حقالناس چیست ؟
( قسمت اول )
راستی آیا تا کنون به حق الناس اندیشیده اید؟
و آیا حق الناس و رعایت آن خاصه افراد مقید و مذهبی است و یا اینکه برای همه ، رعایت آن لازم و ضروریست؟
راستی حق الناس چیست و به چه مواردی خلاصه میشود؟
آیا فقط در نظر گرفتن جنبه های مادی و مالی حق الناس لازم ارعایه است و یا شامل هر امری که پای حق و حقوق دیگران در میان باشد میشود؟
حق الناس از مفهوم آن کاملا پیداست . و به معنای حق مردم میباشد . خواه این حق ، مالیت داشته باشد و یا نداشته باشد. که البته متاسفانه آنچه در جامعه ما باب و مرسوم است بیشتر جنبه مادی و مالی این حق در نظر گرفته میشود.
رعایت نوبت در صفوف مختلف مثل صف نانوائی و صف سوار شدن براتوبوس و .... - رعایت حق تقدم در رانندگی و حق عبور عابر پیاده از خیابان - رعایت سکوت و ارامش در ساعات استراحت در اماکن مسکونی و مشاع - عدم استعمال دخانیات در اماکن عمومی مثل اتوبوس و دیگر وسایل نقلیه عمومی - قرار ندادن زباله در غیر ساعات اعلام شده در جلوی درب منازل ( برای پیشگیری ازماندن زباله در ساعاتی طولانی درکوچه و خیابان که ممکن است موجب اذیت دیگران شود و... و.. و.. و دهها مورد ریز و درشت دیگر از این مقوله اند .
وآیا تا کنون تا چه حد این حقوق دیگران را رعایت کرده و میکنیم؟
رعایت حق الناس و بعبارتی حقوق دیگران ، صرفا یک امر مذهبی نیست بلکه یک امر اخلاقی است که در ادیان و مذاهب مختلف مورد تاکید قرار گرفته است . اما در دین مبین اسلام بر رعایت آن تاکید بیشتری میشود. تا انجا که خداوند تبارک و تعالی بهنگام عفو و بخشش بندگان توبه کار خویش ، حق الله را میبخشد و بخشش حق الناس را موکول به جلب رضایت صاحبان حق مینماید . و به صرف توبه حقیقی یک مومن ،کلیه موارد را بر او نمیبخشد . چرا که برای انسان و حقوق او ارزش زیادی قائل شده و میشود .
البته گفتن این مطالب و نگارش آن براحتی صورت میپذیرد اما رعایت آن مستلزم اراده و ایمانی قوی است که معلوم نیست حتی من نگارنده ، بهنگام عمل چه رفتاری از خود بروز دهم. گاهی اوقات برخی آدمها با بیان بخشی از رفتار خویش در موقعیتهای مختلف ، از زرنگی خویش برای بدست آوردن چیزی سخن میگویند بدون آنکه اشاره ای به این مطلب داشته باشند که در مسیر کسب این امتیاز یا ما ل و ... چه حقوقی را از دیگران سلب نموده تا خود باصطلاح صاحب حق شوند. و تازه اسم این حرکت خود را زرنگی مینامند .
به امید روزی که همه ما به رعایت حقوق دیگران در عمل پایبند باشیم .
(1)
********
حق :
جمع آن، حقوق است که گاهی با مفهوم اسم جمعی و معادل قانون و گاهی به معنای جمع «حق» که مورد بحث است، به کار میرود.
الف) حق در قرآن
این کلمه حدود 247 بار در قرآن به کار رفته است. این واژه گاهی به عنوان صفت ذات خداوند (حج: 63 و لقمان: 30)، گاهی صفتی از صفات فعل الهی (روم: 8) و گاهی به معنای قضا و حکم و داوری (ص: 22) آمده است. کلمه حق در این موارد بار حقوقی ندارد و تنها در چهل مورد است که استعمال آن دارای بار حقوقی است، مانند استعمال آن به عنوان صفتی برای فعل انسان (بقره: 61) و یا استعمال آن در معنای اصطلاحی حق (بقره: 282).
