کدام انسان ها وقتی نعمتی از آنان گرفته می شود ، نومید و ناسپاس می شوند ؟
پاسخ به روایت مفسرین قرآن :
سوره هود آیات 9 الی 11
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ کَفُورٌ «9» وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ «10» إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِيرٌ «11»
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
و اگر از جانب خويش، نعمتي به انسان بچشانيم، سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود. * و اگر بعد از شدت و رنجي که به او رسيده، نعمتهايي به او بچشانيم، ميگويد: «مشکلات از من برطرف شد، و ديگر باز نخواهد گشت!» و غرق شادي و غفلت و فخرفروشي ميشود؛ * مگر آنها که (در سايه ي ايمان راستين،) صبر و استقامت ورزيدند و کارهاي شايسته انجام دادند؛ که براي آنها، آمرزش و اجر بزرگي است.
تفسیر المیزان :
(و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه ليؤس کفور)
در مجمع البيان مي گويد: کلمه (ذوق) - که فعل (اذقنا) از آن گرفته شده - به معناي آن است که چيزي را براي اينکه بفهمي چه طعمي دارد در دهان بگذاري.
و اگر خداي سبحان در اين آيه حلال کردن لذات را براي انسان ها اذاقه و چشاندن خوانده براي اين است که بفهماند لذات دنيا مانند طعم غذاها ناپايدار است و به سرعت از بين مي رود، نظير تعبيرهاي زير که درباره لذات دنيا کرده اند، يکي گفته: (ظلي است زائل) يعني سايهاي است زودگذر، ديگري گفته: رؤ ياهاي شيريني است که پس از بيداري اثري از آن نمي يابي.
و کلمه (نزع) که فعل (نزعنا) از آن گرفته شده به معناي کندن چيزي از جائي است (که در آن استقرار يافته)، و کلمه (يؤس) بر وزن فعول، صيغه مبالغه از ماده (ياءس: نوميدي) است، و ياءس عبارت از حالتي است که يقين کني آن چيزي که اميد و انتظارش را داري تحقق نخواهد يافت، و نقيض اين حالت را (رجاء: اميد) گويند.
و در اين آيه رحمت به جاي نعمت به کار رفته، با اينکه نعمت چشيدني است نه رحمت، و جا داشت بفرمايد: (و لئن اذقنا الانسان منا نعمة)، و اگر اينطور نفرمود، براي اين است که اشاره کند به اينکه هر نعمتي که خداي تعالي به انسان مي دهد مصداقي از رحمت خدا است، زيرا حاجتي از انسان را برطرف مي سازد، در حالي که خود انسان استحقاق آن را ندارد و طلبکار از خداي تعالي نيست. و معناي آيه اين است: اگر ما به انسان چيزي از نعمتهايي که انسان، متنعم به آن است بدهيم و سپس از او نزع کنيم و بگيريم، دچار ياس شده به شدت نوميد مي گردد، تا اين حد که گوئي بازگشت مجدد آن نعمت را غير ممکن مي داند، آنگاه به کفران نعمت ما مي پردازد، تو گويي خود را طلبکار ما در آن نعمت مي دانسته و آن را حق ثابت خود مي پنداشته که ما محکوم به دادن آن هستيم، و گويا اصلا ما را مالک آن نعمت نمي دانسته، پس انسان طبعا بگونه اي است که هنگامي چيزي از او گرفته مي شود ماءيوس مي گردد و کفران مي ورزد آفريده شده است.
نکته ديگري که در اين آيه هست اين است که با اينکه موضوع مورد بحث، کفار بودند، از سرشت انسان سخن رانده، براي اينکه بفهماند صفتي که ما براي انسان ذکر کرديم خاص کفار نيست، بلکه صفت نوع بشر است.
(و لئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته ليقولن ذهب السيئات عني انه لفرح فخور)
در مجمع البيان گفته: کلمه (نعماء) به معناي انعامي است که اثر آن بر صاحبش ظاهر باشد، و (ضراء) به معناي بلاء و مضرتي است که از حال پريشان صاحبش خبر دهد، زيرا اين دو کلمه از مجراي کلماتي گرفته شده اند که مخصوص حکايت احوال ظاهري است، مانند کلمه (حمراء: قرمزي) (که سرخيش واضح و ظاهر است) و کلمه (عيناء: خوش چشمي) (که زيبائي چشمش بر همه روشن است)، علاوه براين، اين دو کلمه دلالت بر مبالغه نيز دارند، و کلمه (فرح) به معناي سرور است، و اين دو کلمه (فرح و سرور) نظير هم هستند، و هر دو به معناي باز شدن قلب به خاطر چيزي است که از آن لذت مي برد، و ضد اين دو کلمه (غم) (با تشديد ميم) است - تا آنجا که ميگويد: و کلمه (فخور) به معناي کسي است که زياد فخرفروشي مي کند، و يا با شمردن فضايل خود مي خواهد خود را يک سر و گردن از ديگران بلندتر جلوه دهد، و اين کلمه هر جا اطلاق شود ذم است، چون دلالت بر تکبر دارد، تکبر بر کسي که تکبر بر او جايز نيست.
