نویسنده : جبران خليل جبران
گرد آوری: پروفسور سهيل بوشروی
ترجمه: مسيحا برزگر
درباره ی: خوبی و بدی
خدای خوبی و خدای بدی بر بالای کوه همديگر را ملاقات کردند. خدای خوبی گفت: "روزت به خير، برادر."خدای بدی پاسخی نداد.خدای خوبی گفت: "امروز سرحال نيستی."خدای بدی گفت : "درست است، زيرا اين روزها مرا با تو اشتباه می گیرند ، مرا به نام تو می خو انند و با من چنان رفتار می کنند که گويی من توام و این مرا خوش نمی آيد."خدای خوبی گفت : " اما مرا نیز با تو اشتباه می گیرند و مرا نیز به نام تو می خوانند."خدای بدی راه خویش گرفت و رفت ، در حالی که به بلاهت انسان لعنت می فرستاد .
The Good God and the Evil God met on the mountain top. The Good God said: "good day to you, brother." The Evil God made no answer. And the Good God said: "you are in a bad humour today." "Yes," said the Evil God, "for of late I have been often mistaken for you, called by your name, and treated as if I were you, and it ill- pleases me." And the Good God said: "but I too have been mistaken for you and called by name." The Evil God walked away cursing the stupidity of man.
منبع : کتاب جاودانه ها Everlasting Reflections |