ب) حق در لغت
حق در لغت در معانی مختلفی به کار میرود. اما در هر کدام از آنها معنای «ثبوت» نهفته است. معانی حق در لغت عبارتاند از: ایجادکننده چیزی براساس حکمت؛ کارهایی که براساس حکمت انجام میشود؛ عقیده مطابق حقیقت و یا مطابق (به فتح باء) یک عقیده درست؛ فعل و یا قولی که به حسب و مقدار نیاز و مطابق زمان انجام میگیرد. این چهار تعریف در مفردات راغب آمده است.1
پانزده تعریف دیگر نیز از حق ارائه شده است که بدین ترتیب است: وجوب، غالب شدن، نقیض باطل،2 اسما و صفات الهی، قرآن و نبوت و اسلام، راستی، یقین، یقین بعد از شک،3 سزاوار، وفای به عهد،4 مال، مِلک، موت، مشکل.5
در این معانی چند احتمال وجود دارد. از طرفی میتوان گفت چون معنای ثبوت در تمامی این معانی محفوظ است، معنای اصلی آن، «ثبوت» است و معانی دیگر مجازیاند. از طرف دیگر، احتمال مشترک بودن لفظ حق نیز میرود و یا به دلیل وجود معنای «ثبوت» در آن معانی، میتوانیم آن را نوعی مشترک معنوی بدانیم.
ج) حق در اصطلاح
در فقه شیعه تعاریف متعددی از «حق» ارائه شده است:
گاهی حق به معنای عام به کار میرود. در این صورت شامل همه مجعولات تأسیسی و امضایی شارع میشود.6 حق به موجب این تعریف، از موضوع این مقاله بیرون است.
حق عبارت است از سلطنتی که برای خصوص انسان نسبت به دیگری، اگر چه اعتباری باشد، مانند مال، یا شخص و یا هر دو، قرار داده شده است.7 حال اگر در اینجا رابطه انسان با طرف دیگر، کامل باشد و برای هر نوع تصرف، صلاحیت و شایستگی داشته باشد، ملک نامیده میشود و اگر ناقص و صرفاً یک نوع تصرف باشد، حق خواهد بود.
مرحوم نائینی(قدسسره) نیز حق را اینطور تعریف میکند:
فانه عبارة عن اضافة ضعیفة حاصلة لذی الحق... وبتعبیر آخر؛ الحق سلطنة ضعیفة علی المال.8
حق عبارت است از اضافه و نسبت ضعیفی که برای صاحب حق حاصل میشود... و به عبارت دیگر، حق سلطنت ضعیف انسان بر یک مال است.
حق، اعتباری خاص و اضافهای ویژه است که از حکم وضعی و یا تکلیفی و یا منشأ دیگری انتزاع میشود، نظیر حق تصرف و بهرهبرداری از ملک که از مالکیت انتزاع میشود و حقالماره که از اباحهخوردن میوههای باغی که از کنار آن عبور میشود، ناشی میگردد.9
حق، نوعی اختصاص است که به طور اجمال حتی قبل از تشکیل جامعه نیز وجود داشته و پس از تشکیل آن به شکلهای گوناگون و متنوع ظاهر گردیده است.10
حق، از نظر مصداق، در هر موردی اعتبار خاصی است که آثار مخصوص خود را دارد. مثلاً حقالولایه همان اعتبار ولایت حاکم و پدر و جد است. از اینرو، اضافه حق به ولایت اضافه بیانیه است و همینطور است حقالتولیه و النظاره و الرهانه.11 در این صورت، لفظ حق مشترک لفظی خواهد بود. ظاهراً کسی در آن زمان، با این نظریه موافق نبوده است.
تذکر دو نکته در اینجا بایسته است.
این تعاریف یا تعریف به اثر است، مانند تعریفی که حق را نوعی سلطنت به حساب میآورد و یا مانند تعریم مرحوم اصفهانی، تعریف به مصداق است.
حق این است که ارائه تعریف صحیحی به جنس و فصل برای حق که امری اعتباری است، غیرممکن است. از اینرو، در اینجا به ذکر مقومات و برخی لوازم حق برای تشخیص آن میپردازیم. مقومات حق عبارتاند از: 1. سلطنت، 2. اعتبار. لوازم حق نیز عبارتاند از: 1. اضافه، 2. اختصاص.
تعریف حق از نظر اهلسنت
در کتب متقدمان اهلسنت، تعریفی از حق نیامده است.12 اما متأخران آنان تعاریفی ارائه دادهاند که به برخی از آنها اشاره میشود:
کندی:
حق حکمی است که شارع آن را معیّن کرده است.13
استاد محمد الزرقاء:
حق اختصاصی است که شارع آن را معیّن و از آن حمایت میکند.14
شیخ احمد ابوسنه:
حق چیزی است که در شریعت برای انسان یا برای خدای تعالی بر کسی دیگر ثابت شده است.15
تعریف حق از نظر حقوقدانان
پوفندورف (1696 ـ 1632م):
حق و سلطه یک چیزند با این تفاوت که سلطه صرفاً بر تصرف و استیلای بالفعل دلالت دارد و روشن نمیکند که استیلا از چه راه و چگونه حاصل شده است. در حالی که حق متضمن معنای مشروطیت است و از طریقی قانونی حاصل شده است.16
جان استوارت میل (1873 ـ 1806م):
حق همیشه دربردارنده منفعتی برای صاحب حق است و بهتر است در تعریف جان آستین قید شود که انجام و یا ترک عمل باید به نفع صاحب باشد.17
رئالیستها:
حق برخلاف آنچه گفتهاند و شنیدهایم هیچ واقعیت عینی ندارد. یک آرمان و بلکه یک پندار با قدرت خیالی بیش نیست.18
حق خداوند
از نظر اسلام، صاحب حق فقط خداست و غیر از او کسی حقی ندارد، چون او خالق هر کس و هر چیز است.