و منظور از سيئات به قرينه مقام، مصائب و بلاهايي است که نزول آن بر آدمي، انسان را بد حال و غمگين و دردمند و پريشان کند. و معناي آيه اين است که: اگر ما انسان را بعد از آنکه گرفتار بود به نعمتي برسانيم حتما مي گويد شدائد از من برطرف شد. و اين گفتار که قرآن به عنوان زبان حال از جنس بشر حکايت مي کند کنايه است از اينکه وضع بشر چنين است که بعد از رفع گرفتاريش خاطر جمع مي شود که ديگر آن شدائد و مصائب بر نمي گردد.
و اينکه فرمود: (انه لفرح فخور) به منزله تعليل براي جمله (ليقولن ذهب السيئات عني) است که مي فرمايد: علت خاطر جمعيش اين است که او آنچنان خوشحال مي شود که خيال مي کند هميشه در اين حال باقي خواهد ماند چونکه نعمت را بعد از بلاء چشيده است (و در دلش جائي براي فکر صحيح باقي نمي ماند)، و اگر او فکر مي کرد که آنچه از نعمت که در اختيار او است زوال پذير است و نمي توان به بقاء و دوام آن اعتماد نمود، چون امر به دست او نيست، بلکه به دست غير او است همچنانکه احتمال دارد که آنچه از گرفتاريها و مصائب که از او برطرف شده دوباره برگردد، در اين صورت ديگر خوشحال نمي شد، چون هيچ انسان عاقلي درباره امري مستعار و ناپايدار خوشحالي نمي کند. همچنانکه علت فخور بودنش همان سرور است، انسان وقتي به نعمتي مي رسد بر ديگران فخرفروشي مي کند، با اينکه فخر، مخصوص کرامت و فضيلتي است که خود انسان براي خود کسب کرده باشد، نه فضايلي (از قبيل زيبايي، خوشقامتي، سلامت، ثروت و هر نعمت ديگر که) به انسان داده شده است. پس، از فخرفروشي اينگونه انسانها فهميده مي شود که او نعمت را از خودش و اختيار آن را به دست خودش مي داند نه به دست ديگري، و کسي را سراغ ندارد که نعمت را از او سلب کند، و يا گرفتاريهائي که داشته به او برگرداند، و به اين جهت است که به ديگران فخر مي فروشد.
(الا الذين صبروا و عملوا الصالحات اولئک لهم مغفرة و اجر کبير)
خداي تعالي قبل از اين جمله طبيعت انسان را در حال شدت و بلاء، و در حال نعمت و رخاء بيان کرده، مي فرمايد که: در حال اول دچار ياءس و کفر مي شود، و در حال دوم دچار فرح و فخر مي گردد، و منظورش از اين بيان اين است که بفرمايد: انسان موجودي تنگ نظر است و ديدي کوتاه دارد، تنها وضع حاضر و پيش پاي خود را مي بيند، و از آينده دورتر خود غافل مي شود، اگر نعمت از دستش برود، ديگر بازگشتي براي آنها نمي بيند و به ياد نمي آورد که آنچه داشت از خداي سبحان بود، و خداي سبحان اگر بخواهد مي تواند دوباره آن را برگرداند، تا در نتيجه اين يادآوري صبر کند و دل خود را به اميد و درخواست از خداي تعالي محکم سازد.
و اگر (نعمتي به او برسد و يا) نعمت از دست رفته اش دوباره برگردد، خيال مي کند مالک آن نعمت است، لذا مسرور و فخور مي شود و خدا را در اين سرنوشت خود هيچکاره مي داند، در نتيجه در مقام شکرگزاري بر نيامده از اظهار مسرت و فخرفروشي به ديگران نمي پرهيزد.
خداي عزّوجل بعد از بيان اين دو طبيعت از انسانها، طايفه اي از آنان را استثناء نموده مي فرمايد: (الا الذين صبروا و عملوا الصالحات)، سپس به اين طايفه وعده نيک داده مي فرمايد: (اولئک لهم مغفرة و اجر کبير).
خواهيد گفت: چرا افراد استثنائي را به عنوان (الذين صبروا و عملوا الصالحات). استثناء کرده؟ در پاسخ مي گوييم: وجهش اين است که رهايي انسان از آن دو طبيعت مذموم، تنها براي کساني امکان دارد که صابر باشند و صفت نيک و خويشتن داريشان نگذارد در برابر مصائب، جزع و فزع نموده دچار نوميدي و کفر شوند، و وادار سازد تا هنگام زوال شدايد و رسيدن نعمتها از خداي تعالي، ولي نعمتشان غافل نگشته، در مقام شکرگزاري برآيند، و او را ثنائي گويند که مايه خوشنوديش باشد، و نعمت او را در جايي مصرف کنند که او راضي باشد، و خلق خداي را از فرح و فخر خود آسوده بدارند، و استغناء، وادار به اين عکس العمل هاي نکوهيده شان نکند.
و اين طايفه استثنائي تنها افرادي هستند که از آن دو حالت زشت رهايي دارند، و خدا آنان را مي آمرزد، يعني آثار آن دو طبيعت مذموم را از دلهايشان محو نموده به جاي آن، خصال ستوده را جايگزين مي کند، آري اين طايفه نزد پروردگار خود مغفرت و اجري بزرگ دارند.
در اين آيه دلالتي است بر اينکه صبر با عمل صالح، منفک از ايمان نيست، و ممکن نيست فرد بي ايمان، صابر و داراي اعمال صالح باشد. آري، در اين آيه به صابران صالح وعده مغفرت و اجر بزرگ داده و معلوم است که مغفرت شامل مشرکين نمي شود، زيرا خود خداي تعالي فرموده: (ان اللّه لا يغفر ان يشرک به).
و باز به دليل اينکه عين اين وعده که در اين آيه آمده، يعني وعده مغفرت و اجر کبير را در آيات زير به مؤ منين داده و فرموده: (و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و اجر کبير)، و نيز فرموده: (ان الذين يخشون ربهم بالغيب لهم مغفرة و اجر کبير).
و اتصال آيات سه گانه اي که در اول آنها کلمه (لئن) آمده به ما قبل روشن است، براي اينکه گفتار در آيات قبل در زمينه کفر کافران و سحر خواندن وعده معاد بود، و نيز اين را تذکر مي داد که کفار در مقابل تهديد به عذاب، آن را استهزاء کردند، و در اين سه آيه فرمود که کفار با آن وضع طبيعي که دارند نعمت خدا را زوال پذير نمي دانند، و همچنين اگر گرفتارند گرفتاري خود را نيز زوال پذير نمي دانند، هر چند خداي تعالي وعده زوال آن و تبدلش به يک زندگي خوب را داده باشد. همچنانکه در اول سوره اين وعده را داده بود.
منبع : ترجمة تفسیر الميزان حضرت آیت الله علامه طباطبایى (رحمه الله)
تفسیر نمونه
و اگر به انسان نعمتي بچشانيم سپس از او بگيريم بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود.
ديگر از نقطههاي ضعف آنان، کمظرفيتي در برابر مشکلات و ناراحتيها و قطع برکات الهي است، چنانکه در آيهي بعد ميگويد: «و هر گاه نعمت و رحمتي به انسان بچشانيم و سپس آن را از او بر گيريم او مأيوس و نوميد ميشود و به کفران و ناسپاسي بر ميخيزد» (و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه ليؤس کفور).
گرچه در اين آيه سخن از انسان به طور کلي به ميان آمده، ولي همانگونه که سابقاً هم به آن اشاره کرديم، کلمه «انسان» در اين گونه آيات اشاره به انسان هاي تربيت نايافته و خودرو و بيارزش است، بنابراين با بحثي که در آيهي قبل دربارهي افراد بيايمان گذشت، تطبيق ميکند.
چهار پديده کوتاه فکري
در آيات فوق سه حالت مختلف از حالات روحي مشرکان و گنهکاران ترسيم شده که در ضمن آن چهار وصف براي آنان آمده است:
نخست اينکه آنها در برابر قطع نعمتها يؤوس يعني بسيار نااميد، و ديگر اينکه کفور يعني بسيار ناسپاسند. و به عکس هنگامي که غرق نعمت ميشوند، يا حتي مختصر نعمتي به آنها ميرسد «از خوشحالي» دست و پاي خود را گم کرده، يعني چنان ذوق زده و غرق لذت و نشاط ميگردند که از همه چيز غافل ميشوند، و اين سرمستي از بادهي لذت و غرور آنها را به فساد و تجاوز از حدود الهي ميکشاند. ديگر اينکه فخور يعني در موقع نعمت بسيار متکبر و خودبرتربين و فخر فروش ميشوند.
به هر حال اين صفات چهارگانه همه پديدههائي هستند از کوتاهي فکر و کمي ظرفيت و اينها اختصاص به گروه معيني از افراد بيايمان و آلوده ندارد، بلکه يک سلسله اوصاف عمومي براي همهي آنها است.
ولي مردم باايمان که روحي بزرگ، و فکري بلند، و سينهاي گشاده، و ظرفيتي وافر دارند، نه دگرگونيهاي روزگار آنها را تکان ميدهد، نه سلب نعمتها آنانرا به ناسپاسي و نوميدي ميکشاند، و نه روي آوردن نعمتها آنها را در غرور و غفلت فروميبرد.
لذا در آخرين آيه که از اين به عنوان يک استثنا ياد ميکند بجاي کلمهي «ايمان» صبر و استقامت را بکار ميبرد (دقت کنيد).
و اگر نعمتهائي پس از شدت و ناراحتي به او برسانيم ميگويد مشکلات از من بر طرف شد و ديگر باز نخواهد گشت و غرق شادي و غفلت و فخرفروشي ميشود.
سومين نقطهي ضعف آنها اين است که به هنگامي که در ناز و نعمت فروميروند، چنان خودباختگي و غرور و تکبر بر آنها چيره ميشود که همه چيز را فراموش ميکنند، چنانکه قرآن ميگويد: و اگر نعمتهائي بعد از ناراحتيها به اين انسان برسد چنان از خود مغرور ميشود که ميگويد ديگر همهي مشکلات و ناراحتيهاي من برطرف شد و هرگز باز نخواهد گشت، و به همين جهت شادي و سرور بيحساب و فخر فروشي و غرور بيجا سر تا پاي او را فراميگيرد آنچنان که از شکر نعمتهاي پروردگار غافل ميگردد» (ولئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته ليقولن ذهب السيئات عني انه لفرح فخور).
احتمال ديگري در تفسير اين آيه در جملهي «ذهب السيئات عني» نيز هست و آن اينکه هنگامي که اين گونه اشخاص گرفتار شدائدي ميشوند و سپس به لطف پروردگار شدائد جاي خود را به نعمتها ميدهد، آنها ميگويند شدائد گذشته کفارهي گناهان ما بود، و تمام معاصي ما با آن شسته شد ما ديگر پاک و پاکيزه شديم!، و از مقربان درگاه خدا و به همين دليل نيازي به توبه و بازگشت به درگاه او نداريم!
ميزان کمظرفيتي
نکته ديگري که بايد به آن توجه کرد اين است که در هر دو مورد (هم مورد سلب نعمت پس از اعطاي آن، و هم مورد اعطاي نعمت پس از سلب آن) تعبير به «اذقنا» که از ماده اذاقه بمعني چشانيدن است شده، اشاره به اينکه آنها بقدري کمظرفيتند که حتي اگر مختصر نعمتي به آنها داده شود و سپس آن را از آنها بگيريم داد و فرياد و ناسپاسيشان بلند ميشود و نيز اگر بعد از ناراحتيها مختصر نعمتي به آنها برسد چنان ذوق زده ميشوند که سر از پا نميشناسند!
مگر آنها که (در سايه ايمان راستين) صبر و استقامت ورزيدند و عمل صالح انجام دادند، که براي آنها آمرزش و اجر بزرگي است.
سپس اضافه ميکند «تنها افراد با ايمان که صبر را در برابر شدائد و حوادث سخت زندگي پيشه کردهاند و در همه حال از اعمال صالح فروگذار نميکنند، از تنگنظريها و ناسپاسيها و غرور، و تکبر بر کنارند» (الا الذين صبروا و عملوا الصالحات).
آنها نه به هنگام وفور نعمت، مغرور ميشوند و خدا را فراموش ميکنند، و نه به هنگام شدت و مصيبت مأيوس ميگردند و کفران ميکنند، بلکه روح بزرگ و فکر بلندشان «نعمت» و «بلا» را هر دو در خود هضم کرده و در هر حال از ياد خدا و وظائفشان غافل نميگردند. و به همين دليل «براي اين افراد آمرزش و پاداش بزرگي خواهد بود» (اولئک لهم مغفرة و اجر کبير).
نعمتها همه موهبت است
جالب اينکه در آيهي اول نعمت را با کلمهي «رحمت» بيان کرده، و در آيهي دوم با همان کلمه «نعمت» و اين ممکن است اشاره به آن باشد که نعمتهاي الهي همه از طريق تفضل و رحمت خدا به انسان ميرسد، نه از طريق استحقاق، و اگر بنا بود نعمتها جنبهي استحقاقي پيدا کند گروه کمي مشمول آن ميشدند، يا هيچکس مشمول آن نميشد.
اعمال نيک دو اثر دارد
در آخرين آيه به افراد با ايمان و با استقامت که داراي عمل صالحند هم وعدهي «مغفرت» و آمرزش از گناه داده شده و هم وعدهي «اجر کبير»، اشاره به اينکه اعمال نيک دو اثر دارد، يکي شستشوي گناهان و ديگري جلب پاداشهاي بزرگ.
منبع : تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مكارم شیرازى
|