|
|
امروز
|
|
|
|
|
|
نمیتوانم
در کلاس چهارم ابتدایی یک مدرسه، معلم از دانش آموزان خواسته بود که هر کس کارهایی را که نمیتواند انجام دهد روی کاغذ بنویسد. من نميتوانم درست به توپ فوتبال لگد بزنم. .... |
|
|
|
لیلی
ليلي زير درخت انار نشست، درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخِ سرخ . . . گلها انار شدند، داغِ داغ ... |
|
|
|
نویسنده : جبران خليل جبران
گرد آوری: پروفسور سهيل بوشروی
ترجمه: مسيحا برزگر
درباره ی : جهان و جامعه ی جهانی
من کشورم را با ذره ای از عشقم به همه ی جهان، وطنم، دوست می دارم... |
|
|
|
قضاوت عجولانه
يک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقي مانده بود، تصميم گرفت براي گذراندن وقت کتابي بخرد. او يک بسته بيسکويت نيز خريد. روي يک صندلي دستهدار نشست و ... |
|
|
|
نویسنده : جبران خليل جبران
گرد آوری: پروفسور سهيل بوشروی
ترجمه: مسيحا برزگر
درباره ی : جهان و جامعه ی جهانی
و همه ی آدميان را با خود ببريد: چرا که به هنگام پرستش نمی توانيد از.. |
|
|
|
بالت چطوره
اینجا همه هر لحظه میپرسند: «حالت چطور است؟» اما کسی یکبار از من نپرسید...
|
|
|
|
سوخته
روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غياب او آتش گرفته و سرمايه و کالاهای گرانبهای او همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد آمده است. فکر می کنید آن بازرگان چه کرد؟ ... |
|
|
|
درس زندگی از یک پل
هر پلی چيزی در گوشم زمزمه میکند! برخی پلها معلوم نيست به کجا منتهی میشوند، اما نوری در انتهای آن پل پيداست. ياد زندگیام میافتم ... |
|
|
|
بدرود تابستان
پشت خرمن های گندم لای بازوهای بید آفتابِ گرم کم کم رو نهفت بر سر گیسوی گندمزارها... |
|
|
|
نویسنده : جبران خليل جبران
گرد آوری: پروفسور سهيل بوشروی
ترجمه: مسيحا برزگر
درباره ی : جهان و جامعه ی جهانی 3
هر انسانی اسلاف همه ی پادشاهان و بردگانی است که تا کنون زيسته اند. |
|
|
|
نویسنده : جبران خليل جبران
گرد آوری: پروفسور سهيل بوشروی
ترجمه: مسيحا برزگر
درباره ی : جهان و جامعه ی جهانی
و ملتها ، گرچه خود نمی دانستند ، در ژرفای قلبشان گرسنه و تشنه ی.... |
|
|
|
ارزش یک انسان
یک سخنران معروف در جلسهای یک اسکناس از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت. سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن میخواهم کاری بکنم... |
|
|
|
نویسنده : جبران خليل جبران
گرد آوری: پروفسور سهيل بوشروی
ترجمه: مسيحا برزگر
درباره ی : جهان و جامعه ی جهانی
خود را در یک سرزمين، غريبه و در ميان مردمی بيگانه می يابم . سرتاسر.... |
|
|
|
داستان پیرمرد
پيرمردی تهيدست، زندگي را در نهايت فقر و تنگدستي ميگذراند و با سختي براي زن و فرزندانش قوت و غذایي ناچيز فراهم ميکرد.يک روز که به آسياب رفته بود، دهقان مقداري گندم در دامن لباسش ريخت و پيرمرد گوشههاي آن را به هم گره زد و در همان حالي که به خانه بر ميگشت با پروردگار از مشکلات خود سخن ميگفت و براي گشايش آنها فرج ميطلبيد و تکرار ميکرد … |
|
|
|
توقف اجباری
روزی مردی ثروتمند در اتومبيل جديد و گران قيمت خود با سرعت فراوان از خيابان كم رفت و آمدی می گذشت. ناگهان از بين دو اتومبيل پارك شده در كنار خيابان يك پسر بچه سنگی به سمت او پرتاب كرد و به اتومبيل او خورد ... |
|
|
|
نویسنده : جبران خليل جبران
گرد آوری: پروفسور سهيل بوشروی
ترجمه: مسيحا برزگر
درباره ی : صلح
اين چه وظيفه ای است که عاشقان را از هم جدا، زنان را بيوه و کودکان را يتيم می کند؟اين... |
|
|
|
شیشه نگاه
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت: لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چطور لباس بشوید!... |
|
|
|
عشق بلاعوض
پیرمردی صبح زود در حالیکه تند تند راه می رفت، از خانه خارج شد. در راه با اتومبیلی تصادف کرد و آسیب دید. عابران به سرعت او را به درمانگاه رساندند ... |
|
|
|
نویسنده : جبران خليل جبران گرد آوری: پروفسور سهيل بوشروی ترجمه: مسيحا برزگر درباره ی : حقوق بشر فرزانه کسی است که خدا را دوست می دارد و اورا می ستاید . شایستگی.... |
|
|
|
|
|
|
|
|
Copyright ©
2009-2010 By
www.nSun.us
, All rights
reserved -
Hosted & Design
By
Hami Web Network
Powered By
DataLifeEngine
- SMS Box=
3000258800
-
SMS Plugin
Service By
www.SmsWay.ir
|
|