امام علي (ع) صداي عدالت انسانيت - جلد دوم
مؤلف : جورج سجعان جرداق
مترجم:عطامحمد سردارنيا
( قسمت نهم )
فهرست مطالب :
پيامبر عصر نهضت( قسمت دوم )
*****
آيا گفتارهاي «امام علي بن ابي طالب عليه السلام » درباره بزرگان زمان خود و علل تقبيح آنان، اين سخن «ساوونارولا» را به ياد شما نمي آورد كه درباره يكي از پدران روحاني دوران خود مي گويد:
«او مرا فقط به اين علت دوست نمي دارد كه من حقوق توده را اعلام مي كنم و او ملتزم ركاب زمامداران و نجبا و اشراف است»! و يا با اين سخن، اعيان و اشراف زمانخود را توصيف مي كند: «آنان هر كاري را بخاطر طلا انجام مي دهند و جز مال و ثروت خواهشي ندارند(1) »!. اما ياران علي بن ابي طالب عليه السلام و كساني كه علي عليه السلام آنان را (همانند ديگر مردم) با فروغ انديشه و پاكي قلب خود ياري كرد و آنان را به زندگي اجتماعي عادلانه تر و سعادتمندانه تر و نيكوتري راهبري فرمود و كساني كه در بسياري از حوادث و ناگواريها او را رها مي ساختند تا آنكه مجبور شد درباره آنها بگويد: «برخي به دروغ بهانه مي آوردند و گروهي نشسته و بي اعتنا بودند» و سپس وضعيت آنان را چنين تشريح مي كند:
«مردم همه با پادشاهان و دنيا همراهند، مگر كسي كه خداوند او را نگهداري كند». همينگونه افراد، ياران «ساوونارولا» نيز بودند، ياراني كه وي براي آنان بهترين شكل زندگي اجتماعي را در دورانشان بوجود آورد ولي چون او در چنگ الكساندر بورژياي نيرنگباز گرفتار شد، همگي او را رها كردند و تنهايش گذاشتند. و دشمنان «ساوونارولا» از قماش همان كساني بودند كه با «امام علي عليه السلام » جنگيدند و شما بزودي آنان را يكي پس از ديگري خواهيد شناخت. و اكنون به طور اجمال داستان انسان بزرگ، ساوونارولا را براي شما شرح مي دهيم.
اين راهب متفكر كار خود را از اينجا آغاز كرد كه دشمني خود را با آن گروه پدران روحاني اعلام كرد، كه به قول او، سمبل كسالت و بيكاري شدند و به شكل انگلهايي درآمده بودند كه از كوشش مردم زندگي مي كردند. او قسمت اعظم دشمني و خشم خود را بر ضدّ بزرگان پدران روحاني (مسيحي) اختصاص داده بود كه هدفي ـ چنانكه باز او مي گويد ـ جز گسترش دامنه نفوذ و قدرت خود و گردآوري ثروت و كوشش در راه منافع و مصالح خود ونزديكانشان، آن هم به حساب طبقات بينوا و يا به نام رجال علم و ادب و انديشه، نداشتند(2) . و از همينجا بود كه «ساوونارولا» با تمام نيرو و با كمال شدّت با آنان به مبارزه برخاست و با خرافات و اوهامي كه در عصر وي رواج يافته بود به جنگ پرداخت و خواستار آزادي انديشه و گفتار و كار، گرديد و افسانه اي را كه مي گويد: انسان از خود اختياري ندارد، محكوم ساخت؛ زيرا انسان به طور مطلق آزاد است و مالك اراده و نفس خود است و از حقوق وي آن است كه در چهارچوب طبيعت با سادگي تمام زندگي كند.
هنگامي كه رياست وي بر صومعه «سان ماركو» در «فلورانس(3) » مسلّم و تثبيت شد، به يك سلسله اصلاحات قاطعي دست زد و نخست املاك و اموال فراوان صومعه را فروخت و پول آن را به صندوق اصلاحات همگاني در شهر، تقديم داشت و كشيشان را وادار كرد كه همانند همه افراد ملّت، كار كنند و از ثمره كوشش عرقِ جبين خود زندگي نمايند.
