چرا اکثر انسان ها برای جهنم آفریده شده اند ؟
انسان های غافل چه کسانی هستند ؟
کدام انسان ها از چهار پایان گمراهترند ؟
( قسمت سوم )
بحث روايتى
على بن ابراهيم قمى در تفسير خود در ذيل آيه ( و اتل عليهم نبا الذى آتيناه آياتنا ... ) مىگويد : پدرم از حسين بن خالد از ابى الحسن امام رضا (عليهالسلام) برايم نقل كرد كه آن حضرت فرمود :
بلعم باعورا داراى اسم اعظم بود ، و با اسم اعظم دعا مىكرد و خداوند دعايش را اجابت مىكرد ، در آخر بطرف فرعون ميل كرد ، و از درباريان او شد ، اين ببود تا آنروزى كه فرعون براى دستگير كردن موسى و يارانش در طلب ايشان مىگشت ، عبورش به بلعم افتاد ، گفت : از خدا بخواه موسى و اصحابش را به دام ما بيندازد ، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نيز به جستجوى موسى برود الاغش از راه رفتن امتناع كرد ، بلعم شروع كرد به زدن آن حيوان ، خداوند قفل از زبان الاغ برداشت و به زبان آمد و گفت : واى بر تو براى چه مرا مىزنى ؟ آيا مىخواهى با تو بيايم تا تو بر پيغمبر خدا و مردمى با ايمان نفرين كنى ؟ بلعم اين را كه شنيد آنقدر آن حيوان را زد تا كشت ، و همانجا اسم اعظم از زبانش برداشته شد ، و قرآن در بارهاش فرموده : فانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين ، و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث اين مثلى است كه خداوند زده است .
مؤلف : ظاهر اينكه امام در آخر فرمود : و اين مثلى است كه خداوند زده است اين است كه آيه شريفه اشاره به داستان بلعم دارد ، و به زودى در بحث از اسماء حسنى بحث از اسم اعظم خواهد آمد - ان شاء الله - .
و در الدر المنثور است كه فاريابى و عبد الرزاق و عبد بن حميد و نسائى و ابن جرير و ابن المنذر و ابن ابى حاتم و ابو الشيخ و طبرانى و ابن مردويه همگى از عبد الله بن مسعود نقل كردهاند كه در ذيل آيه ( و اتل عليهم نبا الذى آتيناه آياتنا فانسلخ منها ) گفته است : اين شخص مردى از بنى اسرائيل بوده كه او را بلعم بن ابر مىگفتند .
و نيز در همان كتاب آمده كه عبد بن حميد و ابو الشيخ و ابن مردويه از طرقى از ابن عباس نقل كردهاند كه گفت : اين مرد بلعم بن باعورا - و در نقل ديگرى بلعام بن عامر - بوده و همان كسى بوده كه اسم اعظم مىدانسته ، و در بنى اسرائيل بوده است .
مؤلف : اينكه وى اسمش بلعم و از بنى اسرائيل بوده از غير ابن عباس نيز روايت شده ، و از ابن عباس غير اين هم روايت كردهاند .
و در روح المعانى در آنجا كه قول به اين را كه ، آيه در حق امية بن ابى الصلت ثقفى نازل شده نقل مىكند ، مىگويد : امية بن ابى الصلت كتب قديمه را خوانده و به دست آورده بود كه خداوند پيغمبرى را خواهد فرستاد ، و اميدوار بود بلكه خداوند خود او را مبعوث كند ، در اين ميان سفرى به بحرين كرد و در آنجا مدت هشت سال بماند ، در همان اوائل ورودش به بحرين بعثت خاتم النبيين (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) را شنيده بود ، بعد از هشت سال به اتفاق عدهاى از يارانش به زيارت رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) آمد ، رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) او را به اسلام دعوت فرمود ، و سوره يس را بر او تلاوت كرد ، وقتى سوره تمام شد اميه از جاى جست و در حالى كه پاهايش را مىكشيد بيرون آمد ، قريش به دنبالش بيرون آمده پرسيدند ، نظر تو در باره اين مرد چيست ؟ گفت بايد در بارهاش فكر كنم .
از آنجا به شام رفت و بعد از واقعه جنگ بدر مىخواست تا به مدينه آمده و اسلام بياورد ، و ليكن وقتى در بين راه قضيه بدر را شنيد از تصميم خود برگشت و گفت : اگر اين مرد پيغمبر بود خويشاوندان خود را نمىكشت ، از همان نيمه راه به طرف طائف رفت و در همانجا بماند تا در گذشت .
خواهرش فارعة بعد از مرگ برادرش نزد رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) آمد و آن حضرت از خاطرات هنگام وفات برادرش پرسيد ، فارعة عرض كرد : برادرم در هنگام مرگ اين اشعار را سرود : كل عيش و ان تطاول دهرا صائر مرة الى أن يزولا ليتنى كنت قبل ما قد بدا لى فى قلال الجبال أرعى الوعولا ان يوم الحساب يوم عظيم شاب فيه الصغير يوما ثقيلا آنگاه رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : از اشعار برادرت برايم بخوان ،
فارعة اشعار زير را از او نقل كرد
لك الحمد و النعماء و الفضل ربنا و لا شىء اعلى منك جدا و امجد مليك على عرش السماء مهيمن لعزته تعنوا الوجوه و تسجد فارعة اين اشعار را تا به آخر خواند و آن قصيدهاى را كه اميه در اولش سروده بود : وقف الناس للحساب جميعا فشقى معذب و سعيد براى آن حضرت خواند و بعد از آن قصيده ديگرى را كه چند بيت زير از آن است انشاد كرد : عند ذى العرش يعرضون عليه يعلم الجهر و السرار الخفيا يوم ياتى الرحمان و هو رحيم انه كان وعده ماتيا رب ان تعف فالمعافاة ظنى او تعاقب فلم تعاقب بريا رسول خدا بعد از شنيدن اين اشعار فرمود :
اشعار برادرت ايمان آورد و ليكن دلش ايمان نياورد ، و در شان اين جريان بود كه آيه مورد بحث نازل شد .