حق بنده
اگر حق اصلی و ذاتی را در نظر بگیریم، بنده هیچ حقی ندارد. چون بنده وجودش را از خدا گرفته است. البته خداوند به بنده حقوقی را عطا فرموده و او را صاحب حق کرده است.19 حق خداوند در این صورت «حق واقعی» خواهد بود و حق انسان «حق اعتباری و مجازی» است. چون شارع یعنی خداوند آن را جعل و اعتبار کرده است. مثلاً مالکیت حقیقی از آن خداوند و مالکیت اعتباری آن برای انسان است. دامنه این حقوق، حیوانات، جمادات و مخلوقات دیگر را هم شامل میشود.
لوازم حق اعتباری
الف) این حق تا وقتی و تا جایی و به قدری است که جاعل آن را جعل کرده باشد.
ب) جاعل میتواند برای این حق، شرط و شروطی قائل شود که باید صاحب حق آن را لحاظ کند.
حوزه اختیار صاحب حق اعتباری
بنده در حوزه اختیار خودش میتواند برای دیگری حقی را جعل کند و از این لحاظ آن حق جعل شده «حق اعتباری در اعتباری» یا به تعبیر دیگر «حق اعتباری مرکب» خواهد بود.
پینوشتها:
1. راغب اصفهانی، مفردات، مادّه «حق».
2. احمدبنفارسبنزکریا، معجم مقائیس اللغة.
3. ابنمنظور، جمالالدین محمد، لسان العرب.
4. تهانوی، محمدعلی اعلیبنعلی، کشاف و اصطلاحات الفنون، ج3، ص262 ـ 255.
5. الزبیدی، محمد، تاج العروس.
6. سیدمحمد آلبحرالعلوم، بلغة الفقیه، ج1، ص33.
7. همان، ص13؛ آیتالله تبریزی، حاج شیخجواد، ارشاد الطالب الی التعلیق علی المکاسب، ج2، ص12.
8. نجفیخوانساری، موسی، منیة الطالب، ص106. البته نویسنده مقاله تعریف ایشان را اعتراض به تعریف دوم و نوعی تعریف مستقل به حساب آورده که گویا چنین نیست.
9. خراسانی، محمدکاظم، حاشیة فرائد الاصول، ص294؛ شهیدیتبریزی، میرزافتاح، هدایة الطالب الی اسرار المکاسب، ج1، ص151.
10. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج2، ص54؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج2، ص212. گویا این تعریف نیز به تعریف قبلی بر میگردد.
11. غرویاصفهانی، شیخمحمدحسین، حاشیه بر مکاسب، ص10. البته نویسنده مقاله این تعریف را تعریف به مصداق محسوب داشته، در حالی که مرحوم اصفهانی در مقام تعریف نیستند، بلکه درصدد بیان ویژگی حق در مصداق هستند. از اینرو، به نظر میرسد ایشان حق را نوعی اعتبار خاص بدانند.
12. محمدسلام مذکور، المدخل للفقه الاسلامی، ص420 ـ 419.
13. مجله البحوث الفقهیة المعاصرة، سال هفتم، 1415ق، ش25، ص55.
14. الشیخعلی الخفیف، المدخل الفقه العام، ج2، ص11.
15. الشیخاحمد ابوسنه، النظریات العامة فی الشریعة الاسلامیة، ص50.
16. موحد، محمدعلی و رستمی، اردشیر، در هوای حق و عدالت، ص44.
17. B.R.Wise, Outlines Of JurisPrudence, P.32 (London, 1948).
18. در هوای حق و عدالت، ص45.
19. نهجالبلاغه، خ216: «ثم قبل سبحانه من حقوقه حقوقاً افترضها ببعض الناس علی بعض».
( ادامه دارد )
(2)
منابع :
(2) http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=6557&id=76235
(1) http://akherat.persianblog.ir/post/81 |