آزمايش انسان
سوره الفجر آیات 14 تا 16
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ* فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَکْرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ *
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر * بيقين پروردگار تو در کمينگاه (ستمگران) است. *اما انسان هنگامي که پروردگارش او را براي آزمايش، اکرام ميکند و نعمت ميبخشد (مغرور ميشود و) ميگويد: «پروردگارم مرا گرامي داشته است!» * و اما هنگامي که براي امتحان، روزيش را بر او تنگ ميگيرد (مأيوس ميشود و) ميگويد: «پروردگارم مرا خوار کرده است!»
( تفسیر اول )
تفسیر المیزان :
ان ربک لبالمرصاد
کلمه (مرصاد) به معناي آن محلي است که در آنجا به کمين بنشينند و منتظر رسيدن شکار و يا دشمن باشند، و بر مرصاد بودن خداي تعالي با اينکه او منزه است از نشستن در مکان، کنايه اي است تمثيلي، که مي خواهد بفهماند خداي تعالي مراقب اعمال بندگانش است، همانطور که انسان در کمين نشسته مراقب حرکات و سکنات دشمن خويش است، و منتظر است تا او را دستگير کند و يا به قتل برساند، و خود او هيچ خبر ندارد از اينکه دشمنش در صدد دستگيري و يا کشتن او است، خداي سبحان هم مراقب اعمال بندگان خويش است، همينکه طغيان کردند و فساد را گسترش دادند ايشان را به شديدترين وجهي عذاب مي کند.
در آيه مورد بحث داستان عذاب کردن طاغيان و فساد انگيزان امت هاي گذشته را تعليل مي کند و مي فهماند که اگر آنان را عذاب کرد به خاطر اين است که او رب است، و سنت او بر همين معنا جاري است، و کلمه (رب) را به کاف خطاب اضافه نموده فرمود: (پروردگار تو ايشان را عذاب کرد) پس عذابش منحصر در امت هاي گذشته نيست، بلکه در امت تو نيز جريان دارد.
حکايت زبان حال نوع آدمي که آزمايش خدا با اکرام و نعمت دادن را به حساب ممتاز بودن خود از ديگران مي گذارد
فاما الانسان اذا ما ابتليه ربه فاکرمه و نعمه فيقول ربي اکرمن
اين آيه به دليل اينکه حرف (فاء) در آغاز آن آمده نتيجه گيري از آيات قبل است، و در آن حال آدمي را در صورتي که نعمتش زياد شود و صورتي که از نعمت محروم باشد بيان مي کند، گويا فرموده: گفتيم انسان زير نظرخداي تعالي است، و خداي تعالي در کمين او است تا ببيند به صلاح مي گرايد و يا به فساد، و او را مي آزمايد، و در بوته امتحان قرارش مي دهد، يا با دادن نعمت، و يا با محروم کردنش از آن، اين از نظر واقع امر و اما انسان اين واقعيت را آن طور که بايد در نظر نمي گيرد، او وقتي مورد انعام خداي تعالي قرار مي گيرد خيال مي کند نزد خدا احترام و کرامتي داشته، که اين نعمت را به او داده، پس او هر کاري دلش بخواهد مي تواند بکند، در نتيجه طغيان مي کند و فساد را گسترش مي دهد، و اگر مورد انعام قرارش ندهد و زندگيش را تنگ بگيرد، او خيال مي کند که خداي تعالي با او دشمني دارد و به وي اهانت مي کند، در نتيجه به کفر و جزع مي پردازد.
پس مراد از جمله (فاما الانسان) اين است که: نوع انسان بحسب طبع اولي اينطور است، نه اينکه فرد فرد همه انسانها اينطورند، بنابر اين، الف و لام (الانسان)براي جنس است، نه براي استغراق.
(اذا ما ابتليه ربه)- يعني وقتي او را مورد امتحان قرار دهد، و عامل در کلمه (اذا) حذف شده، تقديرش (کائنا اذا ما ابتليه...) است.
بعضي گفته اند: عامل در آن کلمه (فيقول) است، که بعد از کلمه (اذا)آمده و تقديرش: (فاما الانسان فيقول ربي اکرمن اذا ما ابتليه ربه) است، يعني انسان مي گويد:پروردگارم احترامم کرده، و اين را وقتي مي گويد کهخدا مورد امتحانش قرار داده باشد.
