سفارش خداوند به انسان در باره پدر و مادر
( بخش اول )
سوره لقمان آیات 14 و 15
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْکُرْ لِي وَ لِوالِدَيْکَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ * وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِي ما لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ *
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
و ما به انسان درباره ي پدر و مادرش سفارش کرديم؛ مادرش او را با ناتواني روي ناتواني حمل کرد (به هنگام بارداري هر روز رنج و ناراحتي تازهاي را متحمل ميشد)، و دوران شيرخوارگي او در دو سال پايان مييابد؛ (آري به او توصيه کردم) که براي من و براي پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت (همه ي شما)به سوي من است. * و هرگاه آن دو، تلاش کنند که تو چيزي را همتاي من قرار دهي، که از آن آگاهي نداري (بلکه ميداني باطل است)، از ايشان اطاعت مکن، ولي با آن دو، در دنيا به طرز شايستهاي رفتار کن؛ و از راه کساني پيروي کن که توبهکنان به سوي من آمدهاند؛ سپس بازگشت همه ي شما به سوي من است و من شما را از آنچه عمل ميکرديد آگاه ميکنم.
تفسیر المیزان :
و وصينا الانسان بوالديه... الي المصير
اين آيه، جمله معترضه اي است که در وسط کلمات لقمان قرار گرفته، و از کلمات او نيست، و اگر در اينجا واقع شده، براي اين است که دلالت کند بر وجوب شکر والدين، مانند شکر خدا، بلکه شکر والدين، شکر خدا است، چون منتهي به سفارش و امر خداي تعالي است، پس شکر پدر و مادر عبادت خدا و شکر اوست.
(حملته امه وهنا علي وهن و فصاله في عامين) - در اين جمله پاره اي از مشقات و اذيت ها که مادر در حمل فرزند، و تربيت او تحمل مي کند، ذکر شده تا شنونده را به شکر پدر و مادر و بخصوص مادر وا بدارد.
کلمه (وهن) به معناي ضعف است، و در آيه شريفه حال و به معناي صاحب وهن است، ممکن هم هست مفعول مطلق باشد، و تقدير کلام (تهن وهنا علي وهن) بوده باشد. و کلمه (فصال)، به معناي از شير جدا شدن، و شير ندادن به بچه است، و معناي اينکه فرمود: (از شير گرفتنش در دو سال است)، يعني بعد از تحقق دو سال، آن نيز محقق مي شود، و در نتيجه مدت شير دادن دو سال مي شود، و چون با آيه (و حمله و فصاله ثلاثون شهرا - حملش و از شير گرفتنش سي ماه است) ضميمه شود، اين نکته به دست مي آيد که کمترين مدت حاملگي زن شش ماه است، که در بحث روايتي آينده، باز به اين نکته اشاره خواهد شد انشاءالله.
(ان اشکر لي و لوالديک الي المصير) - اين جمله تفسير (وصينا...) است، و معنايش اين است که وصيت ما همانا امر به شکر پدر و مادر بود، همچنان که امر به شکر خدا نيز کرديم، و جمله (الي المصير) انذار و تاکيد امر به شکر است.
در اين جمله نيز التفاتي نظير التفات در جمله (ان اشکر لله) بکار رفته، که نکته اش نيز همان نکته است.
و ان جاهداک علي ان تشرک بي ما ليس لک به علم فلا تطعهما... کنتم تعملون
يعني اگر پدر و مادر به تو اصرار کردند که چيزي را که علم بدان نداري و يا حقيقت آن را نمي شناسي شريک من بگيري، اطاعتشان مکن، و براي من شريکي مگير، و مراد از اينکه شريک مفروض حقيقتش نامعلوم است، اين است که چنين چيزي اصلا وجود ندارد، و مجهول مطلقي است که علم بدان تعلق نمي گيرد، پس برگشت معنا به اين مي شود که چيزي را که چيزي نيست شريک من مگير، اين حاصل آن چيزي است که زمخشري در کشاف گفته، و چه بسا آيه (اتنبئون الله بما لا يعلم في السموات و لا في الارض) اين معنا را تاکيد مي کند، يعني به شريکي که در همه اين عوالم وجود ندارد.
ولي بعضي ديگر از مفسرين گفته اند کلمه (تشرک) در اينجا به معناي (تکفر) و کلمه (ما) به معناي (الذي) است، و معناي آيه اين است که هر چه پدر و مادر به تو اصرار کردند که به من کفر بورزي، کفري که هيچ دليل و حجتي بر آن نداشته باشي، اطاعتشان مکن، مويد اين احتمال اين است که خداي تعالي در کلام مجيدش مکرر سلطان يعني برهان بر شرک را نفي کرده، از آن جمله مثلا فرموده: (ما تعبدون من دونه الا اسماء سميتموها انتم و آباوکم ما انزل الله بها من سلطان) و آيات ديگري نظير آن (و صاحبهما في الدنيا معروفا و اتبع سبيل من اناب الي) - اين دو جمله به منزله خلاصه و توضيحي است از مطالب دو آيه قبل، که سفارش والدين را مي کرد، و از اطاعت آنان در مورد شرک به خدا نهي مي کرد.
مي فرمايد: بر انسان واجب است که در امور دنيوي نه در احکام شرعي که راه خدا است، با پدر و مادر خود به طور پسنديده و متعارف مصاحبت کند، نه به طور ناشايست، و رعايت حال آن دو را نموده، با رفق و نرمي رفتار نمايد، و جفا و خشونت در حقشان روا ندارد، مشقاتي که از ناحيه آنان مي بيند تحمل نمايد، چون دنيا بيش از چند روزي گذرا نيست، و محروميتهايي که از ناحيه آن دو مي بيند قابل تحمل است، بخلاف دين، که نبايد به خاطر پدر و مادر از آن چشم پوشيد، چون راه سعادت ابدي است، پس اگر پدر و مادر از آنهايي باشند که به خدا رجوع دارند، بايد راه آن دو را پيروي کند، و گرنه راه غير آن دو را، که با خدا انابه دارند.
از اين بيان روشن مي شود که در جمله (و اتبع سبيل من اناب الي) اختصاري لطيف بکار رفته، چون در عين کوتاهيش مي فهماند اگر پدر و مادر با خدا بودند، بايد راهشان را پيروي کني، و گرنه اطاعتشان بر تو واجب نيست، و بايد راه غير آن دو را، يعني راه کساني را که با خدا هستند پيروي نمايي.
(ثم الي مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون) - يعني اين مطلبي که گفته شد تکليف و وظيفه دنيايي شما است، و سپس چيزي نمي گذرد که به سوي من بر مي گرديد، آن وقت شما را به حقيقت آن چه مي کرديد آگاه مي کنم، و بر حسب کرده هايتان چه خير و چه شر حکم خواهم کرد.
از آنچه گذشت اين معنا روشن شد که جمله (في الدنيا) سه نکته را در بر دارد، اول اين که مصاحبت به نيکي و معروف را منحصر مي کند در امور مادي و دنيايي، نه امور ديني و معنوي، دوم اينکه تکليف را سبک مي کند، و مي فهماند تکليف مذکور هر چه هم دشوار باشد، در چند روزي انگشت شمار، و مدتي اندک به دوش شما است، پس تحمل بار خدمت به آنان شما را خيلي به ستوه نياورد، سوم اينکه مي فهماند اين کلمه در مقابل جمله (ثم الي مرجعکم) قرار دارد، و در نتيجه سفارش مي شود به اينکه آخرت را در نظر داشته باشند.
بحث روايتي
در کافي به سند خود از عبدالله بن سنان روايت کرده که گفت از امام صادق (عليه السلام) شنيدم مي فرمود: يکي از گناهان کبيره عقوق والدين، و يکي ديگر نوميدي از رحمت خدا، و يکي ايمني از مکر اوست، و روايت شده که از هر گناهي بزرگتر شرک به خدا است.
و در کتاب فقيه در حقوقي که از امام زين العابدين (عليه السلام) روايت کرده فرموده: بزرگترين حق خدا بر تو اين است که او را بپرستي، و چيزي شريکش نسازي که اگر اينکار را به اخلاص کردي خداوند حقي براي تو بر خود واجب مي کند، و آن اين است که امور دنيا و آخرتت را کفايت مي کند.
و نيز فرمود: و اما حق مادرت اين است که بداني او تو را طوري حمل کرد که احدي، احدي را آن طور حمل نمي کند، آري او تو را در داخل شکم خود حمل کرد، و از ميوه قلبش چيزي به تو داد، که احدي به احدي نمي دهد، و او با تمامي اعضاي بدنش تو را محافظت نمود، و باک نداشت از اينکه گرسنه و تشنه بماند، بلکه پروايش همه از گرسنگي و تشنگي تو بود، او باک نداشت از اينکه برهنه بماند، همه پروايش از برهنگي تو بود، او هيچ پروايي نداشت از گرما، ولي سعيش اين بود که بر سرتو سايه بيفکند، او به خاطر تو از خواب خوش صرفنظر کرد، و تو را از گرما و سرما حفظ نمود، همه اين تلاشها براي اين است که تو مال او باشي، و تو نمي تواني از عهده شکر او برآيي، مگر با ياري و توفيق خدا.
و اما حق پدرت اين است که بداني او ريشه تو است، چون اگر او نبود تو نبودي، پس هر وقت از خودت چيزي ديدي که خوشت آمد، بدان که اصل آن نعمت پدر تو است، پس حمد خدا گوي، و شکر پدر بجاي آر، آن قدر که با اين نعمت برابري کند، و هيچ نيرويي نيست جز به وسيله خدا.
و در کافي به سند خود از هشام بن سالم، از امام صادق (عليه السلام) روايت کرده که فرمود: مردي نزد رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رفت و گفت: يا رسول الله به چه کس نيکي کنم؟ فرمود به مادرت، عرضه داشت: سپس به چه کس؟ فرمود: به مادرت، عرضه داشت: سپس به چه کس؟ فرمود: به مادرت، عرضه داشت: سپس به چه کس؟ فرمود به پدرت.
و در مناقب آمده که روزي حسين بن علي (عليهم السلام) به عبد الرحمان بن عمرو بن عاص گذشت، پس عبد الرحمان گفت: هر که مي خواهد به مردي نظر کند که محبوبترين اهل زمين است نزد اهل آسمان، به اين شخص نظر کند، که دارد مي گذرد، هر چند که من بعد از جنگ صفين تاکنون با او همکلام نشده ام . پس ابو سعيد خدري او را نزد آن جناب آورد، حسين (عليه السلام) به او فرمود: آيا مي دانستي که من محبوبترين اهل زمين نزد اهل آسمانم، و با اين حال در صفين شمشير به روي من و پدرم کشيدي؟ به خدا سوگند پدر من بهتر از من بود، پس عبد الرحمان عذر خواهي کرد و گفت: آخر چه کنم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به خود من سفارش فرمود که پدرت را اطاعت کن، حضرت فرمود: مگر کلام خداي را نشنيدي که فرمود: (و ان جاهداک علي ان تشرک بي ما ليس لک به علم فلا تطعهما) و نيز مگراز رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نشنيده اي که فرمود: اطاعت (پدر و مادر و يا هر کس که اطاعتش واجب است) بايد که معروف باشد، و اطاعتي که نافرماني خدا است معروف و پسنديده نيست، و نيز مگر نشنيده اي که هيچ مخلوقي در نافرماني خدا نبايد اطاعت شود.
و در کتاب فقيه در ضمن کلمات کوتاه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده که فرمود: (لا طاعه لمخلوق في معصيه الخالق) که ترجمه اش در صفحه قبل گذشت.
منبع : ترجمة تفسیر الميزان ، اثر حضرت آیت الله علامه طباطبایى (رحمه الله) |