مؤلف : داستان بالا كه روح المعانى آن را نقل كرده مجموعهاى است كه از چند روايت بدست آمده ، و در مجمع البيان هم اجمال داستان را نقل كرده و گفته : اينكه اين آيه در باره اين مرد نازل شده مطلبى است كه از روايت عبد الله بن عمر و سعيد بن مسيب و زيد بن اسلم و ابى روق استفاده مىشود .
و ظاهرا آيات مورد بحث مكى هستند چون سوره در مكه نازل شده ، بنا بر اين مطلبى كه راويان بالا آن را روايت كردهاند از باب تطبيق آيه بر مصداق است ، نه اينكه آيه در باره خصوص آن داستان نازل شده باشد .
صاحب مجمع البيان اضافه كرده است : بعضيها گفتهاند قهرمان اين داستان ابو عامر بن نعمان بن صيفى راهب است كه رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) او را به اسم فاسق مسمى كرده بود ، و او مردى بود كه در جاهليت در سلك رهبانان در آمد .
و لباس خشن مىپوشيد ، و در عهد اسلام به مدينه آمد و از رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) پرسيد اين چه دينى است كه آوردهاى ؟
گفت اين حنفيت و دين ابراهيم است ،
او گفت : من نيز بر همان دينم . حضرت فرمود :
تو بر دين ابراهيم نيستى ، چون در دين ابراهيم چيزى را داخل كردهاى كه جزء آن نيست ،
ابو عامر گفت : خداوند از من و تو آن كس را كه دروغگو است به دردى دچار كند كه خويشانش او را در بيابان انداخته و او در تنهايى جان بدهد .
اين را بگفت و به ميان شاميان در آمد ، و از آنجا به منافقين پيغام داد تا اسلحه جمع آورى كنند ، آنگاه نزد قيصر روم رفت و از او قشونى گرفت تا بيايد و رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) را از مدينه بيرون كند ، ليكن در شام به نفرين خود مبتلا شد ، و تنها و رانده شد و جان بداد ( راوى اين داستان سعيد بن مسيب است ) .
مؤلف : اشكال اينكه سوره مورد بحث كلى است اشكالى است بجا و صحيح ، البته داستانهاى ديگرى كه آيه را بر آنها تطبيق كردهاند نيز هست كه چون فايدهاى در نقل آنها نيست مىگذريم .
و نيز در مجمع البيان است كه امام ابو جعفر (عليهالسلام) فرمود :
اصل در داستان مورد نظر آيه بلعم باعورا است ، و سپس خداوند آن را براى هر كس از مسلمين كه هواى نفس خود را بر هدايت خدا ترجيح دهد مثل زده است .
و در تفسير قمى در روايتى كه ابى الجارود از حضرت ابى جعفر (عليهالسلام) نقل كرده آمده كه آن حضرت در ذيل جمله ( لهم قلوب لا يفقهون بها ) فرمود :
خداوند مهر بر دلهايشان زده و ديگر تعقل نمىكنند ، و در معناى و لهم اعين فرمود :
بر چشمهايشان پردهاى است مانع از هدايت لا يبصرون بها و ديگر راه هدايت را نمىبينند و لهم آذان لا يسمعون بها خداوند در گوشهايشان ثقلى قرار داده كه هرگز نداى هدايت را نمىشنوند .
و در الدر المنثور است كه بيهقى در كتاب اسماء و صفات از عبد الله بن عمرو بن
عاصى روايت كرده كه گفت : از رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) شنيدم كه مىفرمود :
خداى تعالى خلق خود را در ظلمتى آفريده و سپس نورى از خود بر ايشان تابانيد ، پس هر كس كه تابش آن نور او را گرفت هدايت يافت ، و هر كس را نگرفت گمراه گشت .
و نيز در همان كتاب است كه حكيم ترمذى و ابن ابى الدنيا در كتاب مكائد الشيطان و ابو العلى و ابن ابى حاتم و ابو الشيخ و ابن مردويه همگى از ابى درداء روايت كردهاند كه گفت : رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) فرمود :
خداوند جن را بر سه صنف آفريد ،
يك صنف مارها و عقربها و حشرات زمين
و صنف ديگر مانند باد در هوا هستند ،
و صنف سوم طايفهاى هستند كه ثواب و عقاب دارند ، و خداوند آدميان را نيز بر سه صنف آفريد ،
يك صنف بهائم را مىمانند و خداوند در حقشان فرمود :
لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل
و جنس ديگرى اندامشان اندام آدمى است ولى ارواحشان ارواح شياطين است ،
صنف سوم مردمى هستند كه در روز قيامت - كه هيچ سايهاى جز سايه خدا نيست - در زير سايه خدا قرار دارند .
مؤلف : و به زودى در يك مقام مناسب بحث در پيرامون جن و شياطين انسى خواهد آمد - انشاء الله - .
منبع : ترجمة تفسیر الميزان حضرت آیت الله علامه طباطبایى (رحمه الله) (ج : 8 ص : 437 تا 445 ) |