امام علي (ع) صداي عدالت انسانيت - جلد دوم
مؤلف : جورج سجعان جرداق
مترجم:عطامحمد سردارنيا
( قسمت چهارم )
فهرست مطالب :
به سوي انديشه براي انسان ( قسمت سوم )
*******
امّا آزادي ديني: تاريخ در اين زمينه براي روم بهترين يادگارهاي گذشت و اغماض را نگهداري كرده است و شايد روميها از نظر تطبيق خارجي مبادي آزادي عقيده، نخستين ملّت جهان باشند، زيرا قوانين روم به كسي اجازه مي داد كه نظريه خاصّ خود را در زمينه معتقدات ديني حفظ كند و هر كسي آزاد بود كه به اين يا آن دين، معتقد باشد و يا آنكه اصولاً به چيزي ايمان نياورد، ولي بشرط آنكه به طور علني و رسمي بر معتقدات ديگران حمله و اهانت نكند(15) .
در كتاب قانون جزايي روم، اين عبارت وجود دارد: «هيچكس حق ندارد كه از تو درباره ايمان و عقيده ات بازرسي كند و قانون، كسي را مجبور به انجام عبادتي نمي كند و يك فرد بي ايمان كه منكر وجود قضا و قدر است، با كمال آرامش در كنار يك فرد متعصب و با ايمان مي تواند زندگي كند(16) ». و البته فشار قيصرهاي رومي بر مسيحيان نخستين را نبايد بحساب آورد، زيرا علّت واقعي و سبب اصلي آن مربوط به خود مسيحيان بود كه اديان رومي را مسخره مي كردند علّت واقعي و سبب اصلي آن مربوط به خود مسيحيان بود كه اديان رومي را مسخره مي كردند و به «خدايان باطلي» كه مردم روم، هوادار آنها بودند، فحش و ناسزا مي گفتند، درصورتيكه قانون روم به مردم اجازه مي داد به آنچه كه مي خواهند ايمان بياورند، ولي شرط آن اين بود كه به معتقدات ديگران احترام بگذارند. و در واقع، اين قانون شامل حال آنان شد و اين را نبايد فشار و سختگيري ناميد.
امـّا در مـوضـوع برده: سيستمها و برنامه هاي رومي با ساير سيستمهاي اجتماعي دنياي قديم، در اين زمينه اختلافي نداشت و شما ديديد كه «كانليوس» (يكي از رهبران تفكر دمكراسي در روم) بردگان را از توده هايي كه براي آنها حقوق و آزادي مي خواست، استثنا مي كرد.
و متأسفانه بردگان در سراسر امپراطوري روم، انواع و اقسام سختگيريها و فشارهايي را ديدند كه جـز در «بابل» نظير آن را در جاي ديگري نديده بودند و بسيار ديده شد كه بردگان روم زنجيرهاي بندگي را پاره كردند و در زير ضربات ظلم و ستم سخت و كشنده، به شورشهايي دست زدند، ولي اين انقلابها به وحشيانه ترين و شديدترين شكل، كوبيده مي شد و اين وضع حتّي در دوران رژيم جمهوري نيز وجود داشت.
براستي براي آن تاريخ انسانيت كه به وجود «ابراهام لينكلن»و «ژان ژاك روسو» افتخار و مباهات مي كند، بسيار زيبنده است كه در آن هنگام كه سخن از برده و بدبختيهايش به ميان مي آورد (خواه اين وضع در روم باشد يا بابل، و خواه اين سخن درباره بردگان جنوب آمريكا باشد يا بردگان شهر بصره) صفحات سياه خود را روي هم گرد آورد و آنها را بدست شعله آتش بسپارد تا آتش آنهارا بسوزاند و خاكستر كند! متفكر بي نظير و علامه «سلامه موسي» درباره انقلابهاي بردگان روم چنين مي گويد(17) : «زياده روي در سختگيري، گاهي بردگان را بيدار مي كرد و متوجه اين نكته مي ساخت كه آنان نيز افرادي از بشرند و مي توانند جزو آنان بشمار آيند و از اينجا بود كه دست به شورش و انقلاب مي زدند و اين همان است كه در نهضت اسپارتاكوس(18) كه در حدود سال 73 قبل از ميلاد در ايتاليا رخ داد، آن را مي يابيم.
روميها بعضي از بردگان را فقط براي كشتي گيري در روم، نگهداري مي كردند و هر برده اي كه با ديگري كشتي مي گرفت بايد رقيب خود را در برابر تماشاكنندگان كه هورا مي كشيدند و كف مي زدند ،به قتل برساند(19) ! اسپارتاكوس يكي از آن افراد بود. او برده اي يوناني بود كه حاضر نشد مانند گوسفند پروار، بخورد و چاق بشود تا در موقع لزوم ذبح گردد، او مي دانست كه بدون شك سرانجام يك نفر پيدا خواهد شد كه او را بكشد! او يكي از شاگردان آموزشگاه (باشگاه) كشتي گيري در «بادوا» بود كه همراه 70 نفر از شاگردان همدوره اش فرار كرد.
آنها مركب از سياهان و سفيدان و افراد گندمگوني از اسپانيا، سودان، سوريه، مصر، مكدوني، يونان، آلمان و مراكش بودند و اسپارتاكوس آنها را به انقلاب تحريك كرد و از روم و ساير شهرها و روستاها در حدود صدهزار برده به دور او جمع شدند كوه وزوو(20) آتشفشان معروف را ستاد مركزي خود قرار دادند و شروع به تحريك و غارت كردند.
ولي انقلاب آنان شكست خورد؛ چرا كه افراد آن از ملّتهاي گوناگوني تشكيل مي يافت، و زبان و لغت مشتركي براي بيان اهداف خود نداشتند و براي آزادي و كار مستقل، فاقد تجربه كافي بودند.
روميها توانستند آنها را شكست دهند و از آنان بدين ترتيب انتقام گرفتند كه در حدود شش هزار نفرشان را به دارهايي آويختند كه در طول راههاي عمومي نصب كرده بودند، و اين يك كشتار وحشيانه اي بود كه بردگان را راضي ساخت كه تا دوهزار سال ديگر به بردگي تن در دهند!. و از داستان اسپارتاكوس هم جز خاطره اي باقي نماند كه آزادگان به ديده تحسين به آن مي نگرند و اندوه آزادي پايمال شده را در آن هنگام كه اين تندباد را به ياد مي آورند، احساس مي كنند... تندبادي كه بر ايتاليا وزيد و با ريختن خون بردگان پايان يافت.
اسپارتاكوس براي آزادي بردگان و ناتوانان و محرومان و دهقانان رومي، بسيار فكر كرده بود تا بلكه بتواند از آنان ارتشي بوجود آورد و دولت روم را شكست دهد و دولت جديدي را بر پايه آزادي بنيان نهد و بردگي را در آن ملغي سازد، ولي او جز «ناداني» چيزي نيافت و بلكه به استثناي گروه كمي كه از ابتداي انقلابش همراه وي بودند، همگي در جمود مطلقي فرو رفته بودند.
در مقابل، روميها ارتشي را براي جنگ با وي آراستند و رهبري آن را بعهده كراسوس گذاشتند، او يك رهبر نظامي و جنگي و يا پيشواي سياسي توانا نبود، بلكه او فقط يك فرد ثروتمند بود كه روحيه طبقه خود را درك مي كرد و از خشم مي سوخت، زيرا برده ايكه ثروت كراسوس به آن بستگي داشت، نزديك بود كه از بين برود.