او بيشتر از همه، آن گروه از پدران روحاني را مورد حمله قرار داد كه در هر كاري كه انجام مي دادند بيشتر به مسيحيت و تدين تظاهر مي كردند و آنان (چنانكه او مي گويد) بخاطر آنكه بزرگان و زمامداران را مسرور سازند و از آنان مقام و دوستي و پاداش بگيرند، نه آنكه تعليمات برادري مسيحي را بين مردم گسترش دهند، به وعظ و خطابه مي پرداختند.
و هنگامي كه «الكساندر بورژيا»ي اسپانيايي به مقام پاپي رسيد، «ساوونارولا» درباره مفاسد و ناگواريهاي اوضاع اقتصادي و اخلاقي و راه رفع ستم و جور از طبقات اصيل و ملّي به انديشه عميقي فرو رفته بود.
«الكساندر بورژيا» پيش از آنكه پاپ شود به حرص و طمع در گردآوري مال و ثروت شهره بود و بعنوان يك فرد بي بند وبار و لاابالي در زندگي، معروف شده بود. و سپس به اختلاس و جمع ملك و مال پرداخت و دربرآورده ساختن هوسهاي فرزندان و نزديكانش اعمالي از او سر زد كه مناسب مقام پدران روحاني نبود تا چه رسد به كسي كه در رأس كليساي عالي قرار گرفته باشد.
اين وضع در ميان بسياري از مردم تأثير بسيار بدي داشت و آنان را به سوي «ساوونارولا» سوق داد تا از اين وضع رهايي يابند(4) . اما امرا و اعيان در قرون وسطي؟ آنان را «ساوونارولا»ي بزرگ چنين معرفي مي كند: «آنان افراد پست و بي ارزشي هستند كه در قصرهاي خود بسر مي برند و از خوشيها بهره مند مي شوند و خون توده مردم را مي مكند. دربار آنان مركز تجمع هرگونه آدم وحشي است. وحشيهايي كه به قصرهاي بزرگان روي مي آورند تا از لذّت هاي پست، خود را اشباع كنند(5) ». «ساوونارولا»، شهر « فلورانس» و شهرهاي سرزمين «توسكاني» را يكي پس از ديگري دور زد و پندهاي جالب و گرانقدر خود را براي توده ها تشريح كرد و نطقهايي ايراد نمود كه بوسيله آنها در طراز بزرگترين سخنوران تاريخ در بحرانهاي حساس، قرار گرفت، به دليل آنكه در اين نطقها شهامت بي نظير و شجاعت فوق العاده او در اظهار عقيده اي كه كمتر انساني مي تواند در دوران استبداد آن را بيان كند، هويدا شد و همچنين براي آنكه: در نطقهاي وي دعوت آتشين براي اصلاحات اخلاقي و اجتماعي وجود داشت.
ساوونارولا در آن هنگام كه با سخناني چون تازيانه هايي از آتش انديشه و وجدان، متوجه تجاوزكاران و تجاوز، مي شد سوز درون و حرارت دل پاكش نمايان مي گرديد. او معتقد بود كه پدران روحاني (مسيحي) و مردان سياست، دست به دست هم داده اند و در غارت كردن ملّت و مكيدن خون مردم همكاري مي كنند و اين يك نوع تجاوز آشكاري است كه بايد برچيده شود و روي همين اصل بود كه او ناچار شد در ميدان سياسي نيز، البته به نفع توده ستمديده، وارد كارزار شود.
«ساوونارولا» خيلي كوشيد كه مردم را براي كار در راه بدست آوردن آزادي پايمال شده و حقوق از دست رفته شان آماده سازد. و چون مردم او را يك نجات دهنده پاك و با هدف ديدند، به دور او گرد آمدند.
«فلورانس» در اين هنگام حكومت «اتوكراسي»(6) استبدادي را كه خاندان «مديسي(7) » مظهر آن بودند، شكست داده و حكومت جديدي را تشكيل داده بود كه همه اعضاي آن از توده مردم بودند و اين موضوع با نظريه و صلاح ديد «ساوونارولا» انجام يافته بود.
«ساوونارولا» در آن هنگام چنين گفت: «خواست خداوند، برچيدن و از بين بردن همه آثار كهنه و گذشته و بوجود آوردن نظم جديدي در فلورانس است به طوري كه كوچكترين نمونه اي از عادات و قوانين و برنامه هاي حكومت استبدادي قديمي باقي نماند؛ حكومت تجاوزكاران در ايتاليا هميشه بدترين نتيجه ها را داده است و بهترين سيستمي كه موافق وضع ما است، يك حكومت ملّي و ميهني است. واي بر فلورانس اگر تجاوزكار ديكتاتوري را برگزيند كه با نفوذ خود به استبداد بپردازد و مراد از «تجاوزكار» فرد بدكردار و پستي است كه حقوق ملّت را غصب و پايمال كند(8) ». و از گفته هاي او اين جملات جالب است كه در توضيح مفهوم اراده ملّت و روح حكومت، خطاب به اعضاي حكومت ملّي گفته است: «اين ماده را اساسِ حكومت جديد خود كنيد كه: بدون اراده همه افراد توده، كه حّقِ انتخاب زمامدار و صدور قوانين با آنها است، هيچكس نبايد كوچكترين سود و فايده اي را براي خود اختيار كند». آيا در اين جملات، يك اصل اساسي از اصولي را نمي بينيد كه بزودي انقلاب كبير براي اعلان حقوق بشر، بر پايه آن استوار خواهد شد؟
اين جمله اي كه «ساوونارولا» با بيان آن بهترين ثمره درك انديشه خود و مهر و عطوفت قلب خود را بروز داده است، چقدر زيبا است. جمله اي كه آن را در تعريف مختصر و ساده مفهوم «حكومت» بيان داشته و گفته است: «حكومت به مثابه پدر نسبت به توده مردم است».
«ساوونارولا» به رجال حكومت گفت كه بايد مالياتهاي خاصّي بر دارايي و املاك نجبا و اعيان وضع شود و بدهيها و مالياتهاي دوران استبداد لغو گردد. و اين براي نخستين بار در تاريخ ايتاليا بود كه مالياتي بر ثروت و اراضي «طبقات ممتاز» و «مقامات بالا»تعيين مي گرديد؛ و پيش از «ساوونارولا»، اين طبقه براي املاك وسيع خود كوچكترين مالياتي نمي پرداختند. چنانكه غارت و چپاول ثروت و مال، منحصر به يك طبقه بود.
رجال حكومت جديد بنا به خواست «ساوونارولا»، نسبت به دشمنان، گذشت بزرگي از خود نشان دادند و حكم «عفو عمومي» درباره همه ياران حكومت پيشين را صادر كردند و هيچيك از آنان مورد تعرض واقع نشدند(9) و بدين ترتيب «ساوونارولا» نشان داد كه هدف حكومتها و سيستمهاي ملّي، فقط اصلاح مردم است نه انتقام از آنان. و سپس اين راهب بزرگ به درمان مسئله رباي زشت پرداخت و براي آن راه حلّي نشان داد كه در بين مردم قرباني نداشت. «و بدين ترتيب مي بينيم كه در مدّتي كمتر از يكسال، آثار حكومت تجاوز و گستاخي را، ولو در مرحله اي از زمان، از بين برد و نشان داد كه فلورانس از يك حكومت دمكراتيك آزاد بهره مند خواهد شد».
«اصلاحات قانوني جديد بدون آنكه يك قطره خون در فلورانس (شهر بحرانهاي سخت سياسي) ريخته شود، در سايه اين راهب ساده انجام يافت. راهبي كه نيروي نظامي نداشت و يك مقام رسمي در حكومت جديد نبود ولي با اقدامات خود توانست روح ملّت و بنيادگذار قوانين جديد شود. و نيز توانست دلهاي مردم را از همان جايگاه خود، بصورتي كه به تسخير خود درآورد كه در تاريخ بشري نظير ندارد. و از اينجاست كه ساوونارولا، يكي از بزرگمرداني بشمار مي رود كه در ايجاد پايه هاي جمهوريهاي آزاد در تاريخ بشري، شركت داشته اند(10) ». «ساوونارولا»، پس از آنكه در «فلورانس» يك جمهوري دمكراتيك با پايه هاي صحيح بوجود آورد به راه خود در تغيير اخلاق زمان ادامه داد. فصاحت بي نظير و حرارت دروني و صدق و راستي سركش و سادگي اصيل و انگيزه هاي مهر و دوستي او كه او را وادار ساخته بود از خود گذشت نشان دهد و آنطور كه «حقيقت مسيحيت» مسيح مي خواهد مردم را دوست بدارد، همه اينها تأثير فراواني در بين مردم «فلورانس» داشت و با اينكه تا فرق سر در قمار و فسق و فجور و لهو و كارهاي زشت فرو رفته بودند از همه آنها دست برداشتند.
او سپس از خود مردم «فلورانس» كمك خواست كه در تغيير دادن به اخلاق زمان و متمايل ساختن مردم به همزيستي و دوستي و برادري و در ايجاد يك ملّت جديد كه در آن نيازمند و تنگدست و ستمديده اي نباشد، او را ياري كنند. از نتيجه هاي اخلاص «ساوونارولا» در آنچه كه مي گفت و مي خواست، آن بود كه در مردان هنرمند فلورانس تأثير بسزايي گذاشت و آنان بويژه «ميكل آنژ(11) »، راه و روش خود را در نقاشي و پيكرتراشي تغيير دادند. ولي متأسفانه طولي نكشيد كه «فلورانس» قرباني احزاب داخلي جديدي شد كه بر ضدّ حكومت جمهوري تأسيس يافته ساوونارولا به جنگ برخاستند. از همه خطرناكتر حزب نيرومندي بود كه به نام «اربياتي» شناخته شده بود، اين حزب، وابسته به سرمايه داران و ثروتمندان و بانكداراني بود كه تشكيل حكومت ملّي آنان را ناراحت ساخته و وجود «ساوونارولا» آنها را به خشم آورده بود!
اين گروه بر او حمله مي كردند و مي خواستند كه براي نابودي وي، نخست مردم را از دور او كنار بزنند ولي در آن هنگام كه حزب «اربياتي» در كمين حكومت ملّي و رهبر آن: «ساوونارولا»نشسته بود، ياران و هواداران راهب بزرگ، نگهبان وي بودند و در پيروي از تعليمات وي و در دفاع از خود وي و از حكومت ملّي، در مواقع خطر كوشش فراوان بكار مي بردند(12) . در نتيجه حمله مسلحانه اي كه بر ضدّ فلورانس و به رهبري باقيمانده هاي خاندان «مديسي» بوقوع پيوست و بوسيله «ساوونارولا» شكست خورد، راهب انقلابي تصميم گرفت كه خطرها و ضررهاي جبران ناپذير تبهكاران و تجاوز و ديكتاتوري را براي مردم تشريح كند(13) و از گفته هاي جالب او در تعريف «ديكتاتور» و «حاكم سركش» اين جملات است: «مفهوم ديكتاتور آن است كه بدكردارترين افراد براي غارت هر چيزي به سود خود و براي خود بكوشد و سهمي به ديگران ندهد. ديكتاتور، دشمن خدا و دشمن توده است. ديكتاتور و حاكم سركش، فردي خودخواه، آزپرست و عاشق شهوات و خوشيهاي خويش است و چون اينها همه پستي و فرومايگي است، ديكتاتور هم جامع هرگونه فرومايگي اي است كه ممكن است در انساني پيدا شود و بدين ترتيب همه حواس وي دگرگون مي گردد: چشمان او با نگاه به كارهاي ناروا تباه مي شود و گوشهاي وي با شنيدن چاپلوسيها فاسد مي گردد... و به همين ترتيب...
او به قضات رشوه مي دهد و بيوه زنان و يتيمان را مي دزدد! و بر توده ستم مي كند و آنهايي را دوست مي دارد كه اين نيرنگبازي و خيانت بر مردم را پيش او نيكو جلوه مي دهند. او در هر مكاني جاسوسهايي مي گمارد و ميل دارد كه همه مردم با كمال شرمندگي به نزد او بروند و همگي برده او باشند و از همينجا است كه اگر ديكتاتوري در مكاني پيدا شود، هيچكس نمي تواند آزادانه كاري انجام دهد و يا سخني به زبان آورد.
ديكتاتور مي خواهد كه با زور بر ديگران حكومت كند و مي خواهد كه از همسالان و همدوره هاي خود حتّي از آنهايي كه بهتر از او هستند برتر و بالاتر باشد. و چون او نمي تواند هميشه در اين وضع باقي بماند و چون امكان ندارد كه بر خواستهاي خود بدون ثروت زياد نائل شود، هر ديكتاتوري دزد و آزمند است. او فقط رهبري حكومت را كه از آن توده مردم است، نمي دزدد، بلكه هر آنچه را كه مربوط به مردم است، بدون رضايت آنان سرقت مي كند و اين علاوه بر چيزهايي است كه در بعضي اوقات با مهارت با راههاي مخفي و يا آشكاري، بدست مي آورد.
چون ديكتاتور هميشه سوءغرض دارد، هر عملي كه از او سربزند ناچار توأم با بدي خواهد بود و در هر حالي ديكتاتور نمي تواند جز فكر بد و عمل، كار ديگري انجام دهد، تا آنجا كه اگر از او كار نيكي سرزد، براي خاطر نيكي نيست، بلكه براي كسب شهرت و بدست آوردن دوستاني است تا بتواند وضع غيرعادي خود را بوسيله آنان براي چند صبايي ديگر حفظ كند. اهريمن، رئيس خودخواهان است. و ديكتاتور به طور كلّي به چيزي جز شرّ و بدي فكر نمي كند و اگر او به طور اتفاق مطلب صحيحي را بگويد و يا كاري را انجام دهد كه به ظاهر نيكو است همه اينها را با قصد و غرضي بد انجام مي دهد.!
ديكتاتور مي كوشد كه خود را متدين و بي ريا در پرستش خداوند جلوه دهد؛ ولي او بجز كارهاي ظاهري، مانند: رفتن به كليسا و بعضي بخششها و ايجاد چند كليسا و چند قبه و تعمير و آرايش آنها با نقش و نگار، آن هم فقط براي تظاهر، كار ديگري انجام نمي دهد. ولي او از جانب ديگر، با غصب كردن ثروتها و بخشيدن آن به هواداران و چاپلوسانش در واقع دين را تباه مي سازد.
اي فلورانس! بپرهيز از روزي كه ديكتاتور در تو پيدا شود، او عامل هرگونه گناه و جرمي است كه افراد مردم ممكن است مرتكب آن شوند.
و تو، اي هموطن! اگر بر حكومت ديكتاتور گردن نهي، زبان تو وقتي كه او را مورد خطاب قرار دهد، بسته خواهد شد و تو بايد براي او فروتن و خاضع باشي و هر چه هم كه داري بايد در اختيار او باشد. تو را با تازيانه خواهند زد و تو بايد در قبال آن سپاسگزاري بكني»!
شما اگر در منطق راهب بزرگ و سپس در ارزيابي وي از شخصيت رواني ديكتاتور و حاكم مستبد و وضع روحي اطرافيان وي، دقت كنيد و سپس بيان مختصر او را درباره وضع ملّت و مردمي كه تحتِ حكومت تجاوزكاران قرار دارند، بررسي كنيد، عظمت او را در احاطه بر اصول اساسيِ تشكيل دولت، وظيفه زمامدار و حقوقِ ملّت (ملّتي كه او مي خواهد آزاد و غني و بهره مند از خوشيهاي زمين گردد) درك خواهيد كرد. و همچنين اين پيوند ناگسستني را خواهيد فهميد كه بين مبادي و عقايد وي و آن مباديي كه در قرن هيجدهم از انقلاب بزرگ انسان، سرچشمه خواهد گرفت، وجود دارد.
من به شما سفارش مي كنم كه به اين ارزيابيهاي عميق و دامنه دار كه در قرون حكومت تجاوز و تعصّب و فئوداليسم و فشار و پايمالي حقوق توده به ظهور پيوسته است توجه كنيد. چنانكه توصيه مي كنم كه فصاحت و بلاغت بي نظير «ساوونارولا» را نيز در نظر بگيريد. و البتّه مي دانيم كه ترجمه هر نطق و خطبه اي، به ميزان زيادي قدرت و نيرومندي آن را از بين مي برد!
