ارتباط انسان با جهان از جنبه ی انسانیت
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
تفسیر سوره ی الحاقّه (بخش یک(
( قسمت دوم )
این بزرگان گفته اند كه تمام عالم حكم یك اندام را دارد. میرفندرسكی در زمان صفویه بوده و معاصر میرداماد است. مرد حكیم فیلسوفی است و بعلاوه مرد وارسته ای بوده كه اغلب در زیّ علما و متشخّصین در نمی آمده و خیلی آزادمنش زندگی می كرده است. با یك لباس ساده ای هر جا می خواست می رفت. ولی در عین حال مرد بسیار فاضلی است. هندوستان هم رفته بود، با فلسفه ی هند هم آشنا بوده و گویا كتابهایی هم در فلسفه ی هند ترجمه كرده است.
اهل ریاضیات و فلسفه بوده، مرد عارف مشربی بوده است. آدم عجیبی بوده كه شاه عباس از این جهتش رنج می برد و از طرفی می خواست میر بیاید در محضر او ولی می خواست میر تعیّن خودش را حفظ كند. اما به او می گفتند ما میر را در فلان كوچه دیدیم كه سر فلان معركه ایستاده بود و معركه را تماشا می كرد. می گویند روزی شاه عباس خواست به كنایه منعش كند، به او گفت عجیب است از بعضی علما كه ما می شنویم می روند آنجا كه مركز اراذل و اوباش است می ایستند. (خواست به میر بفهماند. ) میر گفت: نه، من هر روز آنجا هستم هیچ كدام از علما را آنجا ندیده ام (خنده ی حضار) . شاه عباس سكوت كرد، دید با این نمی شود حرف زد. این گونه مردی بوده است. یك رباعی دارد، می گوید:
حق، جان جهان است و جهان همچو بدن اصناف ملائك چو قوای این تن
افلاك و عناصر و موالید، اعضا توحید همین است و دگرها همه تن
حال برای علمای امروز، بالخصوص از صد سال پیش به این طرف، این اصل جلب نظر كرده است به طوری كه در فیلسوفان عصر ما هگل بالخصوص روی این اصل تكیه كرد و بعد شاگردهایش و از آن جمله ماركس، كه یكی از اصول فلسفه ی ماركسیسم همین اصل تأثیر متقابل است. مقصودشان از این اصل این است كه همه ی اشیاء در یكدیگر تأثیر دارند، به معنی اصل وابستگی اشیاء به یكدیگر. تا اینجا علم بشر آمده است. فقط یك مسأله مطرح است كه در اینجا قرآن پیش است و هنوز علم بشر به آن نرسیده و قطعاً خواهد رسید و آن این است:
ارتباط انسان با جهان از جنبه ی انسانیت
آیا ما كه به عنوان یك موجود در این عالم با همه ی عالم بستگی داریم و همه ی عالم به ما بستگی دارد و هركار ظاهری و مادی كه ما بكنیم روی همه ی اشیاء اثر می گذارد، مثلاً اگر در اینجا یك چكش بزنیم موج آن تا آخرین كهكشانهای عالم خواهد رسید، آیا انسان از جنبه ی انسانیتش هم با عالم ارتباط دارد یا از جنبه ی انسانیتش با عالم ارتباط ندارد فقط از جنبه ی مادی و حیوانیت بلكه از جنبه ی جمادی و نباتی با عالم ارتباط دارد؟ یعنی چه از جنبه ی انسانی؟ جنبه ی انسانی قضیه این است: انسان كاری را انجام می دهد، مثلاً حرف می زند. حرف زدن یك كار تقریباً مكانیكی است.
