انسان از مرگ تا برزخ
نعمت اله صالحى حاجى آبادى
( قسمت یکصد و دوازدهم )
فصل دهم : صحبت كردن اموات
( قسمت اول )
مقدمه
در بحث هاى گذشته گفته شد: روح از بين نمى رود و بعد از خارج شدن از بدن خاكى ، داخل بدن مثالى و سبك مى شود و در جايگاه خود به سر مى برد. گاهى در خواب ، به ديدن بازماندگان خود مى آيد و با آنان صحبت مى كند و حقايقى را كه براى ايشان پوشيده است بيان مى دارد.
اموات نيز مى توانند با افراد غير خواب هم تماس برقرار كنند و صحبت نمايند: اما اجازه سخن گفتن را ندارند و مهر خاموشى بر دهان آنان زده شده است مگر كسانى كه خداوند، اذن سخن گفتن را به آن ها داده باشد.
عده اى از اولياء الله و مقربان ، با برزخيان سخن گفته و آنان هم جواب ايشان را داده اند. حتى جان كندن و اسرار خود را در عالم برزخ بيان كرده و نشان چيزهايى را كه براى بازماندگان مخفى بوده داده يا پيام هايى را فرستاده و از آينده با خبرشان نموده اند.
در اين جا به چند نمونه از جاهايى كه برزخيان بازماندگان يا آنان با برزخيان صحبت كرده و جواب شنيده اند را مى آوريم .
در رابطه با زنده كردن و سئوال نمودن حضرت عيسى عليه السلام از چند نفر مردگان و جواب دادن و ناراحتى خود را بيان كردن آنان توجه فرماييد.
صحبت كردن چند نفر با عيسى
يكى از معجزات بزرگ حضرت عيسى عليه السلام زنده كردن مردگان بود. از جمله چند نفر از مردگان را زنده كرد و از احوال آنان سئوال نمود و آن ها جواب آن حضرت را دادند و ناراحتى خود را بيان كردند.
صحبت كردن سام بن نوح
جماعتى خدمت حضرت عيسى عليه السلام عرض كردند: يا روح الله ! براى ما زنده كن كسى را كه از مرگ و قيامت سخن گويد. آن حضرت فرمود: هر كس را كه مى خواهيد زنده كنم اختيار كنيد.
آن جماعت ((سام بن نوح )) را اختيار كردند. عيسى ابن مريم عليه السلام دو ركعت نماز خواند و دست به دعا برداشت و خدا را خواند كه ((سام بن نوح )) را زنده كند. خداوند دعاى او را به اجابت رسانيد و او را زنده كرد. عيسى ديد موهاى سر و محاسن او سفيد شده است .
فرمود: اى ((سام ))! اين سفيدى كه در سر و صورت تو پيدا شده از چه جهت است در حالى كه سفيد شدن مو در زمان تو نبوده بلكه در زمان حضرت ابراهيم عليه السلام پيدا شده است .
عرض كرد: يا روح الله ! وقتى شنيدم مرا صدا مى زنى گمان كردم قيامت بر پا شده است ؛ از ترس آن روز، موهاى سر و صورتم سفيد شد.
فرمود: چند سال است از دنيا رفته اى ؟ عرض كرد: يا روح الله ! چهار هزار سال پيش از دنيا رفته ام و در طول اين مدت هنوز سكرات و سختى هاى مرگ از من برطرف نشده است .(340)
صحبت كردن حضرت يحيى
امام صادق عليه السلام فرمود: عيسى بن مريم عليه السلام بر سر قبر يحيى بن زكريا عليه السلام آمد و از خدا در خواست كرد كه او رازنده كند. خداوند دعاى او را به اجابت رسانيد و يحيى عليه السلام را زنده كرد. او از قبر بيرون آمد و عرض كرد: از من چه مى خواهى و چرا مرا بيدار كردى ؟
عيسى عليه السلام فرمود: مى خواستم همان طور كه در دنيا با من ماءنوس بودى الان هم انس بگيرى و از احوال خود برايم صحبت كنى .
عرض كرد: اى عيسى ! هنوز تلخى و سختى جان كندن از من برطرف نشده است ، مى خواهى باز به دنيا برگردم و تلخى و سختى جان كندن شامل حال من شود. ديگر با عيسى صحبت نكرد، او را تنها گذاشت و به داخل قبر خود برگشت .
