به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / نعمت اله صالحى ( انسان از مرگ تا برزخ ) » ( قسمت یکصد و پانزدهم )
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 478 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

مسجد الاقصي

 

 

انسان از مرگ تا برزخ 

نعمت اله صالحى حاجى آبادى

( قسمت یکصد و پانزدهم )

فصل دهم : صحبت كردن اموات  

( قسمت چهارم ) 

صحبت كردن صاحب قبر ((وجدنا))    

در طرف غربى بيت المقدس ، قبرستانى است معروف به (ملاميلا) در آن جا قبرى مى باشد معروف به قبر ((وجدنا)). در جهت نامگذارى آن به اين اسم چنين گفته اند: سوارى از آن قبرستان عبور كرد و در حالى كه مشغول تلاوت قرآن بود، چون مقابل آن قبر رسيد. اين آيه را تلاوت مى كرد    .

فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا(352)

((پس آيا آن چه را پروردگارتان به شما وعده داده بود يافتيد و به آن رسيديد))؟

بلافاصله صدايى از آن قبر بلند شده :

بلى وجدنا ما و عدربنا حقا

))بلى آن چه را كه (پيامبران الهى ) به ما وعده داده بودند (از مقامات بهشتى ) به حق و حقيقت دريافتيم و به آن رسيديم . (

پس آنگه بگويند اهل بهشت

بر اصحاب دوزخ كه كردند زشت

كه هر وعده بر ما بدادند پيش

ببينيم آن را فرا، روى خويش

شما نيز آن وعده هاى عذاب

ببينيد آيا كنون در حساب ؟

بگويند: آرى ، بديديم ما

پس آن گه منادى برآرد ندا

كه بر ظالمان لعن ((الله )) باد

((سبك هست اعمالشان هم چون باد))

از اين جهت (كه از داخل قبر صدايى بلند شد، وجدنا) آن معروف به قبر ((وجدنا)) گرديد. (353)

صحبت كردن روح ((قرابهادر))

از جمال الدين كه در زمان ارغون خان برادر شاه خدابنده زندگى مى كرد نقل شده است كه مى گفت : در يكى از مسافرتهايمان به شهر ((نيك )) كه از بلاد تركستان است رسيدم . حكايتى عجيبى در آن واقع شده بود كه همه آن را نقل مى كردند: آن حكايت چنين بود كه لشكر كفار به جنگ تركها آمده بودند و تركها هم لشگرى جمع كرده به جنگ كفار رفتند.

از شهر ((نيك )) هم ، مردى به نام (قرابهادر) با لشكر تركها به ميدان رفته و شهيد شده بود. بعد از چندى از يك گوشه خانه ((قرابهادر)) كه اهل و عيالش در آن بودند، مانند كسى كه سر او در خمره فرو رفته باشد صدايى شنيدند كه مى گفت : منم ((قرابهادر))، كفار مرا در فلان روز شهيد كردند و الان راحتم ؛ پيرزنى در اين شهر مى خواهد از دنيا برود. من با هفتاد هزار روح استقبال روح او آمده ايم . به اهل اين شهر بگوييد: بلا نازل مى شود، صدقه بدهيد تا بلا رفع شود. پس كسان او آن گوشه خانه را كندند چيزى را نديدند.

دوباره ، از گوشه ديگر آن خان ، همان آواز را شنيدند. اهل و عيال ((قرابهادر)) گفتند: اگر اين خبر را پخش كنيم اهل شهر ما را تصديق نمى كنند، صدايى از گوشه خانه شنيدند كه گفت : به اهل شهر بگوييد، چوبى در ميدان نصب كنند تا از ميان آن با ايشان تكلم كنم . چوبى را در ميان ميدان نصب كردند، اهل شهر مكرر آنچه را كه اهل و عيال او گفته بودند، شنيدند و هم چنين شنيدند كه مى گفت : صدقه دهيد و زياد بگوييد.

ععع الهى كفى علمك عن المقال و كفى كرمك عن السوال

پس بعد از سه روز، پيره زنى از اهل شهر فوت كرد و آن صدا هم قطع شد.(354)

صحبت كردن دخترى با پيامبر اسلام    

روزى شخصى خدمت حضرت رسول عليه السلام آمد و عرض كرد: يا رسول الله ! در يكى از سفرهايم وقتى به شهر و خانه مراجعه كردم . ديدم دختر كوچكى با وسائل بازى خود مشغول بازى كردن است . سئوال كردم : اين دختر از كيست ؟!

آن حضرت فرمود: حركت كن و آن وادى را به نشان بده ، آن مرد هم ، با حضرت به سوى آن وادى حركت كرد. وقتى رسيدند، حضرت به پدر آن دختر فرمود: اسم دخترت چه بود؟ عرض كرد: فلانى .

حضرت رسول عليه السلام فرمود: یا فلانه ! به اذن خدا زنده شو ( و جواب مرا بده ) دختر زنده شد و عرض كرد: ((لبيك و سعديك يا رسول الله !)) فرمود: پدر و مادر تو (كار بسيار زشتى انجام دادند كه ترا كشتند و در اين وادى انداختند، ولى الان ) مسلمان شده ( واز كار خود پشيمان هستند و توبه كرده اند) اگر دوست داشته باشى به دنيا برگردى و با آنها زندگانى كنى امكان بازگشت براى تو مى باشد. 