مصلح بزرگ، بدون توجه به توطئه هاي رجال انگيزيسيون و كوششهاي «بزرگان» و امرا بر ضدّ وي و بدون در نظر داشتن كمين گرفتن «پاپ الكساندر بورژيا»، با كمال نيرو و كوشش به اقدامات خود ادامه داد. و از چيزهايي كه او رسماً بيان و اعلام داشت اين بود كه: توجه به مصالح همگان و توده مردم، در رأس وظايف حكومتها قرار دارد و براي كارهاي دولتي بايد از افراد لايق و با استعداد، بدون در نظر داشتن پيوندهاي حزبي، شخصي و خانوادگي، انتخاب شوند.
سياست پاپ در آن روز، آن بود كه «ساوونارولا» را به دليل آنكه ماهيت پدران روحاني آن عصر را افشا مي كرد، از بين ببرد و هـمچنين مـي خـواست كـه بـا بـه روي كـار آوردن امـراي سابق (اعضـاي خاندان مديسي) بر حكومت فلورانس تسلط كامل يابد.
ولي چون «ساوونارولا»، هوادار «جمهوريت» و نشر مبادي اين سيستم جديد در «فلورانس» بود، خشم پاپ بر وي افزايش يافت. و در سايه همين خشم و پس از شكست خاندان مديسي در حمله هاي مسلحانه بر فلورانس، اين حملات بوسيله سربازاني شكست خورد كه «ساوونارولا» آنها را گرد آورده بود و رهبري آنان را هم خود بعهده داشت پاپ نيروهاي خود را براي حمله به «فلورانس» عازم داشت. ولي مردم فلورانس تجاوز اين نيروها را در هم شكستند و آنان را مجبور به عقب نشيني ساختند و «ساوونارولا» همچنان پرچم آزادي را در قبال تجاوز و سركشي پاپ و خاندان مديسي، به اهتزاز درآورد...
البته خاندان مديسي بار ديگر به كمك و پشتيباني پاپ، بر فلورانس حمله كردند ولي يكبار ديگر نيز شكست خوردند و عقب نشيني كردند.
«ساوونارولا» بر حمله خود بر ضدّ «الكساندر بورژيا» و پدران روحاني! و طبقه حاكمه سابق و تجاوزكاران، افزود و اين گروه هم (بويژه الكساندر بورژيا كه بيشتر از همه احساس دشمني نسبت به ساوونارولا مي كرد و از تعليمات آزاديبخش وي مي ترسيد) بر كينه و خشم خود افزودند! پاپ چند بار براي ترور وي توطئه چيني كرد ولي با شكست و رسوايي روبرو شد؛ او را از موعظه كردن ممنوع ساخت ولي او به وعظ خود ادامه داد... و سپس پاپ تهديد كرد كه او از همه چيز محروم خواهد شد؛ ولي «ساوونارولا» هراسي به خود راه نداد.
پىنوشتها:
1. جرمي بنتهام J . Bentham ، فيلسوف معروف انگليسي هم درباره كليسا و پدران روحاني مي گويد: «اعمال كليسا مبتني بر نفع پرستي و رياكاري و سالوس است. كليسا در مورد آزادي بردگان هيچ مساعدتي نكرد، بلكه متون انجيل را هم براي كمك به اصل بردگي احفاد سياه پوست حام، شاهد آورد. طبيعت كليسا طوري است كه طرفدار ثروتمندان و متمولين و حامي كسي است كه بيشتر مال يا قدرت داشته باشد». به تاريخ فلسفه سياسي، ج 2، صفحه 867، چاپ دوم، مراجعه شود.
2. دربار واتيكان و تشكيلات پدران روحاني اكنون نيز اينچنين است. مبشران مسيحيگري، در لباس كشيشي، به نفع امپرياليسم غربي و بانكداران و رباخواران مسيحي كوشش مي كنند. تاريخ انسان قرن ما، مالامال از كارهاي ضدّانساني پدران روحاني مسيحي است.
بزرگان پدران روحاني عملاً همكار استعمارگران غربي هستند و حتي طبق نوشته كتاب التبشير والاستعمار، از آنان «حق وحساب مي گيرند و بخاطر همين همكاريها است كه دولتهاي غربي از مردم فقير و بينوا صدي دو به نام «ماليات كليسا» مي گيرند و در اختيار پدران روحاني مي گذارند.