صحبت كردن جوانى مجرم
روزى حضرت عيسى ! با حواريون به قبرستانى عبور كردند. ديدند، عده اى مشغول دفن جوانى هستند كه تازه از دنيا رفته است . بعد از دفنش ، قدرى آب روى قبرش ريختند و رفتند. هنوز آب خشك نشده بود كه حضرت عيسى كنار قبر او آمد و فرمود: ((به اذن خدا بلند شو)). جوان زنده شد و از قبر بيرون آمد. حضرت ديد اين جوان بسيار شكسته و خسته به نظر مى رسد در حالى كه قدش خميده و موى سرش سفيد و صورتش سياه بود. گويى مانند پيرمردى است كه چند هزار سال پيش مرده است .
عيسى عليه السلام پرسيد: چه مدت است كه جان سپرده اى ؟ گفت : به گمانم چند هزار سال . پرسيد: پس از مرگ بر تو چه گذشت ؟ گفت : وقتى مرا به خاك سپردند نكير و منكر آمدند و سئوالاتى كردند، چون نتوانستم جواب دهم ، مرا تازيانه اى زدند كه قبرم پر از آتش شد و تا الان كه مرا زنده كرديد در آتش مى سوخت !
فرمود: وقتى از دنيا رفتى صورت تو سياه و مويت سفيد و كمرت خميده بود؟ عرض كرد: نه ، قوتى مرا صدا زدى فكر كردم قيامت برپا شده است . لذا كمرم خميد و مويم سفيد شد، سياهى صورتم هم ، در اثر آتش و عذاب است . فرمود: اى جوان به جاى خود برگرد.
صحبت كردن جوانى نيكوكار
بعد از آن حضرت عيسى عليه السلام حركت كرد و كنار قبرى كه شايد صاحبش چند صد سال پيش از دنيا رفته و قبرش با زمين مساوى شده و اثر آن از بين رفته بود آمد و فرمود: اى صاحب قبر! با اذن و اجازه خدا زنده شو. ناگهان قبر شكافته شد. پيرمردى بانشاط و جمال در حالى كه نور از صورت و پيشانى او به سوى آسمان مى رفت و خاك سر و صورت خود را برطرف مى كرد. از قبر بيرون آمد و گفت : ((السلام عليك يا روح الله )) آيا قيامت بر پا شده است ؟
فرمود: نه ، فقط مى خواستم بدانم چند صد سال پيش از دنيا رفته اى ؟ عرض كرد: به صدها سال نمى رسد. فرمود: چند سال است ؟ گفت : به سال و ماه هم نمى رسد. فرمود: چند هفته و چند روز است ؟ عرض كرد: به هفته و روز هم نمى رسد.
فرمود: پس چه مدت است كه مرده اى ؟ گفت : اى ((عيسى )) چيزى از مردن من نمى گذرد. همين الان از دنيا بيرون رفتم و مرا داخل قبر كردند، نكير و منكر آمدند و از من سئوالاتى نمودند، چون جواب درست و صحيح دادم ، درى از باغهاى بهشت به روى من باز شد، درختان ميوه و كاخ هاى بهشت و گل و رياحين بسيارى در نظرم جلوه كرد.
در اين هنگام ديدم يكى از حوريان بهشتى با عجله به سويم مى آيد، من هم با عجله به سوى او رفتم . وقتى به هم رسيديم يك ديگر را در آغوش گرفتيم ، دست من در گلوبند او فرو رفت و پاره شد. دانه هاى آن روى زمين ريخت ، مشغول جمع آورى آنها بودم كه مرا بيدار كردى .
حضرت عيسى عليه السلام فرمود: برگرد به مكان خود و مشغول جمع آورى دانه هاى گردن بند باش و تا روز قيامت به همين صورت خواهى بود.(341)
از اين داستان معلوم مى شود كه مدت برزخ و درنگ كردن در قبر براى مؤ منان آزار دهنده و طولانى نيست ، بسيار كوتاه و خوشحال كننده است . ولى براى غير مؤ منان ، بسيار طولانى و همراه با عذاب و شكنجه و طاقت فرسا است و يك لحظه آن به اندازه چند هزار سال طول مى كشد (كه نمونه آن را اول بحث شنيديد.)