اسپارتاكوس همچنان مي جنگيد و پيروزي بدست مي آورد ولي پيروزي وي آنچنان قاطع نبود كه دشمن را نابود سازد و از مواردي كه موجب تضعيف او شد آن بود كه او به ترديد افتاد كه همراه بردگاني كه پشتيبانش بودند به خارج از ايتاليا برود و در بين بربرها دولتي آزاد تشكيل دهد و يا در ايتاليا بماند و در راه ايجاد يك حكومت آزاد و بدون برده، براي روميها بكوشد. كراسوس، نيروهاي اقتصادي را بر ضدّ اسپارتاكوس جمع آورد و حقيقت نبرد روشن شد و معلوم گرديد كه جنگ در واقع بين اربابان ثروتمند و بردگان محروم است.
اسپارتاكوس كوشيد كه جزيره صقليه(21) (سيسيل) را اشغال كند و دزدان دريايي را بر ضدّ روميها آماده سازد ولي روميها، فرد شرير و خونخواري به نام «فريس» را بر ضدّ وي مهيا ساختند و او به جنگ اسپارتاكوس پرداخت و سرانجام مشعلي كه اسپارتاكوس افروخته بود خاموش شد و وضع نخستين برده در رم و سراسر خاك ايتاليا به حال اول خود برگشت.(22) » اگر در تاريخ رم چيزي باشد كه از شدّت اين وحشيگري آشكار بكاهد كه زشتي آن در برده ساختن انسان، انسان ديگر را (بدين شكل شرآور در تجاوز بر قوانين عادي طبيعت و سلب حقّ طبيعي انسان در آزادي) بچشم مي خورد، اين جرقه هاي پرارجي است كه در دلهاي بزرگ و انديشه هاي روشن برق مي زنند و بر تاريكيهاي سنگين استبداد سياسي، روشنايي مي بخشند؛ تاريخ روم نشان مي دهد كه در آن زمان گروهي از دانشمندان و متفكران ايتاليايي بودند كه شهامت و جرأت داشتند و از آن حقّ طبيعي كه بين همه طبقات مردم برابر است، سخن بگويند.
آنها در قروني اين شهامت را داشتند كه ثروت در يك طرف و فقر و بدبختي در طرف ديگر، به مرحله نهايي خود رسيده و تجاوز و بيدادگري حكمفرما و آزادي سركوب شده بود.
از جمله اين بزرگان و دانشمندان «فلورنتينوس» بود كه اعلان كرد سيستم بردگي با طبيعت متضاد است و ديگري ساترنينوس بود كه گفت: «طبيعت بين آزادگان و بردگان مشترك است» و همچنين «اولپين» بود كه گفت:«از نظر قانون طبيعي بايد همه مردم آزاد به دنيا آيند و به موجب اين قانون، براي همه ما نامي جز مردم هرگز نبايد باشد(23) ». از انقلاب اسپارتاكوس و گفته هاي اين دانشمندان، در اختيار انسانيت جز تئوريها و جمله ها، چيز ديگري باقي نمي ماند، ولي آنها نظريه ها و عباراتي است كه ارزش ذاتي خود را حفظ كرده است و قدرت آن را پانزده قرن پس از آن مبارزه سركوب شده و شكست خورده انقلاب كبير نشان داد و هرگونه مفهومي را كه به سوي: «انديشه براي انسان» بود، آشكار ساخت، چنانكه خواستهاي عميق و دروني انسانيت را كه در كمون فلسفه هاي يونان و هنرهاي بزرگ آن وجود داشت، روشن و آفتابي كرد!.
پىنوشتها:
1. علاوه بر «افلاطون» كه در كتاب جمهوريت خود، بردگي را لازمه بقاي جامعه مي داند و مي نويسد: «خداوند در طينت بعضيها طلا قرار داده است كه طبقه حاكمه را تشكيل دهند و احترامشان بيشتر باشد و در طينت گروه ديگري نقره بكار بده و در بردگان آهن و مس قرار داده است تا كارگر و كشاورز بشوند،! (جمهورية الافلاطون، تعريب استاد حناخباز، چاپ سوم قاهره، ص 38)
2. تاريخ اعلان حقوق الانسان، تأليف آلبرت بابيه، ترجمه دكتر محمد مقدور، ص 27 ـ 26.
3. پلـوتارك، مـورخـي است معـروف و السيبياد، يكي از فـرمانروايان مشهـور و يكي از رؤساي اردوكشي سيسيل بود و ايليـاد سـرود و منظومـه دل انگيزي است كه در بيـان خشم آخيـلوس سروده شده است! و هومر، شاعر نامدار يونان بشمار مي رود، براي اطـلاع بيشتر در اين زميـنه ها به كتابهاي مربوط به تاريخ يونان باستان مراجعه شود.
4. با تصرفات زياد از كتاب سقراط، تأليف دكتر علي حافظ بهنسي.
5. ارنست رنان، رچرحت س ژحرژأ، فيلسوف معروف، داراي آثار زيادي است و با سيدجمال الدين اسدآبادي، قهرمان و فيلسوف بزرگ اسلامي درباره «اسلام و علم» مباحثه اي دارد كه از طرف ما ترجمه شده و قسمتهايي از آن در مجله «آستان قدس رضوي» چاپ شده است.
6. از مدرك سابق، ص 11 ـ 12.
7. بعضي از دستورات «قانون الواح دوازده گانه» را در اين مورد عيناً نقل مي كنيم: «اگر مقروض نتواند دين خود را ادا كند، داين حق دارد او را بقتل برساند يا در ممالك ماوراي تيبر بفروشد. هرگاه تعداد طلبكاران از يكنفر تجاوز كند مي توانند بعد از 60 روز بدن مقروض را قطعه قطعه كنند!». تاريخ عمومي البرماله و ژول ايزاك، قسمت تاريخ رم، جلد اول، ترجمه غلامحسين زيرك زاده، چاپ سوم، ص 45.
8. الواح دوازده گانه تساوي عموم را در مقابل قانون اعلام كرده بود، ولي زناشويي خواص با عوام را جايز نمي شمرد؛ زيرا اين يكي از مراسم مذهبي! محسوب مي شد كه توده مردم حّقِ شركت در آن را نداشتند!
امّا در نتيجه پافشاري كانليوس Canuleius ، عوام اجازه يافتند كه با خواص كفو باشند و مزاوجت كنند!. مترجم
9. با اينكه طبقه عوام به آمال خويش نايل شده بودند ولي هنوز مساوات سياسي، يعني حقِّ تصدّي مقامات قضايي و مناصبِ اداري را تحصيل نكرده بودند، تا اينكه در سال 445 قبل از ميلاد، كانليوس خواستار حق ارتقا به درجه كنسولي، براي آنان شد. ولي مجلس سنا با اين پيشنهاد كه آن را «خارج از حدّ و شرم آور» مي دانست، بشدّت مخالفت ورزيد، زيرا علاوه بر آنكه اين امر مخالفت عقايد طبقاتي بود، با اصول ديانتشان نيز سازگار نبود! و «چگونه امكان داشت به اشخاصي كه اجدادشان از بيگانگان بودند اجازه داده شود از خدايان استشاره و استخاره كنند در راه ايشان قرباني كنند در صورتيكه نه معروف ارباب انواع بودند و نه واقف به رموز عبادات! و بدين مناسبت كسب مساوات سياسي بيشتر از يك قرن طول كشيد» تاريخ روم، از «آلبرماله، ص 46، جلد اول. مترجم
10. تاريخ اعلان حقوق الانسان، ص 30.
11. تيبريوس گراكوس و برادرش كايوس از پلبئينها بودند. نخست برادر بزرگ كه تيبريوس نام داشت در سال 133 قبل از ميلاد، تريبن، يعني مدافع عوام شد و خواست كه آژرپوبليكوس (خالصجات ملّي) را در بين فقرا تقسيم كند و طبقه خرده مالكين را مجدداً تشكيل دهد.
