معیار تشخیص حقالله و حق الناس و مصادیق مهم آن در فقه مذاهب اسلامی
پدیدآورنده: محمد باقر رضا
( قسمت اول )
چکیده
از مباحث مهم و قابل بررسی فقهی که تاکنون بحث مستقلی در علم فقه پیرامون آن صورت نگرفته است، مسئله معیار تشخیص حقالله و حق الناس است. این در حالی است که در مباحث و کتب فقهی، مصادیق بسیاری از حقالله و حق الناس مورد عنایت و بحث قرار میگیرد.
در این مقاله سعی میشود معیارهایی که فقهای شیعه و علمای اهلسنت و نیز حقوقدانان در این زمینه مطرح کردهاند، مورد کنکاش و تأمل قرار گیرد. همچنین تعاریف مختلف حق، حکم و مصادیق مهم حقالله و حق الناس مورد بررسی قرار میگیرد.
واژههای کلیدی: حق، حکم، حقالله، حق الناس.
پیشگفتار
در این مقاله به دنبال دستیابی به ملاکها و معیارهایی هستیم که بتوانیم مصادیق این دو حق را از یکدیگر تفکیک کنیم و به دنبال آن، احکام مربوط به هر یک را بر آن جاری سازیم. در مباحث فقهی بحث مستقلی تحت این نام ارائه نشده است. همین امر انجام تحقیق در این باب را بسیار دشوار نموده است. در این مقاله ملاکهای این دو حق به شکل تطبیقی و براساس مذاهب اسلامی مورد بررسی قرار میگیرد. ملاکهای این باب در دو بخش ملاکهای تام، براساس جنس و فصل، و غیرتام، براساس احکام و لوازم، مطرح میشود.
فصل اول: کلیات
1. حق
جمع آن، حقوق است که گاهی با مفهوم اسم جمعی و معادل قانون و گاهی به معنای جمع «حق» که مورد بحث است، به کار میرود.
الف) حق در قرآن
این کلمه حدود 247 بار در قرآن به کار رفته است. این واژه گاهی به عنوان صفت ذات خداوند (حج: 63 و لقمان: 30)، گاهی صفتی از صفات فعل الهی (روم: 8) و گاهی به معنای قضا و حکم و داوری (ص: 22) آمده است. کلمه حق در این موارد بار حقوقی ندارد و تنها در چهل مورد است که استعمال آن دارای بار حقوقی است، مانند استعمال آن به عنوان صفتی برای فعل انسان (بقره: 61) و یا استعمال آن در معنای اصطلاحی حق (بقره: 282).
ب) حق در لغت
حق در لغت در معانی مختلفی به کار میرود. اما در هر کدام از آنها معنای «ثبوت» نهفته است. معانی حق در لغت عبارتاند از: ایجادکننده چیزی براساس حکمت؛ کارهایی که براساس حکمت انجام میشود؛ عقیده مطابق حقیقت و یا مطابق (به فتح باء) یک عقیده درست؛ فعل و یا قولی که به حسب و مقدار نیاز و مطابق زمان انجام میگیرد. این چهار تعریف در مفردات راغب آمده است.1
پانزده تعریف دیگر نیز از حق ارائه شده است که بدین ترتیب است: وجوب، غالب شدن، نقیض باطل،2 اسما و صفات الهی، قرآن و نبوت و اسلام، راستی، یقین، یقین بعد از شک،3 سزاوار، وفای به عهد،4 مال، مِلک، موت، مشکل.5
در این معانی چند احتمال وجود دارد. از طرفی میتوان گفت چون معنای ثبوت در تمامی این معانی محفوظ است، معنای اصلی آن، «ثبوت» است و معانی دیگر مجازیاند. از طرف دیگر، احتمال مشترک بودن لفظ حق نیز میرود و یا به دلیل وجود معنای «ثبوت» در آن معانی، میتوانیم آن را نوعی مشترک معنوی بدانیم.
ج) حق در اصطلاح
در فقه شیعه تعاریف متعددی از «حق» ارائه شده است:
گاهی حق به معنای عام به کار میرود. در این صورت شامل همه مجعولات تأسیسی و امضایی شارع میشود.6 حق به موجب این تعریف، از موضوع این مقاله بیرون است.