و جمله (فاکرمه و نعمه)تفسير کلمه (ابتلاء) است، و مراد از اکرام و تنعيم، اکرام و تنعيم صوري است، و به عبارت ديگر مراد اکام و تنعيم حدوثي است، نه بقايي، و مي خواهد بفرمايد خداي تعالي او را اکرام کرده و نعمت داده تا شکرش را بجاي آرند و بندگيش کنند، و ليکن انسان همان را مايه درد سر خود کرد و در راهي مصرف کرد که مستحق عذاب گرديد.
(فيقول ربي اکرمن) - يعني مي گويدخداي تعالي مرا مورد کرامت و نعمتي از خود قرار داد،به دليل اين که به من نعمتهايي داده که به ديگران نداده، و يا به عبارتي خيال مي کند که اين قدرت و دارايي که به او داده اند هم اکرام و تنعيم حدوثي است و هم بقايي، و به همين جهت به خود اجازه مي دهد هر کاري که خواست بکند، چون وقتي انسان پنداشت بقاي نعمت و قدرتش تضمين شده، هر کاري بخواهد مي کند.
در اينجا سؤالي است و آن اينکه اين جمله که مورد بحث ما است حکايت زبان حال انسان است، و از ديدگاه يک انسان طبيعي خبر مي دهد، و از اينکه مي گويد: (رب من مرا اکرام کرده)و خداي تعالي را رب خود معرفي مي کند، بر مي آيد که گوينده اين سخن، خدا و ربوبيتش را قبول دارد، با اينکه وثني مذهبان که منکر ربوبيت صانعند معتقد به چنين چيزي نيستند؟
پاسخ اين سؤال اين است که: همانطور که در سؤال آمده بود سخن مذکور زبان حال فطرت است، و وثني مذهبان هم به حسب فطرتشان اعتراف به اين معنا دارند، هر چند که به زبان نمي گويند و از اقرار بدان استنکاف مي ورزند، علاوه بر اين قرآن کريم خواسته است رعايت مقابله با جمله (اذا ما ابتليه ربه)را کرده باشد.
و آزمايش خدا با فقر و تنگدستي را اهانت و خواري از ناحيه خدا مي پندارد و اما اذا ما ابتليه فقدر عليه رزقه فيقول ربي اهانن يعني وقتي خداي تعالي او را مورد آزمايش قرار مي دهد و به اين منظور رزقش را تنگ مي گيرد، مي گويدپروردگار من مرا خوار کرد، و به هيچم نگرفت.
از مجموع دو آيه، سه نکته استفاده مي شود:
اول اينکه: از تکرار کلمه ابتلاء، هم در نعمت و هم در محروم کردن استفاده مي شود که هم نعمت دادن خدا امتحان است، و هم نعمت ندادنش، همچنان که آيه زير هم همين معنا را تذکر داده مي فرمايد: (و نبلوکم بالشر و الخير فتنه)، پس اين آيه انسان را در طرز تفکرش تخطئه مي کند.
دوم اينکه: نعمت دادن خدا را بدان جهت که نعمت او فضل و رحمت است اکرام و احترام خدا نسبت به انسان است، (چون با نعمت دنيا است که مي توان بهترين آخرت را تحصيل کرد)، و معلوم است که اين نعمت تا زماني احترام از ناحيه خدا است که خود انسان آن را وسيله عذاب دوزخ قرار ندهد.
سوم اينکه: اين دو آيه با هم مي فهمانند که انسان سعادت در زندگي را عبارت مي داند از تنعم در دنيا و داشتن نعمت هاي فراوان، و ملاک داشتن کرامت در درگاه الهي را همين داشتن نعمت فراوان مي داند، و بر عکس ملاک نداشتن قدر و منزلت در درگاه خدا را نداشتن پول و ثروت مي پندارد، در حالي که نه اولي ملاک احترام است و نه دومي ملاک نداشتن حرمت است، بلکه ملاک در داشتن قدر و منزلت نزد خدا تقرب به خداي تعالي از راه ايمان و عمل صالح است، حال چه اينکه آدمي دارا باشد و چه فقير، پس داشتن و نداشتن مال هر دو امتحان است، مفسرين در معناي اين دو آيه وجوهي ديگر ذکر کرده اند که چون فايده اي نداشت متعرضش نشديم.1
( تفسیر دوم )
تفسير نمونه :
مسلماً پروردگار تو در کمينگاه است.
و در آخرين آيهي مورد بحث به عنوان هشداري به همهي کساني که در مسير آن اقوام طغيانگر گام برميدارند، ميفرمايد: «مسلماً» پروردگار تو در کمينگاه است»(ان ربک لبالمرصاد).
«مرصاد» از مادهي «رصد» به معني آمادگي براي مراقبت از چيزي است، و معادل آن در فارسي «کمينگاه» است، اين واژه معمولا در جائي به کار ميرود که افراد ناچارند از گذرگاهي بگذرند، و شخصي در آن گذرگاه آماده ضربه زدن به آنها است، و در مجموع اشاره به اين است گمان نکنيد کسي ميتواند از چنگال عذاب الهيبگريزد، همه در قبضهي قدرت او هستند و هر وقت اراده کند آنها را مجازات مينمايد.
بديهي است خداوند مکان ندارد، و در گذرگاهي نمينشيند، اين تعبير کنايه از احاطهي قدرت پروردگار به همهي جباران و طغيانگران و مجرمان است، و لذا در حديثي از علي عليهالسلام آمده است که معناي اين آيه اين است: ان ربک قادر علي ان يجزي اهل المعاصي جزائهم: «پروردگارت توانائي دارد که کيفر گنهکاران را به آنها بدهد».
در حديثي از امام صادق عليهالسلام ميخوانيم که فرمود: المرصاد قنطرة علي الصراط، لا يجوزها عبد بمظلمة عبد:«مرصاد پلي است بر طريقي که از روي جهنم ميگذرد کسي که حق مظلومي بر گردن او باشد از آنجا نخواهد گذشت».
و اين در حقيقت از قبيل بيان يک مصداق روشن است چرا که کمينگاه الهيمنحصر به قيامت و پل معروف صراط نيست، خداوند در همين دنيا نيز در کمين ظالم است، و عذاب اقوام سه گانهي پيشين مصداق بارز آن است.
تعبير به «ربک»(پروردگار تو) اشاره به اين است که سنت الهي در مورد اقوام سرکش و ظالم و ستمگر در امت تو نيز جاري ميشود، هم تسلي خاطري است براي پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم و مؤمنان که بدانند اين دشمنان لجوج کينهتوز از چنگال قدرت خداهرگز فرار نخواهند کرد، و هم اعلام خطري است به آنها که هر گونه ظلم و ستمي را به پيغمبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم و مؤمنان روا ميداشتند، آنها بايد بدانند کساني که از آنان قدرتمندتر و نيرومندتر بودند در مقابل يک تندباد، يک طوفان، و يا يک جرقه و صيحهي آسماني، تاب مقاومت نياوردند، اينها چگونه فکر ميکنند ميتوانند با اين اعمال خلافشان از عذاب الهينجات يابند.
در حديثي از پيغمبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله و سلمميخوانيم. که فرمود: «روحالامين به من خبر داد در آن هنگام که خداوند يکتا خلايق را از اولين و آخرين در صحنهي قيامت متوقف ميسازد، جهنم را ميآورد، و صراط را که باريکتر از مو و تيزتر از شمشير است بر آن مينهد، و بر صراط سه پل قرار دارد، روي پل اول امانت و درستکاري و رحمت و محبت است! و بر پل دوم نماز! و بر پل سوم عدل پروردگار جهان! و به مردم دستور داده ميشود که از آن بگذرند، آنها که در امانت و رحم کوتاهي کردهاند در پل اول ميمانند، و اگر از آن بگذرند چنانچه در نماز کوتاهي کرده باشند، در پل دوم ميمانند، و اگر از آن بگذرند در پايان مسير در برابر عدل الهي قرار ميگيرند، و اين است معني آيهي ان ربک لبالمرصاد.
در سخنان علي عليهالسلام ميخوانيم: و لئن امهل اللَّه الظالم فلن يفوت اخذه، و هو له بالمرصاد، علي مجاز طريقه، و بموضع الشجي من مساغ ريقه: «اگر خداوند ظالم را مهلت دهد هرگز مجازات او از بين نميرود، او بر سر راه در کمين ستمگران است، و چنان گلوي آنها را در دست دارد که هر زمان بخواهد آن را چنان ميفشارد که حتي آب دهان از گلويشان فرونرود».