از آن جهت كه صوتی هست [چندان مهم نیست. ] دو تا سنگ را هم به یكدیگر بزنند صوت هست، حیوان هم صوت دارد. اینكه انسان بتواند حروفی را ایجاد كند مسأله ی خیلی مهمی نیست. حرف زدن از آن جهت كه صوت است جنبه ی انسانی ندارد ولی همین حرف زدن وقتی كه به انسانیت انسان ارتباط پیدا می كند یعنی از آن جهت كه من دارم یك معنی به شما القاء می كنم كه این معنی می تواند راست باشد می تواند دروغ باشد یعنی من می توانم شما را با این حرف خودم به یك حقیقت هدایت كنم و می توانم شما را گمراه كنم، نیت من در این سخن گفتن ممكن است نیك باشد و ممكن است بد باشد، [جنبه ی انسانی پیدا می كند. ] این چیزهاست كه جنبه ی انسانی و معنوی به كارهای انسان می دهد؛ به عبارت دیگر خوبیها و بدیها، تقواها و فجورها.
حال كه ما رسیدیم به این حرف كه ما در كارهای مادّیمان مانند یك جزء از اجزاء عالم مثلاً یك سنگ هستیم كه با تمام جهان وابستگی دارد یعنی هر كاری كه این سنگ انجام بدهد عكس العمل در همه ی جهان صورت می گیرد و هرچه در همه ی جهان است در این سنگ عكس العمل دارد؛ آیا ما كه در كارهای مادّیمان این جور هستیم، در كارهای معنویمان هم این گونه هستیم؟ یعنی آیا این كه ما باتقوا و پاك باشیم یا بی تقوا و فاسق و فاجر، عادل باشیم یا ظالم، مهربان باشیم یا قسیّ القب، صادق باشیم یا كاذب، امین باشیم یا خائن و بالاخره انسان واقعی باشیم یا انسان واقعی نباشیم، آیا این جهت هم در عالم اثری می گذارد؟ عالم در مقابل كارهای مادی ما قطعاً عكس العمل دارد. مثلاً سخن من از آن جهت كه یك صوت است با نعره ای كه یك حیوان بكشد فرق نمی كند و این كار من به عنوان یك صوت در عالم اثر می گذارد. آیا كار من به عنوان یك كار انسانی، به عنوان صداقت و تقوا و پاكی یا به عنوان فسق و ناپاكی و خیانت هم در عالم اثر می گذارد یا نه؟ آیا عالم از این جهت هم عكس العمل دارد یا نه؟
فلسفه ی بزرگ این است كه ای انسان ها! اگر شما در مسیر انسانیت، در مسیر خلقت قرار بگیرید كه همان مسیر تكامل است (چون اساس خلقت بر تكامل است) ، اگر شما در مسیر كمال خودتان قرار بگیرید آنوقت شما می شوید اجزائی هماهنگ با سایر اجزاء عالم، توافق و تطابق با عالم پیدا می كنید، آنگاه جزئی هستید كه با كل خودتان متطابق هستید، در آن وقت است كه عالم هم با شما تطابق دارد. این است كه قرآن می فرماید: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُری آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ اَلسَّماءِ وَ اَلْأَرْضِ [ اعراف / 96 ]. اگر مردم اهل ایمان و تقوا باشند آنوقت فرزندان صالح این عالم و جهان می شوند، آنگاه جهان هم خیر خودش را به سوی این فرزند صالح خودش روانه می كند. یك وقت انسان می خواهد از جهان بگیرد، این وظیفه ی انسان است. یك حالت هم جهان دارد كه می خواهد آماده باشد برای خیر رساندن.
كسانی كه مثل من در دهات بزرگ شده باشند این را تجربه كرده اند. می بینید یك حیوان مثلاً گاو پستانش شیر ندارد. همین قدر كه بچه ی این حیوان خودش را زیر این پستان می اندازد و به بدن این مادر می مالد كه حس عطوفت این مادر هم تحریك می شود، به اصطلاح می گویند پستان این حیوان رگ می كند، یعنی شروع می كند به سرعت شیر تولید كردن و دادن؛ و لهذا مادامی كه بچه ی حیوان از او شیر می خورد حیوان شیرش را خشك نمی كند، اگر بخواهیم شیرش را خشك كند باید مدتی بچه اش را از او بگیریم تا او شیرش خشك شود. بچه ی انسان هم همین جور است. این یك تطابقی است میان جزء و كل كه یك وقت «كل» به اصطلاح شیرش را بالا می كشد و یك وقت پایین می دهد. و گاهی هم همان طور كه یك مادر به بچه ی خودش لگد می زند این عالم به بچه ی خودش كه انسان است لگد می زند.
این رابطه میان [رفتار جهان با انسان و] اینكه انسان به حقیقت و حاقّه ایمان داشته باشد، به فرستادگان خدای خودش ایمان داشته باشد، به تقوا ایمان داشته باشد و عمل كند، به كار خیر ایمان داشته باشد یا در نقطه ی مقابل اینها باشد [وجود دارد. ] نگوییم چه فرق می كند، بشر در دنیا هر راهی كه برود، طبیعت همین طبیعت است، هوا همین هواست، دریا همین دریاست، زمین همین زمین است، آسمان همین آسمان است، خورشید همین خورشید است. اینها مهلتهاست، به مهلتها نباید مغرور شد.
ماهیت نزول عذابها در [زمان ] انبیای گذشته چنین چیزی است. البته در این میان دعا و نفرین یك انسان كامل هم خودش عامل بسیار مؤثری است. پیغمبری می آید مبعوث می شود، رنجها می برد، زحمتها می كشد و بعد با آن عكس العمل شدید مواجه می شود، آنگاه نفرین می كند؛ این هم خودش یك عاملی است. بعد از آن است كه شما می بینید تمام عالم تبدیل به لشگرهایی علیه انسان می شود:
فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطّاغِیَةِ. `وَ أَمّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ. `سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ حُسُوماً فَتَرَی اَلْقَوْمَ فِیها صَرْعی كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ. `فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ. این همان حالت قهر كردن و خشم گرفتن این مادر با این فرزند است. نقطه ی مقابل (آشتی بودن) آن است كه قرآن ذكرمی كند: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُری آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ اَلسَّماءِ وَ اَلْأَرْضِ و یك سلسله آیات دیگر.
رفتار مساعد طبیعت با انسان در دولت مهدی علیه السلام
در موضوع دولت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه) مسائل زیادی مطرح است و احتیاج به بحثهای زیادی است. (من حدود هشت جلسه در این زمینه بحث كرده ام، بلكه یك وقتی موفق بشوم آنهارا چاپ كنم [این بحثها پس از شهادت استاد متأسفانه در میان نوارهای سخنرانی و نوشته ها و یادداشتهای ایشان پیدا نشد]. ) یكی از مسائل این است كه بعد از آنكه صلاح و تقوا به نحو كامل در میان بشر راه پیدا كرد، عدالت كامل و صلح و صفای كامل و مساوات واقعی و تقوا به تمام معنا برقرار شد، آنوقت است كه یكمرتبه چهره ی طبیعت با بشر عوض می شود و طبیعت یك چهره ی خندان تری با بشر به خود می گیرد یعنی طبیعت آنچه در درون خودش دارد در اختیار انسان قرار می دهد، نقطه ی مقابل [مفاد این آیات. ] همین طور كه وقتی بشر ایمان و تقوا ندارد و فساد و ظلم می كند و ستم رایج می شود خشم الهی به صورتهای مختلف بر انسان نازل می شود، نعمتهای الهی از انسان گرفته می شود و عذابها و نقمتهای الهی بر انسانها وارد می شود، در جهت مقابلْ كار به عكس می شود.
حدیث است كه: و یخرج الارض ا فلاذ كبدها زمین آن پاره های جگر خودش را بیرون می آورد. وقتی شیئی را بخواهند بگویند كه خیلی دوست داشتنی است كه انسان آن را چنان مخفی می كند كه برای احدی آشكار نمی كند تعبیر «پاره ی جگر» را به كار می برند. كأنه در زمین ذخایری وجود دارد كه تا آن وقت زمین این ذخایر را بیرون نیاورده است، آن وقت است كه از آن سرِّ سرّ خودش آن پاره های جگر خود را بیرون می آورد. دیگر از نوعی بی نظمی ها- كه به علت اینكه معلول یك نوع طغیانهای بشر است خودش نوعی نظم است ولی وقتی كه این طغیانها نبود آن بی نظمی ها هم نخواهد بود- اثری نیست. مثلاً آسمان خیر خودش را به طور مرتب و منظم می ریزد، دیگر از زلزله ها و طوفانها و خشكسالیها خبری نخواهد بود، همچنان كه از جنگ خبری نخواهد بود. دیگر بشر وقتش صرف این جور كارها كه چگونه در مقابل بشر دیگری از خودش دفاع كند و اكثریت ثروت بشر صرف مسابقه های تسلیحاتی و امثال اینها بشود به هیچ وجه خبری نخواهد بود.
كمال یافتن عقلها در زمان ظهور
و عمده این است كه عقلهای مردم در آن زمان كمال می یابد. تعبیری است كه به صورت رمز گفته شده است كه وقتی امام ظهور می فرماید به سر مردم دست می كشد و عقل مردم كامل می شود، دیگر این كارهایی كه سراسر بی عقلی و جهالت است [از آنها سر نمی زند. ] هر بی عقلی و جهالتی را انسان تا در آن واقع است حس نمی كند، وقتی كه از آن بیرون می آید حس می كند. وقتی كه مثلاً كارهای وحشیهای چندهزارسال پیش را برای ما نقل می كنند به نظرمان می آید عجب مردمی بودند! چرا اینها چنین كاری می كردند؟ ! خیال می كنیم لابد مغز آنها با مغز ما فرق داشته.
ولی این طور نیست؛ انسان هر كاری را تا در آن كار هست حس نمی كند، از بیرون كه می آید آن را احساس می كند. كارهای جاهلانه ای كه همین بشر متمدن امروز- كه خیال كرده اندكی كه علوم ریاضی و فیزیكی اش زیاد شده دیگر واقعاً انسان شده در صورتی كه هنوز هیچ انسان نشده است- انجام می دهد آنقدر جاهلانه و احمقانه است كه فقط از بیرون می شود آن را تماشا كرد. و چه تعبیر رسایی دارد امیرالمؤمنین علی علیه السلام! در نهج البلاغه می فرماید: و یغبقون كأس الحكمة بعد الصبوح [نهج البلاغه، خطبه ی 148]. تعبیر شاعرانه و تشبیه است. صبوح، جام به اصطلاح بامدادی را می گویند و غبوق جامِ شامگاهانه را. آن جامی را كه صبح می نوشیدند صبوح می گفتند و جامی را كه شب می نوشیدند غبوق. حافظ هم می گوید:
می صبوح و شِكر خواب صبحدم تا چند به عذر نیم شبی خیز و گریه ی سحری
امیرالمؤمنین می فرماید صبوح و غبوق اینها جامهای حكمت است. حكمت یعنی دریافت حقیقت. در مرحله ی حقیقت یافتن و كشف كردن و حقایق را درك كردن پیش می روند و برایشان تكرار می شود [به طوری كه ] جامی از حكمت صبح می نوشند و جامی از حكمت شب؛ این جامهای پیاپی همه از حكمت بر آنها پر می شوند.
از خداوند متعال مسئلت می كنیم كه به همه ی ما قابلیت عنایت بفرماید، قلبهای ما را، سینه های ما را برای اسلام مُنشرح بفرماید.
خدایا نیتهای ما را خالص بگردان، ما را از شُرور نفسهای خودمان نگهداری بفرما.
خدایا قلب مقدس امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه) را از ما راضی بگردان، به ما توفیق آن نوع رفتاری را عنایت بفرما كه مورد رضایت آن وجود مقدس بوده باشد، اموات ما را غریق رحمت خودت بفرما.
منبع : کتاب " آشنايی با قرآن ( جلد 9 ) تفسیر سوره ی الحاقّه ( 1 ) " اثر متفكر شهيد استاد مطهری
|