نامه هاي خط خطی
نویسنده : خانم دکتر عرفان نظر آهاری
( هفته نهم )
هنگامی که موسی عهد خدمت خود را به پایان رساند و با خانواده ی خود از حضور شعیب رو به دیار خویش کرد،آتشی از جانب طور دید.به خانواده ی خود گفت:شما در اینجا درنگ کنید که من آتشی از دور دیدم.می روم تا شاید از آن خبری بیاورم یا برای گرم شدن شما شعله ای برگیرم. هنگامی که موسی به آن آتش نزدیک شد،از جانب ئادی ایمن،در آن سرزمین مبارک،از میان یک درخت ندایی رسید که : ای موسی ! منم خدای یکتا ، پروردگار جهانیان. قصص/ 29
تو خوبی و حرف زدن با تو خوب است .
چقدر با تو حرف زدن را دوست دارم .
اما این رسمش نیست ، اینکه فقط من حرف بزنم .
نمی دانی چقدر دلم می خواست تو هم با من چیزی بگویی .
ببین من چقدر پر چانه ام ، ببین چقدر درددل دارم .
دلم لک زده برای اینکه یک روز ، یک کلمه،فقط یک کلمه جوابم را بدهی .
بعضی وقتها اصلا ناامید می شوم می گویم : این دوستی چه فایده ای دارد .
این دوستی خیلی یک طرفه است ، اما ......
خوش به حال حضرت موسی ، چون تو با او حرف زده ای .
چقدر من این سوره ی قصص را دوست دارم .
چقدر داستان حضرت موسی را دوست دارم .
چقدر من این درخت نورانی را دوست دارم . درختی که گفت :
منم خدای یکتا،پروردگار جهانیان .
وآن وقت خدا معجزه های موسی را به خود موسی نشان داد .
به موسی حسودی ام می شود ، به موسی که هم صحبت تو شد .
خدایا!کاشکی با من حرف می زدی .
هیچ وقت دلت خواسته خدا با تو حرف بزند ، دلت می خواهد درباره ی چی با تو صحبت کند ؟
هیچ وقت به داستان موسی فکر کرده ای ؟
توی قرآن کلی آیه درباره ی حضرت موسی هست ، مثلا توی سوره ی بقره یا همین سوره ی قصص .
سوره های اعراف و طه هم هست .
اما درباره ی آن درخت چه فکر می کنی ؟
درباره ی آن درختی که با حضرت موسی حرف زد و گفت من پروردگار توام .
( ادامه دارد )
منبع : - wWw.98iA.Com |