عرض كرد: يا رسول الله ! مرا ديگر حاجب به آن ها نيست و كارى با ايشان ندارم و نمى خواهم ديگر به زندگى دنيا بر گردم و با آنها محشور باشم ؛ زيرا خداوند از پدر و مادر (ظالم و بى عاطفه ) از براى من بهتر است . (355(

صحبت كردن بازرگان با خانم نيكوكار    

نقل شده است : در اصفهان يكى از بازرگانان ثروتمند وفات يافت ، در مراسم كفن و دفن و تشييع جنازه او گروهى از مردم سر شناس حضور يافتند. فرزند بزرگ او هنگام دفنش از نزديك شركت جست و مطابق معمول ، همه از گورستان به خانه بازگشتند. صبح روز بعد همان فرزند، موقعى كه لباسش را پوشيد دريافت كه ساعت گرانبهاى بغلى او گم شده است !

چون ساعت از جنس طلا بود و آن را با دانه های  الماس زينت كرده بودند فورا جستجو آغاز شد. ولى آن را نيافتند و پس از مشاوره و گفت و گوى موشكافانه كه ميان اهل منزل به عمل آمد، كنيز سياه پوستى را كه خانه زاد آنها بود، دزد ساعت تشخيص دادند و او را محاكمه كردند. آن زن بينوا و بى گناه هر چه انكار كرد با خشونت و سخت گيرى بيشترى مواجه گرديد تا آن جا كه به ((داغ و درقش )) كشيده شد و آن مسكين بى دفاع را با ميله اى از آهن گداخته آن قدر شكنجه كردند تا به حال بى هوشى افتاد.

چند خانه آن طرف تر، خانم نيكوكارى كه سر شناس اهل محل بود در عالم خواب بازرگان را ديد كه با حالت نگران و مضطرب پيش روى او ظاهر شد و گفت : الان بايد جاى ديگرى باشم اما به خاطر آن كنيز بى گناه پيش تو آمده ام (ولى خانم كه از سخنان او مطلبى را به خاطر نمى آورد چون از واقعه گم شدن ساعت خبر نداشت از وى سئوال كرد: موضوع كنيز چيست ؟

روح بازرگان گفت : ساعت پسر بزرگم موقع به خاك سپردن من گم شده است و حالا آنها خدمت گذارشان را شكنجه مى كنند. فردا به خانه ما برويد و به فرزند من بگوييد: وقتى جسد مرا توى قبر مى گذاشتى هنگامى كه خم شده بودى ، ساعت از جيب جليقه ات بيرون لغزيد و چون قبلا زنجيرش رها شده بود ساعت توى قبر افتاد و هيچ كس ملتفت اين موضوع نشد، فورا برويد از مجتهد اجازه نبش قبر بگيريد و ساعت را كه روى كفن من افتاده است برداريد.

آن خانم به خانه بازرگان رفت و خواب خود را براى اهل منزل بيان كرد: چون همه به درستى و ايمان او اعتقاد داشتند عازم نبش قبر شدند. چون آبرو و شايد زندگى آن كنيز سياه پوست در ميان بود مجتهد هم اجازه نبش قبر داد و ساعت را در همان محلى كه روح بازرگان در عالم خواب گفته بود پيدا كردند.(356(

صحبت كردن مردى با همسر خود    

نقل شده است : در اول سلطنت رضا خان پهلوى ، در قزوين يك نفر از دنيا رفت ، يك زن و سه فرزند كوچك از او باقى ماند، اين زن پس از مرگ شوهر هر چه داشت فروخت و خرج فرزندانش كرد. حتى خانه مسكونى خود و بچه ها را به مبلغ يك صد تومان به يك مرد يهودى فروخت و بچه ها را به خانه استيجارى انتقال داد.

زن ، شوهر خود را در خواب ديد كه به او گفت : چرا خانه را فروختى و بچه هاى مرا بيچاره كردى ؟ جواب داد: چاره اى نداشتم بچه ها از گرسنگى مى مردند. شوهر به او گفت : در زير پله چهارم كه به طبقه بالا مى رود يك كوزه دفن كه در آن يك صد تومان پول است . صبح برو و آن پول را بيرون آور و خانه را پس گير.

زن از خواب بيدار شد و اول صبح رفت در خانه يهودى را زد و جريان را به او گفت : مرد يهودى قبول نكرد و گفت : خانه ام خراب مى شود. زن شروع كرد به داد و فرياد كردن ، در اثر فرياد او مردم جمع شدند، زن خواب خود را براى آنان هم نقل كرد:

مردم به يهودى گفتند: بگذار پله چهارم كنده شود اگر شود اگر خواب اين زن دروغ بود ما آن را تعمير مى كنيم . وقتى پله را خراب كردند ديدند يك كوزه بيرون آمد و در آن زمان شهربانى از اين قضيه اطلاع پيدا كرد و گفت : اين پول گنج به حساب مى آيد و تعلق به دولت دارد و پول را ضبط كرد.

زن به مقامات قضايى شكايت كرد و پرونده از دادگاه قزوين به دادگسترى تهران ارجاع شد.

ماءمورين قضايى تهران پس از بررسى لازم گفتند: اين پول را شوهرش به او و بچه هايش داده است و صلاح در اين مى باشد كه ما هم آن را به او رد كنيم و پول را براى خرجى فرزندانش به زن تحويل مى دهند.(357) 

پى‏نوشت‏ها : 

352-سوره اعراف ، آيه 43.

353-خزينه الجواهر، ص 542.

354-خزينة الجواهر، ص 542 ./

355-بحار الانوار، ج 18، ص 8.

356-عالم عجيب ارواح ، به نقل از كتاب ماوراء قبر.

357-اصول وافى ، ج 1، ص 290، نقل از سخنرانى فلسفى .

(ادامه دارد )

منبع : http://vccans.ir/libraray/Ketabkhaneh/ketaabkhaaneh/marg_barzakh/marg_barzakh_saalehi-haajiaabaadi








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir