جايگاه قرآن كريم در زندگي انسان
حجت الاسلام محسن قرائتی
( قسمت اول )
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
خوب بحث ما به مناسبت ماه قرآن، رمضان نود بينندهها بحث را ميبينند و در آستانهي آغاز ماه هستيم، بحث قرآن است. ما ديروز كه با قطار سمنان ميآمديم براي اينكه با عزيزان سمناني بحث را داشته باشيم، يادداشتهايم را نگاه كردم و حدود 57 نكته به اندازهي سن امام حسين راجع به قرآن در يادداشتهايم بود، تنظيم كردم حالا نميدانم بتوانم چقدر از آن را بگويم.
اول اينكه قرآن بر انسان مقدم است. قرآن ميفرمايد: «الرَّحْمَانُ، عَلَّمَ الْقُرْءَانَ» (الرحمن/1و2) بعد ميگويد: «خَلَقَ الْانسَنَ» (الرحمن/3) چرا؟ براي اينكه هميشه بايد جاده قبل از ماشين باشد. راه بايد قبل از انسان باشد. اول راه، بعد انسان. اول جاده ميسازند، بعد ماشين را در آن ميبرند. اول مكتب بعد انسان. اول برنامه بعد مجري.
1- برتري كتاب خالق بر كتاب مخلوق
كتاب خالق بر كتاب مخلوق مقدم است. «فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» (توبه/13) من تعجب ميكنيم كتاب مخلوق را ميخوانيم، كتاب خالق را نميخوانيم. عنايتي كه به كتاب مخلوق هست، به كتاب خالق نيست. حتي در حوزهها و دانشگاهها و مراكز علمي چند ساعت وقتمان صرف كتاب مخلوق ميشود، چند ساعت وقتمان صرف كتاب خالق ميشود. من از جمعي از مراجع شنيدم، مراجع مهم، درجه يك كه در پيري گفتند كه ما وقتمان را بايد صرف قرآن بيشتر كرده باشيم. البته فقه هم قرآن است، هرچه آنها ميگويند تقريباً از قرآن و روايات است. ولي باز ميگفتند خط ويژه براي قرآن ميرفتيم. كه همينطور كه مثلاً يك دور فلان كتاب را گفتيم، يا پنج دور فلان مسأله را مطرح كرديم، يك دور هم نهجالبلاغه و قرآن را مطرح ميكرديم.
كتاب هدايت است. «هُدىً لِلنَّاس» (بقره/185) آدم را از گيجي بيرون ميآورد. آدم قرآني گيج نيست چون «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم» (انعام/91) خدايا وظيفهي شرعياش چيست؟ آدمي كه كار با قرآن ندارد، ميگويد: اين خوشش آمد، اين ناراحت شد، دائم دنبال اين است كه حزبش، قبيلهاش، مريدش، استادش، كارفرمايش را راضي كند. آخرش هم راضي نميشوند. خدا يكي است «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (اخلاص/1) زود هم راضي ميشود. «يا سريع الرضا» يكي است، زود راضي ميشود. مردم هم خيلي هستند، هم دير راضي ميشوند. «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْر» (يوسف/39) يوسف در زندان به بتپرستها گفت: چند تا آقا بالا سر داشته باشيد، بهتر است يا يكي؟
فرمان خدا فرمان اداري نيست. فرماني است همراه با محبت، «يُحِبُّ الْمُتَّقين» (آلعمران/76)، «يُحِبُّ الْمُحْسِنين» (بقره/195)، «يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرين» (بقره/222)، «يُحِبُّ الصَّابِرينَ» (آلعمران/146)، «يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ» (آلعمران/159) يعني بحث يُحِبُّ و لا يُحِبُّ در آن است. بحث امر و نهياش همراه با عاطفه است. غير از كتابهاي قانون است كه امر و نهي در آن هست اما عاطفه در آن نيست.
2- قرآن، كتاب حكومت و مبارزه
كتاب سياست است.
«اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْن» (طه/24) اول كار تو اين باشد كه بايد به سراغ طاغوت بروي، براي محو طاغوت. «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوت» (بقره/256) «أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِه» (نساء/60) مبارزه با طاغوتها و ستمگران.
كتاب آزادي است.
اول مسئوليت موسي اين بود كه به فرعون گفت: مردمي كه اسير كردي آزاد كن. «فَأَرْسِلْ مَعَنا بَني إِسْرائيل وَ لا تُعَذِّبْهُمْ» (طه/47) چرا بني اسرائيل را به بردگي گرفتي؟ چرا اسيرشان كردي؟ به چه دليل تو بايد رئيس ما باشي؟ به چه دليل تو بايد شاه ما باشي؟ چه كسي گفت: تو شاه باشي؟ چه كسي گفت: تو رئيس جمهور باشي؟ چه كسي گفت: تو رهبر باشي؟ مگر اينكه مردم انتخاب كنند. الآن دنيا غير از جمهوري اسلامي ايران كه مردم، خبرگان تعيين ميكنند، خبرگان، رهبر تعيين ميكنند. مردم نماينده تعيين ميكنند، نماينده قانون وضع ميكند. غير از ايران و بعضي از كشورها همينطور شاه در شاه در شاه در شاه، پسر به پسر، وليعهد به وليعهد، خوب به چه دليل تو رئيس ما باشي؟ آن شبي كه متولد شدم آزاد بودم. چه كسي گفت بله قربانگوي تو باشم؟ سگ نزد سگ سر خم نكرد. من به چه دليل پيش تو سر خم كنم؟ به چه دليل بايد بحرين و امثال بحرين قلع و قمع شوند براي اينكه حالا فلاني ميخواهد رئيس شود؟ اولين آيهي مأموريت موسي «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْن»، «فَأَرْسِلْ مَعَنا بَني إِسْرائيل» كتاب آزادي است.
كتاب مبارزه است.
كتاب مبارزه با خرافات است. «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِم» (اعراف/157) قرآن يك آيه دارد ميگويد: پيغمبر يكي از مسئوليتهاي تو اين است كه غل و زنجيرها، آداب و رسوم غلطي كه بر فكر مردم است بايد اين آداب را زنجيرها را پاره كني. يك سري قانونهاي بيخود بر ما حاكم شد، و ما پذيرفتيم. بايد اين خرافات را كنار بگذاريم.
كتاب عبرت و بصيرت است.
«إِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً» (نازعات/26)
كتاب احكام است.
«تِلْكَ حُدُودُ اللَّه» (بقره/187)
كتاب تعقل است،
«ا فَلا يتفكرون»، «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (بقره/44)
كتاب مثل است،
«وَ تِلْكَ الْأَمْثال» (عنكبوت/43)
كتاب عمل است.
«لَسْتُمْ عَلى شَيْءٍ حَتَّى تُقيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ» (مائده/68) اگر ميخواهيد باشيد، اصلاً كسي كه قرآن را به پا دارد، هست و كسي قرآن را به پا ندارد، نيست. نيست، اصلاً هويّت ندارد پوك است. حتي سنگ هم نيست. گاهي خدا ميگويد «كَالْحِجارَة» (بقره/74) ميگويد: اگر كتاب آسماني بين شما بلند نباشد، يعني محورتان، حركتتان، فكرتان، گفتنتان، موضعگيريتان طبق اين آيهي قرآن نباشد پوك هستيد. آيهاش اين است. «يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْء» (مائده/68) اي اهل كتاب پوك هستيد. مگر اينكه كتاب آسماني را به پا كنيد. هويت ما، بود و نبود ما بند به اين است كه ما بندهي چه كسي هستيم؟ قانون چه كسي را اجرا ميكنيم؟
3- قرآن، كتاب اخلاق و فضيلت
كتاب اخلاق است.
«خُذِ الْعَفْو» (اعراف/199) يكديگر را ببخشيد. بينندگان عزيز اول ماه رمضان است. هركس فحشتان داده حلال كنيد. ظرفتان را بشوييد تا خدا شيرش كند. اگر من يك ليوان آوردم گفتم: چاي بريز. شما اگر ديدي پشهاي در آن افتاده، غباري در آن است، شير و چاي و شربت در آن نميريزي. ميگويي: ظرفت را بشوي. «بِقَلْبٍ سَليم» (شعرا/89) «بِقَلْبٍ مُنيبٍ» (ق/33) حالا يك فحشي به تو داده است، خوب اول ماه رمضان سال نود نميخواهي او را ببخشي. او را ببخش! ما اينقدر نبايد ضعيف باشيم. «خُذِ الْعَفْو» ببخش!
كتاب فضائل است.
«وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ» (اعراف/199) ناداني كرده، او را ببخش. «فَقُلْ سَلام» (انعام/54) حتي اگر چرت و پرت گفت با مسالمت با او برخورد كن. «مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً» (فرقان/72) «خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) «مَرُّوا كِراماً» با كرامت رد شويد. به دل نگيريد. «قالُوا سَلاماً»
كتاب فضيلت است.
حق نداري نيش بزني. «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (همزه/1) واي به كسي كه نيش ميزند. چرا نيش ميزني؟ «عَبَسَ وَ تَوَلَّى» (عبس/1) يك فقير نابينا آمد، ابرو خم كشيدي؟ به پولدارها لبخند زدي؟ نسبت به فقيرها عبوس كردي؟ افطاري خانهي پولدارها را پذيرفتي؟ افطاري خانهي فقيرها را رد كردي؟ در عروسي دختر و دامادي پسرت پولدارها را دعوت كردي، عيد كه شد خانهي فاميلهاي پولدار رفتي، خانهي فقيرها نرفتي؟ «عَبَسَ وَ تَوَلَّى»
كتاب مبارزه است.
«فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر» (توبه/12) رهبران كفر را بكشيد. كتاب مبارزه است.
كتاب آماده باش است.
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» (انفال/60) ما فكر ميكنيم قرآن فقط كتاب نماز و روزه است. هرچه از لبم بيرون ميآيد كه عربي است قرآن است. قرآن خودش را چطور معرفي ميكند، آنوقت ما قرآن را به كجا كشيديم؟ 1- يا نميخوانيم. 2- يا نميتوانيم بخوانيم. 3- يا نميفهميم. 4- يا غلط ميخوانيم. 5- يا قانع به تجويد ميشويم. يا قانع ميشويم به حفظ، تجويد و حفظ خوب است، اما نبايد قانع شويم. بايد زماني بيايد به هر طلبهاي بگويند: چه ميخواني؟ بگويد: تفسير، مكاسب. تفسير، لمعه. تفسير، ادبيات. تفسير، جواهر. به استاد بگويند: چه ميگويي: بگويد يك فقه ميگويم، يك اصول ميگويم، يك تفسير. شما چه ميگويي؟ من يك نهجالبلاغه ميگويم. يك درس خارج هم ميگويم. چه ميشود؟ حضرت علي سواد ندارد. اصول گفتن مقام است. فقه گفتن مقام است. استاد دانشگاهي مقام است. نهجالبلاغه مقام نيست. قرآن بايد سر قبرها خوانده شود؟ بايد كاشيكاري باشد. بايد ابزار تبليغات صابون و روغن نباتي و اينها شود.
قرآن كتاب اميد است.
«وَ نُريدُ أَنْ نَمُن» (قصص/5) اي مستضعفين كرهي زمين! در آينده حكومت دست شماست. بگذاريد بكوبند، بزنند و بكشند. خدا گفته: «وَ نُريدُ أَنْ نَمُن» ما اراده كردهايم. ارادهي خدا هم خلل ناپذير است. عملي ميشود. خدا قول داده، اميد داشته باشيد، آينده با شماست. «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه» (توبه/33) سه بار فرموده: اسلام كرهي زمين را خواهد گرفت. «مُوتُوا بِغَيْظِكُم» (آلعمران/119) از غصه بميريد. اسلام كرهي زمين را خواهد گرفت. «وَ نُريدُ أَنْ نَمُن» كتاب اميد است.
4- قرآن، كتاب طبيعت
قرآن كتاب طبيعت است. همهي سورههايش اكثرش براي طبيعت است. سورهي بقره، «نحل» زنبور عسل، سورهي «نمل» يعني مورچه، سورهي عنكبوت، سورهي «دخان» دود، سورهي طارق، سورهي آسمان، سورهي خورشيد، سورهي ماه، سورهي ستاره، اصلاً نام سورهها و چقدر آيات. شب قدر دعاي جوشن كبير ميخوانيم: «يَا مَنْ فِي الْأَرْضِ آيَاتُه»، «يا من في السماء عظمته»، «يا من في البحار عجائبه»، «يا من في الجبال خزائنه»، «يَا مَنْ فِي الْحِسَابِ هَيْبَتُه» كتاب طبيعت است. خدا را از همين «أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِل» (غاشيه/17) همين شتر را ببين و خدا را بشناس. «وَ إِلىَ السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ» (غاشيه/18) «وَ إِلىَ الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ» (غاشيه/20) توجه قرآن به طبيعت و تدبّر در طبيعت.
قرآن كتاب تاريخ است. «تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها» (اعراف/101) تاريخها را من برايتان ميگويم. تاريخ سالم نه تاريخ منحرف، نه تاريخي كه موّرخش گول خورده، ترسيده، پول گرفته، تملق كرده يك چيزي را نوشته، بعضي از موّرخين همينطور هستند. نميشود به تاريخ اعتماد كرد. چون ما شك داريم، اين تاريخ را از روي ترس نوشتند، يا از روي تهديد نوشتند، يا از روي طمع نوشتند، يا حقيقت را نوشتند. مورّخ خوب هم داريم. اما در عين حال مورّخ ترسو و تطميع شده هم داريم. قابل اعتماد نيست. تاريخ حق، «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَق» (كهف/13) يعني قصههاي من حقيقت دارد. خيال بافي نيست. موهومات نيست. شعر نيست، خواب نيست.
كتاب حكمت است. «ذلِكَ مِمَّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ» (اسراء/39) كتاب حكمت است، يعني كتاب منطقي است. كتاب استدلال است. كتاب برهان است. كتاب فراگير است. «وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ» (قلم/52) كتاب يك قبيله و عشيره و يك قوم منطقه نيست. قرآن مرز ندارد. خلاص! قرآن تاريخ مصرف ندارد، خلاص! قرآن جغرافي خاصي ندارد، شما وقتي ميگويي: يا حسين! كار نداري كه اين در عراق بود يا در جاي ديگر. فكر حسين، مكتب حسين براي شما مهم است كه سر به ني ميدهم. اما سر پهلوي ناكس خم نميكنم. زير سم اسب ميروم، ولي زير بار زور نميروم. كربلا تاريخ است، وقتي كسي كربلا ميرود نميگويد، شمال شرقياش به كجا ميخورد؟ جنوب غربياش به كجا ميخورد؟ كربلا ولو جغرافي است اما تاريخ است. اين هم نه تاريخ سه روزه. «كل ارض كربلا، كل يوم عاشورا» فراگير است. «ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ».
كتاب موعظه است. «قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَة» (يونس/57) كتاب موعظه است. «فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ» (ق/45) مگر نميخواهي ما ماه رمضان، برادران عزيز روحاني مگر نميخواهيم ما ماه رمضان مردم را موعظه كنيم. آيات اخلاقي را باز كن. «فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ» از قرآن موعظه كن. چرا با چيز ديگر موعظه ميكني كه خداي نكرده خارج شويم. حتي حديث هم ميخواهيم بگوييم حديث را با قرآن متر كنيم. اگر به قرآن خورد بگوييد. اگر اين حديث ضد قرآن بود، نگوييد. اينها را بايد بگوييم وگرنه پرت ميشويم.
قران كتاب پاك است. «صُحُفاً مُطَهَّرَةً» (بينه/2) كتاب وزين است. «فيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ» (بينه/3) قرآن كتاب بيلغزش است. «غَيْرَ ذي عِوَجٍ» (زمر/28) تجديد نظر ندارد. باسواد ترين پروفسورها كتاب مينويسند در چاپ هفدهم تجديد نظر ميكنند. اعلم علماي ما، مراجع تقليد، گاهي بعد از اينكه فتواهايشان را نوشتند، ممكن است بعضي از فتواهايشان عوض شود، تغيير نظر بدهند. قرآن كتابي است كه تغيير نظر و تجديد نظر در آن نيست. «غَيْرَ ذي عِوَجٍ»...
( ادامه دارد )
منبع : http://gharaati.ir/show.php?page=darsha&id=2038 |