صحبت كردن مرده
از امام صادق عليه السلام نقل شده است : عيسى ابن مريم عليه السلام به همراه حواريون در بيابان عبور مى كردند تا به آبادى ويران شده اى رسيدند. ديدند تمام مردم و پرندگان و حيوانات آن مرده اند (و خبرى از حيات و زندگى در آن نيست ).
فرمود: اهل اين آبادى نمرده اند مگر به غضب و سخط خدا و اگر اين ها به مرگ طبيعى و خدايى مرده بودند، هم ديگر را دفن مى كردند.
حواريون به عيسى عليه السلام گفتند: يا روح الله ! خدا را بخوان و از او بخواه تا آن ها را زنده كند و به ما خبر دهند كه اعمال آنان چه بوده است و در دنيا چه كارهايى را انجام مى دادند تا ما عبرت بگيريم و اعمال زشت آنان را انجام ندهيم و از آنها اجتناب نماييم .
حضرت عيسى عليه السلام با خدا مناجات كرد و گفت : خدايا! اين ها را زنده كن تا از ايشان سؤ الى بكنيم و علت هلاكت آنان را بدانيم . ندايى از جانب آسمان بلند شد: اى عيسى ! آنان را بخوان تا جوابت را بدهند. آن حضرت موقع شب بلند شد و بر بالاى بلندى رفت و فرمود: اى اهل قريه ! يك نفر از مردگان جواب داد و گفت : ((لبيك يا روح الله )) فرمود: آيا اعمال شما در دنيا چه بوده است ؟
جواب داد: 1- عبادت طاغوت . 2- دوستى دنيا با ترس كم 3- آرزوهاى طولانى . 4- در غفلت و سرگرمى به سر مى برديم . فرمود: دوستى شما به دنيا تا چه اندازه بوده است ؟
گفت : مانند دوستى طفل به مادرش ، زمانى كه دنيا به ما روى مى آورد خوشحال و فرح ناك و زمانى كه پشت مى كرد محزون و غمگين مى شديم و گريه مى كرديم . حضرت عيسى عليه السلام فرمود: عبادت شما براى طاغوت تا چه اندازه بود؟
گفت : تا جايى كه اهل معصيت را اطاعت مى كرديم . فرمود: عاقبت شما چگونه شد و با شما چه رفتارى كردند؟
در جواب گفت : اى عيسى ! شب را با صحت و سلامت و عافيت خوابيديم و صبح خود را در هاويه ديديم . گفت : هاويه چيست ؟ جواب داد: سجين است . فرمود: سجين چيست ؟ گفت : كوه هايى از آتش است كه تا روز قيامت ما داخل آن ها هستيم . فرمود: شما چه گفتيد و به شما چه گفتند؟
عرض كرد: گفتيم : ما را را به دنيا برگردانيد تا خدا را عبادت كنيم و زهد را پيشه خود قرار دهيم . در جواب گفتند: دروغ مى گوييد (اگر به دنيا برگرديد باز همان اعمال سابق را انجام مى دهيد.) فرمود: واى بر تو، چگونه از ميان مردگان فقط تو با من صحبت كردى ؟
گفت : اى روح الله ! بقيه مردم را دهنه آتشين به دهان آنها زده اند و آنان به دست ملائكه غلاظ و شداد قرار دادند. من در ميان آنان بودم ولى در عمل به آن ها نبودم . اما وقتى عذاب نازل شد مرا هم گرفت و الان در كنار جهنم به تار مويى آويزانم ، نمى دانم آخر داخل جهنم مى شوم يا نجات پيدا مى كنم ؟
عيسى عليه السلام رو به حواريون كرد و فرمود: اى دوستان خدا! خوردن نان خشك با نمك و خوابيدن بر روى مزبله و خاشاك ، بهتر است در حالى كه دين و دنيا انسان به سلامت باشد.(342)
پىنوشتها :
340-لئالى ، ج 5، ص 163.
341-معاد در قرآن ، ص 137، با تغييراتى در آن .
342-بحار الانوار، ج 73، ص 10، اصول كافى ، ج 2، ص 318.
(ادامه دارد )
منبع : http://vccans.ir/libraray/Ketabkhaneh/ketaabkhaaneh/marg_barzakh/marg_barzakh_saalehi-haajiaabaadi |