بحث درباره وضع فعلي پدران روحاني مسيحي، نيازمند كتاب مستقلي است. از خداوند براي انجام اين وظيفه انساني، توفيق مي خواهيم تا با اسناد و مدارك زنده اي، ماهيت پدران روحاني! را نشان دهيم، بعنوان نمونه به كتاب دو مذهب ما رجوع شود. مترجم
3. فلورانس يكي از شهرهاي بزرگ ايتاليا است. قبل از وحدت ايتاليا، پايتخت امارت «توسكاني» و سپس پايتخت جمهوري آن بود. فلورانس، نخستين شهر هنري در جهان است كه نام آن در خيال انسان، رؤياهاي شاعرانه شيريني را به هيجان مي آورد.
تاريخ فلورانس با اسامي هنرمندان جاودان پيوند دارد: « دانته » يكي از بزرگترين شاعران جهان؛ « داوينچي » يكي از بزرگترين نقاشان و شاعران عالم، « ميكل آنز » بزرگترين پيكرسازان و شاعران دنيا...
فلورانس، مركز اصلي هنرهاي زيبا در عالم بوده و موزه هاي فراوان و آثار هنري بزرگ آن كه در هر وجب از خاك آن مي يابيد!، به اين گذشته افتخارآميز گواهي مي دهد، چنانكه فلورانس در دوراني، گهواره بحرانهاي سياسي و شورشهاي سخت و انقلابهاي پي درپي بوده است. مؤلف
متأسفانه مؤلف، نام يك فلورانسي ديگر به نام « بكاچيو » را فراموش كرده كه در كتاب معروف خود به نام « دكامرون » Decamron (به زبان يوناني به معني ده روز است) ماهيت پدران روحاني را نشان داده و در ضمن داستانهايي، اعمال ننگين و شهواني آنان را پي پرده بيان داشته است. اين كتاب دو بار به فارسي درآمده كه ترجمه اخير آن از آقاي «حبيب شنوقي» است و در دو جلد، در متجاوز از 750 صفحه منتشر شده است. ــ مترجم
4. از كتاب سافونارولا، تأليف «حسن عثمان»، ص 83.
5. همان مدرك، صفحه 87.
6. اتوكراسي ، نام سيستم حكومتي است كه در آن، تمامي قوا و همه قدرتها عملاً در دست زمامدار قرار گرفته باشد، و در واقع، يك نوع حكومت ديكتاتوري است. ولي مي توان گفت كه ديكتاتوري، شكل افراطي اتوريتاريانيسم و اتوكراسي است.
فرق «اتوكراسي» با اتوريتاريانيسم Autoritarianisme در آن است كه: «در اتوكراسي فقط يك نفر مالك قدرت نامحدود و سياسي است كه از منبع خارجي مانند ملّت يا غير آن ناشي نشده و بيشتر اطلاق بر پادشاه مي شود، امّا در اتوريتاريانيسم، ممكن است قدرت در دست يك پيشوا باشد يا چند اليگارش...». براي مزيد اطّلاع به كتابهاي فرهنگ سياسي و مكتبهاي سياسي، آقاي دكتر پازارگادني، صفحه 9، چاپ تهران رجوع شود. مترجم
7. حكومت خاندان مديسي در فلورانس مدتي رونق يافت و در آن دوران، بانكداري و رباخواري به اوج شدّت خود در آن سرزمين رسيد... ولي سرانجام اين حكومت سرنگون شد.
8. سافونارولا، از حسن عثمان، صفحات 117 و 118 و 122.
9. همان مدرك، صفحه 123.
10. همان مدرك، صفحه 125.
11. ميكل آنژ از بزرگترين بشردوستان جهان بود، او از بزرگترين نقّاشان و شاعران بود و آثار جاويدان و در طليعه آثار عظمت خلاق بشري در زمينه زيباييهاي هنر بشمار مي رود و با نشانه بارزي از: درد و رنج عميق، حرارت سوزان، نيروي سركش، روح انقلابي و سيماي زيبا، برتري مي يابد!
12. سافونارولا، از حسن عثمان، ص 51.
13. همان مدرك، صفحه 158 ــ 157.
( ادامه دارد )
منبع : مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن |