نامه هاي خط خطی
نویسنده : خانم دکتر عرفان نظر آهاری
(هفته هفتم )
خدایا! می دانی که همه ی این هفته داشتم به دیدنت فکر می کردم .
به اینکه کاشکی دیدنی بودی .
همه اش ازخودم می پرسیدم،آیا هیچ کس وجود دارد که چنین آرزویی داشته باشد ؟
و همین جا بود که کشف مهمی کردم .
خیلی ذوق زده شدم ،وقتی فهمیدم حضرت موسی هم مثل من دلش می خواسته تو را ببیند .
سوره اعراف را خواندم،آیه 143 را .
چقدر من این آیه را دوست دارم :
موسی به وعده گاه ما آمد.خدا با او سخن گفت.
موسی گفت:
خدایا خودت را به من نشان بده .
اما خدایا! بعد از این سوال حضرت موسی،تو جواب خیلی سختی به او دادی . گفتی :
مرا هرگز نمی بینی.
تو به حضرت موسی گفتی :
به آن کوه بنگر ! اگر در جای خود استوار ماند،تو هم مرا خواهی دید .
اما ادامه ی آیه برای من خیلی ترسناک بود :
چون پروردگارش بر کوه تجلی کرد ،کوه را خرد کرد و موسی بیهوش افتاد .
چون به هوش آمد ،گفت :
تو منزهی.به تو بازگشتم و من نخستین مومنانم .
خدایا دیگر دلم نمی خواهد سوالم را تکرار کنم .
می ترسم بر چیزی تجلی کنی .
فکر نمی کنم که من طاقت این چیزها را داشته باشم .
آیا هیچ وقت دلت خواسته خدا را ببینی ؟
به نظر تو چه راهی برای دیدن خدا وجود دارد ؟
به گفتگوی خدا و موسی بیشتر فکر کن .
اگر تو جای موسی بودی به خدا چه می گفتی ؟
( ادامه دارد )
منبع : - wWw.98iA.Com
|