تفاوت انسان با دیگر موجودات
متفکر شهيد استاد مرتضي مطهري
( قسمت سوم )
امتیاز انسان بر غیرانسان
در مورد امتیاز انسان از غیرانسان یک سلسله گرایشهای خاص در انسان است که این گرایشها را از یک طرف می توان " گرایشهای مقدس " نامید و از طرف دیگر می توان گرایشهایی دانست نه بر اساس خودمحوری ؛ یعنی انسان یک سلسله گرایشها دارد که این گرایشها از "خودمحوری" بیرون است.
خود محوری یعنی چه؟
یعنی گرایشهایی که در نهایت امر، خود فردی باشد. این در حیوان هم هست، در انسان عادی هم هست. حیوان هم گرایش به تغذیه دارد ولی این گرایش به تغذیه گرایش به سوی خود اوست، یعنی گرایش دارد به جذب غذا برای خود.
انسان هم البته یک سلسله گرایشهایی بر اساس خودمحوری دارد، چون انسان در عین اینکه انسان است حیوان است و بلکه اول حیوان است بعد انسان است. اینگونه گرایشها در انسان هم هست.
حال مسأله این است که انسان یک سلسله گرایشهای دیگری دارد که این گرایشها اولا بر اساس خودمحوری نیست و ثانیا انسان در وجدان خود برای این گرایشها یک نوع قداست قائل است؛ یعنی برای اینها یک برتری و سطح عالی قائل است که هر انسانی به هر میزانی که از این گرایشها برخوردار باشد او را انسان متعالی تر تلقی می کند.
گرایشهای حیوان یا خودمحوری محض است مثل گرایش به خواب و خوراک و امثال اینها، و یا اگر " غیرمحوری " هست در حدود بقای نوع است، یعنی در حدود توالد و تناسل آن هم در حدود غریزه است، یعنی در حدود یک عمل آگاهانه و آزادانه و انتخاب شده نیست.
این خیلی محسوس و مشاهد است.
مثلا ما اسب را در نظر می گیریم. اسب بچه اش که متولد می شود هر چه هم که نزدیکتر به تولد باشد بیشتر یک گرایش شدیدی به آن بچه دارد که خدا می داند. وقتی که این بچه هست و این اسب را سوار می شوید این حیوان نمی خواهد حرکت کند، نگران بچه اش است دائما رویش را برمی گرداند به طرف او، و اگر دو قدم او را دور کنیم، می دود دنبالش.
تا تدریجا این بچه بزرگ می شود. هر اندازه این بچه بزرگ می شود از گرایش این حیوان به او کاسته می شود. بعد که او به صورت یک جوان در می آید هیچ گرایشی به اوندارد. اسبی که مثلا هفت سال داشته باشد و یک کره مثلا دو ساله داشته باشد باید وقتی به جوانش نگاه می کند لذت ببرد، در حالی که اصلا به او گرایش ندارد و اگر بیاید جلو به او لگد می زند و طردش می کند، چرا؟ زیرا این غریزه فقط در حد حمایت آن بچه بوده، فقط برای این بوده که این نسل ادامه پیدا کند، و بیش از این چیزی نبوده است. اکنون که او روی پای خودش ایستاده و شده مثل مادر، در نظر او با یک بیگانه هیچ فرق نمی کند.
حیواناتی هم که اجتماعی زندگی می کنند باز عملشان عمل انتخابی نیست بلکه عمل انتصابی است، یعنی از ناحیه طبیعت برای این کار انتخاب شده اند و کارشان را به صورت جبری یعنی به صورت لایتخلف که امکان تخلف نیست انجام می دهند.
مثلا زنبور عسل یا بعضی از مورچه ها (موریانه ها) حیوانهای اجتماعی هستند، همچنین آهوها تا حد زیادی حیوانهای اجتماعی هستند، ولی اینها هم این عملشان یک نوع عمل غریزی است یعنی یک نوع عمل خود به خودی و نیمه آگاهانه است و نه انتخابی؛ بلکه از اول از ناحیه طبیعت تعیین شده اند و نمی توانند از آنچه که هستند تخلف کنند. این است گرایشهای حیوان.
ولی انسان گرایشهایی دارد که آن گرایشها اولا با "خود محوری" قابل توجیه نیست و اگر توجیهاتی کرده اند این توجیهات همه محل بحث و قابل ایراد و اشکال است و ثانیا شکل انتخابی و آگاهانه دارد و به هر حال اینها اموری است که ملاک و معیار انسانیت شناخته می شود.
اگر تمام مکتبهای جهان از " انسانیت " دم می زنند، " انسانیت " یعنی همین گرایشها و همین امور، یعنی غیر از اینها چیزی نیست.
امروز هم تمام مکتبهای دنیا اعم از مکاتب الهی، مادی و شکاک، بالاخره مسائلی را در مورد انسان مطرح می کنند که این مسائل، مسائل مافوق حیوانی تلقی می شوند.
( ادامه دارد )
منبع : فطرت / مجموعه جهان بینی شهید مطهری |