حق عبارت است از سلطنتی که برای خصوص انسان نسبت به دیگری، اگر چه اعتباری باشد، مانند مال، یا شخص و یا هر دو، قرار داده شده است.7 حال اگر در اینجا رابطه انسان با طرف دیگر، کامل باشد و برای هر نوع تصرف، صلاحیت و شایستگی داشته باشد، ملک نامیده میشود و اگر ناقص و صرفاً یک نوع تصرف باشد، حق خواهد بود.
مرحوم نائینی(قدسسره) نیز حق را اینطور تعریف میکند:
فانه عبارة عن اضافة ضعیفة حاصلة لذی الحق... وبتعبیر آخر؛ الحق سلطنة ضعیفة علی المال.8
حق عبارت است از اضافه و نسبت ضعیفی که برای صاحب حق حاصل میشود... و به عبارت دیگر، حق سلطنت ضعیف انسان بر یک مال است.
حق، اعتباری خاص و اضافهای ویژه است که از حکم وضعی و یا تکلیفی و یا منشأ دیگری انتزاع میشود، نظیر حق تصرف و بهرهبرداری از ملک که از مالکیت انتزاع میشود و حقالماره که از اباحهخوردن میوههای باغی که از کنار آن عبور میشود، ناشی میگردد.9
حق، نوعی اختصاص است که به طور اجمال حتی قبل از تشکیل جامعه نیز وجود داشته و پس از تشکیل آن به شکلهای گوناگون و متنوع ظاهر گردیده است.10
حق، از نظر مصداق، در هر موردی اعتبار خاصی است که آثار مخصوص خود را دارد. مثلاً حقالولایه همان اعتبار ولایت حاکم و پدر و جد است. از اینرو، اضافه حق به ولایت اضافه بیانیه است و همینطور است حقالتولیه و النظاره و الرهانه.11 در این صورت، لفظ حق مشترک لفظی خواهد بود. ظاهراً کسی در آن زمان، با این نظریه موافق نبوده است.
تذکر دو نکته در اینجا بایسته است.
این تعاریف یا تعریف به اثر است، مانند تعریفی که حق را نوعی سلطنت به حساب میآورد و یا مانند تعریم مرحوم اصفهانی، تعریف به مصداق است.
حق این است که ارائه تعریف صحیحی به جنس و فصل برای حق که امری اعتباری است، غیرممکن است. از اینرو، در اینجا به ذکر مقومات و برخی لوازم حق برای تشخیص آن میپردازیم. مقومات حق عبارتاند از: 1. سلطنت، 2. اعتبار. لوازم حق نیز عبارتاند از: 1. اضافه، 2. اختصاص.
پینوشتها:
1. راغب اصفهانی، مفردات، مادّه «حق».
2. احمدبنفارسبنزکریا، معجم مقائیس اللغة.
3. ابنمنظور، جمالالدین محمد، لسان العرب.
4. تهانوی، محمدعلی اعلیبنعلی، کشاف و اصطلاحات الفنون، ج3، ص262 ـ 255.
5. الزبیدی، محمد، تاج العروس.
6. سیدمحمد آلبحرالعلوم، بلغة الفقیه، ج1، ص33.
7. همان، ص13؛ آیتالله تبریزی، حاج شیخجواد، ارشاد الطالب الی التعلیق علی المکاسب، ج2، ص12.
8. نجفیخوانساری، موسی، منیة الطالب، ص106. البته نویسنده مقاله تعریف ایشان را اعتراض به تعریف دوم و نوعی تعریف مستقل به حساب آورده که گویا چنین نیست.
9. خراسانی، محمدکاظم، حاشیة فرائد الاصول، ص294؛ شهیدیتبریزی، میرزافتاح، هدایة الطالب الی اسرار المکاسب، ج1، ص151.
10. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج2، ص54؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج2، ص212. گویا این تعریف نیز به تعریف قبلی بر میگردد.
11. غرویاصفهانی، شیخمحمدحسین، حاشیه بر مکاسب، ص10. البته نویسنده مقاله این تعریف را تعریف به مصداق محسوب داشته، در حالی که مرحوم اصفهانی در مقام تعریف نیستند، بلکه درصدد بیان ویژگی حق در مصداق هستند. از اینرو، به نظر میرسد ایشان حق را نوعی اعتبار خاص بدانند.
( ادامه دارد )
منبع : http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=6557&id=76235 |