اما انسان هنگامي کهخداوند او را براي آزمايش اکرام ميکند و نعمت ميبخشد (مغرور ميشود و) ميگويد: پروردگارممرا گرامي داشته!.
نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت مأيوس!
در تعقيب آيات گذشته که به طغيانگران هشدار ميداد و آنها را به مجازات الهيتهديد ميکرد، در آيات مورد بحث به مسألهي امتحان که معيار ثواب و عقاب الهياست و مهمترين مسألهي زندگي انسان محسوب ميشود ميپردازد.
نخست ميفرمايد: «اما انسان هنگامي که پروردگارش او را براي آزمايش اکرام کند و نعمت بخشد، مغرور ميشود، و ميگويد: خداوند مرا گرامي داشته است»!(فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فيقول ربي اکرمن).
او نميداند که آزمايش الهي گاه با نعمت است، و گاه با انواع بلا، نه روي آوردن نعمت بايد مايهي غرور گردد، و نه بلاها مايهي يأس و نوميدي، ولي اين انسان کمظرفيت در هر دو حال هدف آزمايش را فراموش ميکند، به هنگام روي آوردن نعمت چنان ميپندارد که مقرب درگاه خدا شده، و اين نعمت دليل بر آن قرب است.
قابل توجه اينکه در آغاز آيه ميگويد: خداوند او را مورد اکرام قرار ميدهد ولي در ذيل آيه از اينکه انسان خود را مورد اکرام خدا ميبيند ملامت ميشود اين به خاطر آن است که اکرام اول به همان معني انعام است و اکرام دوم به معني قرب در درگاه خداست.
و اما هنگامي که براي امتحان روزي را بر او تنگ بگيرد مأيوس ميشود و ميگويد پروردگارم مرا خوار کرده!
و اما هنگامي که براي امتحان روزي را بر او تنگ بگيرد، مأيوس ميشود و ميگويد:پروردگارم مرا خوار کرده»! (و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربي اهانن).
يأس سر تا پاي او را فراميگيرد، و از پروردگارش ميرنجد و ناخشنود ميشود، غافل از اينکه اينها همه وسائل آزمايش و امتحان او است، امتحاني که رمز پرورش و تکامل انسان، و به دنبال آن سبب استحقاق ثواب، و در صورت مخالفت مايهي استحقاق عذاب است.
اين دو آيه هشدار ميدهد که نه اقبال نعمت دليل بر تقرب به خدا است، و نه ادبار نعمت دليل بر دوري از حق، اينها مواد مختلف امتحاني است که خداوند طبق حکمتش هر گروهي را به چيزي آزمايش ميکند، اين انسانهاي کمظرفيتند که گاه مغرور، و گاه مأيوس ميشوند.
در آيهي 51 «فصلت» نيز آمده است: و اذا انعمنا علي الانسان اعرض و نآبجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عريض:«هنگامي که نعمتي به انسان ميدهيم روي ميگرداند و با تکبر از حق دور ميشود، اما هنگامي که مختصر ناراحتي به او برسد پيوسته دعا ميکند و بيتابي مينمايد».
و در آيهي 9 سورهي «هود» آمده است: و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه ليؤس کفور:«هرگاه ما به انسان رحمتي بچشانيم سپس از او بگيريم نوميد و ناسپاس ميشود».
اين دو آيه علاوه بر اينکه مسألهي آزمايش الهي را از طرق مختلف گوشزد ميکند اين نتيجه را نيز ميبخشد که هرگز نبايد برخوردار شدن از نعمتها، و يا محروميت از آن را دليل بر شخصيت و مقام در پيشگاه خداوند،و يا دوري از ساحت مقدس او بدانيم، بلکه معيار هميشه و همه جا ايمان و تقوي است. چه بسيار پيامبراني که به انواع مصائب در اين دنيا گرفتار شدند، و در مقابل چه بسيار کفار ستمگري که از انواع نعمتها برخوردار بودند، و اين است طبيعت زندگي دنيا. در ضمن، اين آيه اشارهي سربستهاي به فلسفهي بلاها و حوادث دردناک نيز ميکند. 2
منبع :
1. ترجمة تفسیر الميزان حضرت آیتاللهعلامه طباطبایى (رحمهالله)
2. تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت اللهمكارم شیرازى |