چرا در قرآن انسان ها "عجول " معرفي شده اند؟
( بخش اول )
پاسخ به روایت مفسرین قرآن :
سوره الاسراء آیه 11
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً «11»
ترجمه :
انسان (بر اثر شتابزدگي)، بديها را طلب ميکند آن گونه که نيکيها را ميطلبد؛ و انسان، هميشه عجول بوده است.
تفسیر الميزان :
و يدع الانسان بالشّرّ دعائه بالخير و کان الانسان عجولا
مراد از (دعا) بطوري که از سياق آيه استفاده مي شود مطلق طلب است، چه به لفظ دعا باشد مثل (خدايا مال و اولاد بر من روزي کن و...) و چه بدون لفظ صورت گيرد و به صورت سعي و عمل بوده باشد، همه اينها دعا و درخواست از خداست، حتي اگر اين درخواست از کسي صادر شود که به خدا معتقد نبوده و توجهي به درخواست از خدا ندارد، چون در حقيقت غير از خدا معطي و مانعي وجود ندارد همچنانکه فرمود: (يسله من في السّموات و الارض و نيز فرموده: (و اتيکم من کل ما سالتموه). پس به شهادت اين دو آيه، دعا به معناي مطلق طلب است، و حرف (باء) در دو کلمه: (بالشّر) و (بالخير) براي چسباندن فعل به مفعول آن است و مقصود اين است که انسان به همان نحو شر را مي خواند و آن را درخواست مي کند که خير را مي طلبد.
بنابراين مقصود از اينکه فرمود: (انسان عجول است) اين خواهد بود که او وقتي چيزي را طلب مي کند صبر و حوصله به خرج نمي دهد، در جهات صلاح و فساد خود نمي انديشد تا در آنچه طلب مي کند راه خير برايش مشخص گردد، و از آن راه به طلبش اقدام کند بلکه به محض اينکه چيزي را برايش تعريف کردند و مطابق ميلش ديد با عجله و شتابزدگي به سويش مي رود و در نتيجه گاهي آن امر، شري از آب در مي آيد که مايه خسارت و زحمتش مي شود، و گاهي هم خيري بوده که از آن نفع مي برد .
اين آيه و آيات بعديش در سياق توبيخ و سرزنشي است که ناشي از منت نهادن خداي تعالي در آيات قبل است که مساءله (هدايت اقوم) را به رخ بندگانش مي کشد، گوئي که فرموده است: ما کتابي نازل کرديم که شما را به سوي ملتي اقوم هدايت مي کند و گروندگان به آن ملت و کيش را به سعادت و بهشت مي رساند و به سوي اجري عظيم و خيري کثير ارشاد مي کند،و ليکن جنس بشر عجول است و به خاطر همين عجله اش ميان خير و شر فرق نمي گذارد، بلکه هر چه برايش پيش بيايد همان را مي خواهد و در طلبش برمي خيزد، بدون اينکه خير و شر را از هم جدانموده و حق را از باطل تشخيص دهد، در نتيجه به همان نحوي که عاشق خير است، شر را نيز به همان وجه طلب مي کند، و همانطور که بايد بر سر حق سر و سينه بشکند بر سر باطل هم مي شکند.
سزاوار نيست که انسان دستخوش عجله گشته و هر چه را که دلش خواست و اشتهايش طلب کرد دنبال کند و هر عملي که ارتکابش برايش ممکن بود مرتکب شود، و تا آنجا که تيغش بريد ببرد، و آنگاه اين معنا را بهانه کند که خدا برايم فراهم کرد و اگر او نمي خواست نمي گذاشت من اينکار را بکنم! درست است که شب و روز دو آيت الهي اند، و هيچ وقت در يک حال نمي مانند، بلکه خدا با آيت شب آثار روز را از بين برده و حرکات موجودات را متوقف و ديدگان را به خواب مي برد، و برعکس با آيت روز قوا را بار ديگر بيدار نموده و مردم به طلب فضل پروردگارشان به جنب و جوش در مي آيند، و با اين شب و روز عدد سالها و حسابها را در دست دارند.
و درست است که اعمال خير و شر همه به اذن خدا در عالم وجود تحقق مي يابند و همه آنها با قدرتي براي آدمي مقدور است که خدا به آدمي داده است و ليکن اين معني باعث نمي شود که اعمال خير و شر، هر دو براي آدمي جايز شوند، و انسان هر چه را که هوس کرد با عجله و سراسيمه دنبال نمايد، و بدون هيچ احساس مسؤوليتي مرتکب هر عملي - چه خير و چه شر - بشود و همان طور که در اطاعت خدا آزاد است معصيت خدا را هم آزادانه مرتکب شود.
بلکه واجب است اعمال شر را مانند شب تاريک کننده دانسته و نزديکش نشود و عمل خير را مانند روز بينا کننده دانسته انجامش دهد، و با انجام آن فضل پروردگار خود را جستجو نمايد، اميدوار باشد که خدا به پاداش آن سعادت آخرت و رزق کريمش مرحمت فرمايد آري عمل آدمي گريبانگير آدمي است و تا او را به سعادت و يا شقاوتش نکشاند دست بردار نيست و آنچه مي کند آثارش به خود برگشته و به غير خود نمي رسد، و کسي را به جاي خود نمي گيرد. اين آن معنائيست که از سياق آيه استفاده مي شود و با در نظر گرفتن آن، چند نکته روشن مي گردد:
اول اينکه: اين آيه و آيات بعديش در مقام توبيخ و ملامتند و همانطور که قبلا اشاره کرديم همين معني وجه اتصال آنها به ماقبلند که فرمود: (ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم...).
بنابراين خداي سبحان مي خواهد بفرمايد که انسان به خاطر آن قريحه استعجالي که دارد آنطور که بايد قدر نعمت هدايت الهي را نمي داند، و ملت اقوم و ملت ديگر در نظرش يکسان است، و به همين جهت همانطور و به همان عشق و علاقه که خير را مي طلبد در طلب شر مي رود، و به همان عجله که به دنبال سعادت مي رود در پي شقاوت مي دود.
نکته دوم اينکه: مراد از (انسان) جنس آدمي است نه افراد معيني از انسانها، از قبيل کفار و مشرکين، چنانکه بعضي گفته اند و مراد از (دعا) هم مطلق طلب است نه دعاي اصطلاحي که بعضي خيال کرده اند، و مقصود از خير و شر هر آن چيزي است که در حقيقت مايه سعادت و يا شقاوت آدمي است، نه مطلق هر چيزي که مضر يا نافع باشد، مانند درخواست فلاح و رستگاري براي کسي که مورد علاقه او است و درخواست خسران و نوميدي براي کسي که مورد انزجار و خشم او است و...
و مراد از (عجله) علاقه آدمي است به اينکه آنچه ميل دارد به زودي تحقق يابد، نه لجاجت و درخواست عذاب.
و ما از اين نظر مفردات آيه را معنا کرديم که مفسرين در معاني آنها اختلاف عجيبي به راه انداخته اند و در وجه اتصال آيه به آيات قبل و بعدش حرفهائي مضطرب و گوناگون زده اند، که چون فايده اي در نقل آنها نديديم از ايراد آنها و غور و بحث در پيرامونش صرفنظر نموديم، کساني که مايلند همه آنها را ببينند بايد به کتب تفسير مراجعه نمايند.
منبع : ترجمة تفسیر الميزان حضرت آیت الله علامه طباطبایى (رحمه الله) |