را علم كنم, چه شغلي با لاتر از آنكه كه آدم نام اوعلم بكنه .اسم او راببره اون معشوق رادر دل آدم ها شيرين بكنه كه يك معشوقي است .بياين همه شما را من دعوت مي كنم ,

 هركسي باشمع رخسارش به وجهي عشق باخت

زين ميان پروانه را در اضطراب انداختي

 همه دارن به نوعي با او عشق بازي مي كنند, بنابراين سعادتي بالاتر از آن نيست كه انسان به عشق برسه. مولانادرس اينيگريشن دروني وبيروني اين راگفتم كه خلاصه همه حرفاي مولانا در فلسفه ,ادبيات, اخلاق, قرآن ,دين ,تمام اينها اين يك كلمه است كه تو يكي باش, از درون يكي باش, از بيرون ,آنوقت آرام مي شي مي شيني اونجا, يك اميري آمده بود آنچنان, از طرف يكي از بزرگان ,بعد اين مستخدم بيچاره هول كرد بود ,حضرت كيك نائب سلطنه ايشون تشريف آوردند, مولا نا گفت چه خوب بشين اينجا نه صد درهم به او دادند بودند كه خبر بده آقا آمدند ,گفتش كه نه اون درهم هاي تو مي مانه نه اون جناب وزير مي مونه ,نه ما مي مانيم ,هيچ كدام از ما نمي مانيم , چه خبره, حالا ما داريم كار خود مي كنيم ,هر كه خواهد بيايد هركه خواهد برود, ما در اين جا صحبت از عشق مي كنيم ,حالا اگر پادشاه بياد بشينه اونجا ,

شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشند

 اوني كه در مقام انتيگريشن رسيده و به عشق رسيده پادشاه اونه, هر پادشاه ديگه بياد مولانا مي گه وقتي كه بنده تو شده تمام پادشاهان عالم بنده من شدند, هر پادشاهي كه بياد بايد اونجا زانو بزنه . حالا بعضي ها مي گن حافظ دنبال سنار سه شاهي بود كه پول شرابش , مي رفته گدائي مي كرده از شاه شجاع يا شاه منصور كه پول ما را بدهيد, اين يك شرابي است كه نمي دنبه پادشاهها,حالا

 شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشند

التفاتش به مي صاف مروق نكنيم

 مانگويم بد و ميل به نا حق نكنيم

جامه كس سيه و دلق خود ازرق نكنيم

مي گه:

خوش برانيم جهان در نظر راه روان

فكر اسب سيه و ذين مقرع نكنيم

آدمي كه داره پيش ليلي مي ره ,براش اهميت نداره كه حالاحواشي زينش مثلا از طلا باشه ,يه چيزي باشه كه سبك باشه , اين اسب رو بتونه حركت بده بره. به اندازه زين بودنش مهمه,

از آن بهره از دنيا كه خوري يا پوشي معذوري اگر درطلبش مي كوشي

 باقي همه رايگان نيرزد, هشدار تا عمر گرانمايه بدان نفروشي .

 آدمي معشوقه داره وقتشو تلف اين چيزهاي زائد نمي كنه .يكي از بهترين حرفهايي كه شنيدم اين كه كافي همان قدر خوبه كه ضيافت. وقتي به اندازهاي كه تو بخوري سير بشي باشه, فرض كن تمام عالم ضيافت كرده باشه ديگه بيشتر از آن نمي خواهي كه چرا آدمها بي خودي حرص مي زنند به چيزهاي كه نياز ندارند.

 خوش برانيم جهان در نظر راه روان

فكر اسب سيه زين مقرع نكنيم

بعدمي گه, مقام خودش را داره مي گه:

شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد

 التفاتش به مي صاف مروق نكنيم

اون شراب را به پادشاه هم نمي دن بايدخيلي بياد بره , خيلي التماس بكنه ,ادب بكنه, به زانوي ادب بشينه اينجا تا ما دو تا كلمه حرف براش بزنيم .اون حرفه , اون كه مي گه :

 بهر يك جرعه كه آزاركسش درپي نيست

 زحمتي مي كشم از مردم نادان كه مپرس .

 حرفه, كساني كه حرفي دارن براي گفتن ,اينو مي فهمند كه وقتي آدم مي خوا د حرفي بزنه از مردم نادان چقدر لگد بخوره, زين ستوران بس لگدها خوردم

,كه مولانا مي گه از قول پيغمبر. بنابراين دعوت مولانا به اين است كه توبيا اگركه تشنه هستي بهت شراب بدهم من به تو بالاترين هديه اي كه به تو ميدم اين كه تو را از پريشاني نجات بدم ,وحدت بهت بدم ,كه تو يكي بشي ,يگانه بشي ,

جان گرگان و سگان از هم جداست

 ,اگه متكسر شدي مثل گرگ سگ مي افتين به جون هم ببين الان توي دنيا چه خبره مثل گرگ اين شعر راشايد بازم برايتون خوندم كه شكسپير مي گه: اين سيم را شلش كن سيم آدميت وحدت و اون عشق را از كوك بنداز آنوقت ببين چه صداني ناموزني در مي آيد وقتي كه اون كوك آدمي زاد و كوك وحدت آدميزاد و عشق از ميان ميره و اين از كوك مي افته مي گه تمام موجودات سعي مي كنند كه قدرت به دست بياورند قدرت تبديل مي شه به اراده, اراده يك اشتهاي سيري ناپذير, اين مي خواد ,اونو مي خواد و اين اراده تيديل مي شه به گرگ ، گرگ جهاني است كه همه را مي بلعد و بعد خودش را مي خوره دنيا دار ه گرگ ميشه مردم مثل گرگ و سگ, چرا؟ براي اينكه:

جان گرگان وسگان از هم جداست

متحد جانهاي شيران خداست

يكي به مولانا اعتراض كرده كه توچرا مي گي جانها, تو مي گي آنها جانشان يكي است جانهاي شيران, بلافاصله خودش جواب ميده ميگه جانها كه گفتم منظور اين كه يك دونه جانه ولي صد هزار جان توي اين يك دونه است ودر عين وحدت صد هزار تا است جانستان آنجا يوسفستان است كثرت مال تعدد نيست مال اينكه اينجا آنقدر جان است كه تعددنداره ولي بي نهايت جان هست اونجا.

 يوسفي جستم لطيف و سيم تن

 يوسفستاني بديدم در تو من من

 قبلا دنبال يك دونه يوسف مي گشتم ديدم كه يوسفستان رسيديم به جاي كه هر كه چشم مي كنيم گفتش كه باغي كه به هر شاخ درختش قمري بود سعدي مي گيه گويم قمري بود كه كس ازمن نپسندد مي گم قمر مگن آقا , قمر چي :

گويم قمري بود كس از من نپسندد

باغي كه به هر شاخ درختش قمري بود

 مولانا اصلا معشوق را به گل ماه تشبيه نمي كند, اونرا به اينها تشبيه ميكنه مي گه:

 بيا كه امشب به جان بخشي به زلف يار مي ماند

 نمي گه زلف يار مثل شب سياه, ميگه شب مثل زلف يار مي ماند :

بيا كه امشب به جان بخشي به زلف يارمي ماند

جمال ماه نور افشان بدان رخسار مي ماند

 اين كساني كه در سخنانشان ازاون وحدت ,از اون يگانه از نامش از عكسش ,از آدرسش يك چيز ي ارتباطي به او داره اون كتاب را مي خونه آدمي كه عاشق شد وحدت پيدا مي كنه .وحدت در كتاب. صد كتاب داشته باشي يك كتابه .

 صد چراغ ار حاضرآري در ميان

 هر يكي باشد به صورت غير آن

 من يك كتاب بيشتر ندارم, كتاب عشق كتاب اطوار گوناگون عشق ,يك جلد كتاب بيشتر در عمرتون نخونيد كه بخواهيد متكسر شويد .بعضي از كتابهارا آدم نمي خونه هيچ خبري از معشوق ندارد ,دنبال خبر باشيد .

اي بي خبر بكوش كه صاحب خبر شوي

 تا راهرو نباشي كي راه بر شوي بنابراين

 چرا بر اينكه يكي شدند اينا چرا ادبيات يكي براي اينكه خانم ميليدكنزون و مولانا يكي مي شن, در آن اينيگريشن عشق هر كسي كه عاشق بود همان حر فاي يكي ديگه را زده اين كه اختلاف نيست, اين كه در اديان اختلاف نيست, مال چشم چپ ماست كه يكي عيسي جداگانه ميبينه يكي موسي جداگانه مي بينه,

 مثنوي ما دوكان وحدت است

 غير وحدت هر چه بيني آن بت است

 هر متاعي را است دكاني دگر

 مثنوي دكان عشق است اي پسر.

 حالا ممكنه بگن اينجا چرا درباره دونل القلتين صحبت مي كنيد مسئله فقهيه ,اينجا چطور را جع به مسئله كلامي صحبت مي كنيد.

 در دكان كفش گر چرم است خوب

 قالب كفش است اگر بيني در چوب

بله در مغازه كفاشي چوب كه نمي فروشن ولي چوب مال قالب كفشه. اگه ميبيني من در مورد چيز ديگه صحبت مي كنم اين بحث اصلي ما همان چرم فروشيه. اينجا عشق فروشيه. اگر ديد كه مطلب ديگه اي هم آورديم مسئله نجومي آورديم يا مسئله صرف و نحو و معاني و منطق آورديم , اينا قالب كفش اينا را قالب در ست كردم كه بتوني كفش را پات كني در دكان كفش گر چرم است خوب قالب كفش است اگر بيني در چوب

 نزد بزازان خز عطكن بود

 تو مغاره پارچه فروشي كه آهن فروشي نيست. اما يك تيكه آهن وجود داره براي اينكه براي گزباشد. اگر آهن بود اگر يك تيكه آهن هم بيني براي اينكه گز بكنه كه چقدر پارچه نياز داريم اونجا آهن فرشي كه نيست ,مغازه مولانا عشق فروشي و ما اونجا ما مي تونيم به چنين سعادتي برسيم شرايطش را هم داريم,

 اي دل به كوي دوست گذاري نمي كني

 اسباب جمع داري و كاري نمي كني

معروف است كه نصر الدين آمد در مغازه اي گفت ببخشيد آقا ,ديد كه صاحب مغازه آمد گفت بفرماييد صاحب مغازه هم پا برهنه بود ,گفت شما چرم داريد ؟ گفت بله, ميخ داريد؟  گفت بله, نخ داريد؟  گفت بله, گفت پس چرا براي خودت كفش درست نمي كني پات بكني كه اينجا پا برهنه راه ميري؟  حالا اگه به ما بگن عقل داري ؟ آره دارم, چشم ظاهر داري ؟ دارم .دل داري ؟ دارم. فطرت الهي داري ؟ دارم, پس چرا اينجا نشستي غصه مي خوري ؟  پاشو يك كاري بكن.

 اي دل به كوي دوست گذاري نمي كني

 اسباب جمع داري و كاري نمي كني

 اين خون كه موج مي زند اندر جگر تو را

 در كار رنگ بوي نگاري نمي كني

اين را خرجش كن. اين موجي كه در دل تو است خرج ياري كن كه اون همه يارها باشه تا به همه چيز برسي نه اينكه خودت محدود بكني, بعدش هم هزار خون جگر بخوري. انشاالله اين سعادت را پيدا كنيم تا به ساعت اينتيگريشن به ,وحدت وهم از بيرون جامعه وهم كل جامعه بشري و حضور خداوند اگر اين حضور سعادت بخش را بفهمند قدرش را وبرگردانند هنرشان خوب مي شه نقاشيشون خوب ميشه معماريشان خوب ميشه بيزينسشون خوب مي شه برخورداريشون ازعلم خوب ميشه تمام كار هايشان خوب مي شه همه سعادتها در گرو همينه. والسلام

سخنراني دكتر الهي قمشه اي 31/7/84 23:30 الي 24:00 مدت :30دقيقه

منبع : http://forum.persiantools.com/t86043.html








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir