صبر كردن لقمان چون ديد كه داود عليه السلام حلقهها از آهن راست میکرد از سؤال كردن با اين نيت كه صبر از سؤال موجب فرح و راحت است .
رفت لقمان سوى داود از صفا ديد كاو مىكرد ز آهن حلقهها
جمله را با هم دگر در مىفگند ز آهن پولاد آن شاه بلند
صنعت زراد او كم ديده بود در عجب مىماند و وسواسش فزود
كاين چه شايد بود واپرسم از او كه چه مىسازى ز حلقهى تو به تو
باز با خود گفت صبر اوليتر است صبر تا مقصود زوتر رهبر است
چون نپرسى زودتر كشفت شود مرغ صبر از جمله پرانتر بود
ور بپرسى ديرتر حاصل شود سهل از بىصبرىات مشكل شود
چون كه لقمان تن بزد هم در زمان شد تمام از صنعت داود آن
پس زره سازيد و در پوشيد او پيش لقمان حکیم صبر خو
گفت اين نيكو لباس است اى فتى در مصاف و جنگ دفع زخم را
گفت لقمان صبر هم نيكو دمى است كه پناه و دافع هر جا غمى است
صبر را با حق قرين كرد اى فلان آخر و العصر را آگه بخوان
صد هزاران كيميا حق آفريد كيميايى همچو صبر آدم نديد
منبع : دفتر سوم مثنوی معنوی |