نویسنده : جبران خليل جبران
گرد آوری: پروفسور سهيل بوشروی
ترجمه: مسيحا برزگر
درباره ی : محيط زيست و طبيعت 1
من شنيدم جويباری مويه می کرد، مانند بيوه ای که بر مصيبت مرگ فرزند خويش شيون می کند، پرسيدم: "چرا می گريی ای جويبار پاکيزه ی من؟"و جويبار پاسخ گفت : "زيرا ناگزيرم به شهری بروم که در آن آدمی مرا خوارمی شمار د، نوشيدنی های ديگر را به من ترجيح می دهد، مرا رفتگر زباله هایش می سازد، خلوصم را می آلايد و شفافيتم را تيره می سازد.شنيدم پرندگان اندوه می خوردند، پرسيدم : "پرندگان زيبایم ، چرا می گریید ؟ " یکی از آنها نزدیکتر پرید ، بر نوک شاخه ای بلند نشست و گفت : " به زودی فرزندان آدم با جنگ افزارهای مهلک خود به این مزرعه می آیند . با ما می جنگند، گويی دشمنان خونی آنانيم . ما اکنون همديگر را بدرود می گوییم ، زیرا نمی دانيم که کدامين مان از خشم آدمی جان سالم به در می برد . هرکجا می رویم مرگ در تعقيب ماست." در اين هنگام خورشيد از پشت قله ها بالا آمد و نوک شاخه ها را با تاجی از طلا زر اندود کرد . اين زيبایی را تماشا کردم و از خود پرسیدم : " چرا آدمی باید آنچه را که طبيعت بنا کرده است، ويران کند؟"
And I heard the brook lamenting like a widow mourning her dead child, I asked: "Why do you weep, my pure brook? And the brook replied: "Because I am compelled to go to the city where Man contemns me and spurns me for stronger drinks and makes of me a scavenger for his offal, pollutes my purity, and turns my goodness to filth." And I heard the birds grieving, and I asked: "Why do you cry, my beautiful birds?" and one of them flew near, and perched at the tip of a branch and said: "The sons of Adam will soon come into this field with their deadly weapons and make war upon us as if we were their mortal enemies. we are now talking leave of one another, for we know not which of us will escape the wrath of Man. death follows us wherever we go. Now the sun rose from behind the mountain peaks, and gilded the treetops with coronals. I looked upon this beauty and asked myself: "Why must Man destroy what Nature has built
منبع : کتاب جاودانه ها Everlasting Reflections |