وي عقيده داشت: «اگر آنچه را بزرگان بدون استحقاق بدست آورده اند پس بدهند، ممكن است بتوان هزاران خانواده بي بضاعت را متمول كرد» و سرانجام تيبريوس به تحريك اشراف، در آشوبي كشته شد. به زندگاني تيبريوس گراكوس، تأليف پلوتارك و تاريخ عمومي آلبرماله رجوع شود. مترجم
12 . كايوس گراكوس كه انقلابي تر و جسورتر از برادرش بود، پس از مرگ برادرش به دفاع از مردم برخاست و براي اجراي قانون برادرش، سنا به كشمكش پرداخت و براي تضعيف قدرت سنا نيز كوشيد و افراد طبقه متمول را بر ضدّ يكديگر برانگيخت و سيسرون از زبان او نقل مي كند كه گفت: «شمشيرهايي در وسط ميدان فروم انداخته كه روميان يكديگر را با آن خواهند كشت». وي قانون اصلاحاتي برادرش را بموقع اجرا گذاشت و به اصلاحات ديگري پرداخت ولي مجلس سنا كه قدرت جديدي يافته بود، عليه او اقداماتي كرد و سرانجام او نيز مانند برادرش كشته شد. به زندگاني كايوس، تأليف پلوتارك و تاريخ عمومي آلبرماله رجوع شود. مترجم
13 . كايوس ماريوس در سال 155 قبل از ميلاد متولد شد؛ با اينكه خانواده وي متمول بود، او با دلي پر از كينه نجبا به توده ملّت پيوست و سرانجام درجه كنسولي يافت و به اصلاحاتي پرداخت ولي خودخواهيهاي او باعث شد كه سرانجام فرمانروايي خودكامه از آب درآيد. پلوتارك در شرح زندگي وي مي نويسد كه پس از مراجعت از آفريقا به رم، پنج روز مردم شهر را قتل عام كرد و دوستانش از وحشت وي مي لرزيدند!... مترجم
14. مدرك سابق، ص 31 به نقل از سالوست در جنگ ژوگور، تا فصل 85 مؤلف در اينجا جملات كوتاهي را آورده بود كه ما با مراجعه به متن نوشته سالوست، مورخ مشهور، جملات بيشتري از گفته هاي ماريوس را براي خوانندگان محترم نقل كرديم.
15. اگر كسي به يك عقيده ديني صحيح و يك كتاب آسماني تحريف نشده ايمان بياورد، از نظر اسلام آزادي دارد كه بر عقيده خود باقي بماند و ماليات خاصي را بپردازد و كسي هم در سايه حكومت اسلامي مزاحم او نخواهد شد و از نظر انجام مراسم مذهبي و حفظ معبد خود هم آزاد خواهد بود. ولي اعتقاد به يك دين خرافي و يا عقيده ساختگي به نام دين، مانند بت پرستي و غيره، از نظر اسلام آزاد نيست، زيرا اگر بشر در گمراهي محض باشد و بخواهد كه در همان گمراهي به زندگي خود ادامه دهد، اين به هيچ وجه صحيح نيست كه با وجود يك مكتب فكري و عقيدتي صحيح و كامل، اجازه داده شود كه او در همان راه غلط و نادرست خود باقي بماند.
آزادي عقيده بايد مفهوم صحيحي داشته باشد و اگر به بي بندوباري بكشد و جامعه را در پرتگاه سقوط قرار دهد، اين غير عاقلانه است كه دست روي دست گذاشته و فقط به تماشا اكتفا مي شود. حتّي در جوامع دمكراتيك! عصر ما ـ نيمه دوم قرن بيستم و قرن تكامل اعلاميه حقوق بشر! ــ دولتهاي دمكرات، اجازه نمي دهند كه مباني عقيدتي و سياسي فاسد در كشورهايشان رواج و اشاعه يابد.
آيا اين صحيح است كه در يك جامعه مترقّي اجازه داده شود كه فالگيري، رمالي، جادوگري و خرافاتي امثال آنها، توده ملت را از پيشرفت باز دارد؟ و به بهانه آزادي عقيده اجازه داده شود كه بشر عاقل، سنگ و چوپ و گارو را بپرستد؟ اسلام، چنين آزادي عقيده اي را به رسميت نمي شناسد و تصور مي كنم مؤلف محترم هم هرگز معتقد به چنين آزادي عقيده اي نباشد. مترجم
16. مدرك سابق، ص 35.
17 . كتاب الثورات، ص 31 ـ 29.
18 . در سال 73، صد نفر از كشتي گيران از گابو گريختند و برده اي از اهل تراس يونان به نام اسپارتاكوس، رياست آنان را بعهده داشت، او توانست هزاران برده را به دور خود جمع كند و پنج بار لشكريان روم را شكست دهد، «سنا ترسيد و به كراسوس كه يكي از صاحب منصبان سيلا بود و تمولي هنگفت داشت اختيارات تامه داد» كراسوس، اسپارتاكوس را در منتهي اليه جنوبي شبه جزيره ايتاليا محاصره كرد او كوشيد كه به سيسيل برود، دزدان دريايي كه با وي قراردادي بسته بودند، اجرت گرفتند و بعد فرار كردند و اسپارتاكوس به جنگ ادامه داد و عده اي دليرانه فدا شدند و «6000 نفر از غلامان در طول جاده اي كه از گابو به روم مي رود مصلوب شدند و گروهي از آنها كه رو به شمال فرار مي كردند بدست پمپه كشته شدند». تاريخ عمومي آلبرماله، قسمت روم، ج 1، ص 178 و 177. مترجم
19. اين نوع مسابقه، در اروپا و آمريكاي متمدن امروز به شكل گاوبازي و بوكس كه اغلب با كارهاي ضدّانساني و كشتار توأم است، جلوه مي كند.
20. Vesuve ، وزوو يا به قول عربها، «فيزوف» ، كوه آتشفشان معروفي در جنوب شرقي ايتاليا است.
21. جزيره صقليه، Sicile كه در درياي مديترانه واقع شده و اكنون تابع ايتاليا است.
نخست زير فرمان امپراطوران روم شرقي بود و در سال 32 و 48 هجري مورد حمله مسلمانان واقع شد ولي تا سال 212 همچنان زير فرمان روم شرقي باقي ماند امّا سرانجام مسلمانان، جزيره صلقيه را فتح كردند و 189 سال در اختيار آنان بود و شهر پالرمو پايتخت آن را آباد كردند. و مساجدي در آن ساختند تا آنجا كه جهانگرد معروف «ابن حوقل» مي نويسد: در آنجا 300 مسجد وجود داشت و در مسجد جامعشان 36 صف و در هر صف در حدود 200 نفر باري نماز ايستاده بودند. جزيره صقليه نقش حسّاسي در نشر فرهنگ اسلامي در اروپا دارد.
البته در سايه اختلاف و تبهكاري زمامداران خلافت اسلامي، اين جزيره، مانند جزاير ديگر مديترانه از دست مسلمانان خارج شد و به تصرف مسيحيان درآمد.
براي مزيد توضيح به اطلس تاريخ اسلامي، تأليف هازارد آمريكايي و كتاب الاسلام في المشارق والمغارب رجوع شود (كتاب اخير بوسيله ما به فارسي در آمده و به ياري خدا مستقلاً چاپ خواهد شد). مترجم
22 . كتاب الثورات، ص 31 ـ 29.
23. به تاريخ اعلان حقوق الانسان، ص 37 رجوع شود.
( ادامه دارد )
منبع : http://www.islamicecenter.com/ketaabkhaaneh/IMAM_ALI/imam_ali_sedaaye_edaalat_ensaaniyat_jeld_2_jordaq_fehrest.html |